شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

اخلاق در غرب (آمريكا)
فرانسيس فوکوياما متولد سال 1952 در شهر شيکاگو و داراى دکترا در رشته علوم سياسى از دانشگاه هاروارد است . وى ضمن تدريس سياست عمومى و اقتصاد سياسى بين‏المللى در دانشگاه‏هاى مختلف اين کشور، عضو عادى بخش تخصصى در امور خاورميانه وزارت امور خارجه و معاون امور نظامى سياسى اروپا در اين وزارتخانه است .
فوکوياما در اين مقاله به بررسى نظريات و انديشه‏هايى مى‏پردازد که در تحول رويکرد جامعه غرب، به‏ويژه آمريکا، به اخلاق نقش داشته‏اند و به صورت کاربردى نشان مى‏دهد که جاى‏گزينى ارزش‏هاى اخلاقى جديد و ظهور فروپاشى بزرگ در آمريکا، به دليل ضعف و ناکارآمدى انديشه‏هاى فلسفى، اقتصادى، اجتماعى و اخلاقى بوده است .
ويليام جى . بنت در سال 1994 کتابى را به عنوان نمايه شاخص‏هاى برجسته فرهنگى (1) منتشر کرد و آمارهاى مختلفى در باره گرايش‏هاى اجتماعى ارائه داد. بنت نشان داد که بين اواسط دهه 1960 و اوايل دهه 1990، سلامت اجتماعى آمريکا به صورت هولناکى وخيم بوده است. در دهه 1990،از هر سه نوزاد آمريکايى يکى نامشروع متولد مى‏شود. تقريبا يک سوم مردان آمريکايى آفريقايى تبار که بين 20 تا 29 ساله‏اند به نحوى گرفتار نظام عدالت جزايى مى‏شوند و همچنين دانش‏آموزان آمريکايى شرکت کننده در المپيادهاى جهانى در مقايسه با کشورهاى صنعتى ديگر، نازلترين رتبه‏ها را اخذ مى‏کنند. طبق استدلال بنت، هرچند آمريکاييان از لحاظ مادى ثروتمندتر از هر زمان ديگر هستند، در وضعيت وحشتناک فقر اخلاقى به سر مى‏برند.
اين تصور که ما مشکلات اجتماعى و فرهنگى را پشت‏سر گذاشته‏ايم اشتباه است . اما دليل منطقى‏اى وجود دارد که جامعه آمريکايى تا حدى به احياى اخلاق روى آورده است . با وجود اين، هنوز در مورد سرچشمه‏هاى انحطاط اخلاقى و نيز ماهيت احياى اصول اخلاقى، ابهامات پرشمارى به چشم مى‏خورد . آزادى‏خواهان، بايد به جاى ارزش‏هاى خودخواهانه، واقعيت انحطاط اخلاقى و اهميت ارزش‏ها و مصالح اجتماعى را در نظر بگيرند . محافظه‏کاران نيز بايد واقع‏بين باشند و بپذيرند که بسيارى از تحولات موجود که آنان در جامعه امروز نمى‏پسندند، ناشى از تغييرات اقتصادى و فن‏آورى است . مسبب اين تحولات همان اقتصاد سرمايه‏دارى فعالى است که غالبا در دو دهه گذشته مورد تمجيد و ستايش محافظه کاران بود .
در اواسط دهه 1960، دو اثر تحقيقى عظيم که به هزينه دولت تهيه و انتشار يافت، زمينه بروز برداشت نو از مشکلات اجتماعى را فراهم ساخت . اين دو اثر عبارت بودند از گزارش دانيل پاتريک مومينيهان، تحت عنوان (1965) ; The Negro Family The Case National Action و ديگرى اثر جيمز کلمان تحت عنوان (1966) . Equality Of Educational Opportunity
موينيهان که پس از آن در وزارت کار آمريکا مشغول به‏کار شد، چنين استدلال کرد که ساختار خانواده‏ها و به‏ويژه نبود والدين در کانون بسيارى از خانواده‏هاى آمريکايى آفريقايى‏تبار، به‏طور مستقيم با وقوع جرم، حاملگى دختران تازه‏بالغ، پايين بودن سطح تحصيلات دانش‏آموزان و ديگر آسيب‏هاى اجتماعى ارتباط مى‏يابد . مطالعات کلمان نيز نشان داد که پيشرفت تحصيلى دانش‏آموزان بيش از آنکه تحت تاثير ابزارهاى سياست عمومى مثل حقوق معلم يا اندازه کلاس درس باشد، متاثر از محيط خانوادگى کودک و همسن‏ و سالان اوست .
کلمان ثابت کرد در صورتى که فرهنگ قومى ناظر به انضباط فردى، کار، تحصيل و ديگر ارزش‏هاى طبقه متوسط اجتماعى وجود نداشته باشد، سياست عمومى تقريبا عقيم است .
در سال 1994، انتشار کتاب تربيت در خانواده‏هاى تک‏سرپرست اثر سارا ملک لاناهان و گرى ساندوفور باعث‏شد که علوم اجتماعى تا حدى به‏طور رسمى موجب تغييراتى در جامعه شود . طبق دريافت اين دو جامعه‏شناس شهير، ارزش مطالعات تجربى درباره يک نسل به تاييد استنتاج اساسى مومينيهان انجاميد . استنتاج وى اين بود که رشد و پرورش در خانواده‏هايى که تحت‏سرپرستى يکى از والدين باشند، با فقر و بيمارى‏هاى فراوان اجتماعى ارتباط مستقيم خواهد داشت .
از نگاه برخى آمريکاييان، آمريکا تنها کشورى نيست که مشمول اين تحولات اجتماعى شده است; بلکه همه کشورهاى صنعتى غيرسياسى، شاهد اختلالات اجتماعى بسيار عظيمى در دهه 1990 بوده‏اند . من اين پديده را فروپاشى عميق ارزش‏هاى اجتماعى غرب ناميده‏ام .
هرچند استدلال محافظه‏کاران مبنى بر نزول تدريجى ارزش‏ها غلبه يافت، مبانى توجيه و تفسيرشان درباره علل وقوع اين تغييرات متقن نبود . دو نوع استدلال ايشان از اين قرار بود:
اول اينکه چارلز، مواردى در کتاب (1984) - Ground Losing که نقطه عطفى در آثارى از اين دست محسوب مى‏شود - ادعا کرده است که فروپاشى خانواده، ارتکاب جرم و ديگر آسيب‏هاى اجتماعى، قطعا محصول سياست‏هاى اشتباه حکومتى است . بيش از همه، تقصير بر عهده سازمان «کمک به خانواده‏هاى داراى کودکان تحت تکفل‏» (AFDC) است که با ارائه خدمات و سودهاى رفاهى به مادران مجرد، به‏طور مؤثرى زمينه تولد کودکان نامشروع را فراهم ساخت . اما علل ديگرى نيز وجود دارد; براى نمونه آزادى‏خواهان موفق شدند محدوديت‏هاى اجبارى جديد دادگاه‏ها را بر ادارات پليس تحميل کنند .
استدلال دوم محافظه کاران اين است که فروپاشى اخلاقى، نتيجه تغييرات عميق فرهنگى است . به نظر آنان منشا انحطاط اخلاقى در آمريکا اين بود که همه خود را آشکارا متعهد ساختند تا عقل‏گرايى و اومانيسم غيردينى را جاى‏گزين سنت و دين کنند .
با اينکه در هر يک از اين تفسيرها بهره‏اى از حقيقت وجود دارد، هيچ‏يک از آنها تغيير ارزش‏هايى را که در فروپاشى عظيم اخلاق صورت گرفت‏به‏طور کامل شرح و بسط نمى‏دهد . گرچه بر اساس مطالعات دقيق اقتصادى، رابطه «سازمان کمک به خانواده‏هاى داراى کودکان تحت تکفل‏» با حرام‏زادگى ثابت‏شده است اما اين رابطه چندان قوى نيست . اين آسيب‏ها با چشم‏انداز اجتماعى اقتصادى اين کشور تطابق ندارد و نمى‏توان برنامه مبارزه با فقر در سطح کلان دولتى يعنى فدرال را در اين زمينه مقصر دانست .
استدلال دوم محافظه‏کاران که در آن فروپاشى اخلاق نتيجه تغييرات وسيع فرهنگى انگاشته مى‏شد، ناتمام است، اما چندان اشتباه نيست . مشکل اين نوع تبيين کلى فرهنگى آن است که قادر به تشريح مناسبت زمانى نيست . براى نمونه چرا ناگهان اومانيسم غيردينى، که در مدت چهارصد يا پانصد سال گذشته در آثار انديشمندان وجود داشته است، تنها در يک ربع قرن بيستم - يعنى حدودا بيست و پنج‏سال گذشته - اين همه آشفتگى اجتماعى پديد آورده است؟
به اعتقاد من سير تاريخى اين فروپاشى عظيم اخلاقى در تحولاتى که در اقتصاد و فن‏آورى رخ داد، قابل درک است . مهم‏ترين ارزش‏هاى اجتماعى که با اين فروپاشى متزلزل شدند به موضوعات جنسى، زاد و ولد و خانواده باز مى‏گردند . اين فروپاشى به دليل دو نوع تحول وسيع در فن‏آورى که از دهه 1960 آغاز شد تحقق يافت . اول، پيدايش کنترل مواليد و ديگرى قرار گرفتن اقتصاد مبتنى بر اطلاعات به جاى اقتصاد صنعتى (يا به تعبير ديگر جاى‏گزينى کار فکرى به جاى کار جسمى)
بنيان خانواده دهه 1950 که هسته آن را فقط پدر و مادر و کودکان تشکيل مى‏دادند، بر اين اساس بود که درآمد شوهر در قبال بچه‏دارى همسر قرار بگيرد: مرد کار مى‏کرد و زن در خانه به خانواده مى‏پرداخت . با ايجاد تحولات اقتصادى که از صنعتى به خدمات (يا از زور بازو به نيروى فکرى) تغيير جهت‏يافت، فرصت‏هاى جديدى براى زنان پديدار شد . در دهه 1960 زنان به تعداد بيشترى در غرب وارد عرصه کار درآمدزا شدند . اين امر، نظم و ترتيب قديم را نابود کرد و همان‏طور که زنان را از وابستگى کامل به مردان رهانيد، بسيارى از مردان را از قيد مسئوليت‏خانواده آزاد ساخت . جاى تعجب نيست که بين مشارکت زنان در کار، و وقوع طلاق و فروپاشى خانواده در سرتاسر جهان صنعتى ارتباطى قوى برقرار باشد .
انقلاب مسايل جنسى و استقلال زنان در امور اقتصادى و فرهنگى جديد، زمينه فراموشى وظيفه پدرى را فراهم آورد، و اين تعهد اخلاقى ارزشمند، به آسانى در معرض فروپاشى قرار گرفت . از نگاه مردان، آرزوى کاملا معقول زنان در زمينه افزايش استقلال خود، بهانه‏اى براى گريز از مسئوليت پدرى بوده است . رضايت فوق‏العاده مردان به ترک همسران و کودکان خود، شايد بزرگ‏ترين تحول در ارزش‏هاى اخلاقى را طى اين فروپاشى عظيم به وجود آورد . اين امر محور بسيارى از آسيب‏هاى اجتماعى اين دوره پنداشته مى‏شود .
1 . فوکوياما در اين مقاله به محورى‏ترين عامل حفظ و بقاى جامعه، يعنى اخلاق اشاره کرده و به پاره‏اى از مشکلات عميق جوامع غربى، به‏ويژه آمريکا، پرداخته است . اخلاق و ارزش‏ها، در ابعاد مختلف حيات فردى و اجتماعى انسان نقش دارند، و اگر پايه اخلاقى و ارزشى فرهنگ يک جامعه فرو ريزد، بايد اضمحلال آن جامعه را انتظار کشيد . اخلاق در سياست، اقتصاد، فن‏آوردى و دانش، سلوک فردى، سلوک اجتماعى، و خلاصه در يک کلام «همه ابعاد حيات بشر» نقش دارد . از اين روست که وقتى پايه‏هاى اخلاقى يک جامعه فرو مى‏ريزد، چيزى از آن جامعه باقى نمى‏ماند .
2 . آنچه فوکوياما از آن به منزله استدلال دوم محافظه کاران براى يافتن عوامل فروپاشى اخلاق ياد کرده است، اصلى‏ترين عامل است . تغييرات عميق فرهنگى، در قالب عقل‏گرايى و اومانيسم غيردينى، و جاى‏گزينى آن با فرهنگ و سنت دينى، زيربناى فروپاشى اخلاقى است; هرچند سرعت و ميزان تاثيرگذارى اين عامل، با شرايط ديگر اجتماعى تغيير مى‏کند . آنچه فوکوياما به مثابه جاى‏گزين معرفى مى‏کند، هرچند تاثيرگذار است، تنها مى‏تواند نقش مکمل داشته باشد . تحولاتى که در عرصه اقتصاد و فن‏آورى رخ داد و موجب کم شدن کار بدنى و جاى‏گزينى کار فکرى گرديد، تنها مى‏تواند به‏عنوان عامل تسريع کننده سير تحول فرهنگى به حساب آيد . تحول فرهنگى، امرى است که لايه‏هايى عميق‏تر دارد و بنابراين در تحليل آن نمى‏توان به آنچه در لايه‏هاى رويى مانند اقتصاد و فن‏آورى رخ مى‏دهد، بسنده کرد . زيربناى فلسفى و معرفت‏شناختى است که بايد اصلى‏ترين عامل به حساب آيد و ساير عوامل، کمکى‏اند . ظهور فردگرايى و از بين رفتن قدرت عوامل جمعى مانند دولت، خانواده، گروه، کليسا (در غرب)، و روابط همسايگى يکى از مهم‏ترين عوامل زيربنايى است که به تغيير فرهنگ و در نتيجه به تغيير اخلاق انجاميده است .
3 . در زمينه استدلال اول محافظه‏کاران که ادعا کرده‏اند «فروپاشى خانواده، ارتکاب جرم و ديگر آسيب‏هاى اجتماعى، قطعا محصول سياست‏هاى اشتباه حکومتى است‏» ، آقاى فوکوياما موضعى منفى دارد . ايشان براى نمونه مى‏گويد: «رابطه سازمان کمک به خانواده‏هاى داراى کودکان تحت تکفل با حرام‏زادگى ثابت‏شده است، اما اين رابطه چندان قوى نيست‏» . اگر نقش سازمان‏ها تنها در چنين امورى محدود باشد و اين تنها نقش مستقيم آنها ارزيابى شود، حق با آقاى فوکوياماست . اما، هم بايد نقش غيرمستقيم سازمان‏ها را در نظر گرفت و هم در همه ابعاد به نقش سازمان توجه کرد . برنامه‏ريزى‏هاى کلان دولت‏ها، نوع نهادهايى که براى اجراى برنامه‏هاى اقتصادى، سياسى و اجتماعى، فرهنگى و ... ايجاد مى‏شود، دستگاه قضايى، و ... همه در شکل‏گيرى نوعى حيات اجتماعى مؤثرند و نيز اخلاق و فرهنگ خاصى را توليد مى‏کنند . چگونه مى‏توان نقش سازمان‏ها را به حاشيه کشاند يا ناديده گرفت .
ما در کشور خودمان تاثير قوانين را بر ايجاد اخلاق و فرهنگ خاص به‏خوبى ملاحظه مى‏کنيم . وضعيت‏بانک‏ها و نظام جديد آن شاهدى بر اين مدعاست . با صرف‏نظر از مباحث مشروعيت‏يا عدم مشروعيت مجموعه عمليات بانکى، تاثير اين عمليات بر نظام اخلاقى قابل مشاهده است . تا دو دهه پيش، رسم نبود که عموم مردم از طريق سود پول خود ارتزاق کنند، اما اينک اين رسم به يک فرهنگ تبديل شده است و ديگر جايى براى فرهنگ قرض‏الحسنه وجود ندارد و اگر کسى به کسى پولى بدهد، به‏طور روزشمار، درصد سود آن‏را محاسبه مى‏کند . سرمايه‏گذارى مولد ديگر چندان جدى گرفته نمى‏شود و لااقل در ميان اقشار متوسط، انديشه ايجاد کار کمتر شده است، و مردم بيشتر در انديشه بهره‏بردارى از سرمايه و استفاده از سود آن هستند . اين اخلاقيات، درست‏يا نادرست، بر اثر رفتار نظام بانکى کشور که يکى از بخش‏هاى مهم سامان‏دهنده نظام اقتصادى کشور است، پديد آمده است .
نمونه‏هاى فراوانى از نقش سازمان‏ها در ايجاد يا دگرگونى فرهنگ و اخلاق وجود دارد که مى‏توان درباره آنها بحث کرد . اما در اينجا صرفا همين اشاره کافى است تا اهميت نقش سازمان‏ها آشکار گردد .
پى‏نوشت:
1. The Index of Leading Cultural Indicators.
ضميمه همبستگى، 29/11/81

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group