گذری بر عوامل شکوفایی عقل در قرآن و روایات
پدید آورنده : اشاره: صدیقه شاکری ، صفحه 52
قسمت دوم
در شمارهی قبل پیرامون عقل؛ این گوهر بیبدیل که موجب سرآمدی انسان و نور روشن و روشنی بخش که خداوند متعال به آدمیان افاضه کرده و معانی گوناگون آن به قدر رخصت سخن گفتیم و دریافتیم که برای بالندگی و کمال عقل باید عوامل شکوفایی آن را شناسایی و به کار بندیم.
نیز به عواملی چون علم آموزی، تفکر، تقوا و تزکیه نفس، روح علمی، تجربه، پرسش و کاوشگری پرداختیم، در این شماره بحث را ادامه میدهیم:
7. همنشینی با نیکان دانشمند و حکیم؛ تأثیر همنشینی و دوست بر انسان غیر قابل انکار است. حضرت علی7 میفرماید: همنشین علما باش تا مایه فزونی در علمت شود و ادبت نیکو گردد و نفست تهذیب شود.([1])
آیاتی در قرآن به صورت مستقیم و غیر مستقیم تأکید بر گزینش همنشین نیک و صالح دارد. مانند: )ولاتطرد الذین یدعون ربهم بالغداوة والعشیّ یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شیء وما من حسابک علیهم من شیء فتطردهم فتکون من الظالمین( ؛ و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان میخوانند ـ در حالی که خشنودی او را میخواهند ـ مران. از حساب آنان چیزی بر عهدهی تو نیست، و از حساب تو [نیز] چیزی بر عهدهی آنان نیست، تا ایشان را برانی و از ستمکاران باشی.([2])
و نیز: )یاأیها الذین أمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین( ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید و با راستان باشید.([3])
آیهی شریفه مؤمنین را به تقوا و پیروی از صادقین در گفتار و کردار دستور میدهد. صادق کسی است که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، ولی از آنجا که به طور استعاره و مجاز اعتقاد و عزم و اراده را هم قول نامیدهاند، صدق را در آنجا نیز استعمال کردهاند و انسانی را که عملش مطابق با اعتقاد او باشد و یا کار او مطابق با اراده و تصمیمش باشد و شوخی نباشد؛ صادق نامیدهاند.([4]) از اینرو حکیم کسی است که گفتار و کردارش مطابق با واقع و اعتقاد است، بنابراین همراهی با حکیمان مصداق روشنی از همنشینی و همراهی صادقان است. در مقابل علت گرفتاری در آتش جهنم این است که: )ما سَلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلّین ولم نک نطعم المسکین وکنّا نخوض مع الخآئِضین(؛ چه چیز شما را در آتش [سقر] درآورد؟ گویند: از نماز گزاران نبودیم و بینوایان را غذا نمیدادیم با هرزه درایان هرزه درایی میکردیم.([5])
امیرالمؤمنین علی7 میفرماید: مجالسة الحکماﺀ حیاة العقول و شفاﺀ النفوس؛ همنشینی با حکیمان مایه زنده شدن عقل و شفا یافتن نفس آدمی است.([6]) نیز میفرماید: همنشین علما باش تا خرد تو افزون گردد و نفست شریف و جهل از تو منتفی گردد.([7])
8 . آیندهنگری؛ در تربیت عقل به حساب آوردن آینده مؤثر است. زیرا انسان نباید گرفتار زمان حال باشد، بلکه توجه به آینده و لوازم و نتایج نهایی کار نیز مورد نظر است.
خطاب به مؤمنین میفرماید: )یا أیها الذین ﺀامنوا اتقوا الله ولتنظُر نفس ماقدمت لغدٍ واتقوا الله إن الله خبیر بما تعملون(؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا دارید؛ و هر کسی باید بنگرد که برای فردا [ی خود] از پیش چه فرستاده است؛ و [باز] از خدا بترسید. در حقیقت، خدا به آنچه میکنید، آگاه است.([8])
نسبت نظر کردن در اعمال متقی نظیر نسبت اصلاحی از ناحیهی صنعتگر در صنعت خویش است. بدیهی است هرچه دقت نظر داشته باشد، ساختهی او تکمیلتر میشود و در رفع عیب و جبران غفلتها کوشاتر خواهد بود. بر مؤمنین واجب است که از خدا پروا کنند، و تکالیفی که خدای تعالی متوجهشان کرده را به نحو احسن و بدون نقص انجام دهند...([9])
قرآن با تصویر کشیدن آینده، انسان را به تفکر وا میدارد تا نتیجه اعمال را قبل از عمل ملاحظه کند و از عمل بد پرهیز کند: )... یوم ینظر المرﺀ ما قدمت یداه...(([10])؛ ...روزی که آدمی آنچه را با دست خویش پیش فرستاده است؛ ... بعضی گفتهاند: معنا این است که در آن روز انسان به اعمال خود نظر میکند، چون همهی اعمال را نزد خود حاضر میبیند. آیات دیگری نیز اشاره به همین مطلب دارد.([11])
روایات نیز بر آیندهنگری دنیوی و اخروی تأکید کردهاند:
شخصی خدمت رسول گرامی اسلام9 عرض کرد: یا رسولالله مرا موعظه بفرمایید. حضرت9 فرمود: اگر بگویم به کار میبندی؟ گفت: بله. حضرت تکرار فرمود: آیا اگر بگویم، به راستی به کار میبندی؟ گفت: بله. بار دیگر نیز حضرت همین جمله را تکرار فرمود، )علت سه بار تکرار این بود که حضرت میخواست او را برای پذیرش سخن آماده نماید(، سپس فرمود: "إذا هممت بأمر فتدبر عاقبته"؛([12]) هر کاری را که به آن تصمیم میگیری پایانش را نگاه کن و در زوایای پنهان آن فرو رو و نتایجش را در نظر بگیر.([13])
امام علی7 میفرماید: أعقل الناس أنظر هم فی العواقب؛ عاقلترین مردم، دوراندیشترین آنها در پایان کارهاست.([14]) همچنین میفرماید: إن العاقل من نظر فی یومه لغده و سعی فی فکاک نفسه و عمل لما لابد منه ولامحیص له عنه؛ به درستی که عاقل کسی است که در امروزش برای فردای خود نظر کرده، و در آزاد کردن نفسش بکوشد، و برای آنچه برایش از آن چارهای نبوده و گریزی از آن برایش نیست، عمل نماید.([15])
... ألا و إن اللبیب من استقبل وجوه الإراﺀ بفکر صائب، ونظر فی العواقب؛ آگاه باشید، به راستی عاقل کسی است که آرای گوناگون را با فکر رسا و خطاناپذیر استقبال کند و در عاقبت و سرانجام کارها نظر و تأمل کند.([16])
9. مشورت؛ مشورت یا رایزنی برای استفاده از چراغ عقل دیگران در به دست آوردن کلیدهای بهتر حل مشکلات و گریز از لغزشها مؤثر است. مشورت به معنای خاموش کردن چراغ عقل و تقلید کورکورانه و ضعف در تفکر نیست؛ بلکه منظور روشنی گرفتن از چراغ عقل دیگران و استفاده روشن بینانه از فکر آنها و تقویت فکر خود از طریق افکار اندیشمندان است.
خداوند سبحان میفرماید: )... وشاورهم فی الأمر...(([17]) ؛ ... و در کار[ها] با آنان مشورت کن...
کلمه الأمر در آیه شامل امور مربوط به نحوه اجرا و پیاده کردن احکام الهی است، چرا که خود احکام مشورت پذیر نیستند.([18])
امام علی7 میفرماید: "بر شخص عاقل و خردمند لازم است که به رأی و اندیشهی خود، رأی عاقلان و خردمندان را بیفزاید و به علم و دانش خود، دانش حکیمان را ضمیمه کند."([19]) و نیز میفرماید: "با خردمندان مشورت کن تا از لغزش و پشیمانی در امان باشی."([20]) و نیز "مشورت کردن با دوراندیش دلسوز که پیروزی آفرین است."([21]) همچنین میفرماید: "کسی که با مشورت مخالفت کند؛ راه چاره بر او بسته و در کار خود گیر کند و واماند."([22])
عوامل دیگری نیز برای شکوفایی عقل در روایات ذکر شده است از جمله؛ وحی و ارسال پیامبران، یاد خدا، سیر و گردش در زمین، پیروی از حق، کمک و یاری خواستن از خدا و دعا و درخواست از او، پایداری و استقامت، یقین، صبر، شکر، غنیمت شمردن عمر، مجامله با مردم، ادب و نقش بعضی خوراکیها و ... که به جهت اختصار به دو مورد اخیر میپردازیم.
ادب
"ادب" را میتوان هیئت زیبا و پسندیدهای که طبع و سلیقه آن را سزاوار میداند، معنا کرد. پس هر عمل مشروعی را چه دینی باشد، مانند: دعا و امثال آن و چه مشروع عقلی باشد، مانند: دیدار دوستان، اگر بر طبق آن هیأت زیبا و پسندیده واقع شود، ادب میگویند. به عبارت دیگر؛ "ادب" همان "ظرافت عمل" است، و معلوم است که عمل وقتی ظریف و زیبا جلوه میکند که اولاً مشروع بوده و منع تحریمی نداشته باشد، و ثانیاً عمل؛ اختیاری باشد که آن را در چند هیئت و شکل بتوان درآورد و شخص به اختیار خود آن را به وجهی انجام دهد که مصداق ادب واقع شود. نظیر ادبی که اسلام به هنگام غذا خوردن در نظر گرفته و آن گفتن بسمالله در اول غذا و گفتن الحمدلله در آخر آن و احتراز از خوردن در حال سیری و نیز هیئت نشستن در حال نماز و ... میباشد. ادب "حسن و ظرافت عمل" است، و در معنای حسن که موافقت عمل با غرض زندگی است، هیچگونه اختلافی نمیباشد، لکن تطبیق معنای اصلی با مصادیق آن در اقوام و ملل و ادیان و مذاهب گوناگون، فرق میکند. برای مثال از نظراسلام تحیت به هنگام ملاقات با دیگران "سلام" کردن به یکدیگر است که از سوی خداوند متعال نیز مبارک و طیب نامیده شده است، و حال آن که همین تحیت در نزد اقوام دیگر به وسیلهی برداشتن کلاه و یا بلند کردن دست و پا و یا سجده و رکوع و یا پایین انداختن سر انجام میشود. بنابراین در رعایت نفس ادب، بین عقلای بشر نه تنها اختلافی نیست، بلکه امری مستحسن و پسندیده میباشد و اختلاف تنها در مرحله تشخیص مصداق است.([23])
توجه به این نکته شایسته است که اخلاق و آداب دو چیز بوده و یکی نیستند، زیرا : اخلاق عبارت از ملکات راسخه در روح و در حقیقت وصفی از اوصاف روح است، ولی آداب عبارت از "هیئتهای زیبای" گوناگونی است که اعمال صادره از آدمی بدان متصف میگردد. از آنجا که نحوهی صدور اعمال آدمی بستگی به صفات مختلفه روحی دارد، پس بین این دو قسم ـ اتصاف روح به اخلاقیات و عمل به آداب ـ فرق وجود دارد. چنانکه آداب ناشی از اخلاق و اخلاق از مقتضیات اجتماع است و مطلوب نهایی انسان در زندگی همان چیزی است که ادبش را در رفتار مشخص کرده و برای آن خط مشی ترسیم میکند و برای رسیدن به مطلوب از آن خط مشی تعدی نمیکند. بنابراین "ادب الهی" که خدای سبحان انبیا و اولیا را به آن مؤدب نموده؛ همانا هیئت زیبای اعمال دینداری است که از غرض و غایت دین یعنی عبودیت و بندگی حکایت میکند. .... از نظر اسلام هیچ غایتی برای حیات جز توحید خدای سبحان در مرحله اعتقاد و عمل نیست...([24])
قرآن در آیات بسیاری "ادب" انبیا را که عاقلترین انسانها بوده و خواهند بود، به تصویر کشیده است.([25])
و در روایات نیز این بحث به طور مفصل آمده است که ما فقط به ذکر نمونهای از آنها که "ادب" را وسیلهای برای شکوفا سازی عقل میدانند، اشاره میکنیم:
1. امام علی7 میفرمایند: کل شی یحتاج إلی العقل والعقل یحتاج إلی الأدب؛ هر چیزی به عقل نیازمند است و عقل به ادب محتاج است.
2. و نیز: إنّ بذوی العقول من الحاجة إلی الأدب کما یظمأ الزرع إلی المطر؛ به تحقیق صاحبان خرد نیازمند ادب هستند، همچنان که زرع به باران محتاج است.
3. و الأدب هو لقاح العقل و ذکاﺀ القلب؛ ادب سبب باروری خرد و پالایش دل و جان است.
4. و ذکّ عقلک بالأدب کما تذکّی النار بالحطب؛ عقل و خرد خود را با ادب کامل ساز، همانگونه که آتش را با هیزم شعلهور میسازی.([26])
5 . امام رضا7 فرمودند: آداب العلماﺀ زیادة فی العقل؛ ادب دانشمندان سبب فزونی عقل است.([27])
6 . امام علی7 فرمودند: الإداب تلقیح الأفهام و نتیجة الأذهان؛ آداب بارور کننده افهام و ثمره اذهان است.([28])
نقش خوراکیه
بعضی از غذاها و گیاهان نیز زیاد کننده عقل به شمار میآیند، مانند:
کدو؛
پیامبر9 فرمودند: بر شما باد به کدو )خوردن(؛ زیرا بر عقل فزونی میبخشد و مغز را بزرگ میکند. روایات دیگری هم در این مورد رسیده است.([29])
گلابی؛
امام رضا7 میفرمایند: بر شما باد خوردن گلابی که بر عقل میافزاید.([30])
کرفس؛
پیامبر9 میفرمایند: بر شما باد )خوردن( کرفس؛ زیرا اگر چیزی بر عقل فزونی بخشد، کرفس است. ([31])
گوشت؛
امام صادق7 میفرمایند: گوشت، گوشت میآورد و بر عقل میافزاید. هر آنکس چند روز گوشت را کنار نهد، خردش تباه گردد.([32])
شیر؛
پیامبر9 فرمودند: بر شما باد خوردن شیر، زیرا حرارت قلب را از میان میبرد؛ همان گونه که انگشت، عرق پیشانی را پاک میکند. )شیر( کمر را محکم میکند، عقل را افزایش میدهد و ذهن را تیز میکند.([33])
سرکه؛
امام صادق7 فرمود: سرکه عقل را افزایش میدهد.([34])
آب؛
امام کاظم7 فرمودند: نوشیدن آب بیزیان است بلکه غذا را در معده میچرخاند، خشم را فرو میبرد، بر خرد میافزاید و تلخی را از میان میبرد.([35])
عسل؛
امام کاظم7 فرمودند، عسل، درمان هر دردی است... ذهن را پیراسته و حافظه را قوی میکند.([36])
انار )با لایهی نازک آن(؛
امام صادق7 میفرمایند: انار را با لایهی نازکش بخورید؛ زیرا معده را پاکسازی میکند و بر ذهن میافزاید.([37])
خرفه؛
پیامبر فرمودند: بر شما باد )خوردن( خرفه؛ زیرا زیرکی میبخشد، به راستی اگر چیزی بر خرد بیفزاید، همان خرفه است.([38])
موارد دیگری هم در روایات هست که میتوان به کتب مربوطه مراجعه کرد. قابل ذکر است که شکوفایی عقل با "موانعی" چون: خودباختگی، گرایشهای نفسانی، حب دنیا، خودبرتر بینی و غرور، تعصب نا به جا و لجاجت، تقلید غیر معقول، پیروی از ظن و اکثریت، رفاه طلبی، آرزوهای دور و دراز، گناه و آلودگی، شتاب زدگی و سطحی نگری و ... روبهرو است که باید به طور جد پرهیز و و درمان شود.
پینوشت:
[1]. میزان الحکمة، ج 2، ص 61 ، ح 2409.
[2]. انعام )6( : 52 .
[3]. توبه )9( : 119.
[4]. ر.ک؛ علامه طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 9، ص 638 .
[5] . مدثر )74( : 45 ـ 42.
[6] . میزان الحکمة، ج 2، ص 61 ، ح 2412.
[7]. همان، ح 2410 و 2420.
[8] . حشر )59( : 18.
[9]. همان، تفسیر المیزان، ج 19، ص 446.
[10]. نباﺀ )78( : 40.
[11]. آل عمران )3( : 30.
[12]. محمدباقر مجلسی1، بحارالانوار، ج 77، ص 130.
[13] . مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 44.
[14]. غررالحکم، ج 2، ص 977، ح 41.
[15]. همان، ح 45.
[16]. همان، ص 975، ح 25.
[17]. آل عمران )3( : 159.
[18]. تفسیر نمونه، ج 3، ص 145.
[19]. حقٌ علی العاقل ان یضیف إلی رأیه رأی العقلاﺀ و یضُمّ الی علمه علوم الحکماﺀ غررالحکم، ج 3، ص 408 و ر.ک: ترجمه و شرح غررالحکم موضوعی، ص 591 ـ 584 .
[20]. شاور ذوی العقول تأمن الزلل والندم، غرر الحکم، ج 4، ص 179.
[21] . همان، مشاورﺓ الحازم المشفق ظفر، ج 6 ، ص 146.
[22]. همان، من خالف المشورة ارتبک، ج 5 ، ص 153.
[23]. تفسیر المیزان، ج 6 ، ص 405 و 406.
[24]. همان، ص 406 و 407.
[25]. فرقان، 20 ؛ انبیاﺀ ، 25 ؛ اعراف، 22 ؛ هود، 47 ؛ شعراﺀ ، 97 و آیات بسیار دیگری که میتوان برای توضیح به تفسیر المیزان، ج 6 ، ص 484 ـ 414 مراجعه کرد.
[26]. میزان الحکمة، ج 1، ص 69 .
[27]. همان، بحارالانوار، ج 78، ص 141.
[28]. همان، ج 75، ص 68 .
[29]. ر.ک؛ بحارالانوار، ج 66 ، ص 228 و 229 و ج 62 ، ص 297.
[30]. همان، بحارالانوار، ج 66 ، ص 171 و 176 و 177.
[31]. همان، ج 62 ، ص 300.
[32]. همان، ج 66 ، ص 72.
[33] . همان، ج 62 ، ص 294.
[34] . همان، ص 282 و ج 66 ، ص 303 و 398.
[35]. محمدی ریشهری، خردگرایی در قرآن و حدیث، ص 119.
[36]. همان، بحارالانوار، ج 66 ، ص 160 و خرد گرایی در قرآن و حدیث، ص 119.
[37]. همان، خردگرایی در قرآن و حدیث، ص 119.
[38]. همان.