شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

طرحي از «اومانيسم اسلامي »

مجله بازتاب انديشه، شماره 40، يوسفي اشکوري، حسن؛


چکيده:

مهم ترين امتياز شريعتي نسبت به سنت گرايان و جريان هاي ديگر اسلامي - حتي نوانديشان ديگر - انسان شناسي اوست . او انسان را خليفة الله (يا خداگونه) معرفي مي کند و اوصافي چون آفرينندگي، خردمندي، انتخابگري و آزادي را از نشانه هاي اين مقام مي شمارد و لذا معتقد است کاري که خداوند در هستي مي کند، انسان در طبيعت انجام مي دهد .

مي دانيم که يکي از مباحث مهم و کليدي آرا و انديشه هاي زنده ياد، دکتر شريعتي، مقوله «انسان » و «انسان شناسي » است که خود از آن، تحت عنوان «اومانيسم اسلامي » ياد مي کرد . با اندکي تامل، روشن مي شود که انسان شناسي در ميان انبوه مسائل و مفاهيم و موضوعاتي که پسوند «شناسي » دارند، از جهاتي «ام المسائل » شمرده مي شود; چرا که انسان محور و به يک معنا، موضوع و «سوژه » غالب مسائل انساني و يا مرتبط با آدمي است . دين، علم، عقل، معرفت، اخلاق، هنر، سياست، جامعه، تاريخ، حکومت و مفاهيمي از اين دست، بدون وجود نوع انسان و حتي تصور او، بلاموضوع اند . ازاين رو، در هر مکتب و مذهبي، ابتدا بايد ديدگاه آن مکتب را درباره انسان کشف کرد . بي ترديد، انسان يهود، مسيحيت، اسلام، بوديسم، مارکسيسم، اگزيستانسياليسم، ليبراليسم، سوسياليسم و ... تفاوت ها و چه بسا تعارض هاي آشکاري با هم دارند .

با توجه به اين واقعيت است که تقريبا تمام تحليلگران تاريخ اروپا و آشنايان با تحولات غرب جديد، تصريح مي کنند که نقطه آغاز عزيمت غربيان، در عهد رنسانس، تغيير نگرش آنان به آدمي و به جهان بود . مهم ترين تحولي که درباره انسان (انسان شناسي) روي داد، عبارت بود از نشاندن آدمي در مرکز جهان . در تفکر قديم، و به ويژه در اديان شرقي، خداوند روح، خالق و آفريدگار عالم و آدم بود و انسان، بنده او و موجودي بي مقدار و هيچ، که منحصرا در طريق عبوديت خداوند، در برابر اراده و مشيت او بي چون وچرا تسليم بود . دين داري نيز عبارت بود از رها کردن خواهش ها و لذت هاي دنيوي و جسماني براي رسيدن آدمي به تعالي روح و رستگاري . اما اين همه ارزش لفظي و ستايش و تکريم، در نهايت، راه به جايي نمي برد; چراکه اين انسان، مقهور اراده و شيت خداوندي بود .

دو نکته مهم در اين انسان شناسي نقش محوري داشت: مذموم شمردن دنيا و لذايذ آن; و تفسير مشيت الاهي به وسيله دين و اولياي دين و اعمال آن از راه اطاعت محض از طبقه مفسران رسمي دين، يعني روحانيان . اولي، دنيا را به نفع آخرت، و تمتعات دنيوي را به سود روح مصادره مي کرد و دومي، با حاکم نمودن نوعي دترمينيسم مذهبي و جبرگرايي ديني بر ذهن، از يک سو، آدمي را اسير مشيت جبري الاهي کرده و امکان هر نوع اراده آزاد و انتخاب آزادانه را از او سلب مي کرد و از سوي ديگر، عملا اين خداپرستي و دين ورزي، انسان را در برابر نظام مستقر ديني و نهاد رسمي مذهب ناتوان مي ساخت . در واقع، اطاعت از خدا مساوي بود با اطاعت از اديان منسوب به او و سرسپردگي آدمي در برابر نمايندگان مدعي نيابتش .

زماني که رنسانس ظاهر شد، بازگشت به ادب، هنر، فرهنگ و انديشه يوناني - رومي، محور ارجاع به گذشته شد که اين فرهنگ، داراي جهان بيني و انسان شناسي متفاوت با انديشه شرقي و مسيحيت بود . در انسان شناسي يوناني نوعي «اصالت بشر» وجود داشت . در اين رويکرد، دنيا محل کام جويي و لذت بود و انسان مي بايست از اين کاميابي ها برخوردار مي شد . از آنجا که کام جويي تن اصالت داشت، شعر، هنر، ادبيات، نقاشي و مجسمه سازي در يونان، در مسير کام جويي و نمايش تن قرار گرفت و «برهنگي » اهميتي بنيادين پيدا کرد . حتي خدايان نيز مشمول اين توجه جسماني واقع شدند . البته پرستش، مذهب و اخلاق هم مطرح بود، اما همه در پرتو خداي نيمه انسان حاصل شده بود . گرچه از نظر فلسفي و کلامي، «لاهوت » و «ناسوت » دو قلمرو جدا بودند، اين ناسوت بود که اصالت و اعتبار داشت و محور اين ناسوت گرايي نيز انسان و کام جويي ها و زيبايي ها بود . در روم نيز کم و بيش، ماجرا از همين قرار بود .

در رنسانس، انديشه انسان محوري، با الهام از يونان و روم قديم احيا شد . شايد بتوان محورهاي اساسي اومانيسم نوين غربي را در اصول زير جمع بندي کرد: 1 . کرامت ذاتي و بي انتهاي آدمي و انکار گناهکاري ذاتي انسان; 2 . تفرد و اصالت دادن به شخصيت فرد، در برابر جمع گرايي مسيحي; 3 . لذت طلبي و کام جويي جسماني انسان، با برجسته کردن زن و زيبايي; 4 . خردورزي و عقلانيت، در تمامي اشکال و حوزه هاي کاربردي آن (خرد علمي در سده هفدهم; خرد نقاد در سده هجدهم; خرد تکنولوژيک در سده نوزدهم; خرد دموکراتيک در سده بيستم، که محصول آن «حقوق بشر» است) ; 5 . علم و علم گرايي; 6 . عرفي گرايي و سکولار شدن همه چيز (از جمله جامعه، سياست، حکومت، قانون، علم، هنر و حتي دين) ; 7 . تجربه گرايي در تمام امور، از جمله در علم (استقراي علمي از نوع بيکن) و در دين (که تحت عنوان «تجربه ديني » از آن ياد مي شود) .

در اينجا، به ديدگاه نوانديشان مسلمان و به صورت جزئي تر، به آراي شريعتي اشاره اي مي کنيم:

نوانديشي ديني يکي از جريان هاي اسلامي معاصر (در کنار سه جريان ديگر: اسلام سنتي غيرسياسي، اسلام سنتي سياسي، و اسلام غيرسياسي سنتي نوگرا) است که از حدود صد سال قبل، زاده، باليده و منشا تحولات فرهنگي، سياسي و اجتماعي مهمي بوده است . اين انديشه، امروز نيز در سطح جهان اسلام، حضوري فعال و خلاق دارد . بي هيچ گفت وگو، سيد جمال، اقبال و شريعتي چهره هاي شاخص و سمبل هاي نمادين اين نحله اسلامي اند . در آرا و انديشه هاي تمام نوانديشان مسلمان معاصر، توجه به انسان و محوريت انسان شناسي را مي بينيم; اما شريعتي بيشترين حساسيت و توجه را به مقوله انسان و بازتعريف سيماي انسان مسلمان، در روزگار جديد نشان داده است .

شريعتي در بازگشت به اسلام و قرآن، انسان را در «داستان خلقت » کشف مي کند و تمامي آراي انسان شناسانه اش را حول آن سامان مي دهد . او در اين رويکرد، کاملا سنت شکني مي کند و لذا در فرجام کار، انسان شناسي او کاملا متفاوت با آراي سنت گرايان درمي آيد . شايد گزاف نباشد که گفته شود، مهم ترين و بزرگ ترين امتياز شريعتي نسبت به سنت گرايان و جريان هاي ديگر اسلامي (حتي نوانديشان ديگر) انسان شناسي اوست .

او آدمي را «خليفة الله » به معناي خداگونه (البته از نظر صفات) و جانشين خداوند در طبيعت مي داند و اوصافي چون آفرينندگي، خردمندي، انتخاب گري و آزادي را از نشانه هاي اين مقام مي شمارد; لذا معتقد است کاري که خداوند در هستي مي کند (آفرينندگي)، انسان در طبيعت و در زمين مي کند .

او «عصيان » آدم را، که در قرآن با خوردن ميوه ممنوع به وسيله آدم و همسرش محقق مي شود، سمبل آزادي و اختيار آدمي مي داند و اعلام مي کند که انسان قرآن، نه تنها اسير جبرهاي طبيعي يا تاريخي نيست، بلکه تا آنجا آزاد است که قدرت دارد در برابر خداوند نيز نافرماني کند و به همين دليل نيز مسئول است و سعادت يا شقاوتش را خود رقم مي زند (البته روشن است که او نمي خواهد بگويد آدمي «حق » دارد از خداوند نافرماني کند، بلکه سخن او اين است که «مي تواند») . از منظر شريعتي، انسان تنها موجودي است که اول «وجود» پيدا مي کند، بعد «ماهيت » خود را انتخاب مي کند و ابزار او آگاهي، اراده، آفرينندگي و قدرت انتخاب است . انسان شريعتي، جبرشکن است و مي تواند «خودانساني » اش را از تخته بند چهار زندان طبيعت، جامعه، تاريخ و خود (غرايز) برهاند . در اين انديشه، نه تنها گناه ذاتي وجود ندارد، بلکه در عين تضاد ذاتي آدمي، «فطرت » انسان بر کمال گرايي، حق طلبي، عدالت خواهي، آزادي خواهي، فضيلت دوستي و در يک کلام، «خير» است; ازاين رو، بر خلاف نظر شماري از متفکران غربي (ماکياول و هابز)، انسان گرگ انسان نيست و به طبيعت بشري و امکان رستگاري او مي توان خوش بين بود . انسان در اين تفکر، توان آن را دارد که از «لجن » تا «روح » و از خاک تا خدا و از ناسوت تا لاهوت و از زمين تا آسمان پرواز کند و البته اين تلاش و جهاد دائمي، به وسيله خود او صورت مي گيرد; نه خداوند يا اولياي دين يا جادو و سحر و هر چيز ديگر . اين يک راه و امکان ست براي «شدن » و «صيرورت » آدمي، و پيامبران داعيان به سوي «هدايت » و «عدالت » اند و حق هيچ گونه اجبار و چيرگي و اعمال سلطه بر آدميان را ندارند . در دين توحيدي، «واسطه » اي بين خلق و خالق وجود ندارد و هر انساني قدرت و توان آن را دارد که با خداوند، مستقيم و بي واسطه تماس بگيرد و به «تجربه ديني » برسد . عقل و علم و تجربه و تکنولوژي و دنياگرايي بسيار مطلوب شريعتي است و او آنها را از مميزات اساسي آدمي از ديگر موجودات مي داند; اما در عين حال، او يک «سيانتيست » قرن نوزدهمي يا يک خردگرا و «راسيوناليست » عصر روشنگري و يا يک اومانيست قرن پانزدهمي نيست . او طرفدار يک رنسانس يوناني - رومي هم نيست . او رنسانس و اصلاح مسيحيت و پيشرفت هاي علمي، فني، هنري، ادبي، فلسفي و صنعتي جهان مدرن را مثبت ارزيابي مي کند; اما به محدوديت ها، کاستي ها، انحرافات و پيامدهاي خواسته و ناخواسته اين جهان مدرن و تقدس زدايي شده نيز توجه دارد و نسبت به آنها هشدار مي دهد . او در مورد پروتستانتيسم مسيحي مي گويد، هر چند حرکتي مثبت بود و در انقراض فئوداليسم اروپا نقش داشت، در سير خود، مدافع بورژوازي شد و در خدمت سرمايه داري درآمد و سرانجام، «انسان پست » ساخت . همچنين مي گفت علم، که در گذشته در پي «حقيقت » بود، اکنون در خدمت «قدرت » است . به بيان ديگر، از سلطه «مسيح » خارج گشت; اما خدمتگزار «قيصر» شد . او «اصالت سود» را، که از ويژگي هاي اخلاق سرمايه داري است، سخت مورد انتقاد قرار مي داد و از «اصالت ارزش » دفاع مي کرد . شريعتي در بيان تفاوت دو مکتب رايج و غالب ليبراليسم و سرمايه داري مبتني بر ليبرال - دموکراسي در غرب و مارکسيسم يا سوسياليسم دولتي در شرق، جمله معروفي دارد: غرب «انسان قلابي » ساخت، و شرق «انسان قالبي » .

شايد بتوان پس از بحث قرآني درباره انسان، عميق ترين و منسجم ترين بحث شريعتي درباره انسان و به ويژه انسان مدرن و مخاطراتش را در مقوله «اليناسيون » ديد . وي با الهام از ديدگاه مارکس (و احتمالا چپ مدرن، از نوع مکتب فرانکفورت)، مسئله مهم مسخ و تهي شدن آدمي، از ارزش هاي وجودي و اخلاقي را در تمام دوران ها و نظام ها و بيش از همه، در نظام سرمايه داري و در سايه اخلاق سودپرستانه و لذت طلبانه و قدرت گرايانه جديد، مورد توجه و بررسي قرار مي دهد . او اساسا تمدن را يکي از عوامل الينه شدن و مسخ هويت آدمي مي داند . سخن وي در اين باره، يادآور برخي از آراي طبيعت گرايان سده هجدهم (و بيش از همه ژان ژاک روسو) است . حتي وي هشدار مي دهد، دين و خدا هم (در صورتي که به شکل انحرافي فهم يا القا شوند)، مي توانند عامل مسخ و از خودبيگانگي آدمي باشند . بديهي است که طرح اين آرا و انديشه ها در حوزه دين شناسي و انسان شناسي دين، کاملا بديع است و دريغ که پس از او، اين مباحث، جدي و عميق پيگيري نشد .

به هرحال، شريعتي انسان شناسي خود را تحت عنوان «اومانيسم اسلامي » سامان مي دهد . استفاده از اين اصطلاح ترکيبي، بر دو پيش فرض استوار است: اول، تاييد رويکرد جديد به انسان و جانب داري از مقام و منزلت او در قياس با انسان سنتي مسيحي در اروپاي قرون وسطا، و دوم، قوام اين اومانيسم بر بنياد اسلام، قرآن و معارف توحيدي . نکته ديگر اينکه صرف استفاده از اصطلاح اومانيسم، پيروي از اومانيسم عهد رنسانس و تاييد تمامي آراي اظهار شده در مغرب زمين را در پي ندارد; همان گونه که اساسا اومانيسم در خود غرب نيز از پانصد سال قبل تاکنون دچار تحول و دگرگوني اساسي شده است .
اشاره

مقاله حاضر، ازآن رو که به تبيين يکي از مؤلفه هاي مهم فکري مرحوم شريعتي مي پردازد، شايسته مطالعه و بررسي است; اما آنچه بررسي اين مقاله را مهم تر مي سازد، رويکرد طرفداران انديشه هاي او در شرايط فرهنگي کنوني است . با شريعتي مي توان موافق يا مخالف بود، اما ترديد نمي توان داشت که او در زمانه خويش و با توان و توشه اي که داشت، با تلاش خستگي ناپذير، به بازآفريني ايده هاي نو و همخوان سازي ادبيات اسلامي با اقتضائات عصر جديد همت گماشت . ظاهرا طبيعي است اگر در پيشگامان يک انديشه، آثار و علايمي از کاستي، ناهماهنگي و سهل انگاري مشاهده شود; آنچه غيرطبيعي مي نمايد، اين است که دوستداران او، به جاي بررسي لايه هاي ژرف تر و آفتابي کردن کاستي ها و ترميم نظريه هاي او، به تقرير و تکرار آن بسنده کنند و گامي در جهت نوسازي و بهنگام کردن آنها برندارند . اين آسيب، آن گاه جدي تر مي شود که دريابيم، شرايط فرهنگي اجتماعي ما با بسترهاي فکري آن انديشمند، تفاوت هاي جدي يافته است و سطح آگاهي نخبگان و مخاطبان از اين گونه موضوعات، بسي فراتر رفته است . از جناب آقاي اشکوري که خود مي نويسد: «دريغ که پس از او نيز اين مباحث جدي و عميق پي گيري نشد و ادامه پيدا نکرد» ، انتظار مي رود که در استمرار آن انديشه ها، گامي فراتر بردارد; چراکه پي گيري و استمرار يک انديشه، تنها در نقد و ترميم آن ممکن مي شود . ما در حد توان خود، در چند نکته کوتاه زير، نشان خواهيم داد، کاستي هاي نظريه «اومانيسم اسلامي » شريعتي را چگونه مي توان بازشناسي و بازسازي کرد:

1 . تمايز ميان انسان اسلامي و انسان مسيحي يا شرقي، در انديشه هاي شريعتي برجسته شده است; اما تمايز ميان انسان اسلامي و انسان مدرنيته، چنان که بايد، مورد تاکيد قرار نگرفته است . تحقيق و تامل در اين زمينه، مي تواند به تدريج، اومانيسم اسلامي را از وابستگي به مکاتب فلسفي غرب به سمت بنيادهاي اسلامي و قرآني نزديک تر سازد .

2 . عدم توجه به تمايز انسان اسلامي و انسان مدرن، سبب شده است که بازخواني هاي شريعتي از متون ديني، رنگ نگره هاي غربي به خود گيرد و بيشتر، انسان اگزيستيانسياليستي را تداعي کند تا انسان قرآني را .

3 . نظريه اومانيسم اسلامي، در واکنش به محدوديت هاي انسان در جهان بيني مسيحي، به افراط گراييده است و محدوديت هاي واقعي انسان و نسبت عيني آدمي با خدا، جهان و انسان هاي ديگر را ناديده گرفته است . اين غفلت سبب شده است که نه تنها انسان در انديشه شريعتي، جايگاهي خدايي - يا به قول او «خداگونه » - يابد، بلکه او از تحليل دقيق و درستي نسبت به جايگاه انسان در اجتماع و تاريخ نيز محروم مانده است .

4 . تاکيد شريعتي بر جايگاه والاي انسان و انسان شناسي در مکاتب و ايدئولوژي ها، کاملا درست و بجاست . از همين رو، تفسير خود او از انسان، در قالب اومانيسم اسلامي، بر همه نظام فکري او سايه انداخته است . نظريه اومانيسم اسلامي، به پارادوکس هاي پنهاني دچار است که وقتي به ساير بخش هاي انديشه او راه مي يابد، پيکره تفکر او را با گسست هاي تئوريک مواجه مي سازد . بيان اين پارادوکس ها از حوصله اين نوشتار بيرون است; اما اين نکته را مي توان يادآور شد که انسان از ديدگاه شريعتي، تا پايان راه نيز همچنان در ميان سه گرايش کاملا متفاوت سرگردان مي ماند: انسان ليبرال; انسان اگزيستانس و انسان قرآن .

5 . رويکرد ترکيبي و التقاطي شريعتي، در تحليل هاي او از فرهنگ و تمدن غرب نيز رخ مي نمايد . او از يک سو، به متفکران عصر روشنگري تمايل نشان مي دهد و از تمدن جديد، در رويه هاي علمي و تکنولوژيک، استقبال مي کند و از سوي ديگر، با الهام از منتقدان قرن بيستمي مدرنيته، به بنيادهاي معرفتي و دستاوردهاي غيرانساني آن سخت هجوم مي برد . امروزه نيک پيداست که تمدن غرب را به سادگي نمي توان به اجزا و عناصري پراکنده و از هم گسيخته، تعبير و تشبيه کرد تا گزينش هايي از اين دست را مجاز بشمارد .

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group