تاثير بينش صحيح بر رفتار انسان (1)
استاد محمد تقى مصباح
اشاره: جهانبينى و نوع تلقى انسان از زندگى و هستى، به زندگى انسان جهت مىدهد و موجب مىشود انسان نوع خاصى از رفتار فردى و اجتماعى را برگزيند.اگر جهانبينى بر پايه بينشى صحيح استوار باشد، رفتارهاى انسان شكل و جهت درستى به خود مىگيرد. اما اگر انسان تلقى درستى از عالم هستى نداشته باشد و يا به صورت مشكوك و ترديدآميز به جهان هستى بنگرد، خواه ناخواه، بر اعمال و رفتارش تاثير نامطلوب خواهد گذاشت، كه حداقل اثر آن، سستى در انجام وظايف و تكاليف است. انسان براى فهم يك سلسله مفاهيم و حل مسائلى كه براى او سؤال برانگيز است دستكم بايد جهان هستى را درستبشناسد و نسبتبه موقعيتخود در آن، و اينكه نهايتا به كجا خواهد رفت، بينش صحيح داشته باشد.اگر انسان نتواند اين مسائل را براى خود حل كند، تلاش وى براى انتخاب يك نظام ارزشى و اخلاقى صحيح بىفايده خواهد بود; زيرا اخلاق منهاى دين، و نظام ارزشى منهاى جهانبينى صحيح ره به جايى نمىبرد.
در قرون اخير، به خصوص در كشورهاى غربى، به دليل سستشدن پايههاى جهانبينى و اعتقادى مردم، پايههاى اخلاقى آنان نيز رو به ضعف نهاده است.از آنجا كه مفاهيمى همچون خداوند، وحى و قيامت اساس اعتقادات انسان را تشكيل مىدهند و با ابزارهاى حسى و تجربى قابل اثبات نيستند، طبعا انسانهايى كه مبناى كارشان را بر تجربه حسى گذاشتهاند، اين مسائل را انكار مىكنند و دست كم با شك و ترديد به آنها مىنگرند.
اين نوع تلقى و بينش با دين سازگار نيست; چرا كه اساس دين بر يقين است: «...و هم بالاخرة هم يوقنون» (لقمان: 4).
اما در مغرب زمين چون به فلسفههاى مادى و ماترياليستى بها داده مىشود، از يك سو پايههاى اعتقادى بسيارى از مردم سستشده است و از سوى ديگر، از آنجايى كه زندگى انسان بدون نظام اخلاقى امكانپذير نيست، يك نظام اخلاقى غير دينى پايهريزى كردند كه اعتقاد به خدا و قيامت و وحى در آن وجود ندارد.اين كار نه تنها نتيجه نداد، كه امروزه بسيارى از فيلسوفان غربى تصريح مىكنند اخلاق منهاى دين مساوى استبا بى اخلاقى; اگر دين ار عرصه اجتماع كنار رود، جايى براى ارزشهاى اخلاقى باقى نخواهد ماند; زيرا در اين صورت نظام ارزشى، از پايه فكرى و منطقى برخوردار نخواهد بود.مثلا براى پذيرش يك كار خوب يا بد نمىتوان دليل عقلانى آورد.
بنابراين، در صورتى ما مىتوانيم يك نظام ارزش صحيحى داشته باشيم كه مبتنى بر بينشهاى صحيحى باشد.اين بينشها بر پايههايى استوار است كه بايد براى ما ثابت و قابل درك گردند.اگر سه اصل توحيد، نبوت و معاد، كه جزو اصول دين است، به درستى براى انسان تبيين گردد، آنگاه مىتوان يك نظام ارزش صحيحى را بر پايه اين اصول پىريزى كرد.
¨جهت دادن به زندگى در پرتو اعتقاد به معاد
يكى از اصول دين ما، اعتقاد به معاد و جهان آخرت است.اين اصل، كه روح تعاليم انبيا را شكل مىدهد، به صورتهاى مختلف در قرآن و احاديثبيان شده است.بخشى از آيات قرآن در اين زمينه مقايسه بين زندگى دنيا و زندگى آخرت است.در باب معاد و زندگى پس از مرگ، دو نوع جهانبينى وجود دارد: يك تلقى مىگويد: پس از مرگ همه چيز تمام مىشود.تلقى ديگر مىگويد: انسان پس از مرگ براى هميشه خواهد ماند.يكى از اركان جهانبينى اعتقاد به معاد پس از مرگ است.حتى بعضى از اديانى كه قايل به نبوت نيستند، به معاد اعتقاد دارند.كاوشهاى باستانشناسى نشان مىدهد كه انسانهايى كه هزاران سال پيش مىزيستهاند نيز بعضا اعتقاد به معاد داشتهاند; زيرا كشف اشيايى كه در كنار آنها در قبر دفن شده، نشان مىدهد كه آنان مىخواستهاند مردگانشان پس از زنده شدن، از اين ابزار استفاده نمايند.
فلسفه دين و ارسال رسل بر اين اصل استوار است كه انسان را متقاعد كند كه زندگى دنيا، زندگى اصلى نيست، بلكه مقدمهاى استبراى سراى ديگر.زندگى در دنيا، شبيه دورانى است كه انسان در جنين مادر به سر مىبرد; يعنى همانگونه كه انسان دوران جنينى را جزو عمر خود به حساب نمىآورد، نبايد زندگى دنيايى خود را نيز به حساب آورد، زندگى واقعى و ابدى هنگامى شروع مىشود كه انسان از اين دنيا به سراى ديگر قدم بگذارد.
انسان نبايد از اين مسائل اعتقادى غفلت كند.قرآن به ما مىآموزد كه بايد برخى از مطالب را تكرار نماييم تا نسبتبه آنها توجه بيشترى پيدا كنيم.خواندن نمازهاى يوميه، كه مرتب تكرار مىشود، نمونهاى از اين توجه و تذكار است.يكى از تعابير قرآن در خصوص مرگ اين است كه زندگى واقعى پس از مرگ است.قرآن در اين زمينه مىفرمايد: «و ما هذه الحياة الدنيا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهى الحيوان.» (عنكبوت: 64) ; اين زندگانى چند روزه دنيا سرگرمى و بازيچهاى بيش نيست و زندگانى به حقيقت دار آخرت است.اين آيه بر اين مطلب تاكيد مىكند كه حيات منحصرا در زندگى آخرت است، و زندگى دنيا بازيچهاى بيش نيست.قرآن در جاى ديگر مىفرمايد: «در روز قيامت وقتى كافر مىبيند چيزى ندارد كه به كارش بيايد، مىگويد كاش خاك بودم تا چنين به آتش كفر نمىسوختم: (نبا: 40)
¨آخرت; محل سعادت و شقاوت واقعى انسان
آموزه ديگرى كه قرآن در اين زمينه مطرح مىكند اين است كه مىفرمايد: جاى خير و سعادت و متقابلا جاى شر و شقاوت هر دو در آخرت است: «فاما الذين شقوا ففى النار لهم فيها زفير و شهيق.» (هود: 106) «و اما الذين سعدوا ففى الجنة خالدين فيها ما دامت السماوات و الارض الا ما شاء ربك عطاء غير مجذوذ» (هود: 108) هركسى از هر قوم و مليتى، به گونهاى دركى نسبتبه مفهوم خوشبختى و بدبختى دارد.همه فيلسوفان از گذشتههاى دور تاكنون در اينباره بحث كردهاند.اكثر قريب به اتفاق انديشمندانى كه در مورد سعادت و شقاوت بحث كردهاند، صرفا به اين مساله پرداختهاند كه انسان براى خوشبختى در اين دنيا چه كارهايى را بايد انجام دهد.اما قرآن مىگويد: سعادت مختص كسانى است كه در بهشتاند و شقاوت از آن كسانى است كه در جهنماند.
قرآن ناراحتىها و گرفتارىها و نيز خوشىها و راحتىهاى مردم در اين دنيا را انكار نمىكند، ولى از آنها به عنوان وسيله و ابزار آزمايش ياد مىكند: «انما اموالكم و اولادكم فتنه» (انفال: 28)، «و نبلوكم بالشر و الخير فتنة» (انبياء 35) برخى از مردم چنين مىپندارند كه خوشبودن در دنيا به معناى عزيزبودن نزد خداست و به عكس، محروميت از نعمتهاى دنيا نشانه غضب خداوند است.در حالى كه قرآن مىفرمايد هر دوى اينها براى آزمايش انسان است: «فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربى اكرمن و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربى اهانن» (فجر: 15- 16) انسان بايد نه از خوشىهاى دنيا سرمست و مغرور شود و نه از ناخوشىهاى آن خيلى غمگين و ناراحت.قرآن مىفرمايد: «لكى لا تاسوا على ما فاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم» (حديد: 23) ; هرگز بر آنچه از دستشما رود دلتنگ نشويد و به آنچه به شما رسد دلشاد نگرديد.
يكى از تعاليم اصلى همه انبيا، كه در كتابهاى آسمانى و به ويژه در قرآن آمده، اين است كه زندگى واقعى در سراى ديگر است و حتى عمرهاى طولانى انسان در اين دنيا در مقايسه با آخرت، به اندازه يك چشم برهم زدن هم نيست.
قرآن مىفرمايد: «قد افلح من تزكى و ذكر اسم ربه فصلى بل تؤثرون الحياة الدنيا و الاخرة خير و ابقى» (اعلى: 14- 18) ; حقا كه فلاح و رستگارى يافت آن كس كه تزكيه نفس كرد و به ذكر نام خدا به نماز پرداخت - اما مردم از جهل به سوى سعادت نروند - بلكه زندگانى دنيا را بگزينند و عزيز دارند.در صورتى كه، منزل آخرت بسى بهتر و پايندهتر است.آخرت در مقابل دنيا اساسا قابل مقايسه نيست; آن بقاى حتمى دارد و اين فناى حتمى.اگر انسان بخواهد جهانبينى صحيحى داشته باشد، بايد اين پايه فكرىاش را محكم كند كه دنيا محل عبور و گذراست و مقدمهاى استبراى جهان باقى.
خوشىها و ناخوشىهاى دنيا، خير و شر مطلق و واقعى نيستند.هرچند قرآن نسبتبه برخى از امور مربوط به دنيا عنوان «خير» اطلاق مىكند، اما اين خير، نسبى است.از جمله اينكه مىفرمايد: «و انه لحب الخير لشديد» (عاديات: 8) و يا «ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين» (بقره: 108) اينكه چرا قرآن در مورد مال تعبير خير به كار برده، نكتههاى تفصيلى فراوانى دارد.اجمالا اينكه بايد مال حلالى باشد تا انسان آن را براى فرزندان خود باقى گذارد.
انسان مادامى كه جهان آخرت را نديده مىپندارد كه زندگى اين دنيا حيات است و پس از آن فنا و نيستى است.اما وقتى جهان آخرت را ديد، مىبيند كه حيات واقعى آنجاست.تاكيد فراوانى كه به خواندن سوره اعلى در نماز شده استبه دليل وجود معانى و تعابير بلندى است كه در آن به كار رفته است.اگر انسان با توجه كامل آن را بخواند، قطعا تاثير شگرفى بر او خواهد گذاشت.صرف تركيب حروف عربى تاثيرى در روح ما ندارد، بلكه دقت در معانى واژهها و توجه به مفاهيم آن اثربخش است.مفهوم «و الاخرة خير وابقى» (اعلى: 18) را همواره بايد در ذهن خود تكرار كنيم تا زمينهاى براى همه كارهاى خير فراهم شود; زيرا در نظام ارزشى اسلام همه چيز بر اين اساس است.امام صادق عليه السلام به عبدالله بن جندب مىفرمايند: «الخير كله امامك و ان الشر كله امامك و لن ترى الخير و الشر الا بعد الاخرة» ; همه خوبىها پيش روى توست و همه بدىها در آينده است، هرگز خوبى و بدى نخواهى ديد جز در آخرت.اين فراز از سخن حضرت به اين معناست كه خير و شرى كه انسان دراين دنيا دارد، خير و شر نسبى است، خير و شر حقيقى در آخرت است.خوبىها و بدىهاى اين دنيا آنقدر ضعيفاند كه اصلا قابل توجه نيستند.البته، درك اين واقعيتبراى بسيارى از مردم مشكل است.انسانى كه شصت هفتاد سال زحمت مىكشد تا زندگى راحتى را براى سالهاى آخر عمر خود فراهم سازد، ممكن استبه آسانى نتواند از آن چشمپوشى نمايد. انسان براساس فطرت خود به دنبال چيزى است كه دوام داشته باشد.دلبستگى ما به بعضى از ظواهر دنيا به اين دليل است كه آنها دوام نسبى دارند.اما آيا واقعا اينها فناناپذير و دايمىاند؟ وقتى در قرآن داستان فريب خوردن حضرت آدم و حواء را مىخوانيم متوجه مىشويم كه ابليس از همين نكته، يعنى ميل انسان به ابدى بودن، استفاده كرد و به نتيجه رسيد: «هل ادلك على شجرة الخلد و ملك لا يبلى؟ » (طه: 120) ; آيا ميل دارى - تو را بر درخت ابديت و ملك جاودانى دلالت كنم؟ امام صادق عليه السلام در ادامه مىفرمايند: «لان الله جل و عز جعل الخير كله فى الجنة و الشر كله فى النار لانهما الباقيان.» يعنى خير و شر واقعى در بهشت و جهنم خواهد بود كه دايمى و هميشگى هستند.
بنابراين، از خير دنيا بايد براى آبادى آخرتمان استفاده كنيم و از شر آن دور شويم تا مانع تكامل ما و سعادت ابدىمان نشود.
ادامه دارد...
......................................................
پى نوشت:
1. محمدباقر مجلسى بحار الانوار، ج 78، ص 284، روايت 1، باب 24
منبع:نشريه معرفت-شماره49