خدا خواست اسم يوسف بماند ولي ...
يك روز برادران يوسف آن بزرگوار را از دامن پدر ربودند و به بيابانها بردند و به چاه انداختند، تا نامي از يوسف نباشد و اثري از آثار او به چشم نخورد، ولي دست قدرت و توانايي خداوند بزرگ مقام يوسف را به جائي ميرساند كه برادرانش با يك دنيا تواضع و فروتني از آن بزرگوار تقاضاي ارزاق و صدقه مينمايند و مهمتر از آن اينكه آن بزرگ مرد (يعني يوسف (ع)) در صدد هيچ گونه انتقامجوئي از آنان برنيامد، او نه تنها انتقامجوئي نكرد، بلكه چنانكه در آيه 92 آمده نويد آمرزش نيز به ايشان داد و مثال روشن آن در عصر خود ما نيز جلوهگر بود، چه اينكه در زمان طاغوت، رژيم پهلوي از پخش پوسترهاي عكس و متن سخنان حضرت امام خميني( ره) جلوگيري مينمودند و به زعم باطل خويش با اين كار خود ميخواستند كه نامي از امام خميني باقي نماند ولي بالعكس دست قدرت و تواناي خداوند بزرگ تعلق گرفت كه نام او زبان زد دنيا و عكس او روي اسكناسها قرار گيرد.
آري چه خوب گفتهاند:
مدعي خواست كه از بيخ كند ريشه ما
غافل از آنكه خدا هست در انديشه ما