پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

آفاق نیایش - تفسیر دعای کمیل
بخش اول‏
الّلهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتى وَسِعَتْ كُلَّ شى‏ءٍ؛
اى خدا! جداً من از تو درخواست مى‏كنم در حالى كه تو را به رحمتت- كه همه چيز را فرا گرفته است- قسم مى‏دهم.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 31
تفسير ادبى‏
«الله» دربردارنده جميع صفات كمالى‏
«اللهم» به معناى «يا الله» است. ظاهر آن است كه كلمه بسيطى است كه به معناى يا الله وضع شده باشد- نه آن طور كه گفته شده است در اصل يا الله بوده و بعد از حذف و الحاق، اللهم شده باشد- كلمه الله نيز بنابر صحيح‏ترين قول‏ها، عَلَم است نسبت به ذات اقدس الهى در مرتبه احديت، به طورى كه همه صفات كمالى جمع باشد و هيچ اسمى در بين اسماى اعظم، درخشان تر، دقيق تر و روشن تر از آن نيست، از اين رو گفته شده است كه در قرآن كريم دو هزار و هشتصد و هشتاد بار تكرار شده است.
كلمه «انَّ» براى تأكيد بر مضمون جمله آمده است.
درخواست از خدا
«سؤال» همان درخواست مادون است از مافوق. البته وقتى با اظهار خوارى همراه باشد «دعا» نام مى‏گيرد كه از شريف ترين و برترين كارها به شمار مى‏رود و هيچ چيزى از آن شريف تر، عالى‏تر، ظريف تر و درخشان‏تر براى بنده وجود ندارد. شايد اين كه از وجود مقدس رسول خدا (ص) روايت كرده اند كه آن حضرت فرمود: «الفقر فخرى»[1] اشاره به همين معنا باشد، [لازم به به ذكر است كه‏] از پست‏ترينِ كارها، دعا و درخواست كردن از غيرخداست؛ بنابراين ديده مى‏شود كه در روايات از اين كار شماتت شده است تاجايى كه رسول خدا (ص) فرمودند:
«كُلُّ ذَنْبٍ يَرْتَكِبُهُ الْعَبْدُ لَعَلَّ اللهُ يَغْفِرُ لَهُ الَّا السُّؤالَ عَنِ الْخَلْقِ فَلا يَغْفِرُ لَهُ ابَدا؛[2]
هر گناهى كه بنده مرتكب بشود ممكن است خدا بر او ببخشايد مگر سؤال و خواستن چيزى از مردم كه هرگز آن را نمى‏بخشد.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 32
هم‏چنان كه روشن است، دعا و سؤال از غير خداوند متعال به شرك بر مى‏گردد، زيرا با توحيد افعالى منافات دارد. خداوند تعالى در اين رابطه فرموده است:
.؛ إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيداً[3] خداوند كسى را كه نسبت به او شرك بورزد نمى‏آمرزد ولى غير از آن را بر هر كس كه بخواهد مى‏آمرزد.
خلاصه آن كه مؤمن به قدرى عزيز است كه عزتش همراه و در رديف عزت خدا و رسول آمده است چنان‏كه خداى متعال مى‏فرمايد:
؛ يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ‏[4] عزت از آن خدا و رسول او و از آن مؤمنين است اما منافقان اين را نمى‏دانند.
لذا بر بنده جايز نيست كه اين گونه عزت عزيزش را با درخواست از غير خدا از بين برده و خدشه دار نمايد. خداوند تعالى فرموده است:
؛ وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا[5] ما آدمى زادگان را گرامى داشتيم و كرامت بخشيديم و ايشان را در خشكى و دريا به حركت درآورديم و از پاكيزه ها روزى شان داديم و نسبت به بسيارى از آن‏ها كه آفريديم به ايشان فضيلت بخشديم.
علاوه بر اين در شأنِ انسان با وجدان نيست كه براى خداوند شريك آورد. نقل شده است كه زنى از شوهر خود به قاضى شكايت كرد كه همسرش ازدواج مجدد كرده‏
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 33
است. قاضى در جواب گفت: او شرعا اين كار را انجام داده است. زن گفت: اگر شرعا جايز بود كه چهره و زيبايى ام را مى‏ديدى چنين قضاوتى نمى‏كردى.
ما مى‏گوييم: اين زيبايى را چه كسى آفريده است؟- حسن آن دارد كه يوسف آفريد- پس جايز نيست كه انسان به آن زيبا آفرين لطمه بزند. بى چاره آن انسانى كه خداوند تعالى نسبت به او فرموده:
؛ قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ‏[6] مرده باد انسان كه چقدر كافر و ناسپاس است.
رحمت الهى‏
«الرحمة» به معناى رقت و نرم دلى است كه موجب احسان، عطوفت ونيكى بشود. از آن جا كه اعمال اين رقت از جانب خداوند تعالى محال است و از طرفى هم نسبت به او استعمال شده، پس به معناى احسان، عطوفت و نيكى است، چنان كه صفات ديگر هم در مورد خدا همين طور است. پس در اين گونه استعمال ها گفته اند: «خُذِ الغاياتَ وَ اتْرُكِ المَبادىِ؛[7] آخر كار را داشته باشد و از مقدماتش صرف نظر كن.»
اين كه گفته مى‏شود رحمت در مورد خداوند به معناى آن است كه حق هر صاحب حقى را به او بدهد، نيز به همين تعريف ما بر مى‏گردد. پس «رحمت» در اين جمله عبارت از رحمت رحمانيه است. چون خداوند تعالى داراى دو گونه رحمت است:
يكى، رحمتى كه همه مخلوقات و آفريدگان را به واسطه آن آفريده و وجود بخشيده است:؛ وَ اكْتُبْ لَنَا فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ‏[8] رحمت من همه چيز را فرا گرفته است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 34
و مراد در اين جمله شريفه، اين گونه رحمت است كه از آن به «رحمت رحمانيه» «كن»، «مشيت مطلقه»، و «فيض مقدس» تعبير مى‏شود. بنابراين «رحمان» اسم خاص، خاصى است كه: جايز نيست بر غير خدا اطلاق گردد و مسلم است كه «رحمان» اسم خاص و وصف عام است.
ديگر، آن رحمتى است كه: بنده به واسطه آن به خداى تعالى تقرب پيدا مى‏كند. هر كس كه تا به حال به محضر مقدس خداوند رسيده به واسطه آن رسيده است، يعنى عنايت خاصه شامل حالش شده است كه اين عنايت خاصه را كلمه «رحيم»، «رحمت رحيميه»، «رحمت تشريعى» و امثال آن نام نهاده اند و اسم عام و وصف خاص است كه شرعا جايز است كه به غير او هم اطلاق گردد.
خداوند تعالى در قرآن به اين گونه رحمت اشاره كرده و فرموده است:
...؛ وَ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ‏[9] رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.
هم‏چنين:
...؛ مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَ لَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ‏[10] و خداوند رحمتش را شامل حال هر كس كه بخواهد مى‏كند و خداوند داراى فضل با عظمتى است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 35
اركان دعا
ساختمان دعا به وسيله چهار ستون استقرار يافته و قوام مى‏پذيرد: دعا كننده يا «داعى»، دعا شونده يا «مدعو»، آن چه در دعا به او قسم ياد مى‏شود يا «مدعوٌّ به». و مطلب دعا يا «مدعو له».
حال در اين فراز از دعاى كميل:
الف) [مدعو يا دعا شونده‏]: دعا شونده خداوند متعال است كه «اللهم» در اول جمله قرار گرفته است. البته لازم است كه در ابتدا خداوند تعالى را بشناسد و بعد او را فرا بخواند، دعا كند، و چيزى از او بخواهد. لذا بايد بداند كه او كريم و بخشنده است و ملكوت هر چيزى به دست اوست. نزديك بوده وجواب گوى آن كسى است كه او را فرا بخواند. شنواست ونسبت به بندگانش لطف دارد و دل سوز ومهربان است. بارها و بارها در كتابش فرمان به دعا داده و فرموده است كه: هر كس از دعا كردن او روى گردان باشد، خوار و بى مقدار مى‏شود، و بيم داده است كه، او نسبت به كسى كه او را فرا نخواند بى‏اعتنا است.
ب) [داعى يا دعا كننده‏]: دعا كننده نيز: بنده ذليل بى چاره درمانده ناتوانِ بى مقدارى است كه: مالك هيچ چيز، نه ضرر، نه نفع، نه مرگ، نه زندگى، نه برانگيختگى و نشور نيست. لذا دعا كننده ناچار، اول بايد خصوصيات خود را بشناسد و بعد خدا را فرا بخواند. شايسته است كه پيش از دعا با جملاتى كه اين مفاهيم را در بر داشته باشد به درگاه خداوند تعالى توبه نمايد ازقبيل اين استغفار:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 36
«اسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذى لاالهَ الّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّوم الرَّحْمنُ الرَّحيمُ ذُوالْجَلالِ وَ الْاكرام وَ أَسْئَلُهُ انْ يَتُوبَ عَلَىَّ تَوْبَةَ عَبْدٍ ذَليلٍ خاضِعٍ فَقيرٍ بآئِسٍ مِسْكينٍ مُسْتَكينٍ مُسْتَجيرٍ لايَمْلِكُ لِنَفْسِه نَفْعا وَ لاضَرّا وَلامَوْتا وَلاحياةً وَلانُشُورا.»[11]
چيزى كه در اين جا لازم است يادآور شويم، آن است كه: دعا كننده داراى دو بعد، دو جهت، دو مرتبه و به عبارت ديگر دو نظر است. لذا از آن نظر كه منيتى براى او نيست گفتن كلمه «من» كه در اين جا با «ياء متكلم وحده» ذكر مى‏شود بر او جايز نيست، زيرا كه او در اين نظر جز خدا را نمى‏بيند و اين مقام، مقام فنا، لقا و تدلّى است و شايد اين سخن حضرت ابراهيم (ع) كه وقتى جبرئيل به او گفت: ابراهيم! در آتش افتادنت را به خدا بگو و از او يارى بخواه، آن حضرت در پاسخ گفت: «عِلْمُهُ بِحالى حسبى عَن سؤالى» اشاره به اين مقام باشد. چه خوب گفته شاعر:
در ضمير ما نمى‏گنجد به غير از دوست كس‏

هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس‏

 

[12] و شاعر ديگر گفته است:
نيست در لوح دلم جز الف قامت دوست‏

چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم‏[13]

 

شايد خداوند متعال هم در آيه ذيل به اين نظر اشاره كرده كه فرموده است:
؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ[14] اى مردم! شما به خدا نيازمنديد و فقط خداست كه بى نياز ستوده است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 37
مجنون هم وقتى كه دق الباب خانه ليلى را به صدا درآورد، صداى ليلى را شنيد كه مى‏پرسيد: كيست؟ در جواب گفت: تو.
ولى همين انسان بعد و وجهه ديگر و به عبارت عرفانى، جنبه ديگرى هم دارد كه به آن جنبه «يلى الخلقى» گفته مى‏شود- هم چنان كه به نظر قبلى، «جنبه يلى الربى» گفته مى‏شد- و انسان در اين نظر، درماندگى و بى چارگى خود را مى‏بيند. و مى‏بيند كه مخلوق، درمانده بى چاره بى مقدارى است كه هميشه نيازمند است. در اين حال دوگانگى فقر و غنا، رحم كننده و رحم‏شونده، قوة و ضعف و عزت و ذلت را مى‏بيند و با توجه به فقر و ذلتش آن بى نياز دل سوز تواناى عزيز را فرا مى‏خواند.
ج) [مدعوٌّ به‏]: اما «مدعو به» يعنى آن چه كه دعا كننده، دعا شونده را به آن قسم مى‏دهد كه آن، رحمت گسترده و پهناور اوست. لذا لازم است كه دعا كننده بداند كه رحمت واسعه خداوند از آن چيزهايى است كه امكان درك آن نيست. در روايات است كه خداوند تعالى داراى يك صد رحمت است و يك رحمتش را بر زمين فرستاده و آن‏ها را ميان آفريدگان خود تقسيم كرده است كه با آن به يك ديگر مهر مى‏ورزند و بر يك ديگر رحمت مى‏آورند و نود و نه رحمت ديگرش را براى خودش نگاه داشته است تا در روز قيامت با آن بر بندگانش رحمت آورد. معلوم است كه اين از باب مثال است چرا كه در حقيقت، خداوند تعالى عين رحمت و رأفت است و رحمت و رأفت نيز عين ذات مقدس اوست.
اهل معرفت مى‏گويند: حقيقت رحمت به هر دو معنا حقيقت محمديه (ص) مى‏باشد و استفاده اين معنا از آيات و روايات مشكل نيست، چرا كه خداوند تعالى فرموده است:
؛ وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ‏[15] ما تو را نفرستاديم مگر اين كه مايه رحمتى براى همه جهانيان باشى.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 38
پس آن حضرت در اين آيه، نفس رحمت است. و نيز خداوند تعالى فرموده است: وَ لِلّهِ الْأسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها. امام رضا (ع) هم فرموده است: «نحن واللهِ الْاسماءُ الحُسنى.»[16] د) [مدعوٌ له‏]: اما «مدعو له»- يعنى درخواستى كه داعى دارد و مطلبى كه از مدعو مى‏خواهد- در اين جمله ذكر نشده است. مرادفى هم براى آن نيست، و ذكر نكردن «مدعو له» در ادعيه نمونه هاى زيادى دارد، در دعايى مثل دعاى سحر ماه مبارك رمضان هم همين طور است.
حذف مدعو له‏
ممكن است براى حذف «مدعو له» به اختلاف افراد و حالات، احتمالِ امور گوناگونى را داد از جمله:
1. حذفِ متعلق، افاده عموم مى‏كند. پس دعاكننده با دعايش چيزهايى را كه در دنيا و آخرت به درد او مى‏خورد مى‏خواهد. و در حقيقت خير دنيا و آخرت و رفع همه شرور دنيايى و آخرتى را مى‏خواهد.
2. احتمال دارد كه واگذاشتن «مدعو له» به خود «مدعو» براى آن باشد كه بنده هر چه بخواهد كمتر از آن چيزى خواهد بود كه خود دعا شونده- در مقابل دعا- به او خواهد داد، زيرا كريم و بخشنده اى هم چون پروردگار با عزت به بنده اى كه از او سؤال كند و به درگاه او برود چندين برابر بيش‏تر از آن چه كه از او خواسته مى‏شود به او مى‏دهد. شاعر هم چه زيبا سروده است:
تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مكن‏

كه خواجه خود روش بنده‏پرورى داند[17]

 

آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 39
3. احتمال دارد كه حواله «مدعو له» به «مدعو» براى آن باشد كه او آگاه به حال و سعادت داعى است و چه بسا كه بنده چيزى را دوست داشته باشد ولى براى او مضر باشد. چون خداوند تعالى فرموده است:
.؛ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ‏[18] چه بسا شما چيزى را دوست داشته باشيد در حالى كه براى شما مايه شر باشد.
4. لازمه روشن بودن سؤال، حذف «مدعو له» است، زيرا عاشق جز وصل نخواهد و گناه كار جز در پى عفو و بخشش نيست و فقير جز درخواست بى نيازى ندارد و ضعيف ستم ديده جز يارى و توانمندى چه خواهد؟ و امثال آن. اين سخن چه به جاست كه: «آن جا كه عيان است چه حاجت به بيان است».
5. آن كه وقتى «مدعو له» به زبان آورده نشود مفهومش اين است كه غير از «مدعو» كس ديگرى را صدا نمى‏زند، كه در اين حالت مثل كودك گرسنه ايست كه جز گريه هيچ كارى ندارد. زيرا انسان، گم شده‏اى دارد و مدام در جست‏وجوى اوست تا او را بيابد. آرى، اين احتمال و بعضى از احتمالات ديگر در مورد شخصى مثل اميرالمؤمنين (ع) داده نمى‏شود، زيرا او از ابتدا آن چه را كه در جست‏وجويش بوده يافته است:
هنيئا لِأرباب النَّعيمِ نَعيمُهُم‏

وَ لِلْعاشِقِ الْمِسْكينِ ما يَتَجَرَّعُ‏[19]

 

نعمتِ اهل نعيم جمله گواراشان‏

عاشق درمانده راست حسرتِ نعمت.

 

آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 40
6. احتمال دارد كه حذف «مدعو له» براى آن باشد كه سؤال براى مسئول روشن و واضح است، زيرا كه او دانا، بينا، شنوا و نزديك است و ديگر لازم نيست اظهار كند كه چه مى‏خواهد. عوام در مثالى مى‏گويند: «رنگ زردم را ببين احوال زارم را مپرس» در اين دعا هم اميرالمؤمنين (ع) به اين احتمال اشاره كرده و فرموده است‏
: «يا عَليماً بِضُرّى وَ مَسْكَنَتى يا خَبيراً بِفَقْرى وَ فاقَتى يا رَبِّ يارَبِّ يا رَبِّ.»
7. از ياد بردن «مدعو له» ممكن است براى اين باشد كه عاشق درمانده وقتى به محضر معشوق كريم برسد ديگر همه چيز را از ياد مى‏برد و چه بسا كه بخواهد چيزى بر زبان بياورد ولى محبت يا ابهت موجب فراموشى عاشق بشود. او جز معشوق را نبيند و جز معشوق را صدا نزند. درمانده هم غير از كرم و بخشش، چيزى نمى‏خواهد. گناه كار هم جز بخشنده كسى را صدا نخواهد كرد.
8. احتمال دارد فراموشى «مدعو له» براى شدت ولع او باشد، مثل انسانى كه غرق شده باشد. چنين كسى غير از «يا الله يا الله يا الله» كلام ديگرى بر زبان نخواهد آورد؛ همان طورى كه طفل فقط براى مادرش گريه مى‏كند و مادر مادر مى‏گويد و غير از آن هيچ چيز ديگرى بر زبان نمى‏آورد.
9. احتمال دارد كه مورد درخواست، رحمت خداوند تعالى باشد و در جملات بعدى هم از متن جمله بر مى‏آيد، چرا كه او «مدعو به» را رحمت واسعه او قرار داده است، پس رحمت واسعه را از خدا درخواست مى‏كند. در جملات ديگر نيز به همين صورت «مدعو به» همان «مدعو له» جمله است.
10. احتمال دارد كه «مدعو له» در اين جا جملاتى باشد كه بعدا خواهند آمد:
«الّلهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَهْتِكُ الْعِصَمْ.»
و يا كلام آن حضرت كه در آخر دعا آمده است: «صَلِ‏
عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ افْعَلْ بى ما انْتَ اهْلُهُ ....»

[1]. بحار الانوار، ج 69،( باب 94)، ص 30.

[2]. همان، ج 72، ص 30.

[3]. نساء، آيه 116.

[4]. منافقون، آيه 8.

[5]. اسراء، آيه 70.

[6]. عبس، آيه 17.

[7]. منقول از: كتاب الصلاة، شيخ انصارى، ج 1، ص 181.

[8]. اعراف، آيه 156.

[9]. اعراف، آيه 56.

[10]. بقره، آيه 105.

[11]. مفاتيح الجنان، تعقيب نمازعصر.

[12]. اوحدى مراغه‏اى، ديوان اشعار، غزليات، شماره 416.

[13]. حافظ، ديوان اشعار، غزليات، شماره 317.

[14]. فاطر، آيه 15.

[15]. انبياء، آيه 107.

[16]. بحارالانوار، ج 91، ص 5 و 6،( باب 28)، ح 7.

[17]. حافظ، ديوان اشعار، غزليات، شماره 177.

[18]. بقره، آيه 216.

[19]. منسوب به اصمعى.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group