«هر کس ریش شیخ را دوست دارد، کمک کند!»
شیخ جعفر کاشف الغطاء
روزی علامه شیخ جعفر کاشف الغطاء (رحمة الله علیه) مبلغی میان فقراء تقسیم کرد و پس از آن به نماز ایستاد.
بین دو نماز سید فقیری آمد و با بی ادبی مقابل امام جماعت ایستاد و گفت: "ای شیخ! مال جدم را به من بده"
فرمود: قدری دیر آمدی، متأسفانه چیزی باقی نمانده است. اما سید با عصبانیت آب دهان خود را بر ریش شیخ جعفر انداخت.
آقا بی هیچ عکس العملی برخاست و دامن خود به دست گرفت و در میان صفوف حرکت کرد و گفت:
هر کس ریش شیخ را دوست دارد، به این سید کمک کند."
نمازگزاران به احترام شیخ جعفر دامن او را پر از پول کردند. ایشان همه پولها را به سیّد تقدیم کرد و به نماز عصر ایستاد.
دریای فراوان نشود تیره به سنگی
عارف چو برنجد، تُنگ آب است هنوز