اذیت و آزار، هرگز!:
خیلی حیف شد! عجب فرصت استثنایی را از دست دادم . افسوس ! حال من مانده ام و این كنده درخت . خدایا! چه اشتباهی كردم !
مرد در حالی كه بغض گلویش را می فشرد، زیر لب این سخنان را زمزمه می كرد، به طوری كه هر كس از كنارش می گذشت ، می شنید.
یكی از عابران كه توجهش جلب شده بود، پرسید: تو كیستی ؟ چه شده ؟ انگار كشتی هایت غرق شده !
آه سردی كشید و گفت :
من سمره بن جندب هستم . جریان از این قرار است كه درخت خرمایی در حیاط خانه یكی از انصار داشتم و گاهی برای رسیدگی به آن و چیدن خرما، به آنجا رفت و آمد می كردم . چون مال داشتم و اختیار، لازم نمی دیدم اجازه بگیرم و سرزده وارد خانه می شدم .
صاحب خانه پس از چند بار تذكر، به پیامبر شكایت كرد. پیامبر مرا خواست و چند پیشنهاد به من كرد، ولی من هیچ كدام را نپذیرفتم . حتی فرمود:
درخت را بفروش و در مقابلش درختی در بهشت به تو می دهم ؛ باز نپذیرفتم !
آخر كار، پیامبر كه دید حاضر به قبول هیچ پیشنهادی نیستم ، دستور داد درخت را از جا كندند و جلویم انداختند. آن گاه فرمود:
تو به دیگران زیان می رسانی . در اسلام زیان رساندن وجود ندارد. برو درختت را هر جا كه خواستی بكار!
?منابع:
وسائل الشیعه ، ج 17، ص 341، حدیث 3