قالَ داوُودُ [لِسُلَيمانَ عليهماالسلام]: يا بُنَىَّ إيّاكَ وَ كَثرَةَ الضِّحْكِ؛ فـَإنَّ كَـثرَةَ الضِّـحْكِ تَترُكُ العَبدَ حَقيراً [فقيراً ]يَومَ القِيامَةِ. [ميزان الحكمه به نقل از قرب الاسناد، ص 69 ح 221]
حضرت داوود عليه السلام به فرزندش سليمان عليه السلام فرمود: فرزندم از زياد خنديدن بپرهيز ؛ چـرا كـه خنـده بسـيار، بنده را در روز قيامت خوار و بى مقدار مى كند.
لَمّا مَرَّ داوُودُ عليه السلام بِإسكافٍ قالَ: يـا هذا إعـمَل وَ كـُلْ، فَإنَّ اللّه َ يُحِبُّ مَنْ يَعمَلُ وَيَأكُلُ وَ لا يُحِبُّ مَنْ يَأكُلُ وَ لا يَعمَلُ. [ميزان الحكمه به نقل از تنبيه الخواطر، ج 1 ص42]
حضرت داوود عليه السلام هنگامى كه بر كفاشى گذشت، فرمود: اى فــلانى!...كار كـن و بخـور ؛ زيرا خداوند كسى را كه كار كند و بخورد دوست دارد و كسى را كه مى خورد اما كار نمى كند، دوست ندارد.
قالَ داوُودُ [لِسُلَيمانَ عليهماالسلام]: يا بُنَىَّ!... عَلَيكَ بِطُولِ الصَّمْتِ إلاّ مِنْ خَيرٍ؛ فَإنَّ النَّدامَةَ عَلى طُولِ الصَّمْتِ مَرَّةً واحِدَةً خَيرٌ مِنَ النَّدامَةِ عَلى كَثرَةِ الكَلامِ مَرّاتٍ. يا بُنَىَّ، لَوْ أنَّ الكَلامَ كانَ مِنْ فِضَّةٍ يَنبَغى لِلصَّمْتِ أنْ يَكُونَ مِنْ ذَهَبٍ. [بحارالانوار، ج 71 ص 277 ح 13]
حضرت داوود عليه السلام به فرزندش سليمان عليه السلام فرمود: فرزندم بر تو باد به سكوت و دم فرو بستن مگر از بيان خوبى؛ زيرا يك بار پشيمانى بر خاموشى طولانى بهتر است از بارها پشيمانى بر پرگويى؛ پسرم! اگر سخن از نقره باشد، سزاوار است كه سكوت از طلا باشد.
عَن داوُود عليه السلام كانَ يَقُولُ: أللّهُمَّ لا مَرَضٌ يُضنيني، وَ لا صِحَّةٌ تُنسيني، وَ لكِنْ بـَينَ ذلِكَ. [ميزان الحكمه به نقل از الدعوات، ص 134 ح 334]
حضرت داوود عليه السلام به خداوند عرض مى كرد: پـروردگارا! نـه بيـماريى مـرا ده كـه بسـترى ام كـند و نه تندرستيى كه مرا به فراموشى از ياد تو بكشاند، بـلكه چـيزى ميـان اين دو نصيـبم كـن.
رُوِىَ أنَّ داوُدَ عليه السلام خَرَجَ مُصحِراً مُنفَرِداً، فَأوحَى اللّه ُ جل جلاله إلَيهِ: يا داوُدُ، مالى أراكَ وَحدانِيّاً؟ فَقالَ عليه السلام: إلهى إشتَدَّ الشَّوقُ مِنّى إلى لِقائِكَ، وَ حالَ بَينى وَ بَينَ خَلقِكَ، فَأوحَى اللّه ُ جل جلاله إلَيهِ: إرجِعْ إلَيهِم، إنْ تَأتِنى بِعَبدٍ آبِقٍ اَثْبِتُكَ فِى اللَّوحِ حَميداً. [بحارالانوار، ج14 ص 40 ح 26]
روايت شده است كه حضرت داود عليه السلام تنها به صحرا رفت ؛ پس خداوند به او وحى كرد: اى داود چه شده است كه تو را تنها مى بينم؟ عرض كرد: معبودا! شوق ديدار تو در جانم شدت گرفته و ميان من و خلق تو حائل شده است. خداوند به او وحى فرمود: به ميان آنان برگرد؛ زيرا اگر تو يك بنده گريزپاى را همراه خود نزد من آورى، من نام تو را با صفت ستوده، در لوح ثبت مى كنم.
عَـنْ داوُدِ الـرِّقى قـالَ: اِنّى كُنْتُ أَسْـمَعُ أَباعَبْـدِاللّه ِ عليه السلام أَكْثَرَ ما يُـلِحُّ بِهِ فىالدُّعاءِ عَلَى اللّه ِ بِحَقِّ الْخَمْسَةِ يَعْنى رَسُولَ اللّه ِ وَأَميرَالْمُومنينَ وَفاطِمَةَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَينَ عليهم السلام. [وسائل الشيعه 4: 139 ح 1]
داود رقى (از اصحاب امام صادق عليه السلام) مى گويد: من از امام صادق عليه السلام مى شنيدم كه در هنگام اصـرار دعاهايش بيشتر مواقـع خداى را به حق پنج نفر مى خواند، يعنى رسول خـدا و اميرمؤمنان و فاطـمه زهراء و حسن و حسين (درود خدا بر آنها باد).
توسّل، دستور دينى است. براى حاجت خواستن از درگاه خدا، بايد وسيله داشت. توسّل يعنى وسيله آوردن به درگاه الهى (و ابتغوا اليه الوسيله) و بهترين وسيله، اهل بيت عصمت و طهارتند كه در پيشگاه خدا قرب و منزلت و آبرو دارند و خدا به حرمت جاه و مقامشان حاجت بندگان را بر مى آورد.
حَدَّثَ اَبُوهاشِم داوُدَ بنَ القاسِمِ الجَعْفَرى قالَ: وَ كانَ الْحَسَنُ عليه السلام يَصُومُ فَاِذا اَفْطَرَ اَكَلْنا مَعَهُ مِنْ طَعامٍ كانَ يَحْمِلُهُ غُلامُهُ اِلَيْهِ فى جُونَةٍ مَخْتُومَةٍ وَ كُنْتُ اَصُومُ مَعَهُ. [كشف الغمة 2 : 432.]
داود بن قاسم جعفرى گويد: امام عسكرى عليه السلام روزه مى گرفت. چون مى خواست افطار كند ما نيز از غذايى كه غلامش در كيسه مهر شده براى او مى آورد مى خورديم و من نيز با او روزه مى گرفتم.
از تواضع آن حضرت بود كه خود را جدا از ديگران نمى دانست و آنان را در غذاى خود شريك مى ساخت، بر خلاف طاغوت ها و طاغوتيان متكبّر كه برترى طلبند و خودخواه، غذاهاى ويژه دارند و هم غذا شدن با افراد عادى را براى خود عار مى دانند. اولياى الهى با آنكه برترين انسان هاى روى زمينند، امّا اخلاق و سيره مردمى و متواضعانه دارند.
عن داود بن كثير قال: قُلتُ لابى عبد اللّهِ عليه السلام: اَنتُم الصَّلاةُ فى كِتابِ عَزَّوَجَلَّ وَ اَنتمُ الزَّكاةُ وَ اَنتم الحَجُّ؟ فقالَ: يا داود، نَحْنُ الصَّلاةُ فى كتابِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ و نَحْنُ الزَّكاةُ و نَحْنُ الصّيامُ و نَحْنُ الحَجُّ ... . [بحارالأنوار، ج 24، ص 303؛ كنز الفوائد، 2 و 3.]
داود بن كثير گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: آيا مراد از نماز و زكات و حج كه در قرآن آمده است شمائيد، ايشان فرمود: اى داود، مراد از نماز و زكات و روزه و حج در كتاب خدا، ما هستيم.
سرآغاز:
«حكمت»، زيربناى منشور تربيتى لقمان و شالوده مدرسه پرورشى اوست.
«حكمت»، باورها و احكام و سنت هاى نيكو و پندهاست كه ضامن سلامتى جامعه و پشتوانه خوشبختى بشر مى باشد. از زيباترين جلوه هاى تربيتى روايات، پندهاى لقمان حكيم به فرزندش، «منشور تربيتى لقمان» است.
برنامه هاى تربيتى لقمان، برپايه شخصيت فرزند استوار است و زواياى پرورشى شگفت آور وگسترده اى در بردارد كه هر پدر و مادر و معلم و مربى بايد گوهر وجود را با نور حكمت قرآنى و روايت روشن سازد تا در پرورش شخصيت كودكان و نوجوانان توفيق يابد. اين مجموعه، گلچينى از پندهاى لقمان به فرزندش در سايه آيات حكيمانه سوره لقمان است كه به پيشگاه خانواده هاى عزيز تقديم مى گردد. اميد است در راه پرورش نوجوانان و جوانان مفيد آيد.
«انشاء اللّه »
على تقديرى
بهار ۱۳۸۱
سيماى لقمان:
لقمان، در دهمين سال حكومت حضرت داود درخانواده اى از نسل ابراهيم عليه السلام به دنيا آمد. كنيه او «ابوالاسود»، غلام سياه حبشى يا سودانى بود كه در ميان اهالى نوبه از قوم بنى اسراييل رشد يافت. برخى او را پسر خاله يا خواهرزاده حضرت ايوب عليه السلام مى دانند. او به خاطر داشتن چهره اى نازيبا و بدنى سياه ولى نيرومند، برده و گله دار قين بن حسر از ثروتمندان بنى اسراييل بود. پس از دريافت «حكمت» آزاد گرديد.
لقمان از همراهان حضرت داود بود و بسيار به ديدار او مى رفت و ايشان را اندرز و آگاهى مى داد حضرت داوود عليه السلامهمواره به او مى فرمود:
«خوشا به حـال تو كه حكمت به تو داده شد و به بلاى حكومت گرفتار نشدى»
لقمان در دانش عقلى و اجتماعى و اخلاقى از فرزانگان دوره خويش شايسته تر بود. لحظه هاى بيكارى را به انديشه در شناخت خدا و جهان مى گذرانيد و براى زندگى به شغل خياطى، درودگرى سرگرم بود به خاطر داشتن هوش سرشار و انديشه ورزى زياد، تجربه و منطق محكم و بيان شيوا به «لقمان حكيم» مشهور گرديد و عمر او را در تاريخ از ۲۰۰ تا ۵۶۰ سال و در روايتى تا ۳۵۰۰ سال نقل كرده اند.
روزى ندايى شنيد. اى لقمان! آيا مى خواهى خدا تو را جانشين خود در زمين كند تا بين مردم به حق حكم كنى. لقمان پاسخ داد: «اگر پروردگارم مرا اختيار دهد، عافيت را مى خواهم و بلا را نمى پذيرم ولى اگر او اراده كرده باشد خودش يارى ام مى نمايد و از خطا نگهم دارد». فرشتگان از فهم او شگفت زده شدند. بامدادان كه از خواب برخاست قلبش لبريز از «حكمت» بود.
خداوند حكيم به لقمان «حكمت» عنايت كرد و او نيز از مقام «حكمت» به مقام «شكر» دست يافت.
خداوند هم به پاس احترام و مقام لقمان، سفارش هاى حكيمانه او را در سوره لقمان براى مسلمانان، بازگو نموده است.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «لقمان در سايه خويشاوندى و مال و نيرومندى و زيبايى به آن مقام بلند نرسيد. بلكه او مردى بود كه در اطاعت خدا ايستادگى داشت. پرهيزكار، ساكت، باوقار، آينده نگر و تيزهوش و پندآموز بود در هر موضوعى عميقانه فكر مى كرد، از هر حادثه اى درس مى گرفت. روز نمى خوابيد و از خود مراقبت زياد مى نمود، كم خنده و شوخى مى كرد. از توجه دنيا شاد نمى شد و از پشت كردن آن اندوهناك نمى گشت. فرزندان زيادى داشت و همه قبل از او مردند و در مرگ آنها بردبارى را از دست نداد. يكى از روشهاى نيكوى او اين بود كه هر گاه دو نفر با هم اختلاف پيدا مى كردند، تا آشتى ميان آنها برقرار نمى ساخت آرام نمى گرفت. به مجالس دانشمندان اهميت مى داد و براى حكمرانان اندوهناك مى شد كه چگونه فريب چند روز مقام دنيايى را مى خورند».
روزى يكى از بزرگان بنى اسرائيل از محلى گذر مى كرد، ديد كه گروهى از مردم مانند تشنگان آب گوارا به دور لقمان گرد آمده اند وبه سخنان حكيمانه او گوش مى دهند. آن رهگذر با تعجب به لقمان گفت: تو آن نيستى كه با ما گله دارى مى كردى؟ گفت: آرى. پرسيد: پس چگونه به اين مقام رسيده اى: لقمان فرمود: سه ويژگى مرا به اين مقام رسانيد:
راستگويى
امانت دارى
دورى از كارهاى بيهوده
داود الصّرفى قال: قُلت لَهُ ـ يعنى ابَاالحَسَن ـ : اِنّى زُرْتُ اَباك وَ جَعَلْتُ ذلِكَ لَـكَ. فَقالَ: لَكَ مِنَ اللّهِ اَجْرٌ و ثَوابٌ عَظيمٌ وَ مِنّا الْمـَحْمِدَةُ. [بحارالأنوار، ج 99، ص 256.]
داود صرفى مى گويد: به امام كاظم عليه السلام عرض كردم: من قبر پدرت را زيارت كردم و آن را براى شما (و به نيابت از شما) قرار دادم. حضرت فرمود: تو از سوى خداوند پاداش بزرگى دارى و از ما نيز براى تو ستايش است.
داوودُ عليه السلام ـ لابنهِ سليمانَ عليه السلام ـ : لا تَسْتَبدِلَنَّ بأخٍ قديمٍ أخا مُسْتَفادا ما استَقامَ لكَ .[. بحار الأنوار: 74/264/3.]
داوود عليه السلام ـ به فرزندش سليمان عليه السلام ـ فرمود : تا زمانى كه برادر (دوست) قديمى بر وفق مراد توست هيچ گاه برادر تازه به دست آمده اى را جايگزين او مكن .
داوودُ عليه السلام ـ لسليمانَ عليه السلام ـ : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ و كَثرَةَ الضِّحكِ؛ فإنَّ كَثرَةَ الضِّحكِ تَترُكُ العَبدَ حَقيرا ( فَقيرا ) يَومَ القِيامَةِ .[قرب الإسناد : 69/221 .]
داوود عليه السلام ـ به سليمان عليه السلام ـ فرمود : فرزندم! زنهار از خنده بسيار ؛ چون زياد خنديدن ، بنده را در روز قيامت حقير (فقير) مى كند .
داوود عليه السلام ـ لَمّا مَرَّ بِإسكافٍ ـ : يا هذا اِعمَلْ و كُل ، فَإنَّ اللّه َ يُحِبُّ مَن يَعمَلُ و يَأكُلُ ، و لا يُحِبُّ مَن يَأكُلُ و لا يَعمَلُ .[تنبيه الخواطر : 1/42.]
داوود عليه السلام ـ چون بر كفشگرى گذشت ـ فرمود : اى مرد! كار كن و بخور؛ زيرا خداوند، كسى را كه كار كند و بخورد، دوست دارد و كسى را كه بخورد و كار نكند، دوست نمى دارد.
داوودُ عليه السلام ـ لِسليمانَ عليه السلام ـ : يا بُنَيَّ، علَيكَ بطُولِ الصَّمتِ إلاّ مِن خَيرٍ ؛ فإنّ النَّدامَةَ على طُولِ الصَّمتِ مَرّةً واحِدَةً خَيرٌ مِن النَّدامَةِ على كَثرَةِ الكلامِ مَرّاتٍ . يا بُنَيَّ ، لو أنّ الكلامَ كانَ مِن فِضّةٍ يَنبَغي للصَّمتِ أن يكونَ مِن ذَهَبٍ .[بحار الأنوار : 71/277/13.] .[تأمّلْ في الجمع بين أحاديث البابَين .]
داوود عليه السلام ـ خطاب به سليمان عليه السلام ـ فرمود : فرزندم! دم فرو بستنِ خود را طولانى كن، مگر از خوبى؛ زيرا يك بار پشيمانى بر اثر خاموشىِ طولانى، بهتر از بارها پشيمانى است كه از پرگويى حاصل مى شود. پسرم! اگر سخن از نقره باشد، خاموشى را سزاست كه از طلا باشد .[در جمع ميان احاديث اين دو باب تأمّل شود.]
داوودُ عليه السلام ـ كانَ يقولُ ـ : اللّهُمّ لا مَرَضٌ يُضنِيني ، و لا صِحَّةٌ تُنسِيني ، و لكنْ بينَ ذلكَ .[الدعوات : 134/334.]
داوود عليه السلام ـ بارها ـ مى فرمود : بار خدايا! نه بيمارى اى كه مرا سنگين و بسترى گرداند و نه تندرستى اى كه مرا به فراموشى و غفلت [از ياد تو ]كشاند، بلكه حدّ ميان اين دو [نصيبم فرما].