بعد نهان زندگی زرتشت
علم تاریخ و تاریخ بشر در گیر و دار مسائل فروانی از قبیل باستان شناسی، زبان شناسی، ملل و نحل و ...رقم خورده است. در این بین تاریخ نگاران بخاطر اهمیت مسائل اين علم، تمام جهد و تلاش خود را به کار بستند تا به همهي جهات این علم معرفت و به اندک اندک زوایای تاریخی آن پرداخته شود.
یکی از این شاخهها و روشها بحث دانستن اطوار و ادوار زندگى پيشينيان و شخصیت شناسی و سرگذشت نامههاست که بسیار درباره آن نوشتهاند و معمولا در لابه لای بحث های تاریخ این مقوله همیشه و به طور ثابت جایگاهی برای خود دارد، اگر چه به صورت مجزا هم به آن پرداخته میشود. انسان و شخصیت او در این پارادایم و مشخصه شخصیت اصلی و بازیگر نقش اول است. به همین دلیل در سرگذشت نامهها و تواریخ، نگاه به حدود و ثغور زندگی و جایگاه و محل تولد و فوت و... بسیار بحث میشود.
در یک نگاه اولیه و البته بسیار مختصر و کوتاه در این علم به اولین مطلبی که برخورد خواهیم کرد، بحث تولد اشخاص و افرادی است که در تاریخ تاثیر گذار بودهاند. از طرفی معمولا بزرگان و نشاندارن تاریخی در بدو تولد و به دلایل بسیار منطقی و طبیعی مورد بررسی و شناخت دقیق قرار نمیگرفتند و کسی اهمیت چندان به آن نمیداد و این گونه انسان های موثر، بعدها بخاطر جایگاه آن ها و شناخت شخصیت در ابعاد مختلف معنوی، علمی، سیاسی، اجتماعی، هنری و...مورد بررسی قرار میگرفتند و از میان تاریخ شفاهی به مکتوبات تبدیل میشدند. لذا به طور کاملا منطقی و طبیعی درباره این سازندگان تاریخ در هنگام تولد و جایگاه و مکان آن اختلاف نظر و مناقشه بسیار، و اقوال گوناگون است. اما به همین دلیل ذکر شدهی فوق و اینکه این افراد در جامعه مورد توجه همگان بودند، غالبا درباره زمان درگذشت و محل و مکان دفن و حتی نوع مرگ و کشته شدن، تردید بسیار کمتر است.
از طرفی در میان این سرگذشت نامهها، آن هایی که در تاریخ ولادتشان مقداری اختلاف نظر بوده است، درتاریخ وفاتشان کمتر تفاوت دیدگاه به چشم می خورد و افراد بنابر نفود و مقبولیتشان در زمان مرگ و بعد از آن مورد توجه قرار میگرفتند.
برای نمونه و مصداق توجه فرمایید به ذکر برخی از این مصادیق : بنابر اسناد معتبر تاریخی، کورش کبیردر سال (۵۲۹ و یا ۵۳۰ ق م) در جنگ با ماساژت ها که قومی از سکاها بودند کشته شد.[۱]، کمبوجیه به سال (۵۲۲ ق م) در شهر اگباتانا خودکشی کرد.[۲]، برای درگذشت داریوش پادشاه بزرگ هخامنشیان تاریخ (۴۸۶ ق م) را ذکر کرده اند.[۳]، خشایارشاه یکی دیگر از شاهان هخامنشیان سال (۴۶۵ ق م) در کاخ خود کشته شد.[۴]، مرگ اردشیر دوم را در سال (۳۶۱ ق م) ثبت کرده اند.[۵]، و... این ها نمونه هایی از تاریخ بسیار دور ایران است که (تعمدا) به قبل از میلاد مسیح برمی گردد و به ظاهر، اظهار نظر دقیق درباره شخصیت ها سخت به نظر می رسد، و هر چه به دوران میلاد و دوره های سلسله های بعدی پادشاهان می رسیم این تاریخ ها بسیار دقیق تر و ریزتر بیان شده است.
حال سوال اساسی و نکته قابل تعجب و مبهم اینجاست که چطور درباره نوع دقیق مرگ، سال و محل دفن شخصیت بسیار مهم و تاثیر گذاری چون زرتشت تاریخ ساکت است و بسیار کلی و مبهم از آن حرف زده است!!!؟؟؟
اين مطلب زماني بر شگفتی و بزرگی علامت سوالش افزوده میشود که می دانیم درباره همین شخصیت و تولد او، ریزترین زوایا و جزئیات بیان شده و حتی از نسل های قبل از تولد ایشان اطلاعات و تفاسیر بسیاری موجود است.
در یک مشابهت سازی اگر نیم نگاهی به نگارهها درباره ولادت کورش کبیر بیندازیم در می یابیم که تاریخ به مانند زرتشت وحوادث زمان تولدش، تولد کورش را هم با همان جزئیات و ریزبینی بیان کرده است، اما درباره پایان دورانش ساکت و مبهم به گوشه ای ننشسته و ابعاد آن را هم بیان نموده است.
حال چرا و چگونه نوع مرگ یا کشته شدن اشو زردشت، سال آن و یا حتی محل دفن آن مبهم و نهان است؟!
آیا اهمیت زرتشت بیشتر است یا کورش؟
مگر برای روحانیون و بزرگان معابد و آتشکدهها این مسئله آنقدر بی اهمیت بوده است که حتی تاریخ و حوادث آن حوالی زمانی را، ثبت و ضبط کنند؟!
آیا میشود باور داشت که کوچکترین واژه های خارج شده از زبان زرتشت در اذهان مانده است و به صورت شفاهی نقل شده و یا مکتوب شده، اما تاریخ فوت و مکان دفن صاحب آن نامعلوم و مبهم باشد؟!
به اذعان تاریخ، روحانیون بسیاری چون کرتیر و تنسر، در دستگاه های حکومتی زمان خود نقش اساسی و بالایی داشته اند،حال چرا آنها از کنار این مسئله بسیار مهم به راحتی گذر کرده اند؟!!!
با این تفاسیر، این مطلب (مبهم بودن پایان زندگی زرتشت) نشان دهنده چه نوع پیروی از جانب بزرگان دینی و روحانیون زرتشتی است؟
بی تردید اگر اهمیت زرتشت در تاریخ بیشتر از کورش نبوده باشد کمتر از آن نخواهد بود، پس...
پی نوشت ها:
[۱]. تاریخ کامل ایران، حسن پیرنیا، ص۹۰
[۲]. همان، ص۹۴
[۳]. ایران باستان، ماریا بروسیوس، ص۴۵
[۴]. تاریخ کامل ایران، ص۱۱۵
[۵]. تاریخ کامل ایران، ص۱۲۲