مجازات در زمان ساسانیان بر سه گونه جرم مترتب بود(که در اینجا تنها دو مورد بحث می شود): يكى ميان خداى و بنده كه «از دين برگردد و بدعتى احداث كند در شريعت». يكى ميان برادران دنيا «كه (يكى) بر ديگرى ظلم كند». در قرون نخستين عهد ساسانى، كيفر جرمهاى نخستين و دومين يعنى كفر و عصيان و خيانت و فرار، اعدام عاجل بود و مجازات جرائم نسبت به «برادران دنيا» از قبيل دزدى و راهزنى و هتك ناموس و جور و غيره، جزاى بدنى سخت يا اعدام بود. بنابر گفتههاى آمين مارسلن مورخ یونانی مجازاتهاى تأديبى آنوقت خيلى سخت بوده است. وى گويد: «ايرانيان از قانون هراس بسيار در دل دارند، قوانينى كه مخصوصا براى كيفر خيانت پيشگان و فراريان جنگ وضع شده، بسيار سخت است. از جمله قوانين بسيار ناهنجارى که جارى است مثلا جنايت يك فرد، مستلزم هلاك همه خويشانش مىشود». در نكاذوم نسك مقرراتى هست راجع بهاشخاصى كه متهم بهبعضى گناهان شدهاند و طرز تعقيب آنان را ذكر كرده است مثل سرقت و راهزنى و خسارات مختلف و قتل و زنا و تهديد بهزنا و توقيف غير قانونى و محروم نمودن از خوراك و كاستن مزد كارگران بر خلاف قانون و خساراتي كه بر شخص از جادوگران و غيره برسد. مسائل حقوقى ديگرى از قبيل حدود مسئوليت طفل و تحريك، بهقتل اجنبى و غيره در اين نسك مورد بحث قرار گرفته است، لكن در خلاصه دينكرد فقط اشارات مختصرى ديده ميشود و غالبا بهتفصيل نپرداختهاند.
از اين خلاصه معلوم ميشود كه چون سارقى را در حين ارتكاب جرم دستگير مىكردند، او را به محكمه مىكشيدند و شيئ دزديده را به گردن او مىآويختند و او را به زنجير مىبستند و به زندان مىافكندند. تعداد زنجير بر حسب شدت جرم تغيير می نمود و اعضايى از بدن را كه مرتكب آن جرم شده بود، بيشتر مقيد ميكردند. تحقيقا اين زنجيرها فقط براى جلوگيرى از محبوسين نبوده، بلكه نشانه اجراى عدالت محسوب می شده است. به موجب خلاصه نكاذوم نسك، مرسوم نبوده كه بهعلت ارتكاب جرائم دينى، بهدست مجرمين خارجى - غير زردشتى- دست بند بندند. هرچند احتمال می رود كه اين فتواى شخصى بعضى از مفسرين باشد نه قانون عام به هرحال در کتاب اعمال شهداى عيسوى غالبا مذكور است كه دستبند، زنجير و كند بر دست و پاى محبوسين عيسوى مىنهادهاند. قاضى تحقيق هنگام استنطاق محبتى مجعول و گفتارى فريبنده بكار مىبرد، تا مجرم را به اعتراف وادار كند. اگر كسى نام شركاء جرم خود را افشاء ميكرد پاداش مى يافت، اما كسى كه شي مسروق را پنهان مىكرد، كيفر او معادل كيفر سارق بود. با سارقين بومى و بيگانگان چه از حيث لباس در موقع سرما و چه از حيث دوا در موقع مرض به يك روش رفتار نمىشد. در نكاذوم نسك از تعقيب قضايى و «امتحان» و اعدام جادوگران بحث شده است[۱].
معلوم نيست كه در حقوق ايران حبس هاى با موعد معين وجود داشته است يا خير. اما توقيف مقدماتى ممكن بود تا مدت غير محدودى دوام پيدا كند. به موجب نكاذوم مقصرين را در مكانى غير مطبوع حبس مىنمودند و بر حسب مورد عدهاى از جانوران موذى در آن مكان رها مىكردند. تئودور اسقف صور، در تأييد اين مطلب روايت مىكند كه عيسويان را گاهى در سياه چال مىانداختند و عدهاى موش با آنها همراه مىكردند و دست و پاى محبوسين را مىبستند، به قسمى كه اين جانوران حريص را نتوانند دفع كنند و آن جانوران گرسنه محكومين را پس از آزار و رنج متمادى پاره ميكردند. حبس وسيله از ميان بردن بى سر و صداى اشخاص بلند مرتبت بوده، كه وجودشان براى كشور و شاه خطر داشته است. قلعه مستحكمى واقع در خوزستان، كه گيلگرد يا اندمشن نام داشت، يك نوع قلعه باستيل محسوب ميشد و آن را انوشبرد يا «قلعه فراموشى» نيز ميخواندند، زيرا كه نام زندانيان و حتى نام آن مكان را كسى نبايستى بر زبان براند. يكى از مجازاتهاى بسيار معمول آن زمان، كه خصوصا درباره شاه زادگان عاصى اجرا ميشد، كورى بود، به اين ترتيب كه ميل سرخ در چشم محكوم فرو ميبردند يا روغن گداخته در ديده او ميريختند.
حكم اعدام را معمولا به وسيله شمشير اجراء ميكردند. مرتكبين بعضى از جرائم از قبيل خيانت به دين و دولت را مصلوب ميكردند. آميانوس حكايت ميكند كه «از عادات ايرانيان اين بود، كه تمام يا قسمتى از پوست بدن مجرمين را مىكندند و پروكوپيوس روايت مىكند كه پوست يك سردار ارمنى را كنده، از كاه انباشتند و بر درختى بسيار بلند آويختند. در زمان تعقيب عيسويان گاهى بزرگان مسيحى را رجم ميكردند. در زمان يزدگرد دوم دو راهبه مسيحى را مصلوب كرده و بر دار سنگسار كردند. چند نفر از عيسويان را زنده در ديوار نهادند.
مجازات باستانى مبنى بر ساييدن تن مجرمين در زير پاى پيل كه نمونههايى از آن در ازمنه اسلامى نيز ديده شده، در عهد ساسانيان رواج داشت. به موجب نكاذوم نسك اشخاصى را، كه مستحق اعدام بودند، ممكن بود، براى مقاصد طبى زنده نگاه دارند[۲].
در کتاب اعمال شهداى عيسوى انواع و اقسام زجرها و شكنجه هاى دهشتناكى (سخت) كه محاكم مىتوانستند از آنها استفاده كنند، مذكور است. براى ترسانيدن متهمين آلات و ادوات مختلف شكنجه را در برابر چشم آنها مىگستردند. زندانيان را گاهى با انگشت به نصر مىآويختند. گاهى واژگون و گاهى با يك پا سرنگون بر دار مىكردند و با تازيانههايى بافته از پى گاو ميزدند. در زخمها سركه و نمك و انقوزه ميريختند. اندام آن بینوایان را يك يك قطع مىكردند و پوست سرشان را مىكندند. گاهى پوست چهره را از پيشانى تا چانه برمىداشتند و گاهى پوست دست و پشت آنها را مىبريدند و سرب گداخته در گوش و چشم ميريختند و زبان را مىكندند. گردن يكى از شهداى عيسوى را سوراخ كرده و زبان او را از آن سوراخ بيرون كشيدند سوزن جوالدوز در چشم و در تمام بدن فرومىكردند و دائم سركه و خردل در دهان و چشم و منخرين آنها ميريختند تا مرگ فرارسد. يكى از ادوات که بسیار مورد استفاده بود، شانه آهنين بود، كه گوشت تن محكوم را با آن مىكندند. براى افزايش درد و شكنجه بر استخوانهايى، كه نمايان شده بود، نفت مىريختند و آتش مىزدند. شكنجه چرخ و اعدام بر روى خرمن هيزم كه بر آن نفت ريخته و مهياى آتش گرفتن بود، در رديف شكنجههاى ايران مذكور است و از آن گذشته اكثر اين شكنجهها را در حقوق جزاى هند باستانى مىتوان ديد.
دهشتناك ترين شكنجهها شكنجه معروف به «نه مرگ» بود، كه تفصيل آن از اينقرار است: جلاد به ترتيب انگشتان دست، انگشتان پا و بعد دست را تا مچ و پا را تا كعب و سپس دست را تا آرنج و پا را تا زانو و آنگاه گوش و بينى و عاقبت سر را قطع ميكرد. اجساد اعدامشدگان را نزد حيوانات وحشى ميافكندند.
گاهى محبوسين عيسوى را به وعده ی آزادى يا استرداد اموال ضبط شده وادار به اعدام همكيشان خود مىكردند. مجازاتهاى ديگرى نيز وجود داشت از قبيل توقيف اموال شخصى مقصر و اعمال شاقه، كه عبارت بود از راهسازى و سنگشكنى و درختبرى و قطع چوب براى آتش مقدس و غيره[۳].
نمونه کوچکی از رفتار حکومت ساسانی با افراد را می توان در مورد مانی دید که در زمان ساسانیان ادعای دین جدید کرد و آخر ماجرای او چنین می شود که بعد از فوت شاپور اول و هرمز اول، مانى به دعوت پيروانش به ايران برگشت (۳۷۳ ميلادى) و پس از دو سال در سلطنت بهرام اول، روحانيون زرتشتى او را تعقيب و به فساد عقيده متهم نمودند در نتيجه دولت او را گرفته در محبس انداخت و بعد، زنده پوست او را كندند و سرش را بريده و پوستش را پر از كاه كرده در دو محل جندیشاپور از چوب بلندى آويختند.»[۴] ایشان در جایی دیگر سخن خود را تأیید کرده و مینویسند: «به حكم اين شاه [یعنی بهرام اول]، مانى را گرفته زنده پوست او را كندند، بعد آن را به دو تير نصب كرده در جندیشاپور براى تماشاى مردم عرضه داشتند».[۵] پس از کشته شدن مانی، بسیاری از یارانش نیز کشته شدند.
پی نوشت:
[۱]. کتاب تاریخ ایران در زمان ساسانیان، نوشته آقای کریستینسن: ۲۱۲
[۲]. همان: صفحه ۲۱۳، ۲۱۴
[۳]. همان: صفحه ۲۱۵
[۴]. کتاب تاریخ ایران باستان، نوشته حسن پیرنیا، ج۴، ص ۲۸۹۷
[۵]. همان، ص ۲۷۴۱