علم غيب در قرآن
با توجه به لزوم علم غيب، امکان داره آيه يا آياتي که مفاتح الغيب رو به غير از خداوند هم نسبت داده بيان کنيد؟
درباره ی علم غیب در قرآن کریم دو گونه آیات وجود دارند ؛ در برخی آیات ، اطّلاع از علم غیب فقط و فقط به خدا نسبت داده شده و از غیر خدا نفی گردیده است ؛ امّا در برخی آیات دیگر اطّلاع از علم غیب برای برخی انسانها نیز اثبات شده است. بنا بر این ، آنها که با استناد به آیات شقّ اوّل خواسته اند اطّلاع انبیاء یا ائمه (ع) را از علم غیب نفی کنند از آیات شقّ دوم غفلت نموده و دچار مغالطه ی عظیمی شده اند. امّا آنها که با توجّه به آیات شقّ دوم اطّلاع از علم غیب را برای برخی انسانها نیز ممکن دانسته اند ، در جمع بین این دو صنف از آیات ، دو راه حلّ عمده را مطرح نموده اند:
الف ـ اینکه آیات شقّ اوّل از علم غیب بالذّات سخن گفته اند ولی آیات شقّ دوم از علم غیب بالغیر ؛ یعنی تنها خداست که بالذّات دارای علم به غیب می باشد و غیر خدا اگر علم غیبی دارند نه بالذّات بلکه به تعلیم و اذن الهی است. لذا اگر رسول اکرم (ص) نیز اعلام نمودند که علم به غیب ندارد ، منظور حضرتش این بوده که بالذّات علم به غیب ندارد و علم او به غیب ، در حقیقت علم خداست که در نزد حضرتش به ودیعه گذاشته شده است تا از آن در مسیر مأموریّت خویش و طبق دستورالعمل الهی استفاده نماید. به تعبیر دیگر ، علم آن حضرت به غیب از طریق علم به حقیقت قرآن کریم است که بیان کننده ی همه چیز می باشد. « وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ ــــ و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است.»(النحل:89)
ب ـ راه جمع دوم این است که آیات شقّ اوّل از علم غیب مطلق و قطعی سخن می گویند ولی آیات شقّ دوم از علم غیب محدود و غیر قطعی ؛ یعنی تنها خداوند متعال است که به تمام امور علم غیب قطعی و تغییر ناپذیر دارد ، ولی غیر خدا اگر علم غیب دارند ، اوّلاً علمشان فراگیر و مطلق نیست و ثانیاً در آن چیزی هم که می دانند ممکن است بداء حاصل شود.
بنا بر این ، طبق آیات شقّ دوم شکّی نیست که غیر خدا نیز می تواند از علم غیب باخبر باشد ولی اوّلاً علم به غیب آنها به اذن و تعلیم الهی است و ثانیاً علمشان نسبت به علم خدا محدود است. حتّی قرآن کریم هم ، اگر چه تبیاناً لکلّ شیء می باشد ، باز نسبت به علم ذاتی خدا محدود می باشد. چرا که قرآن کریم علم ظهوری خداوند متعال می باشد و ظهور و مظهر هیچگاه هم رتبه با خود ظاهر نخواهد بود. ثالثاً علم غیب مراتبی دارد که مراتب پایین آن ممکن است توسّط مراتب بالا نقض گردد که در اصطلاح آن را بداء گویند ؛ و علم غیب غیر خدا گاه از این سنخ می باشد ؛ در حالی که علم غیب خدا اعلی درجه علم می باشد ؛ « يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ ــــ خداوند هر چه را بخواهد محو ، و هر چه را بخواهد اثبات مىكند؛ و نزد اوست امّ الكتاب.»(الرعد:39)
حال می پردازیم به ذکر نمونه ای از این دو شقّ از آیات.
1ـ برخی آیات که علم غیب را منحصر در ذات خدا نموده اند.
« قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُون ــــ بگو:من نمىگويم خزاين خدا نزد من است؛ و نمی گویم که من از غيب آگاهم! و به شما نمىگويم من فرشتهام ؛ من تنها از آنچه به من وحى مىشود پيروى مىكنم. بگو: آيا نابينا و بينا مساويند؟! پس چرا نمىانديشيد؟!» (الأنعام:50)
« قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُون :بگو: كسانى كه در آسمانها و زمين هستند غيب نمىدانند جز خدا ، و نمىدانند كى برانگيخته مىشوند.» (النمل:65)
« قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ــــــ بگو: من مالك سود و زيان خويش نيستم ، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ و اگر از غيب با خبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مىكردم، و هيچ بدى (و زيانى) به من نمىرسيد؛ من فقط بيمدهنده و بشارتدهندهام براى گروهى كه ايمان مىآورند.» (الأعراف:188)
« وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ : كليدهاى غيب، تنها نزد اوست؛ و جز او، كسى آنها را نمىداند. او آنچه را در خشكى و درياست مىداند؛ هيچ برگى نمىافتد، مگر اينكه از آن آگاه است؛ و نه هيچ دانهاى در تاريكيهاى زمين، و نه هيچ تر و خشكى وجود دارد، جز اينكه در كتابى آشكار ثبت است. » (الأنعام:59)
« وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ : مىگويند: «چرا معجزهاى از پروردگارش بر او نازل نمىشود؟!» بگو: غيب تنها براى خداست! شما در انتظار باشيد، من هم با شما در انتظارم! » (يونس:20)
2ـ آیاتی که علم غیب را برای غیر خدا اثبات می کنند.
« ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ : (اى پيامبر!) اين ، از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مىكنيم؛ و تو در آن هنگام كه قلمهاى خود را (براى قرعهكشى) به آب مىافكندند تا كداميك كفالت و سرپرستى مريم را عهدهدار شود، و(نيز) به هنگامى كه(دانشمندان بنى اسرائيل، براى كسب افتخار سرپرستى او،) با هم كشمكش داشتند، حضور نداشتى.» ( آلعمران:44)
« تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقين : اينها از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مىكنيم؛ نه تو، و نه قومت، اينها را پيش از اين نمىدانستيد. بنا بر اين، صبر و استقامت كن، كه عاقبت از آن پرهيزگاران است.» (هود:49)
« ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُون : اين از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مىفرستيم ؛ تو نزد آنها نبودى هنگامى كه تصميم مىگرفتند و نقشه مىكشيدند.» (يوسف:102)
از این آیات معلوم می شود که نبیّ اکرم (ص) از طریق وحی بر اموری غیبی آگاه می شد. پس اگر آن جناب به قرآن کریم علم داشت ، یقیناً به علوم غیبی مستور در آن نیز عالم بود. و شکّی نیست که آن حضرت به تمام اسرار و رموز قرآن علم داشته است ؛ چون اگر فرض کنیم که آن حضرت به تمام اسرار قرآن علم نداشته دو حالت وجود خواهد داشت یا غیر او هم به آن اسرار علم ندارد یا غیر آن حضرت به آن اسرار علم دارد. فرض اوّل محال است چون لازم می آید خدا با نازل نمودن آن اسرار ، که هیچکس آنها را نخواهد فهمید ، کار لغوی انجام داده باشد ؛ و خداوند حکیم منزّه از انجام کار لغو می باشد . فرض دوم نیز محال است چون لازمه اش افضلیّت غیر رسول الله (ص) بر آن حضرت می باشد ؛ در حالی که اوّلاً محال استافراد یک امّت از پیامبر خودشان افضل باشند ؛ ثانیاً اجماع مسلمین و روایات متواتر ، دلالت بر این دارند که آن حضرت اشرف و افضل مخلوقات می باشد. پس نتیجه می گیریم که آن حضرت بر تمام اسرار قرآن کریم علم داشته است.
حال این پرسش مطرح می شود که چه اسراری از طرف خداوند متعال ، در قرآن کریم نهاده شده و علم غیب رسول الله (ص) که از طریق قرآن حاصل می شد تا چه اندازه بوده است. پاسخ این سوال را از آیات قرآن چنین می یابیم.
خداوند متعال می فرماید: « ... وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء : و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است.» (النحل:89) و فرمود: « وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُون : هيچ جنبندهاى در زمين، و هيچ پرندهاى كه با دو بال خود پرواز مىكند، نيست مگر اينكه امتّهايى همانند شما هستند. ما هيچ چيز را در اين كتاب، فرو گذار نكرديم؛ سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مىگردند.» (الأنعام:38)
طبق این دو آیه ، تمام حقایق عالم در قرآن کریم ثبت می باشند و قرآن کریم شامل علوم اوّلین و آخرین می باشد ؛ پس رسول خدا هم که عالم به این کتاب می باشد ، عالم به تمام حقایق عالم خلقت است ؛ لکن به تعلیم خدا و از راه قرآن کریم و نه به صورت استقلالی ؛ لذا اگر رسول خدا بگوید من هیچ علم غیبی ندارم ، درست است چون قرآن کریم ، بالذّات علم خداست نه علم رسول خدا ولی به تعلیم الهی علم آن حضرت نیز می باشد.
امّا شواهدی دیگر:
« قُلْ إِنْ أَدْري أَ قَريبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً (25) عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً (26) إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (27) لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً : بگو: من نمىدانم آنچه به شما وعده داده شده نزديك است يا پروردگارم زمانى براى آن قرار مىدهد؟! (25) داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمىسازد، (26) مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مىدهد (27) تا بداند پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ كردهاند؛ و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چيز را احصار كرده است. » (سوره الجنّ)
این آیه نیز گواه روشنی است بر این که خداوند متعال رسولان خود را بر اموری غیبی آگاه می کند ؛ لکن چنین نیست که آنان مجاز باشند از آن علم همه جا استفاده نمایند ؛ بلکه مورد استفاده ی آن را خداوند متعال تعیین می کند و تا خداوند حکیم اجازه نداده انبیاء الهی حقّ ندارد علم غیب خود را اظهار نمایند.
« وَ رَسُولاً إِلى بَني إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ : و [عیسی را به عنوان] رسول به سوى بنى اسرائيل(قرار داده، كه به آنها مىگويد:) من نشانهاى از طرف پروردگار شما ، برايتان آوردهام ؛ من از گِل ، چيزى به شكل پرنده مىسازم ؛ سپس در آن مىدمم و به فرمان خدا ، پرندهاى مىگردد. و به اذن خدا ، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص را بهبودى مىبخشم ؛ و مردگان را به اذن خدا زنده مىكنم ؛ و از آنچه مىخوريد ، و در خانههاى خود ذخيره مىكنيد ، به شما خبر مىدهم ؛ مسلماً در اينها ، نشانهاى براى شماست ، اگر ايمان داشته باشيد.» (آلعمران:49)
در این آیه ی شریفه به صراحت بیان شده که حضرت عیسی (ع) دارای علم به غیب بوده و از امور پنهانی مردم خبر می داده است ؛ لکن این کار او به اذن خدا و برای اثبات نبوّت خودش بوده است و این مهمترین موردی است که انبیاء در آن از علم غیب خود استفاده می کرده اند. همچنین خلق پرنده از گِل و شفای بیماران غیر قابل علاج و زنده کردن مردگان اموری هستند که بدون استفاده از علم غیب غیر ممکن می باشند ؛ چون این امور با علوم عادی قابل انجام نیستند. ضمناً باید توجّه داشت که آن حضرت انجام تمام این امور را به خود نسبت داده فرمود که این کارها را من انجام می دهم ولی به اذن و تعلیم الهی ؛ پس چنین نبوده که آن حضرت صرفاً ابزاری بی خاصّیّت در دست خدا باشد. معجزات آن حضرت همان اندازه منتسب به خود اوست که کارهای اختیاری ما منتسب به خود ماست ؛ یعنی همان گونه که افعال اختیاری ما ، در عین اینکه فعل خدا هستند فعل ما نیز می باشند ، معجزه نیز در عین اینکه فعل خداست از وجود خود نبی صادر می شود.
« وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب : آنها كه كافر شدند مىگويند: تو فرستاده ی خدا نيستى. بگو: كافى است كه خدا شاهد باشد ميان من و شما و كسى كه علم كتاب نزد اوست.» (الرعد:43)
نکات این آیه:
1ـ منظور از کتاب در این آیه یا لوح محفوظ است که امّ الکتاب می باشد ، یا مقصود قرآن کریم است. اگر مراد لوح محفوظ باشد ثابت می شود که آنکه عالم به کتاب است علم غیب دارد ؛ و اگر مراد قرآن باشد باز همین معنا ثابت می گردد ؛ چون به یقین منظور از داشتن علم الکتاب ، دانستن ظواهر آیات قرآن کریم نیست. از زاویه ی نگاه این آیه ، آنکه علم کتاب نزد اوست باید دارای چنان درجه ی بالایی از علم باشد که شهادت او در ردیف شهادت خداوند متعال قرار گیرد.
2ـ طبق آنچه پیشتر گفته شد ، اگر کسی عالم به قرآن کریم باشد ، عالم به جمیع حقایق عالم خلقت است ؛ چرا که قرآن کریم تبیاناً لکلّ شیء می باشد.
3ـ در تفسیر این آیه برخی گفته اند که مراد از « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب » خود خداوند متعال می باشد ؛ ولی اکثر مفسّرین بزرگ این تفسیر نپذیرفته و گفته اند ، اگر مراد از این عبارت خدا باشد تکرار قبیح لازم می آید. همچنین در آن صورت از نظر ادبی نیز چنین جمله ای در نهایت درجه ای سستی خواهد بود. لذا شکّی نیست که صاحب این علم مخلوقی از آفریدگان خداست.
4ـ در باره ی « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب » چهار احتمال دیگر نیز داده شده است.
الف ـ برخی گفته اند: مراد یهودیان و مسیحیانی هستند که مسلمان شدند و آنان شهادت دادند که اسم آن حضرت در کتاب آنها آمده است. این احتمال نادرست است چون اوّلاً لفظ « الکتاب » در قرآن کریم و روایات بدون قرینه در مورد تورات و انجیل به کار نرفته است. ثانیاً کتب یهود و نصاری طبق تصریح خود قرآن تحریف شده اند و کتاب تحریف شده فاقد هر گونه حجّیّتی می باشد. ثالثاً « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب » یک نفر است نه یک جمع.
ب ـ گفته شده این شخص ، عبدالله بن سلام ، یا سلمان فارسی یا دیگر افرادی هستند که قبلاً در دین دیگری بوده اند. این احتمال نیز در غایت سستی است ؛ چون اینها نیز داخل در همان گروه یهود یا نصاری یا امثال آن می باشد ؛ پس برخی اشکالات فوق بر آنها نیز وارد می باشد.
پ ـ برخی نیز گفته اند مراد از « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب » همه ی مومنان می باشند ؛ که این هم مردود می باشد ؛ چون مومنان یک نفر نیستند و آیه تصریح دارد که « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب » یک نفر می باشد.
ت ـ احتمال چهارمی که داده شده حضرت علی بن ابی طالب (ع) می باشد ؛ که این احتمال مورد قبول ائمه اهل بیت (ع) واقع شده است. و این احتمال با آیات قرآن بیشتر تطبیق می کند ؛ چون در آیه چهل سوره نمل ـ که بحث آن در ادامه خواهد آمد ـ بیان داشت که صاحب علم الکتاب توان معجزه دارد. چون اصف بن برخیا ، وزیر حضرت سلیمان که نه علم الکتاب ، بلکه « علم من الکتاب » داشت ، یعنی علم به بخشی از کتاب داشت ، توانست در سایه ی آن علم تخت بلقیس را به سرعت از یمن تا فلسطین منتقل نماید. و تنها علی (ع) است بین اصحاب دارای قدرت اعجاز بود و بارها این معجزات را نشان داده و شیعه و سنّی بر آن معترفند.
پس اگر منظور از « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب » علی (ع) باشد ، این آیه نیز دلالت بر علم غیب داشتن آن جناب ، آن هم بر جمیع امور عالم می باشد.
« قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتيني بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُوني مُسْلِمينَ (38) قالَ عِفْريتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمينٌ (39) قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريمٌ : (سليمان) گفت: اى بزرگان! كدام يك از شما تخت او را براى من مىآورد پيش از آنكه به حال تسليم نزد من آيند؟ (38) عفريتى از جنّ گفت: من آن را نزد تو مىآورم پيش از آنكه از مجلست برخيزى و من نسبت به اين امر، توانا و امينم. (امّا) كسى كه دانشى از كتاب داشت گفت: پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد ؛ و هنگامى كه(سليمان) آن(تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا ديد گفت:اين از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مىآورم يا كفران مىكنم؟ و هر كس شكر كند، به نفع خود شكر مىكند؛ و هر كس كفران نمايد پروردگار من، غنىّ و كريم است.» ( سوره النمل )
در این آیه تصریح شده که وزیر حضرت سلیمان ، آصف بن برخیا ، بخشی از علم کتاب را داشته و توانسته است با آن علم تخت بلقیس را در چشم بر هم زدنی از یمن تا فلسطین منتقل نماید. پس به یقین او دارای علمی غیبی بوده ، چرا که از راه علوم عادی انجام چنین کاری غیر ممکن می باشد. در این آیه تصریح شده که حتّی جنّها نیز از داشتن چنین قدرتی عاجزند. در روایات اهل بیت (ع) با اشاره به همین آیه فرموده اند ما اهل بیت عالم به جمیع علم الکتاب هستیم و قدرت تصرّف ما از آصف بن برخیا افزونتر است. BR>« قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66) قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً موسى ... : موسی به او(خضر ) گفت: آيا از پى تو بيايم تا از حكمتى كه تعليم شدهاى به من بياموزى؟ 67 گفت: تو هرگز نمىتوانى همراه من شكيبايى كنى. 68 و چگونه مىتوانى امرى را كه به اسرارش احاطه ندارى تحمّل كنى؟ 69 گفت: اگر خدا خواهد شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد. 70 گفت: پس اگر از پى من آمدى، از چيزى سؤال مكن تا خود از آن با تو سخن آغاز كنم. 71 پس به راه افتادند، تا وقتى كه سوار كشتى شدند [خضر] آن را سوراخ كرد. موسى گفت: آيا كشتى را سوراخ كردى تا سرنشينانش را غرق كنى؟ واقعا به كار ناروايى مبادرت كردى! 72 گفت: آيا نگفتم كه تو هرگز نمىتوانى همراه من شكيبايى كنى؟ 73 موسى گفت: به سبب آنچه فراموش كردم مرا مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگير. 74 پس برفتند تا به نوجوانى برخوردند، پس [خضر] او را كشت. موسى گفت: آيا بىگناهى را بىآن كه كسى را كشته باشد كشتى؟ واقعا كار منكرى مرتكب شدى! 75 گفت: آيا به تو نگفتم كه هرگز نمىتوانى همراه من شكيبايى كنى؟ 76 موسى گفت: اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى نكن و از جانب من البته معذور خواهى بود. 77 پس راه افتادند، تا وقتى كه به مردم قريهاى رسيدند، از اهل آن غذا خواستند، ولى آنها از مهمان كردنشان ابا كردند. پس در آن جا ديوارى يافتند كه مىخواست فرو ريزد. [خضر] آن را به پا داشت. موسى گفت: اگر مىخواستى، براى اين كار مزدى مىگرفتى. 78 گفت: اين [زمان] جدايى ميان من و توست. هم اينك تو را از باطن آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى خبردار مىكنم. 79 اما آن كشتى، مال بينوايانى بود كه [با آن] در دريا كار مىكردند، پس خواستم آن را معيوب كنم، چون پشت سرشان پادشاهى بود كه هر كشتى [سالمى] را به زور مىگرفت. 80 و اما آن نوجوان، پدر و مادرش هر دو مؤمن بودند، پس ترسيديم مبادا آن دو را به طغيان و كفر بكشاند. 81 پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد.82 و اما آن ديوار از آن دو پسر بچه يتيم در آن شهر بود، و زير آن گنجى براى آن دو وجود داشت، و پدرشان مردى شايسته بود، پس پروردگار تو خواست آن دو يتيم به حدّ رشد برسند و گنج خويش را بيرون آورند، كه رحمتى بود از پروردگار تو. و اين كارها را از پيش خود نكردم. اين بود راز آنچه نتوانستى بر آن صبر كنى. » (سوره الکهف )
این آیات نیز با صراحت تمام اثبات می کنند که حضرت خضر (ع) عالم به اموری غیبی بوده که حتّی کسی چون حضرت موسی (ع) نیز علم به آن نداشته است.
اینها پاره ای از آیات بود که نشان می دهد علم غیب ، البته به صورت غیر استقلالی ، برای غیر خدا نیز ممکن می باشد. امّا در روایات معتبر شواهد دالّ بر این مطلب فراوانتر از آن است که در یک نامه بتوان آنها را شماره نمود ؛ لذا در اینجا تنها به ذکر چند نمونه از روایات منقول در منابع اهل سنّت کفایت می کنیم.
قال رسول الله (ص) :« علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ لا يفترقان حتّى يردا علىّ الحوض يوم القيامة. ـــــ علی با حق است و حق با علی است ؛ از هم جدا نمی شوند تا روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند.»(تاریخ بغداد ، خطیب بغدادی ، ج 14 ،ص322 / تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج42، ص449)
طبق این حدیث نبوی هر چه امیرمومنان بگوید عین حقیقت است ، و آن حضرت پیشگویی های فراوانی در مورد اشخاص و حوادث آینده نموده که کتب مربوطه پر از آنهاست. پاره ای از این پیشگویی ها را جناب قندوزی از علمای اهل سنّت در کتاب ینابیع المودّه ، ج 1 ،الباب الرابع عشر ، صفحه 205 ذکر نموده است.
قال رسول الله (ص) :« عليّ مع القرآن و القرآن مع عليّ و لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض. ــــ علی با قرآن است و قرآن با علی است ؛ هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند »(المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ،ص 124 / مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج9 ، ص135 / المعجم الصغیر ، الطبرانی ، ج1 ، ص 255 / کنزالعمال ، المتقی الهندی ، ج11 ، ص 603 )
طبق این حدیث نیز علی (ع) باید از تمام حقایق قرآن کریم مطّلع باشد ؛ و قرآن نیز تبیاناً لکلّ شیء می باشد. اگر آن حضرت حتّی به یک حقیقت از حقایق قرآن جاهل باشد ، لازم می آید که در همان مورد از قرآن کریم جدا گردد ؛ در حالی که حدیث نبوی از همراهی تامّ و تمام قرآن و امیر مومنان خبر داده است.
« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ وَ لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا عَلِي ـــ علی از من است و من از علی و هیچ کس جز علی وظايفم را به انجام نمىرساند.» (سنن ترمذی ، ج5 ، ص300 ، (ترمذی تصریح نموده که حدیث صحیح می باشد ـــ مسند امام احمد حنبل ، ج4 ، ص165)
« عبدالله بن عمر قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ سُئِلَ بِأَيِّ لُغَةٍ خَاطَبَكَ رَبُّكَ لَيْلَةَ الْمِعْرَاجِ؟ فَقَالَ: خَاطَبَنِي بِلُغَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَأَلْهَمَنِي أَنْ قُلْتُ يَا رَبِّ خَاطَبْتَنِي أَنْتَ أَمْ عَلِيٌّ ؟ فَقَالَ يَا أَحْمَدُ أَنَا شَيْءٌ لَا كَالْأَشْيَاءِ لَا أُقَاسُ بِالنَّاسِ وَ لَا أُوصَفُ بالشبهات [بِالْأَشْبَاهِ ] خَلَقْتُكَ مِنْ نُورِي وَ خَلَقْتُ عَلِيّاً مِنْ نُورِكَ فَاطَّلَعْتُ عَلَى سَرَائِرِ قَلْبِكَ فَلَمْ أَجِدْ إِلَى قَلْبِكَ أَحَبَّ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَخَاطَبْتُكَ بِلِسَانِهِ كَيْمَا يَطْمَئِنَّ قَلْبُك. ــــ عبد اللَّه بن عمر گفت: شنیدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله ، در حالی که از او پرسيده شد كه خداى متعال، در شب معراج با چه لغت و زبانى با تو سخن گفت؟ فرمود: به لغت و زبان على، مرا مخاطب ساخت ؛ در آن حال الهام شدم كه بپرسم خدايا! تو با من سخن مىگويى يا على با من صحبت مىكند؟ خداوند فرمود: اى احمد! من شیء هستم (وجودم ) امّا نه مثل دیگر اشياء و موجودات ؛ نه با مردم قياس مىشوم و نه با چيزهاى مشابه توصيف مىگردم. من تو را از نور خودم آفریدم و على را از نور تو خلق نمودم ، از آن پس به اسرار قلبت آگاه شدم و احدى را نزديكتر و محبوبتر به قلب و دل تو از على نيافتم، از اين رو به زبان و آواى على تو را مخاطب ساختم، تا قلبت آرام گيرد» (المناقب ، الموفق الخوارزمی ، ص78)
« عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ لِعَلِيٍّ ع: يَا عَلِيُّ النَّاسُ مِنْ شَجَرٍ شَتَّى وَ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ، ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ- صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ : جابر بن عبد اللَّه گوید: از رسول الله صلى اللَّه عليه و آله شنیدم که به علی (ع) می فرمود: يا على! مردم از درختان پراكنده و مختلف هستند امّا من و تو از درخت واحدی هستيم. سپس رسول الله صلى اللَّه عليه و آله این آيه را قرائت فرمود: « وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ : و با باغهايى از انگور و كشت و نخل، از يك بن و غير يك بن، كه از يك آب سيراب مىشوند» » (المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج2 ، ص241 ـــ مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج9 ، ص100 ـــ میزان الاعتدال ، ذهبی ، ج2 ، ص306)
در این احادیث نیز از یگانگی امیرمومنان و رسول الله (ص) گزارش داده شده ؛ لذا علم امیر مومنان چیزی جز علم رسول الله نیست ؛ و علم رسول الله نیز چیزی جز قرآن نیست ؛ و قرآن نیز تبیاناً لکلّ شیء می باشد.
« قَالَ النَّبِيُّ ص أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ المدینةَ فَلْيَأْتِ مِنَ الْبَاب : نبیّ خدا فرمودند: من شهر علم هستم و علی دروازه ی آن است ؛ پس هر که قصد ورود به شهر را دارد باید از دروازه ی آن وارد شود.» (المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ، ص126 و 127 (وی این روایات از چندین روای نقل نموده و تصریح کرده که روایت صحیح می باشد.) ) این حدیث از روات گوناگون و در بسیاری از کتب روایی اهل سنّت آمده است.
روشن است که علم رسول الله همانا حقیقت قرآن کریم است ؛ و قرآن کریم تبیاناً لکلّ شیء می باشد ؛پس راه ورود به تمام حقایق عالم امیرالمومنین (ع) می باشد.