دين تقليدي
آيا اينكه در خانواده هاي مسلمان، فرزندان خانواده به احكام اسلام عمل مي كنند قبل از اينكه تحقيق كرده باشند، درست مثل اين نيست كه بت پرستان گفتند ما بر اين آيينيم چون پدرانمان بر اين آيين بودند؟
براى پاسخ به سؤال شما بايد ديد آيا تقليد در همه جا و به هر شکل مذموم است يا در مواردى چنين نيست؟ منع از تقليد در اصول دين به چه معناست؟
انسان به مقتضاى عقل و فطرتش از علت وقايع و يا معلوماتى كه به ذهنش وارد مىشود جستجو مىكند.
يعنى انسان به نحو غريزى چيزى را بدون دليل نمىپذيرد. از آنجا كه به طور عادى امكان بدست آوردن دليل همهى امور و معلومات براى يك فرد از انسان نيست عقل تبعيت از ديگرى را در مواردي جايز مىشمارد ، آنجا که ديگرىدر آن موضوع نوعى تخصص و تجربه داشته باشد. بنابراين اگر كسى توانايى بدست آوردن دليل را ندارد مىتواند بلكه بايد از داناى در آن موضوع پيروى و تقليد كند. پس هر تقليدى از ديدگاه عقل مذموم نيست. الميزان، ج 1، ص 212 ذيل آيه 74 بقره .) تقليد در اصول دين نيز مطلقا مذموم نيست،مثلا فرد نابالغ توانايى درك دليل معارف دينى را ندارد چرا كه درك آن نياز به رشد عقلانى و شناخت مقدمات متعدد دارد. از سوى ديگر تقليدى در اصول دين منع شده كه صرفا تبعيت كوركورانه بدون هيچگونه تعقلى باشد ولى اگر تقليد در اصول کم کم منجر به معرفت شود و يقين آور باشد آن تقليد مذموم نبوده بخصوص براى غير بالغى كه توانايى درك دليل ندارد.
البته انسانى كه با تقليد در عقايد به يقين رسيده اگر بواسطه مواجهه با سؤالاتى شك كند و از حالت يقين خارج گردد ديگر نمىتواند به تقليد ادامه دهد و بايد به جستجوى دليل برود.
مگر آن كه خود از بدست آوردن دليل ناتوان باشد. براي آگاهي بيشتر به نكات زير توجه نماييد:
يكم: قرآن مجموعه هماهنگ و در هم تنيدهاى است كه بايد آيات آن با هم ملاحظه شوند.
دوم: انسانها دو گروه هستند؛ اكثريتى تابع و اهل تقليد و اقليتى اهل علم و تحقيق.
سوم: تقليد و پيروى از ديگران بر دو دسته است؛ مذموم و ممدوح. جهنميان در پاسخ به نگهبان جهنم كه از آنها مىپرسد كه آيا بيم دهندهاى براى شما نيامد؟ مىگويند: «آمد، اما ما آنها را تكذيب كرديم»-(ملك: 9 - 8). و در تحليل اينكه چرا گرفتار آتش جهنم شدهاند، بيان داشتند: «و قالوا لو كُنّا نَسْمَعُ او نَعْقِلُ ما كُنّا فى أَصحابِ السَّعيرِ» «گويند: اگر شنيده بوديم يا تعقل كرده بوديم، در ميان دوزخيان نبوديم.» (ملك: 10). بيشتر مردم توان تفكر عقلانى و توجه عميق به معارف بلند الهى و حقايق را ندارند و براى درك حقيقت و مصالح و مفاسد كارها راهى جزء شنيدن و گوش سپردن به دعوت پيامبران و امامان و علماء و صالحان را ندارند.
چون شنيدى كاندرين جُو آب هست كور را تقليد بايد كار بست
چون گران ديدى شوى تو مُستدل رست از تقليد خشك آنگاه دل
(مولوى، مثنوى معنوى دفتر سوم) بنابراين تأمل عقلايى مخصوص خواص است و عامه مردم در آن حد نيستند. به اين دليل است كه در آيه شريفه «نسمع» بر «نعقل» مقدم ذكر شده است. (طباطبائى، علامه سيد محمد حسين؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ ج: 20 ص: 9 ـ 8، ذيل آيه 10 سوره مباركه ملك) روايات هم اشاره دارند كه خداوند براى انسان دو حجت قرار داده است: «إنَّ للهِ على النّاسِ حُجَّتين: حُجَّةًظَاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً. فَأمّا الظّاهرةُ فَالرّسُلُ وَ الانْبياءُ وَ الائَمَّةُ وَ امّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ؛ خداوند دو حجت بر مردم دارد: حجتى آشكار و حجتى پنهان. حجت آشكار پيامبران و امامان هستند و حجت پنهان عقل است»-روايت از امام كاظم(ع) است. (كلينى؛ الاصول من الكافى، ج: 1 ص: 16). پس شنيدن و تبعيت كردن يكى از راههاى رسيدن به مقصود است.
اما همين شنيدن سخنان ديگران و تبعيت كردن بر دو نحو است؛ يكى سخنان پيامبران و امامان و علماء و صلحاء را مىشنود و بدان اعتقاد مىآورد و ديگرى تقليد كوركورانه از پيشينيان و ديگران مىكند كه آيات 22 و 23 سوره مباركه زخرف بدان اشاره دارد.
چهارم: قرآن كريم در مذمت افراد كم خرد آيات متعددى دارد كه به برخى از آنها اشاره مىشود: «وَ إذا قيلَ لَهُمْ اتَّبَعوا ما أنْزَلَاللّهُ قالوا بَلْ نَتَّبِعُ ما إلْفينا عَليه آبائِنا اَوَ لو كانَ آباؤهُمْ لا يَعْقِلُونَ شيئا وَ لا يَهْتَدونَ؛ و هنگامى كه به آنان گفته مىشود، از آنچه خداوند نازل كرده پيروى كنيد، مىگويند: نه بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافتهايم، پيروى مىكنيم. آيا هر چند پدرانشان چيزى را درك نمىكرده و به راه صواب نمىرفتهاند؟»-بقره: 176). توبيخ قرآن شديد اين است كه تبعيت آنها خرد گريزانه است و از كسانى تبعيت مىكنند كه خود آنها عقل و خِرَد درك مطالب را نداشتهاند و در راه نبودهاند. «مَثَلُ الّذينَ كَفروا كَمَثَلِ الّذى يَنْعِقُ بِما لايَسْمَعُ إلّا دُعاءً وَ نِداءً صُمٌ بُكمٌ عُمىٌ فِهُمْ لايِعْقِلونِ» «و مثل كافران چون كسى است كه حيوانى را كه جزء صدا و ندايى [مبهم، چيزى] نمىشنود؛ بانگ زند. [آرى] كرند و لالند و كورند و در نمىيابند.»-يونس: 43). «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إليكَ أفَأَنْتَ نُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لو كانوا لايَعْقِلونَ» «برخى از آنها [كافران [كسانىاند كه به تو گوش فرا مىدهند.
آيا تو كران را ـ هر چند در نيابند ـ شنوا خواهى كرد؟»-يونس: 43). «أَمْ تَحْسَبُ أنَّ أَكْثَرُهُمْ يَسْمَعُونَ أو يَعْقِلونَ إنْ هُمْ ألّا كالانْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً» «آيا گمان دارى كه بيشترشان مىشنوند يا مىانديشند؟ آنهاجز مانند ستوران نيستند، بلكه گمراهترند.»-فرقان: 44)
بنابر اين آيات، اصل ايمان آوردن به حقيقت و عمل طبق مقتضاى آن است كه اين روند اگر با روش تعقل حاصل شد كه چه بهتر؛ اما در آنجا كه براى افرادى چنين روشى امكان نداشت، بايد با شنيدن عقلانى به اين مهم برسند.
اما در هر حال اصل تحقيق و تعقل است و دين عاقلانه و تعبد عاقلانه يقينا بهتر و بالاتر از دين و تعبد بدون تعلق است و آيات و روايات فراوانى در تأييد اين معنا است.
بلكه تقليدست ايمان او روى ايمان را نديده جان او
پس خطر باشد مقلّد را عظيم از ره و رهزن، ز شيطان رجيم
چون ببيند نور حق اين شود ز اضطرابات شكا او ساكن شود
چونك چشمش باز شد و آن نقش خواند ديو را بر وى دگر دستى نماند
بى ز تقليدى نظر را پيشه كن هم براى عقل خود انديشه كن
(مولوى ) پنجم: اما آيه 73 سوره مباركه فرقان كه بيان فرموديد كه در وصف بندگان رحمان است: «وَ الّذينَ أذا ذُكِّروا باياتِ رَبِّهِمْ لمْ يَخرِّوا عَلَيها صُّمّا وَ عُمْيانا» «و [بندگان رحمان] كسانى اند كه چون به آيات پروردگارشان تذكر داده مىشوند، كر و كور روى آن نمىافتند.» بلكه اهل تفكرند و با بصيرت و شناخت به آيات الهى ايمان مىآورند و به مقام والاى بندگى كه مختص به بندگان رحمان است، نائل مىشوند.
اين مقام مخصوص اين گروه از بندگان است نه همه آنها.-الميزان فى تفسير القرآن، ج: 15 ص: 267؛ ذيل آيه 73 سوره مباركه فرقان ( از امام صادق (سلام اللّه عليه) نقل شده كه در تفسير آيه فرمودند: «مستبصرين ليسوا بشكّاكين» «آنها به اين آيات بينا شدهاند و شكاك و در ترديد نيستند.»( بنابراين آيه در صدد بيان خصوصيت برخى از بندگان الهى است كه به مقام والاى عباد-همان ص: 269 ت رسيدهاند و اين مقامى است كه هر كسى بدان راه ندارد.
زيرا ايمان و بندگى خدا مراتبى دارد؛ بسيارى به مراتب اوليه آن نائل مىآيند كه همان رسوخ ايمان و اعتقادات در جانشان است. اما مقام والاتر مقام شهود و فنا است كه در اين مقام چشم و گوش و دل باز مىشود. در اين مقام آنها گويا هم اكنون صداى جهنم را مىشنوند و جهنميان را مىبينند و بهشت را نظاره هستند.
بلكه بالاتر برخى هم اكنون حقيقت اسماء و صفات الهى را مىبينند و مىشنوند. اينجا مقام كسانى است كه خداى ناديده را عبادت نمىكنند و تنها سر به آستان خدا مىگذارند، خدايى كه با حقيقت جان مىبينند و صدايش را مىشنوند. آرى به تعبير سعدى
عبادت به تقليد گمراهى است خنك رهروى را كه آگاهى است
ششم: در پرسش خود به آيه 36 سوره مباركه اسراء اشاره فرموديد كه بى مناسبت نيز به خلاصه تفسير آن نظرى بيافكنيم: «وَ لاتَقْفُ ما ليس لَكَ بِه عِلمٌ إنَّ السَّمعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُوادَ كلٌ اولئكَ كانَ عَنهُ مَسْئولاً» «و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن؛ زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.» آيه شريفه از تبعيت از آنچه بدان علم نداريم؛ نهى مىفرمايد و شامل اعتقاد و عمل مىشود، يعنى هم اعتقاد بدون علم مردود است و هم عمل بدون علم.
به عبارت ديگر آيه از اعتقاد و دلبستگى به آنچه علم بدان نداريم، از سخن گفتن درباره آنچه بدان علم نداريم؛ از انجام كارى كه بدان علم نداريم، نهى مىفرمايد و نهى از «لا تقف» همه اين موارد را دربردارد. و اين فطرى انسان است كه دنبال كردن كارى را كه بدان علم ندارد، امرى مذموم مىشمرد و تنها تبعيت از علم را شايسته مىداند .
زيرا انسان در مسير زندگانى خود، در اعتقادات و عمل بايد دنبال امرى باشد كه با متن خارج و واقع مطابقت داشته باشد. به عبارت ديگر اعتقاد و عمل ـ يا گفتار و كردار و پندار او ـ بر اساس و مطابق واقع باشد. اما ظن و شك و گمان و امر موهوم با امر خارج مطابق نيست و انسان بر حسب فطرت خود در جستجوى حق است و در مرحله عمل نيز به دنبال كارى است كه بر اساس تسخيص و بصيرت باشد و اينها تنها با علم حاصل مىشود. اما برخى از موارد است كه علم به آنها براى همگان ممكن نيست.
مثلاً بسيارى از علوم دينى را كه مربوط به مرحله عمل است، همه كس نمىتواند، فرا بگيرد. در اين صورت لازم است كه در اين گونه موارد به كارشناسان و عالمان فن مراجعه كنند. يا در امور زندگانى، علم پيدا كردند به همه مسائل براى يك فرد غير ممكن است. مثلاً پزشكى علمى تخصصى است كه همگان نمىتوانند به آن نائل آيند و روشن است كه در موارد نياز بايد به پزشك متخصص مراجعه كرد. اين مطلب در تمام فنون و علوم صادق است.
در اين صورت تبعيت از صاحبان تشخيص و علماء فن تبعيت از علم محسوب مىشود. بنابراين آيه مذكور در عين حال كه تقليد مذموم و مقلدانه را نهى مىكند؛ زيرا اتباع از غير علم است، تقليد محققانه و ممدوح را تبعيت از علم مىشمارد. زيرا اگر در هر اعتقاد و عملى، علم ممكن باشد؛ لازم است كه آن علم كسب شود. اما اگر چنين كارى ممكن نباشد ـ و در واقع نيز ممكن نيست ـ بايد از اهل علم تبعيت است. روشن است كه عدم امكان كسب علم، دو دليل دارد؛ براى بسيارى به دليل قصور فكرى است و در بسيار كسان ديگر عمر و توان كفاف تخصص در همه علوم ممكن نيست. به هر حال در صورتى كه كسب علم ممكن نباشد، تبعيت از اهل علم، تبعيت از علم محسوب مىشود و عدم تبعيت از اهل علم، دنبال رويى از غير علم است كه مستحق توبيخ است، چنانچه در بحث از آيه 10 سوره مباركه ملك گذشت. اين روش عقلاء عالم است كه در رفتار اجتماعى خود چنين رفتار مىكنند. مثلاً اساتيد مسلم فيزيك در هنگام مريضى به پزشك مراجعه مىكنند و پزشكان در نظام كارى خود، پيش فرضهاى فيزيكى را از دانشمندان فيزيك مىگيرند و آنچه آنها تئوريزه كردهاند، به عنوان اصل موضوعه مىپذيرند.
جالب است كه آيه شريفه، وسايل كسب علم را «سمع» و «بصر» و «فواد» ذكر فرموده است. اين سه ابزار كسب علم هستند و خداوند اين سه را به عنوان ابزار تشخيص به انسان داده تا حق و واقع را از هم تشخيص دهند و بر اساس آن اعتقادات خود را بنا نهند و عمل نمايند. همه مردمان در هر سطحى كه باشند، مىتوانند، معيار تقليد ممدوح و تقليد مذموم را تشخيص دهند. زيرا معيار آن سخت نيست و با اندك تأمل فهميده مىشود. اما گروهى قلب و چشم و گوش خود را بر روى حقيقت مىبندند و به اين دليل گرفتار آتش جهنم مىشوند: «وَ لَقَدْ ذَرأْنا لِجَهَنَمَ -لام «لجهنم» يا لام عاقبت است يا لام غايت بالعرض؛ و هر دو نيز ميسور است. لام عاقبت به اين معنى كه هدف خلقت بهشتى شدن مردمان است، اما بسيارى با سوء اختيار خود به جهنم مىروند و داراى سوء عاقبت مىشوند.
اما اگر لام غايت بالعرض باشد، ـ كه نظر مرحوم علامه طباطبائى چنين است ـ بدين معنى است كه هدف آفرينش بر اساس آيه 119 سوره مباركه هود رحمت به مردم است و مردم براى رحمت آفريده شدهاند. اما كثيرى به دليل سوء اختيار خود جزء ضايعات آفرينش محسوب مىشوند. چنانچه در كار نجار براى ساختن يك قطعه چوبين كه هدف كار اوست، بناچار ضايعاتى نيز پيش مىآيد. روشن است لام غايت بالعرض هم به لام غايت باز مىگردد. ( كَثيرَا مِنَ الْجِنِ و الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لايُبْصِرونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها اولئكَ كالانْعامِ بَلْ هُمْ أضلُّ اولئكَ هُمُ الْغافِلُونُ» «و همانا بسيارى از انسانها و جنيان را براى جهنم آفريديم، [زيرا] آنها قلب دارند، اما با آن تفقه نمىكنند، چشم دارند، اما با آن نمىبينند، گوش دارند، اما با آن نمىشنوند. آنها همانند ستورانند، بلكه گمراهترند.
آنها غافلند.»-اعراف: 179. براى اطلاع بيشتر نگا: الميزان فى تفسير القرآن؛ ج: 13 صص: 101 ـ 96؛ ذيل آيه 36 سوره مباركه اسراء ( آيه شريفه فهم عميق و عقلانى را به قلب نسبت داد و ديدن و شنيدن را به چشم و گوش. يعنى اينكه انسان دو ابزار براى كسب علم دارد؛ يكى حس و ديگرى قلب و عقل. هفتم: با بيانى كه شد معناى آيات 22 و 23 سوره مباركه زخرف نيز روشن مىشود. اين آيات اشاره به اين نكته دارند كه آنها براى تبعيت آنها بدون دليل است و عبادت و بت پرستى آنها تنها مستند به تقليد كوركورانه از پدرانشان است و چنين اعتقاد و عملى مردود و مذموم است، زيرا مبتنى بر تقليدى مذموم است و هيچ دليل و حجتى پشتوانه آن نيست.
نکته ديگري که در پايان مي توان افزود اين است که بت پرستان در برابر آيات و حجتهاي روشن انبياء الهي بر مطالبي خرافي که عقلا بطلان آن کاملا روشن بود و هيچ دفاعي براي آن نداشتند ايستادگي مي کردند و چون هيچ دليلي بر حقانيت خود نداشتند صرفا به روش پيشينيان استناد مي کردند .
اما اين روش اساسا در اسلام پذيرفته نيست . اسلام به هيچ کس نمي گويد اگر کسي مطلب حق روشن و مستدلي به تو عرضه کرد بر مرام خويش صرفا به استناد روش نياکان سر سختي بورز ، بلکه انسان را به مطالعه و بررسي بيشتر و پذيرش حقيقت دعوت مي کند .