بنده ای با یک مولا و غلامی چند خواجه
خداوند متعال در قرآن کریم سرنوشت «موحّد» و «مشرک» را در قالب مثالی گویا و زیبا به مردی تشبیه می کند که مملوک شرکائی بد خلق و عصبانی است و پیوسته درباره او به مشاجره مشغولند و او در این میان سرگردان و حیران است و در وسط این دستورهای ضد و نقیض متحیّر مانده و نمی داند خود را با نوای کدامین آنها هماهنگ سازد؟! و از آن بدتر اینکه برای تامین نیازهای زندگی، این یکی او را به دیگری حواله می دهد، و آن دیگری به این و از این نظر نیز محروم و بیچاره و بی نوا و سرگردان است.
تاریخ انتشار : 1399/11/7 بازدید : 223 منبع : قاسمی، محمد حمید، تمثیلات قرآنی ویژگی ها اهداف و آثار تربیتی آن
قرآن کریم می فرماید: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا؛ رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ[1]«خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شرکائی است که درباره او پیوسته به مشاجره مشغولند و مردی را که تنها تسلیم یک نفر است، آیا این دو یکسانند؟ حمد مخصوص خداست ولی اکثر آنها نمی دانند.»
قرآن کریم سرنوشت «موحّد» و «مشرک» را در قالب این مثل گویا و زیبا چنین ترسیم می کند: مردی است که مملوک شرکاء بد خلق و عصبانی است که پیوسته درباره او به مشاجره مشغولند فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ[2] برده ای است دارای چند ارباب که هر کدام او را به کاری دستور می دهد. این می گوید: فلان برنامه را انجام ده و دیگری نهی می کند. او در این میان سرگردان و حیران است، و در وسط این دستورهای ضد و نقیض متحیّر مانده و نمی داند خود را با نوای کدامین آنها هماهنگ سازد؟! و از آن بدتر اینکه برای تامین نیازهای زندگی، این یکی او را به دیگری حواله می دهد، و آن دیگر به این، و از این نظر نیز محروم و بیچاره و بی نوا و سرگردان است.
و مردی را ذکر می کند که تنها تسلیم یک نفر است وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ خط و برنامه او مشخص، صاحب اختیار او معلوم است، نه گرفتار تردید است و نه سرگردانی، نه تضاد و نه تناقض، با روحی آرام گام برمی دارد و با اطمینان خاطر به پیش می رود، و تحت سرپرستی کسی قرار دارد که در همه چیز و همه حال و همه جا از او حمایت می کند. آیا این دو یکسانند هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا و اینگونه است حال «مشرک» و «موحّد»؛ مشرکان در میان انواع تضادها و تناقض ها غوطه ورند، هر روز دل به معبودی می بندند و هر زمان به اربابی رو می آورند، نه آرامشی، نه اطمینانی و نه خط روشنی.
امّا موحّدان دل در گرو عشق خدا دارند، از تمام عالم او را برگزیده اند، و در همه حال به سایه لطف او که مافوق همه چیز است پناه می برند، از ما سوی اللّه چشم برداشته و دیده به او دوخته اند، خط و برنامه آنها واضح و سرنوشت و سرانجامشان روشن است.[3]
سیّد قطب درباره این تمثیل جالب و جاذب می گوید:
«آن کس که سر تسلیم در مقابل یک مولا می ساید همواره در سایه آرامش و معرفت و یقین به سر می برد، و راه روشن و واحدی را در عین بردباری می پیماید، امّا آنکه دل به چندین سرپرست بد خلق سپرده است، همواره در اضطراب و تشویش خاطر به سر برده و ثبات قدم نخواهد داشت و نخواهد توانست تا رضایت خاطر یکی از متولّیان را کسب نماید چه رسد به آنکه رضایت همگان را جلب کند! این مثل، حقیقت توحید و شرک را در تمامی حالات به خوبی ترسیم می نماید. زیرا دل مومن که حقیقت توحید در آن جا گزیده است، دلی است که در دنیا بر طریق هدایت سیر می کند، چرا که چشم دل او در افق هستی همواره به یک ستاره پر فروغ نظر افکنده و راه به خطا نمی پیماید و او در زندگی خود و برای روزی و توان خود جز یک سرچشمه را سراغ ندارد، همان سرچشمه ای که سود و زیان و منع و عطاء (و همه چیز او) از اوست، لذا او تنها بدین منبع فیاض چشم دوخته و تنها از آن استمداد می جوید، و به یک ریسمان چنگ می زند تا او را نجات بخشد و تنها به یک هدف توجّه دارد و از آن روی برنمی گرداند، و تنها به یک مولا خدمت نموده و می داند چه چیزی خشنودی او را جلب می کند، پس همان را انجام می دهد و دریافته که چه چیزی او را به خشم می آورد پس از آن دوری می گزیند...و این امر سبب می گردد تا نیروهای درونی او هماهنگ شود و تمرکز یابند و او را در روی زمین ثبات قدم بخشیده و متوجّه خدای یگانه آسمان ها می نماید.»[4]
آری این آیه شریفه، به وضوح از نقش ایمان در سلامت روح و روان آدمی و کاهش نگرانی ها و اضطراب هائی که دامنگیر افراد مادّی است، حکایت دارد.
به تازگی در میان روان شناسان گرایش هایی پیدا شده که طرفدار توجّه بیشتر به دین برای سلامت روان و درمان بیماریهای روانی است. آنها معتقدند در ایمان به خدا نیروی خارق العاده ای وجود دارد که نوعی قدرت معنوی به انسان متدیّن می بخشد و در تحمّل سختی های زندگی او را کمک می کند و از نگرانی و اضطرابی که بسیاری از مردم قرون ما در معرض ابتلای آن هستند دور می سازد، قرنی که توجّه فراوان به زندگی مادّی بر آن سیطره دارد و رقابت شدیدی برای به دست آوردن مادّیات بر مردم حکومت می کند، در صورتی که نیاز به غذای روحی در همین زمان بسیار محسوس تر است.
همین گرایش به مادّیات و رقابت در تملّک آنها، باعث فشار روحی بر انسان معاصر و سردرگمی او شده و او را در معرض تهاجم اضطراب ها و بیماری های مختلف روانی قرار داده است.
یکی از نخستین کسانی که این مسئله را مطرح کرد «ویلیام جیمز» فیلسوف و روان شناس بود. او می گوید: «ایمان بدون شک مؤثّرترین درمان اضطراب است.»
و اضافه می کند: «ایمان نیروی است که باید برای کمک انسان در زندگی وجود داشته باشد، فقدان ایمان زنگ خطری است که ناتوانی انسان را در برابر سختی های زندگی اعلام می دارد.»
و در جای دیگر اعلام می دارد: «همان طور که امواج خروشان و غلتان اقیانوس نمی تواند آرامش ژرفای آن را بر هم زند و امنیّت آن را پریشان سازد، شایسته است که دگرگونی های سطحی و موقّت زندگی، آرامش درونی انسانی را که عمیقا به خداوند ایمان دارد بر هم نزند، چرا که انسان متدیّن واقعی تسلیم اضطراب نمی شود و توازن شخصیت خویش را حفظ می کند و همواره آماده مقابله با مسائل ناخوشایندی است که احتمالا روزگار برایش پیش می آورد.»[5]
بدین ترتیب ملاحظه می کنیم که قرآن کریم، موضوع وحدت شخصیّتی را که بر مؤمنین سایه افکنده و دوگانگی شخصیّت و تعارض های رفتاری که بر زندگی افراد مادّی حکم فرماست- و علم روانشناسی نیز امروزه بدان تصریح دارد- را در قالب مثالی ساده و گویا ترسیم نموده است که زیباتر از آن ممکن نیست.
در سخن نغزی که از حضرت مسیح علیه السّلام وارد شده، آمده است: «به راستی به شما می گویم، بنده را توانی نیست که دو پروردگار را خدمت کند و بناچار باید یکی را بر دیگری ترجیح دهد، همچنین دوستی خدا و دوستی دنیا (در دل شما) و در یک جا جمع نگردد.»[6]
و در تعبیر دیگری فرمود: «هیچ خدمتکاری نمی تواند دو ارباب را خدمت کند، زیرا یا از یکی نفرت دارد و به دیگری محبت می کند و یا به یکی دل می بندد و دیگری را پست می شمارد. شما نیز نمی توانید هم بنده خدا باشید هم بنده پول.»[7]
یک دوست بسنده کن که یک دل داری گر مذهب عاشقان عاقل داری.
پی نوشت ها:
[1] زمر، 29.
[2] «متشاکسون» از ماده «شکاسه» به معنی سوء خلق و دعوا و خصومت است. بنابراین متشاکس به کسانی گفته میشود که با عصبانیت و بد خلقی به جرّ و بحث و نزاع مشغولند (تفسیر نمونه، ج 19، ص 444).
[3] همان، ج 19، ص 444 و 445.
[4] تفسیر فی ظلال القرآن، ج 5، ص 3049.
[5] دع القلق و ابدأ الحیاة: ویل کارنگی، ص 301- 282 به نقل از: قرآن و روانشناسی، ص 365 و 366.
[6] تحف العقول، ص 538.
[7] انجیل لوقا، فصل 16، عبارت 13.