تاريخ پخش: 05/07/1360
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»
کلیات بحث قبلی
بحث ما درباره بررسي سخنان امام حسين علیه السلام در مسير راه كوفه بود. يكي از سخناني كه امام حسين علیه السلام در مكه قبل از حرکت بیان فرموده مي خواهم برايتان بگويم. گفتم که چه زماني حضرت تحت تعقيب استانداران و فرمانداران مدينه قرار گرفت. معاويه مرده بود و يزيد به سلطنت رسيد و از استانداران و فرمانداران مدينه خواست تا فرصت است قبل از همه از امام حسين علیه السلام بيعت بگيرد، از استاندار اصرار كه بيعت بگيرد و از امام حسين علیه السلام انكار كه بيعت كند. جو را بر او سخت گرفتند. امام حسين علیه السلام ديد كه بهترين راه اين است كه حالا كه بنا است در يك اتاق از او بيعت بگيرند و اگر بيعت نمي كند او را مي كشند، صلاح ديد كه به يك منطقه اي برود و آن جا فعاليت هاي خود را عليه رژيم يزيد شروع كند. به همين منظور امام حسين علیه السلام مكه را انتخاب كرد كه خانه امن است. «مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» (آل عمران/97) سوم شعبان به مکه رفت و 125 روز در مكه بود و شروع به فعاليت كرد تا اين كه زماني شد همه حاجيها به مکه آمدند. تمام حاجي ها كه آمدند در ميان حاجي ها سخنراني كرد و به مردم عليه رژيم يزيد مطالبي گفت. وقتي همه جمع بودند، امام حسين علیه السلام بيرون آمد تا مردم و افكار آنها را به خود متوجه كند و مردم و حس كنجكاوي آنها را تحريك كند. کاري کرد که از او بپرسند: اي حسين عزيز وقت حج است، ما از راه دور آمديم، شما چرا داريد مي رويد؟ و در پاسخ بگويد قصه اين است كه تروريستهاي يزيدي مرا تحت تعقيب قرار دادند. در مدينه مي خواستند بيعت بگيرند و من بيعت نكرده ام و به مکه آمده ام. حالا مي خواهند در مكه از من بيعت بگيرند. اينکه ميگويند حرم را از حرم كردند بيرون، همين است. چون اينجا مكه حرم امن است. حتي كافر اگر پناه به حرم ببرد، (به مكه ببرد) در امان است. اهل حرم امام حسين علیه السلام است، پدر امام حسين علیه السلام علي بن ابي طالب علیهما السلام متولد كعبه است، ولي «حرم» را از حرم كردند بيرون، معنايش همين است كه بچه حرم يعني حسين بن علي علیهما السلام در ماهي که حرام است، يعني ماه ذي الحجه، او را از كعبه بيرون كردند. امام حسين علیه السلام در راه برخوردهايي دارند. در اين جلسه بحث راجع به سخناني است كه امام در خود مكه دارند.
سخنان امام حسین علیه السلام در مکه
جملات: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ» (اللهوف، ص60) مرگ بر نسل آدم حتمي شده است. مرگ براي انسان قطعي است. همين طوري كه گردن بند بر گردن دختر جوان زيبا و لازم است، مرگ چه زيباست و چه لازم است و حتمي است. در اين جملات: «خُطَّ الْمَوْتُ» اعلام کرد که اين مرگ براي انسان حتمي و لازم و زيباست.
استقبال امام حسین علیه السلام از مرگ(شهادت)
جمله دوم: حالا كه مرگ لازم است، ايا من از مرگ بدم مي آيد يا بر عكس خوشم مي آيد؟ آخر بعضي چيزها لازم است، ولي انسان از آن بدش مي آيد. دوا براي مريض لازم و حتمي است، اما مريض گاهي از دوا بدش مي آيد. ايشان مي فرمايد: نه، هم مرگ لازم است و هم من آن را دوست دارم. «وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ» (اللهوف، ص60) من مرگ را دوست دارم، مشتاق به مرگ هستم، مثل اشتياق يعقوب به يوسف. اين جمله معنايش اين است كه از مرگ نمي ترسم، بلكه دوست هم دارم. هم مي گويد مرگ حتمي است و هم مي گويد از اين مرگ حتمي نمي ترسم. چرا بترسد؟ مگر حسين فرزند علي نيست؟ علي بن ابي طالب علیهما السلام تا ضربه شمشير به او اصابت مي كند مي گويد: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَة» (خصائص الأئمة، ص63) به خداي كعبه رستگار شدم. «الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ» (كافى، ج2، ص250) دنيا براي مؤمن تنگ و زندان و كم است. قرآن مي فرمايد: «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْت» (جمعه/6) هر كس فكر مي كند آدم خوبي است ببيند آماده است كه بميرد يا خير؟ به هر كدام از افرادي كه مي گويند در خط امام هستيم، بگوييم آقا مي ميريد؟ مي گويد: نه! البته خيلي از اين آدمها اين گونه اند، نه همه. امام كه نبايد بترسد «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ».
نترسیدن انسان خوب از مرگ
هر كس فكر مي كند آدم خوبي است «فَتَمَنَّوُا الْمَوْت» امتحانش اين مطلب است. قرآن در سوره جمعه خط كش داده است به افرادي كه خيال مي كنند آدمهاي خوبي هستند. مي گويد اگر فكر مي كني واقعاً فرد خوبي هستي نبايد از مرگ بترسي. كسي بايد از مرگ بترسد كه براي آن طرف كاري نكرده و آن جهانش تاريك و مبهم است. مؤمن به خدا هم آن طرف از نظر ديد و تفكر و جهان بيني اش روشن است. جهان را، هستي را، باقي مي داند. روح را باقي مي داند. آينده را روشنتر از امروز مي داند. دنياي آخرت را «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (اعلى/17) از دنيا بهتر مي داند.
دنیا از نظر مؤمن
«مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ» (نساء/77) دنيا را قليل و كم مي داند و آخرت را بهتر مي داند. «عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا» (نساء/94) دنيا را يك چيزي عرضي و عبوري و گذرگاه مي داند. دنيا را پل مي داند. دنيا را قمطره مي داند. مرگ را پل مي داند. مردن را مانند لباس از تن بيرون آوردن مي داند. مردن را حركت از خانه كوچك به حركت به خانه بزرگ مي داند. اين مؤمن به خدا داراي اين ديد است. عملش هم اين است. هر كس اميد به لقاء الله دارد «فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» (كهف/110) پس مؤمن به خدا از نظر ديد آينده برايش مبهم نيست. مانند كسي كه مي داند در مشهد خياباني است، اتاق و هتل و ... موجود است، رفتن و اتاق نيز گرفتن و برايش هم تلفن كردند، پول نيز در بانك در حساب جاري دارد، اين فرد وقتي به مشهد مي رود، با آرامش مي رود. کسي كه چشمهايش را ببندند و در ماشين او را بيندازند و بگويند كجا مي روي؟ مي گويد: نمي دانم. كي مي رسي؟ نمي دانم. يك نفر مادي، بينش او نسبت به آينده مبهم است. يعني مي گوييم آقاي مادي شما در آينده چه سرنوشتي داري؟ مي گويد: هيچ چيز. بعد از مرگ؟ هيچ چيز. قبل از مرگ؟ هيچ چيز. آينده؟ هيچ چيز. نابودي! مرگ يعني چه؟ يعني سقط شدن، نیست شدن، مثل حيواني كه سقط مي شود. مادي مي گويد انسان هم نيست مي شود. يك نفر مؤمن به خدا ديد و جهان بيني او به نحو ديگري است. بنابراين با آن ديد و با آن اعمال صالح هيچ وحشتي مؤمن از مرگ ندارد و دلواپس نيز نيست.
توجه همیشگی به خداوند
به يكي از علماء بزرگ در حدود سن 80 سالگي گفتند: اگر يك گوينده راستگويي به شما خبر دهد كه يك هفته ديگر مي ميريد، اين يك هفته آخر عمر را چه مي كني؟ ايشان نيز گفت: كارهايي را كه از اول عمر كرده ام. من از اول عمرم وقتي مي خواستم كاري انجام دهم، فكر كردم شايد عمر من بعد از اين عمل به پايان برسد. حساب كردم اگر كارم حق بوده است، انجام داده ام، و اگر كارم باطل بوده است انجام نداده ام. در هر حالي بودم فكر مي كردم اگر در اين حال عكس مرا بردارند، چه مي شود؟ در يك شرايطي بودم كه اگر در هر حالي عكسم را بردارند شرمنده نشوم. سخنهايم را فرض مي كردم كه ضبط صوتي مخفي حرفهايم را ضبط كرده و فردا پشت بلندگو گذاشته و پخش مي كنند، سعي كردم سخنانم يك سخناني باشد خداپسند كه شرمنده نشوم. كارهايم، كارهايي باشد كه در هر لحظه، هر كس مرا ديد و عكس مرا گرفتند و ظاهر كردند، شرمنده نشوم و در مجموع اعمال را اين گونه انجام دادم. خوشا به حال چنين آدمي. اكنون كه به رحمت خدا رفته است، پسرش نيز آدم خوبي است.
امام حسين علیه السلام در مسير كوفه است. در آستانه حركت مي گويد: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ» (اللهوف، ص60) همچون گردن بند كه بر گردن دختر زيباست، مرگ براي انسان زيباست و لازم و حتمي است و من هم علاقه دارم به اين مرگ، چون براي آن ذخيره كرده ام. به ابوذر گفتند: چرا از مرگ مي ترسيم؟ ابوذر گفت: زيرا اين دنيا را اصلاح كرديد و براي آن دنيا چيزي نفرستاده ايد. آدمي كه مي داند در صد متري پمپ بنزين است و بنزين نيز دارد و كوپن نيز دارد، دلگرم است. بر خلاف فردي كه نمي داند پمپ بنزين هست يا خير؟ بنزين هايش را نيز مصرف كرده و كوپن نيز ندارد. به اين فرد وقتي مي گوييم برو برويم، دلش فرو مي ريزد. علت اين كه از مرگ مي ترسيم، به اين دليل است كه كاري نكرده ايم. خطبه مفصل است تا اينجا که به دعوت به شهادت مي رسد و مي فرمايد: «مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ» (اللهوف، ص61) (هر كس كه حاضر است براي ما خون بدهد و فداكاري كند، حركت كند.
نکاتی در سخنان امام حسین علیه السلام
اين خطبه چند مسئله را مطرح مي كند.
1- علم به شهادت 2- عشق به شهادت 3- دعوت به شهادت
پاسخ به یک پرسش: علم به شهادت با «خُطَّ الْمَوْتُ» نشان داده شده است. عشق به شهادت با «اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ» نشان داده شده است. و اين سه مسئله در اين خطبه مطرح است. امام حسين علیه السلام در آستانه حركت در مكه ايستاد و سخنراني كرد و علم به شهادت، عشق به شهادت و دعوت به شهادت را در آن جا مطرح كرد. بنابراين امام حسين علیه السلام علم به شهادت دارد، علم دارد که او را مي كشند، ولي در خفقان و در جامعه بي اراده، مي رود تا کشته شود و با اين كشته شدن او به مردم بي تعهد، تعهد بدهد. به افراد بي غيرت، غيرت بدهد. به افراد بي اراده، اراده بدهد. خونهايي را به جوش آورد. و نقش امام همين است. نقش امام رشد است و رشد يا با بيان است و يا با جان دادن. هدف اين است كه امام، مردم را رهبري كند، رشد دهد. گاهي اوقات تا امام تكه تكه نشود، مردم حركت نمي كنند. گاهي ممكن است، نگاه به خودمان نكنيد، خود ما الحمدلله جوري هستيم كه امام، اگر يك اشاره كند، ميليونها نسل جوان مي ريزند و آماده همه نوع فداكاري هستند، اما در ميان مردم بي تفاوت گاهي اوقات صحنه به گونه اي است كه تا خود امام كفن نپوشد و در خيابان نيايد، مردم از خانه هايشان بيرون نمي آيند. اگر اين گونه بود، امام بايد، حساب و برنامه اش فرق مي كند. بله اگر مردم به گونه اي هستند که اگر امام حسين علیه السلام به حق دعوت كند، مردم مي روند، امام حسين بايد بماند. اما اگر تا امام حسين علیه السلام تكه تكه نشود، مردم حركت نمي كنند، اينجا بايد امام كشته شود.
سخنان امام حسین علیه السلام با فرزدق
يكي از مسائلي كه در برخوردها مطرح است، وقتي است که امام حسين علیه السلام از مكه مي خواهد به كوفه برود، يك برخوردهايي در راه و نيمه راه مي كند. افرادي مي رسند و چيزهايي مي گويند. يكي از افرادي كه امام حسين علیه السلام را ديد و صحبت كرد، شاعر معروف فرزدق است. فرزدق از شعراي مهم و معروف بود. ايشان به امام رسيد و جمله اي گفت: بالاخره حسين بن علي شما را مي كشند، جو با حاكم است، جو با رژيم يزيد است. قدرت و پول و زور دست آنها است و مردم نيز آمادگي روحي ندارند كه با شما باشند. حرفهايش را كه زد، امام جمله اي مي گويد که اين جمله براي ما يك مكتب است، مكتب آدم مخلص است. فرمود كه: «إِنْ نَزَلَ الْقَضَاءُ بِمَا نُحِبُّ فَنَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ هُوَ الْمُسْتَعَانُ عَلَى أَدَاءِ الشُّكْرِ وَ إِنْ حَالَ الْقَضَاءُ دُونَ الرَّجَاءِ فَلَمْ يَبْعُدْ مَنْ كَانَ الْحَقَّ نِيَّتُهُ وَ التَّقْوَى سرِيرَتُهُ» (إرشاد مفيد، ج2، ص66) مي گويد: فرزدق، چرا جلوي من را گرفته و مي گويي نرو، تو را مي كشند. خوب اگر بروم و كشته شوم، راه من و خط من چه خطي است؟ اگر راه ما راه حق است، مسئله اي نيست كه پيروز شويم يا شكست بخوريم. ما عليه رژيم يزيدي قيام ميكنيم يا پيروز ميشويم و يا شكست ميخوريم. «إِنْ نَزَلَ الْقَضَاءُ بِمَا نُحِبُّ» اگر قضا و قدر تطبيق كرد به آن چه ما دوست داريم، اگر آني كه ما دوست داريم، يعني اگر طاغوت كوبي انجام گرفت، اگر در جنگ پيروز شديم «فَنَحْمَدُ اللَّهَ» حمد خدا را مي گوييم كه ما موفق شديم و رژيم را واژگون كرديم. اما اگر رفتيم و موفق نشديم «وَ إِنْ حَالَ الْقَضَاءُ دُونَ الرَّجَاءِ» اگر آن رجاء و اميدي كه داريم، قضاء الهي با اميد ما موافقت نكرد، به ميل ما، به آرزوي خود نرسيديم، اگر به خواست خود نرسيديم، باز هم ناراحت نيستيم. زيرا «مَنْ كَانَ الْحَقَّ نِيَّتُهُ» كسي كه نيت او حق است «وَ التَّقْوَى سرِيرَتُهُ» كسي كه در درونش جز تقوا و در نيت او جز اخلاص هدفي ندارد، اين آدم متجاوزي نيست. غصه نمي خورد. غصه كسي مي خورد كه براي خود نشان دادن حركت كند. يك وقت كسي مثل افرادي كه به زورخانه مي روند يا در بازار مي روند، مي خواهند كشتي بگيرند و مسابقه بدهند. اگر هدف اين باشد كه بگيرد و گل كند، اگر گل نكند غصه مي خورد. اما اگر هدف اين نيت، رضاي خداست، اين عقده ندارد و شكست نمي خورد و ناراحت نمي شود. اين مطلب مهمي است.
علّت عقده ای شدن انسان
تمام كساني كه در زندگي دچار عقده مي شوند، كساني هستند كه از مدار توحيد بيرون مي روند. اخيراً در بحثهاي روان شناسي و روان كاوي، مسئله عقده و ايجاد عقده و عقده گشايي مسئله اي است كه خيلي بر آن تأكيد مي كنند. اگر خدا به ميان آمد ديگر عقده نخواهد بود. مثلاً: اولياء خدا، نسبت به هم هيچ شکايت و عقده اي ندارند. هرگز امامهايي كه در بقيع دفن هستند، نمي گويند که چرا ما زائر نداريم. امام حسن علیه السلام با اين كه از امام حسين علیه السلام مهمتر و بهتر بودند، هرگز نسبت به امام حسين علیه السلام عقده اي نمي شود كه چرا من زوار ندارم؟ چرا من گنبد و بارگاه ندارم؟ امام عسکري علیه السلام نسبت به امام صادق علیه السلام هيچ عقده اي ندارد، که بگويد: چرا امام صادق علیه السلام حوزه اي با 4 هزار شاگرد دارد؟ پس چرا ما حوزه علميه نداريم؟ اين كه چرا او گل كرد و من نكردم، چرا كار او اين قدر پيشرفت كرده و كار من پيشرفت نکرد، اين بحثها در مداري است كه خدا كنار مي رود و من و تو مطرح مي شويم. من و تو كه مطرح شد، خدا رفت و من آمد، آن وقت توجه مي شود كه من بيشتر علاقمند دارم و شما كمتر. من كانديدا شدم و رأي آوردم و شما نياورديد. اينها همه در مداري است كه خدا كنار مي رود. و الّا اگر خدا و رضاي او مطرح باشد، در مدار خدا هيچ كس كمبود احساس نمي كند. فرزدق به امام حسين علیه السلام مي گويد: نرو، كار شما پيش نمي رود. امام حسين علیه السلام مي گويد: نمي روم كه كارم پيش رود. مي روم كه خدا راضي باشد. خدا كه راضي باشد، مهم نيست كه كار پيش رود يا خير، اين مسئله خيلي مهم است. و در فرهنگ ما خيلي اين نوع مسائل وجود دارد. فلاني رفت و موفق شد، فلاني رفت و موفق نشد. تمام اين تعبيراتي كه در اين لغات و اصطلاحات است (گرفت، نگرفت، گل كرد، شكست خورد) اينها همه در مداري است كه منهاي خدا باشد. و الّا هر كس براي خدا كار كند، خدا مي گويد: من مشتري هستم. «ان الله اشتري» هر كاري براي من كردي من مشتري خوبي هستم. تا براي من كار مي كني، من مشتري هستم و بهشت نيز در قبال آن به تو مي دهم و تو كار به مردم نداشته باش. كسي كه براي خدا كار كرد، هيچ گاه خاسر نيست. بهترين جنس را به بهترين مشتري و به بهترين قيمت فروخته است. خدا به آبروي حسين علیه السلام، يك مقدار از آن ايمانهايي كه امام حسين علیه السلام داشت، يك مقدار از ايمان بچه هاي امام حسين علیه السلام داشتند به ما مرحمت بفرمايد. علي اكبر علیه السلام پسر جواني است، يك جوان 18 يا 20 ساله (كمتر يا بيشتر) است. به پدرش مي گويد: بابا ما خط حق را داريم يا باطل؟ مي گويد: اگر خط ما حق است از شهادت هيچ نمي ترسم. مسئله اين نيست كه كجاي كار هستيم و تمام اسارتها متصل و مربوط است به مسئله اي ديگر.
نداشتنِ توفیق و لیاقت شهادت
در اين حركتها مي بينيم كه امام حسين علیه السلام در راه افرادي را دعوت مي كرد به كربلا و او مي گفت كه من زن و بچه دارم. مي دانيد كه گراني است، مي گفت زن و بچه ات را خدا روزي مي دهد. مي گويد: مي داني من قرض دارم. امام حسين علیه السلام مي فرمود: قرض را نيز ادا مي كنم. مي گفت: مي دانيد من نخلستان دارم كه خشك مي شود و... امام حسين علیه السلام همه بهانه ها را رفع مي فرمود: خلاصه امام حسين علیه السلام فرمود: برو لياقت شهادت نداري، رفت و بعداً هم خيلي غصه خورد. و اشعاري مي گفت در مورد اين كه خود امام حسين علیه السلام آمد در خيمه او و از او دعوت كرد و افسوس مي خورد كه چرا نرفته و غصه مي خورد. چون اينهايي كه شهيد مي شوند، سهم آنها بيش از مرده هاي ديگر است. و سهم شهدا گاه بيش از زنده ها نيز مي باشد.
صحبت امام حسین علیه السلام با حرّ
يكي از افرادي كه بين راه با امام حسين علیه السلام صحبت كرد كه شايد ايشان را منصرف كند، جناب حرّ بود. حرّ يك مقدار صحبت كرد و گفت: اماما شما را مي كشند، زيرا جمعيت ما زياد است. من اولين گروه مقدم هستم كه آمدم، 1000 نفرآمده ايم كه دور شما را محاصره كنيم، بعد هزارها جمعيت مي آيد و تعدادي مي رسد به حدود 30 هزار نفر. خلاصه شما حريف ما نمي شويد. امام حسين علیه السلام در جواب شعري خواند (شعرهاي ايشان از قول شاعري عرب نقل مي كند. عربي مي خواهد به ياري رسول خدا برود، پسر عمويش به او مي گويد: نرو، كشته مي شوي، آن عرب در جواب پسرعمو شعرهايي گفته است كه اين شعرها را امام حسين علیه السلام پسنديده و مي خواند) «سَأَمْضِي فَمَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَى الْفَتَى» (إرشاد مفيد، ج2، ص81) من كار خويش را امضا مي كنم و مي روم. راهي را كه انتخاب كرده ام، ادامه مي دهم «فَمَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَى الْفَتَى» جوان اگر بميرد عار نيست، به يك شرط «إِذَا مَا نَوَى حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً» (إرشاد مفيد، ج2، ص81) يعني اگر خط ما، خط صحيحي است، من نه مي ترسم و نه شرمنده هستم. «أُقَدِّمُ نَفْسِي لَا أُرِيدُ بَقَاءَهَا لِنَلْقَى خَمِيساً فِي الْهِيَاجِ عَرَمْرَماً» (المناقب، ج4، ص69) من نفس خويش را تقديم مي كنم. جانم را مي دهم و نمي خواهم جان داشته باشم. «فَإِنْ عِشْتُ لَمْ أُذْمَمْ وَ إِنْ مِتُّ لَمْ أُلَمْ كَفَى بِكَ ذُلًّا أَنْ تَعِيشَ فَتُرْغَمَا» (المناقب، ج4، ص69) اگر زنده باشم پشيمان نيستم. بالاخره ياري كردم و اگر شهيد شوم ملامت نمي شوم. نمي گويند تلف شد، نابود شد. يك اشعاري را شاعر مي خواند و به پسر عمويش مي گويد: تو به من مي گويي به ياري رسول الله نروم، من ياري رسول الله را انتخاب مي كنم زيرا خط من خط درستي است. خط كه درست بود، مهم نيست که چه پيش مي آيد.
سخنان امام حسین علیه السلام در کربلا
شب عاشورا بعضي ياران امام حسين شوخي مي كردند، بعضي مناجات مي كردند، چون وقتي رهبري و جهت روشن است، شوخي و مناجات خيلي فرق ندارد. يكي از كساني كه در بين راه جلوي امام حسين علیه السلام را گرفت و با ايشان صحبت كرد، حرّ بود. امام حسين علیه السلام در بين راه مطالبي فرمود كه مفصل است. اگر تمام كشورهاي اسلامي يك دليل خواستند كه چرا قيام كنيم؟ دليل قيام تمام كشورهايي كه شاه دارد و يا رئيس جمهور فاسد دارد و يا نماينده بد دارد و يا يك ياغي دارد، اين يك دستورالعمل است. بسيار مفصل است كه بايد پلاكارد شود و هر مسلماني اگر به اين حديث پيامبر عمل كند تمام دنيا انقلاب مي شود. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَان ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَان وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَاد وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْء وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ ِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَه» (بحارالأنوار، ج44، ص381) يعني كسي كه يك شاه ستمگر را ببيند (حالا فهد باشد يا ملك سعود باشد و... ) حرام هاي خدا را حلال مي كند (بي حجابي كه حرام است حلال مي كند، مشروباتي كه حرام است حلال مي كند، اسراف و تبذير و عياشي و... تمام چيزهايي را كه حرام است حلال مي كند عهد خدا و پيمان الهي را مي شكند و با آن چه رسول الله فرموده است مخالفت مي كند. نکته اي بگويم که اي برادرها! نمي شود بگوييم اين جنايت كارها اولي الامر هستند و متأسفانه آخوندهاي مزدور تمام كشورهاي به ظاهر اسلامي، در نمازهاي جمعه مي گويند: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» (نساء/59) و اينها را همين سلطانهاي جور معرفي مي كنند و به مردم مي گويند: همان طور كه مطيع خدا هستيد، بايد مطيع شاه نيز باشيد و اين شعر غلطي كه در زمان شاه آن شعراي مزدور تبليغ كردند كه «چه فرمان يزدان، چه فرمان شاه» الآن در خطبه هاي نماز جمعه هاي غير ايران وجود دارد.
كسي كه شاه ستمگري را ببيند كه حلال حرامهاي خدا را مي كند، عهد خدا را مي شکند. با سنت رسول الله مخالفت مي كند «يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَان» در ميان جامعه با گناه زندگي مي كند و ستم مي كند «ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ» اگر كسي چنين شاهي را ببيند و حركت نكند و عليه او شورش نكند «كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ» اين آدم ساكت هم در قيامت و در جهنم جايگاه او گناه شاه است. جاي مسلمان ساكت در كنار طاغوت است. امام حسين علیه السلام فرمود: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَان» رژيم يزيد «لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَان» بندگي شيطان را مي كنند «وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَاد» اطاعت خدا را كنار گذاشته اند فساد را در جامعه اظهار مي كنند «وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْء» حد الهي را جاري نمي كنند (جايي كه بايد شلاق بزنند، نمي زنند. آن جايي كه بايد قصاص كنند، قصاص نمي كنند) بيت المال را اختصاص به خودشان مي دهند «وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ ِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَه» حرامها را حلال وحلالها را حرام مي دانند. اگر كسي چنين رژيمي را مشاهده كند و شورش نكند و به پا نخيزيد روز قيامت جايگاه اين مسلمان ساكت با آن شاه ظالم يکي است. يعني او که عمر خود را در نماز شب به سر برده است، با آن ستمگر يکي است. جايگاه او جايگاه طاغوت است. اين خطبه مفصل است.
يكي از سخنان امام حسين علیه السلام اين است: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ... » كارنامه انقلاب و دليل و انگيزه انقلاب در تمام برنامه هايي كه در رأس كار يك آدم مفسد و فاسد است اين مي باشد. اگر كسي چنين سلطان جائري را مشاهده كند و شورش نكند «كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ» اين است كه خداوند به حق، جايگاه اين عالم ساكت را (مسلمان ساكت را) كنار او قرار دهد. فرمان شورش به طاغوت صادر شد، شما اين جمله را در كنار كساني كه مي گويند: دين افيون است و دين تخدير مي كند، بگذاريد، ملاحظه مي كنيد، اين جمله چقدر زيباست. و اگر عزاداري ما با اين كلماتي كه خود امام حسين علیه السلام فرموده اند و در نمايشها و در عزاداري هاي سنتي به صورت نظم و نثر بيان شود، اين رقم عزاداري را همه جا مي شود عرضه كرد. اين عزاداري كه در ده زنجير مي زند، در شهر سينه مي زند، در تهران پيراهن سياه مي پوشد، در شميران پيراهن سياه را نيز در مي آورد و در خارج ديگر او عارش مي شود كه عزاداري كند و اين مسئله كه عزاداري در مراحل مختلف كم رنگ مي شود به خاطر اين كه عزاداري ها عميق و با استفاده از خود سخنان امام حسين علیه السلام نيست و يا كم است.
«مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً» روز عاشورا تمام دانشجويان مسلمان، اين مطلب را به چند زبان بنويسند و در خيابانها راهپيمايي يا عزاداري كنند و بگويند: رسول الله به ما فرموده هر كس شاه ستمگري را ديد بايد بر او شورش كند، اگر شعر و نثر و برنامه هايمان الهام از اين سخنان باشد، اين نوع عزاداري تمامش باعث مي شود كه شرق و غرب نيز در عزاداري ما وارد و آنها نيز عزاداري مي كنند و ديگر لازم نيست ما به مسلمان ها بگوييم كه عزاداري كنيد. اگر عزاداري از متن سخنان امام حسين علیه السلام تجاوز نكند و حول و حوش سخنان امام حسين علیه السلام باشد، عزاداري به اروپا و آمريكا نيز سرايت خواهد كرد. به اميد اين كه صد در صد مراسم، عميقتر و بهتر و مكتبي تر و جهاني تر شود. اگر مكتبي شد، جهاني خواهد شد. نمي شود چيزي مكتبي باشد و جهاني نشود.
شعارهای جهانی اسلام
شما شعارهاي قرآن را هر جا مطرح كنيد «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات/13) شما در آمريكا اين مطلب را مطرح كنيد، حرف خوبي است. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْراً عَظيماً» (نساء/95) كساني كه در راه خدا تلاش مي كنند فضيلت دارند بر كساني كه نشسته اند. شعارهاي قرآن كه بيش از صدها نمونه از آن در متن قرآن است، هر جا مطرح كنيد، پيشاني شما را مي بوسند و مي پذيرند. علتش اين است كه ما از اين كلمات ناب خالي شديم و يك جايي كه مي خواهيم مسلماني را اظهار كنيم، كم مي آوريم و خجالت مي كشيم. سلام بدهيم به امام حسين علیه السلام، سلام به شهيد كه زنده است و امام حسين جواب گرم به ما مي دهد. محكم و با ادب سلام دهيم و با توجه و به ياد آنهايي كه خيلي سلام دادند به اميد اين كه به كربلا بروند، ولي شهيد شدند.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكَ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ» (مصباح المتهجد، ص776)
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته