اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدلله الرب العالمین و صل علی محمد و اهل بیته الطیبین الطاهرین
امام صادق(ع) وقتی میخواهد به دوستانشان اسرار اخلاق، اسرار تربیت، اسرار راه خدا، اسرار راه شیطان را بیان کند، شناختن راههای شیطانی را مهمتر از شناختن راههای خدایی میداند. برای شما تعجبآور است که چرا مسئله شناسایی شیطان و شناسایی شرک مهمتر از شناسایی خدا و شناسایی راه توحید است. در حقیقت حضرت، خداشناسی را از نوع رقم میداند. به اصطلاحی که در جلسات قبل مثال زدم عرض کرده بودم عدد در حساب ساده به صورت ارقام مطلقه است سه، چهار، هزار، … اما در علم جبر عدد به هیچ وجه ساده نیست عدد با علامت است یا علامت به علاوه یا علامت منها یعنی در علم جبر شما عدد چهار ندارید یا به علاوه چهار یا منهای چهار، یا به علاوه میلیارد یا منهای میلیارد. حضرت در مقایسه علم به ایمان یا علم به شرک علم به شرک را علامت میداند و علم به ایمان را عدد. چقدر بین اینها تفاوت است! تفاوت از زمین تا آسمان است. مثل اینکه یک وقتی که میگوییم: «انما یحمل هذا العَلَم اهل البصر و الصبر» کسی این دو خصوصیت را داشته باشد میتواند پرچم اسلام را بردارد اهل بصر باشد و اهل صبر. بصیرت داشته باشد که حق را بشناسد و اهل صبر باشد که بر حق صبور باشد با استقامت باشد و عدول نکند. همه چیز خودش را در این راه صرف کند. بصر مثل علامت است و صبر مثل رقم و عدد. اگر کسی صبر صد داشته باشد چقدر این صبر ارزش دارد؟ اگر در بصیرت مثبت باشد به علاوه صد است. اگر در بصیرت راه را اشتباه رفته باشد این منهای صد است. اگر این صبر میلیارد باشد ارزشش چقدر است؟ بستگی به بصیرت دارد اگر بصیرتش صحیح باشد این عدد به علاوه میلیارد است یعنی یک میلیارد نفع دارد برای اسلام اما اگر در بصیرت راه را خطا میرود این منهای میلیارد است. یعنی به اندازه یک میلیارد زیان به اسلام وارد میآورد. مثال زدم و گفتم امام راحل راجع به شهید فهمیده میگوید: به من بگویید خدمتگزار برای من راحتتر است تا بگویید رهبر، رهبر ما آن طفل ۱۲ سالهای است که نارنجک به خود میبندد و زیر تانک میرود. این شهید فهمیده است تانک عراقی، تیربار رویش بود و داشت بچههای بسیجی، سپاهی، ارتشی، سرباز افسر را همینطور درو میکرد. شهید فهمیده نارنجک به خودش بست و تانک را منفجر کرد و دشمنان اسلام کشته شدند و سرباز و بسیجی، سپاهی، ارتشی و افسر نجات پیدا کردند. امام(ره) فرمود: ما پشت سر این بچه حرکت میکنیم. این آموزگار ما است. پس صبر میلیاردی دارد که جان برکف است و بصیرت صحیحی دارد یعنی راه خدا را شناخت، فرمان از خدا دارد. خدا گفته است پیغمبر، پیغمبر گفته است امام، امام گفته است عالم، یک عالم، مطیعِ امام. امام راحل را شناخته و از او اطاعت میکند و این بصیرتش به علاوه است و منفعت او برای عالم اسلام به علاوه میلیارد است. مثال زدم برایتان از بصیرت غلط و آن صبر میلیاردی؛ قاتل شهید شوشتری. این فرد جانش را در دست گرفته و با کمربند انفجاری در جلسه سخنرانی شهید شوشتری آمد. چگونه خودش را از بررسیها عبور داده تا به شهید شوشتری رسانده است؟ اینجا برای اینکه به بهشت برود اینکار را میکند عالِم او به او گفته است که بااین کار به بهشت میروی، خودش را منفجر کرد و کشته شد شهید شوشتری و ۴۰ نفر در همان لحظه کشته شدند. ۴۰ نفر از سرداران و ۶۰ نفر مجروح شدند. ایشان صبر میلیاردی داشت چون جان برکف این چنینی بود اما چون فرمان را از عالِم جاهلی گرفته بود که آن عالِم هم دست نشانده اجنبی بود و راهش بازمیگشت به علمای منحرف سعودی، آنها هم تابع آمریکا، آمریکا هم تابع اسرائیل، اسرائیل هم تابع ابلیس. ببینید، شهید فهمیده راهش به خدا بازمیگشت، قاتل شهید شوشتری راهش به ابلیس بازمیگشت. پس ضررش ضرر میلیاردی! این تفاوت بین صبر و بصیرت است. صبر یک رقم است اما بصیرت علامت اوست. حالا حضرت میفرماید: شرکشناسی مثل علامت و خداشناسی و ایمان و … مثل رقم است. این عبارت امام صادق را بخوانیم: «انّ بنی امیه رخص الناس فی تعلیم الایمان»، «اولوالامرمنکم» دایره داخلی را نگاه کن. رسول اطاعش در اطاعت خداست زیرا که یکی از پیغمبران خداست. خدا دایره فرمانش وسیعتر است.آن زمانی که موسی(ع) در این “اطیعواالله” افتاده بود. ۱۲۴ هزار پیغمبر دایرهشان در دایره “اطیعواالله” افتاده بود میگفت: اطاعت رسول اطاعت از خداست. هرکس اطاعت رسول کند، اطاعت خدا کرده است:«من یطع الرسول فقد اطاع الله» چون رسول موبهمو اطاعت خدا را به جا میآورد اطاعتش، اطاعت خداست. حال درباره ولیامرصحبت کنیم. ولی امر کاسه از آش داغتر است؟ رسول باید موبهمو حرف خدا را گوش کند تا اطاعت او واجب باشد. ولیامری که حرف خدا و رسول را گوش نمیدهد، خدا به مردم میگوید که او را اطاعت کنید؟ او خلاف فرمان خدا، فرمان میدهد. پس “اطیعواالله” که اول کلمه است میگویند که اول آن مطلب را ادا کن. پس ولیامری که مطیع خدا و رسول باشد اطاعتش واجب است در غیر اینصورت اطاعتش شرک است.بنی امیه میگفتند: «منعوهم تعلیم الشرک» در حال حاضر شما ببینید تمام این ظلمهای که حکام کشورهای اسلامی هستند به عنوان ولیامر واجبالاطاعت هستند یا نیستند؟ بدبختی عالم اسلام همین است که کسانی را واجبالاطاعت میدانند که ذرهای برای خدا و رسولش ارزش قائل نیستند. یزید بن معاویه، طبع شعرش هم خوب است، شعرش هم در عالم اسلام میگردد، خیلی آزاد حرف میزند: «لعبت هاشم بالملک فلا-خبرٌ جاء و لا وحی نزل» یعنی بنیهاشم با سلطنت بازی میکردند و گرنه نه خبری آمده بود و نه وحی نازل شده بود، حالا ایشان طاعش واجب است!! این شرک است! مردم نمیدانستند یزید را اولیالامر دانستن شرک است. «لست من خندقه اِن لَم انتقم- من بنیهاشم ما کان فعل- لیت اشیاخی ببدر شهدوا- و یقول یا یزید لا تَشَل» یک خانمی از اجدادشان دارند به او افتخار میکنند. میگویند: از نسل او (خندقه) نباشم اگر آنچه بنیهاشم در بدر انجام دادند، انتقام نگیرم، بعد میگوید: ای کاش، بزرگان قوم من که در بدر به دست علی کشته شدند بودند و حالا که من سر حسین بن علی را در اینحا زیر چکمه خودم دارم به من بگویند دستت درد نکند یزید، یک چنین کسی واجبالاطاعه است؟ اطاعتش شرک است و مردم نمیشناسند. حالا که شما کنار منبر میروید از کسی که روی منبر است بخواهید که از شرک برای شما صحبت کند. انواع شرک را برای شما توضیح بدهد. چه چیزهایی شرک است بگو تا ما بدانیم. در مدارس به بچههامان باید شرک را بیاموزیم چه چیزهایی شرک است؟ از بچههای کودکستانی شرک را یاد بدهیم. ما به او میگوییم: اصول دین پنج تا است: توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت هم که مال مذهب ما است. اینها ایمان است. تعلیم شرک شما کجاست؟ چه چیزهایی شرک است؟ اطاعت از آمریکا شرک نیست؟ ولایت آمریکا شرک نیست؟ بارها به اینها گفته میشود پول وقتی اعتباری شد اعتبار تابع اعتبار است، اعتبار ملی تابع اعتبار بینالمللی است. خدا در قرآن گفته است:” وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً “کافر نباید بر مؤمنین ولایت داشته باشد. پول تو نباید تابع پول آنها باشد. پول تو نباید از پول آنها کسب اعتبار کند. وقتی این پول را قبول میکنید کراوات پول اعتباری را به گردن انداختی و وقتی به گردن انداختی ، آن بند زیری بند کراوات را میکشند یعنی اگر آن را بپذیری آن را مثل کروات میکشند تا خفه شوی. ندیدید؟ به ما دلار ندادند چه بر سرما آمده بود؟ داشتیم خفه میشدیم. از اول چرا ما کراوات به گردن بیاندازیم. شعر چه ضرور که قافیهاش تنگ بیاید. اما اگر از همان اول سکه را پشتوانه اسکناس کرده بودیم قیمتش مثل طلا در جهان بود. الان هم سکه ترقی کاذب کرده است که قیمتش پایین آمده است. قیمتش این نیست و باید قیمت بینالمللی داشته باشد. آزاد باشد. پول اگر تابع سکه میشد، پول ما میشد بینالمللی و زیر سایه دلار هم نمیخواست باشد. این شرک شناسی است که پول ما این باشد شرک است. امام صادق(ع) انگشت روی موضوع میگذارد و به خال میزند. انسان واقعاً از فرمایشات امام صادق(ع) تعجب میکند، اما این را بدانید، امامها دوازدهتاشان یکی هستند اما شاگردهای آنها با هم فرق میکنند. شاگردهای فوقالعادهای بودند که این مطالب را میتوانستند دریافت کنند. مثالی برایتان میزنم. امامها همه یک محتوا دارند. مرتبط با خدای بینهایتاند و از این جهت علم آنها هم بینهایت است. اما مردم آنها متفاوت هستند. یعنی چه؟ یعنی علم آنها را فرض کن در یک شیلنگ است که ارتباط دارد با دریای بینهایت الهی. حالا از این شیلنگ میریزد.دوره امام صادق(ع) این شیشهها دهن گشاد بود و علم اما بود که از لولهها این شیشهای دهن گشاد را پر میگرد. ظرفیت دیگران شیشههای دهن تنگ است. طبیعتاً باید شیلنگ را باریک کنند تا اطراف شیشه نریزد و در خود شیشه بریزد. مثال واضحتر بزنم: یک وقتی کسی حرف شما را خوب میفهمد پس راحت حرف میزنی. یک وقتی حرفت را بد میفهمند باید حرفت را باریک کنی، حرف خودت را نازک کنی که به اندازه ظرفیت او باشد. ظرفیتها فرق میکند اصحاب امام حسین(ع) صبر و بصیرت بالایی داشتند، امام با آنها آمد و اینجور قیام کرد. اما دوره امام حسن(ع) همچنین اصحابی نبودند. دشمنانشان هم فرق میکند. دوره امام حسن(ع) معاویه پیچیده و زیرک بود وقتی با او مقابله میکردی اصحابت را دور میزد و اینها را میخرید و اغفال میکرد. همین کار را با علی(ع) کرد دیگر. در حالیکه امام در حال پیروز شدن بود و مالک اشتر به سمت مرکز فرماندهی پیش میرفت تا آنجا را بگیرد. اینها قرآن را سر نیزهها کردند اصحاب را دور زدند، اما اصحاب حسین بن علی(ع) این تجربه را داشتند، بصیرتر شده بودند و آن ضرر این سود را داشت. ما هم که این دوره اشتباه نمیکنیم از برکت ضرر گذشته است که همه اینها را دیدهایم. امام حسن(ع) هم وقتی که میخواست با معاویه صلح بکند، آمدند و چون بصیرت نداشتند گفتند: السلام علیک یا مذلّ المؤمنین! اما شما دیدید زمانی که امام(ره) با صدام صلح کرد تا دیروز گفته بود: جنگ جنگ تا آخرین نفر تا رفع فتنه، تا آخرین قطره خون، یک مرتبه گفت: صلاح دانستم که با صدام صلح کنم این صلح تاکتیکی نیست. شما هم روز عید غدیر آمدید به نفع او راهپیمایی کردید. امروز هم اگر رهبری میگوید: مذاکرات را تأیید کنید شما باید همگی همراهی کنید و بگویید آنچه رهبری میگوید همان را عمل میکنیم، با هم بحث نکنیم که یکی موافق باشد و دیگری مخالف. کلام رهبر باید کلمه الفصل باشد. این توحید است. تفاوت امامان در دشمن و دوستانشان است. حسین بن علی(ع) با یک یزید مغرور روبرو شده بود. حسن بن علی(ع) با یک معاویه حلیم. اینهایی که بچههاشان در جنگ کشته شده بودند میآمدند و به معاویه فحش میدادند و معاویه تحمل میکرد. میگفتند: چرا اینجور میکنی؟ میگفت: بچهاش کشته شده بگذار هر چه میخواهد بگوید و برود. بعد هم پای این آدم طلا میریخت و این فرد هم میگفت: عجب آدم خوش ذاتی است! لعنت به اطرافیانش! روزی فرمانداران، بخشداران و استانداران را دعوت کرد و کفت: مملکت را نمیشود تماماً با خشونت اداره کرد مردم خسته و عاصی میشوند، با مهربانی هم نمیشود اداره کرد مردم پررو و گستاخ میشوند. باید یکی با خشونت رفتار کند بزند، بکشد، شکنجه دهد و تبعید کند و یکی هم پانسمان کند، نوازش دهد، محبت کند، مهربانی کند، صله دهد و جایزه بدهد. کشتن و از بین بردن و شکنجه دادن و … با شما و محبت کردن و نوازش داددن و … با من. این دو تا اگر با هم باشد مملکت را میتوان اداره کرد. سهم آنها را معین کرد. سهم خودش را هم معین کرد، خط و حد آنها را هم معین کرد، خط و حد خودش را هم. تا آنجایی که زدن است با شما است و تحمل، صبر و شکیبایی با من است. در مقابل چنین کسی امام حسن(ع) چه کار کند؟ اگر امام حسن(ع) میجنگید به دست اصحاب خودش اسیر میشد و او را تحویل میدادند و از معاویه پول میگرفتند. اما امام حسین(ع) در شب عاشورا انسانهای ضعیف را به زور مرخص کرد. گفت: از این فرصت شب استفاده کنید و دست زن و بچه را بگیرید و بروید. برای اینکه حجب و حیا مانع اینها نشود پشت کرد به آنها و رو کرد به پارچه خیمه و مشغول عبادت شد. گروه گروه رفتند. مدتها صبر کردند و بعد از آن که سر برگرداندند دیدند که عدهای قلیل ماندهاند. گفت: شما چرا نرفتهاید؟ اگر ملاحظه بیعت من را میکنید من بیعت خودم را برداشتم. اینها هم با شما کاری ندارند و با من کار دارند. این اصحاب چه گفتند؟ گفتند: فردا به مادرت چه بگوییم؟ بگوییم پسرت را تنها گذاشتیم در مقابل دشمن؟ ما برویم پیش زن و بچهمان و شما زن و بچهات اسیر اینها شوند. یکی بلند شد و گفت: آقا، من اگر هزار جان داشتم میگذاشتم هزاربار در راه تو جان دهم. اگر خدا باز من را زنده میکرد باز در راه تو میجنگیدم تا کشته شوم. حالا که یک جان بیشتر ندارم هر کدام همین را گفتند. اینها با بصیرت بودند. اینها شرکشناس بودند. مشکل اشقیای کربلا این بود. که آنهایی که با سواد بودند و میدانستند که قضیه از چه قرار است، مغضوب علیهم بودند و اینها که به نیت خیر و خدمت به اسلام آمده بودند، ضالّین بودند. امام حسن مجتبی(ع) وقتی دید که طرفش معاویه است صلح کرد تا مسموم شد. حسین بن علی(ع) بعد از او تا ده سال در دوره معاویه مثل برادرش عمل کرد. وقتی یزید حاکم شد وضع عوض شد. حداکثر بهرهبرداری را از این که میدانست یزید عاقبت اندیش نیست انجام داد. زن و بچه را آورد تا اسیرشان کنند. در حضور زینب کبری، عبیدالله بن زیاد صحبت کرد. زینب کبری جوابش را داد. او گفت: الحمدالله الذی فضحکم. زینب کبری گفت: انما یفتضح الفاجر فاجر رسوا میشود و نور ما خاموش شدنی نیست. یزید بن معاویه جسارت کرد به “سر” زینب کبری در حضور جمع با او برخورد کرد. امام سجاد(ع) فرمود: اتاذنی ان اصعد الالوار و اتکلم للناس بما ینفعهم یعنی اینکه اجازه میدهی من از این منبر بالا بروم و چند مطلبی را که برای مردم نافع است بگویم. حاضران گفتند: بچهای است داغدیده بگذار تا چند مطلبی بگوید. یزید گفت: نگذارید اینطور بگوید. گفتند: بگذار هرچه میخواهد بگوید چیزی نمیشود. امام سجاد(ع) رفت و صحبت کرد بدون واهمه همه چیز را گفت. خطبه ایشان خیلی اَنَا دارد که من پسر مکه و منایم جدش را معرفی کرد وقتی میخواست از علی(ع) بگوید مناقب او را گفت، مناقب امام حسن(ع) را گفت، مناقب پدرش و مظلومیت پدرش را گفت. در حقیقت امام سجاد کلاس شرکشناسی گذاشت و درس داد که این کارها شرک است. نگاه کنید به آیه قرآن ببینید راجع به شرک چه میگوید؟ ” لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ” پیدا نمیکنید کسی را که ایمان به خدا و روز جزا داشته باشد، دوست بدارد کسانی را که در مقابل خدا ایستادهاند. چه کسانی در مقابل خدا ایستاده بودند؟ عتبه، شیبه، ولید و بزرگان یزید. یزید “یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ ” بود. به اینها عشق میورزید. حتی میگوید: پدرتان اگر کافر است حق ندارید برای آنها استغفار کنید و اگر ابراهیم این کار را کرد شما از او یاد نگیرید. او برای اینکه وعده داده بود و خلف وعده نکند استغفار کرد اما وقتی که معلوم شد که این پدر خواندهاش(عمویش) دشمن خداست از او تبری میکند. این آیات قرآن است. این شرکشناسی است. میگوید: شرکشناسی را که علامت ایمان تو است محکم بگیر. ایمان تو رقم تو است. نماز خوب میخوانی، روزه خوب میگیری، حج زیبا میروی، یک میلیارد میشود اگر شرک را بشناسی به اضافه میلیارد میشود. اگر نشناسی و مطیع کسی شوی که عاصی بر خداست تمام نماز تو میشود منهای میلیارد. حضرت میگوید: بنیامیه اجازه دادند ایمان عرضه شود (نماز، روزه، احکام و…) اما اجازه ندادند شرک بیان شود. شما در جلسه خود همیشه مطالبه کنید، یک منبری درباره شرک بر ایمان بروید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته