در بحث حشر اين آيه مباكه از سورة تكوير «و إذا الوحوش حشرت» يعني حالت حشر وحوش محشور ميشوند يعني گرگها، سگها و همه محشور ميشوند اين حشر براي چيست؟ حشر يعني چه؟
مفسرين شيعه و سني در اينکه معناي حشر وحوش چيست دچار تحير و اختلافند؟ از يك طرف محاسبه براي انسان است و براي حيوان نيست و از طرف ديگر بطور صريح قرآن ميفرمايد: حيوانات وحشي هم محشور ميشوند. اما اين محشور شدن يعني چه؟ يك حديثي وجود دارد كه اهل سنت از پيامبر اكرم (ص) نقل كردهاند ـ و خيلي هم از نظر سند تمام نيست ـ كه فرمودند: اينها هم محشور ميشوند. ابوهريره از رسول اكرم (ص) نقل ميكند كه در قيامت «لتأذن الحقوق إلي أهلها» كه اذن داده ميشود به همة صاحبان حق كه حق خودشان را احقاق كنند نه اينكه خدا محاسبه كند يعني هر كس به كسي ظلم كرده دامن او را ميگيرد و اذن داده ميشود كه حق خود را بگيرد. «حتي يعاد لشأن الجماع في الشاة القرناع» حتي دو گوسفندي كه يكي شاخ دارد و ديگري ندارد آنكه شاخ دارد به آنكه شاخ ندارد زده در كنار هم قرار ميگيرند تا آنكه شاخ ندارد به آنكه دارد ميزند.
مرحوم علامه طباطبايي (ره) در كتاب «الميزان» در ذيل آية «و إذا الوحوش حشرت» مينويسد چيزي كه قابل اين باشد كه ما بتوانيم آية شريفه را معنا كنيم در دست ما نيست بعد ايشان مي آيند سراغ قرآن و آية ديگري را نقل ميكنند و ميفرمايند اين حشر است، حشر حيوانات، اما اينکه چگونه و چرا علامه مينيسند: نميدانيم. اين حرف خوبي است زيرا ما خيلي چيزها را نميدانيم. چطور از قبر سؤال ميكنند، اين را هم نميدانيم كه كي فارغ ميشويم از حساب؟ چقدر حساب خواهيم شد؟ اينها را نميدانيم ما طبيعت را هنوز نشناختهايم چه رسد به ماوراي طبيعت.
به هر حال ما بايد به آن چيزي كه گفته شده ايمان داشته باشيم و انسان باور داشته باشد به كتاب و ايمان داشته باشد اگر انسان آبروي كسي را برد حتماً روز قيامت بازخواست خواهد شد.
«علمت نفس ما قدمت» نفس يعني انسان، انسان ميداند چه كار كرده، انسان و عقل محاسبه ميشود و نه حيوان ، بحث راجع به تقاص است، بحث راجع به اين است كه اين حيوان به اين حيوان ظلم كرده، اقتضاي طبيعت او اين بوده حال اين كه اقتضاي طبيعتش بوده خداوند چه ميكند و چه ميگويد؟ در اينجا واقعاً ما نميدانيم كه چه خواهد شد.
بعضي از مفسرين صدر اول اسلام مثل قتاده خيلي محكم قصاص را معنا كرده و به اين حديث هم تكيه كردهاند ما نميدانيم ولي اين نكته را ميفهميم كه «إذا الوحوش حشرت» يعني مسأله قيامت آنچنان وحشتآور است و چنان عدل خداوند حاكم است كه اگر حيواني ظلم كرده در روز قيامت دامن او را ميگيرد.
شايد بشود كه «إذا الوحوش حشرت» را اينطور معنا كرد كه حشر بر حسب لغت يعني جمع ؛ يعني تمام حيوانات جمع ميشوند يعني آنچنان محشر رعبآور است كه حتي حيوانها هم جمع ميشوند و ميترسند يعني گرگ و ميش كنار هم هستند. «حُشِرَت» يعني در كنار هم هستند ولي از وحشت متعرض هم نميشوند در سورة مباركة حج «إذا زلزلة الساعة شيء عظيم»( حج:1.) زلزلة قيامت خيلي عظيم و هولناك است به طوري كه «تذهل كل مرضعة عما ارضعت»(حج:2.) وقتي قيامت به پا ميشود آنچنان صحنة وحشتناك است كه زني كه بچهاش را شير ميدهد بچهاش را رها ميكند. اين حالت محشر درس است.
در ماه مبارك رمضان بايد از خداوند بخواهيم كه به ما ايمان عطا كند. اين كلمات و تفاسير جنبة فنّي و علمي دارد ولي اصل ايمان است. اگر انسان ايمان داشته باشد به قيامت و اينكه هيچ چيز در اين دنيا گم و فراموش نميشود در اين صورت حشر و قيامت سلامت خواهد بود.
جابر بن يزيد از امام باقر (ع) نقل ميكند: وقتي كه حضرت امير المؤمنين (ع) در حال احتضار و وصيت بودند به فرزندان فرمودند:
«يا بنيّ عاشروا النّاس عشرة ان غبتم حنّوا إليكم و إن فقدتم بكوا عليكم يا بني انّ القلوب جندٌ مجنّدة تتلاحظ بالمودّة و تتناجي بها و كذلك هي في البغض فإذا أحسنتم من احدٍٍ في قلبكم شيئاً فاحذروه»(1)
طوري با مردم زندگي كنيد كه اگر به مسافرت رفتيد وقت آمدن خيلي خوشحال شوند و در نبود شما دلتنگ شوند ، و اگر سفر رفتيد و نبوديد مشتاق ديدن شما باشند و اگر فوت كرديد براي شما گريه كنند. بر عکس برخي افراد که روابطشان طوري است كه انسان ميگويد هر چه من اين را نبينم خوشحالترم.
بعد به يك نكته مهم اشاره ميفرمايند و بحث با اهميتي ميكنند فرمودند: دلها مثل يك سپاه و لشگر ميماند كه با هم هستند «تتلاحظ بالمودّة و تتناجي بها» اين دلها با مودّت با هم هستند و با هم همسرّ ميباشند.
«و كذلك هي في البغض» در بغض با هم همينطور.
نكته مهم اين است كه اگر كسي را نگاه ميكنيد دوست داريد با او صحبت كنيد و خيري از او به شما نرسيده ميفرمايد اميد به او داشته باشيد. يك نفر را نگاه ميكنيد با اينكه از او بدي نديديد ولي به او علاقهاي نداريد و دوستش نداريد البته اين شامل زيباييهاي ظاهري نميشود با او رفاقت نكنيد.
اين يك ريشهاي دارد كه «إن ارواح جنودٌ مجنده» دلهاي بعضي با هم مرتبط است ولي دلها آن ارتباط را ندارد
وقتي حضرت امير المؤمنين (ع) در بستر افتاده بودند فرمودند كه به ما وصيت كنيد و متكايي پشت سر حضرت گذاشتند.
اسبق بن نباته ميگويد: ما با عدهاي آمديم خدمت حضرت نگاه كرديم كه يك پارچة زردي بسته شده به فرق مبارك حضرت علي (ع) و آنقدر هم رنگ چـهره زرد شده كـه ما تشخيص نميداديم كه آن پارچه زردتر است يا صورت حضرت. بعد مشغول صحبت شدند:
ايها الناس، هر كس به آن چيزي كه بايد برسد ميرسد (به مرگ ميرسد و نميتوان از آن فرار كرد). و اجل حركت انسان است به مرگ اگر از مرگ هم بخواهد فرار كند همان لحظهاي كه فرار ميكند به سوي مرگ ميرود.
اما وصيت امام به شما اين است كه شما چنين باشيد كه «حمل كل امروءٍ منكم مجهودة» تمام عمل انسان بار انسان است يعني تمام كوشش و كار انسان همه بار آدم است و بر دوش اوست. شما از من عبرت بگيريد من ديروز با شما بودم از حضور من دشمن ميلرزيد امّا امروز ديگر نميتوانم از جاي خود برخيزم و زير بغل مرا ميگيرند «اليوم عبرة لكم و غداً مفارقكم» فردا هم در ميان شما نيستم. فردا به دنبال جنازة من حركت خواهيد كرد «خلا ساكناً» ساكن و بيحركت و ساكت هستم و صحبتي نميتوانم بكنم «ليعظكم قلوبي و سكون اطرافي» تمام بدنم ساكن است و پلك و مژهها نميزند و«فإنه أوعظ لكم في الناطق البليغ» اين قيافه و حالت من است كه خود اين موعظه بهتر از اين است كه من شما را موعظه كنم.
بعد از مدتي امام طلب شير ميكنند بعد آن را ميل ميكنند و حضرت به اين مضمون ميفرمايد كه من همة شير را خوردم و چيزي از آن را باقي نگذاشتم چون حضرت هميشه مقداري از غذاي خود را نگه ميداشتند و آن را براي يتيم و اسير باقي ميگذاشتند و فرمودند اين آخرين قوط من از دنياست.
1.مجموعة ورام، ج2، ص75؛ و بحارالانوار، ج42، باب 127، ص 253، كيفية شهادة