شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

حضرت فاطمه عليهاالسلام در خانه خود در بستر بيمارى قرار گرفت و غم و اندوه ديگرى بر آن خانه سايه افكند. فرزندان صغير و خردسال او در اطراف بستر مادر مانند پرندگان بال و پر شكسته سر به زير انداخته، در فكر فرورفته و چهره زرد و نحيف و سيلى خورده او را نظاره مى‏كردند. پرستاران او ام‏سلمه زن ابورافع و اسماء بنت عميس بودند. خبر بيمارى و بسترى شدن فاطمه عليهاالسلام در ميان مردم مدينه و مهاجر و انصار طنين‏انداز شد. زنان مهاجر و انصار تصميم گرفتند به عيادت حضرت فاطمه عليهاالسلام بروند، گروهى گرد هم آمده و به حضور او رسيدند.
«فقلن كيف اصبحت من علتك يا بنة رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم فحمد اللَّه و صلت على ابيها، و به او خطاب كرده گفتند شب را چگونه به صبح كرديد از بيمارى خود اى دخرت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم، (فاطمه عليهاالسلام) حمد و ثناى الهى را بجا آورد و به پدر خود درود فرستاد.»
«ثم قالت اصبحت والله عائفة لدنيا كن قالية لرجالكن، سپس فرمود: به خدا سوگند صبح كردم در حالى كه از دنياى شما بيزارم و بغض مردان (ابوبكر و عمر و...) در دلم جاى گرفته است.» «لفظتهم بعد ان عجمتهم و شنأتهم بعد ان سبرتهم، از دهان به دورشان انداختم بعد از آنكه گاز گرفتمشان و از آنها بدم آمد بعد از آنكه امتحانشان كردم.»
اين كلمات كنايه و استعاره است. و به معنى آنست كه مردان شما را امتحان و ازمون نمودم اما آنها بد از امتحان درآمدند و لذا از آنها بيزار مى‏باشم.
«فقبحا لفلول الحد، چه زشت است كندى، آنچه تندى از آن مطلوب مى‏باشد.»
اين جمله نيز كنايه است. و به معنى آن است كه همانگونه كه از شمشير تيزى و تندى انتظار مى‏رود، حال اگر كند باشد زشت و نارواست. از مردان شما هم وفا و معاونت و همكارى انتظار مى‏رفت اما برعكس بى‏وفايى و بى‏اعتنايى ديده شد.
«واللعب بعد الحد، و چه زشت است بازى بعد از جديت و كوشش.»
يعنى زشت و نارواست براى مردمى كه كار را با اراده و جديت شروع كردند حال برگردند و بازيگر شوند.
«و قرع الصفاة و صدع القناء و خيل الاراء و زلل الاهواء، و چه زشت است كوبيدن بر سنگ خارا و چه قبيح است شكاف برداشتن سرنيزه‏ها و حيله و نيرنگ در آراء و انديشه‏ها و لغزش در خواسته‏ها.»
يعنى كار اينها مانند مشت بر سنگ كوفتن و بالاخره نيزه به سنگ زدن كه عاقبت سرنيزه شكاف برمى‏دارد و مى‏شكند و فايده نمى‏برد و زشت و قبيح است كه انسان مزورانه فكر كند و در خواسته‏هاى خود راه لغزش و سقوط را دنبال كند.
«و بئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم و فى العذاب هم خالدون، و مردان شما بد چيزى براى خود پيش فرستادند و آن اينكه خشم خدا را براى خود فراهم آوردند و در عذاب جهنم جاودان خواهند بود.»
«لا جرم لقد قلدتهم ربقتها و انما الناس مع الملوك والدنيا الا من عصم الله، به ناچار ريسمان فدك و خلافت را به گردن (ابوبكر و عمر) آنها انداختم و همانا مردم با شاهان و صاحبان قدرت و دنيا مى‏باشند، مگر آن كس را كه خدا حافظ و مراقب او باشد.»
دو جمله و نكته قابل ملاحظه در بيان اخير است، يكى اينكه حضرت فاطمه عليهاالسلام با دل‏آزردگى تمام و يأس از مهاجر و انصار فرمود: من آمدم از مردان شما استمداد كنم. اما وقتى ياريش نكردند و غاصبين اصرار در غصب داشتند آنها را رها كرد، ديگر آنكه هنگامى كه غاصبينى زمام امور را به دست گرفتند، مردم به بطلان آنها فكر نكردند و بلكه به دنبال آنها رفتند كه گوئيا اين رسم مردم است كه پيرو قدرت و همراه آن مى‏باشند!.
«و حملتهم اوقتها و سننت عليهم غاراتها فجدعا و عقرا و بعدا للقوم الظالمين، و سنگين بار آن را بر آنها تحميل نموده و تمام مظالم و مفاسد تغيير مسير حكومت را متوجه آنها نمودم، پس هلاكت و نابودى و جراحت و ناسالمى و دورى، از آن قوم ستمگر باد.»
«ويحهم انى زعزعوها عن رواسى الرسالة، واى بر آنها، به كجا حركت و تغيير جهت دادند خلافت را از آن پايگاههاى محكم رسالت.»
«و قواعد النبوة والدلالة و مهبط الروح الامين والطيبين بامور الدنيا والدين، و از پايه‏هاى نبوت و رهبرى و از محل نزول جبرئيل امين و از كسى كه حاذق و آگاه به امور دين و دنيا مى‏باشد، خلافت را منحرف كردند.»
«الا ذلك هو الخسران المبين، آگاه باشيد كه اين بزرگترين زيانى آشكار است كه آنها مرتكب شدند.»
«و ما الذى نقموا من ابى‏الحسن، و چه عاملى باعث شد كه اينها انتقامجويانه با ابوالحسن «على عليه‏السلام» برخورد نمايند.»
«نقموا واليد منه نكير سيفه و قلة مبالاته لحتفه، به خدا سوگند از او به خاطر شمشير باطل برانداز او انتقام گرفتند و به خاطر بى‏باكى و نترسيدن او از مرگ خود بود.»
«و شدة و طأته و نكال وقعته و تنمره فى ذات امه و صلى الله على محمد و آل محمد، و به علت محكمى قدمهاى او بر روى باطل و له كردن آن و به خاطر اينكه گناهكار و جنايتكار را به شدت عقوبت مى‏كرد و به خاطر پلتك صفتى و شجاعت و تسليم‏ناپذيرى او در راه خدا.»
زنان مهاجر و انصار با شنيدن آن بيانات و حقايق، سرافكنده و شرمنده از حضور فاطمه عليهاالسلام خارج شدند و به خانه‏هاى خود برگشتند و گفتار فاطمه عليهاالسلام را براى مردان خود بيان نمودند. عده‏اى از مهاجرين و انصار تصميم گرفتند از فاطمه عليهاالسلام عيادت كنند و عذر تقصير بخواهند، لذا آمدند و وارد شدند و پس از حضور گفتند اى دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم اگر قبل از آنكه ما با ابوبكر بيعت كنيم على عليه‏السلام از ما خواسته بود كه با او بعيت كنيم دست از او نمى‏كشيديم. فاطمه عليهاالسلام كه گفتار آنها را مزورانه تلقى نمود با ناراحتى از آنها خواست كه منزل را ترك كنند و فرمود شما هيچ عذرى نداريد و مقصر مى‏باشيد. (1)
پس از آن موضع مزاجى حضرت فاطمه عليهاالسلام روز به روز بدتر مى‏شد. عباس عموى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم شنيد كه فاطمه زمين‏گير شده و ديگر كسى به حضور نمى‏پذيرد پيغام براى حضرت على عليه‏السلام فرستاد و گفت: عمويت عباس اسلام مى‏رساند و مى‏گويد من وقتى شدت كسالت فاطمه عليهاالسلام را شنيدم غم‏زده و افسرده شدم، چنين مى‏نمايد كه او اولين كسى است كه به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم ملحق مى‏شود، پس اگر قضيه رحلت او حتمى است من مهاجرين و انصار را جمع كنم تا نماز بر او بخوانند و به ثوابى برسند و خود براى دين هم عظمت و زينتى خواهد بود.
عمار ياسر مى‏گويد: من حضور داشتم كه على عليه‏السلام فرمود: سلام مرا به عمويم برسان و به او بگو خداوند محبت و لطف تو را از ما نگيرد، مشورت و نظر تو را فهميدم، اما حضرت فاطمه عليهاالسلام پيوسته مورد ستم بوده و او را از حق وى منع نموده و ارث او را به وى ندادند، توصيه و سفارش رسول خدا صلى اللَّه عليه آله و سلم را در حق او رعايت نكردند و از تو مى‏خواهم كه اجازه بدهى كه مطابق وصيت او عمل كنم كه سفارش كرده است مخفيانه دفن شود.
فرستاده عباس جواب على عليه‏السلام را براى او آورد، عباس گفت: خدا پسر برادرم را رحمت كند كه او آمرزيده است، رأى و نظر او مطاع خواهد بود، از ميان فرزندان عبدالمطلب بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرزندى پربركت‏تر از على عليه‏السلام متولد نشده است، على عليه‏السلام در هر كرامتى با سابقه‏تر و در هر فضيلتى داناتر از همه و در سختيها و ناملايمات شجاع‏تر از همه و در يارى دين حنيف از همه با دشمن مبارزتر و اولين كسى است كه به خدا و رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم ايمان آورد. (2)

1ـ بحارالانوار، ج 43، ص 161.

2ـ بحارالانوار، ج 43، ص 210. 

 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group