بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
«الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیّدنا و نبیّتا محمّد و علی اهل بیته»
بحث ما در این جلسه دربارهی صداقت و غش با خداست. غش به معنی كلك، خدعه با خدا است، پس باید به خدا راست بگوییم، یا دروغ بگوییم؟ یك جلسه هم دربارهی صداقت و غش با مردم صحبت میكنیم. آیات قرآن در این زمینه زیاد است و چون عنوان ما هم درسهایی از قرآن است، فكر كردیم یك جلسه در این زمینه صحبت كنیم.
صاف بودن یا تاب داشتن: آدم با خدا صاف باشد یا با مردم صاف باشد؟ در این جلسه صاف بودن با خدا را میگوییم. اول آیاتش را میگوییم. جهت مثبت آیات را میگوییم كه قرآن از یك افرادی تجلیل میكند، كه آنها كسانی هستند كه راست میگویند. فعلاً بحث صداقت را بگوییم. قرآن دربارهی بعضی از افراد میفرماید كه: «أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ»(حجرات/15) آنها راست میگویند. هرچه میگویند، راست میگویند. قرآن دربارهی گروهی میگوید: «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ»(دهر/7) به نذرشان وفا میكنند. اینها راست میگویند.
اگر گفتند: خدایا من اگر خانهی دو طبقه داشته باشم، یك طبقهاش را به یك مستضعف میدهم كه در آنجا بنشیند، راست میگویند. خدایا اگر ماشین داشتم یك نفر را كنار خیابان سوار میكردم، راست میگوید. خدایا اگر امتحان هایم خوب شد، به یك بچهای كه محصل است و نمرهاش كم است، كمك میكنم. یعنی حرفهایی را كه میزنند راست میگویند. «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ» قرآن میفرماید: «وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»(مومنون/8) اینها مراعات امانت و عهدشان را میكنند. اول جاهایی را كه خدا تجلیل كرده است میگویم. بعد هم جاهایی را كه انسان كلك زده است، میگویم. «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ»(بقره/177) تجلیل میكند و میگوید یك عدهای به عهدشان وفا میكنند. یك روایت داریم، به نماز و روزهی كسی نگاه نكنید، گاهی انسان به نماز عادت كرده است، اگر نخواند ناراحت است. اگر خواستید ببینید چه كسی حزب اللهی است؟ یك ماشین به او بده، دو ماه بعد از او پس بگیر. ببین با این ماشین چه كرده است! به او امانت بده و بعد از او پس بگیر و ببین با امانت چه كرده است؟ اگر خواستید ببینید چه كسی حزب اللهی است، چه كسی حزب اللهی نیست، یك كاری دستش بدهید و ببینید سرهم بندی میكند یا درست انجام میدهد. درحرف ببینید راست میگوید یا دروغ میگوید. نماز و روزه علامت خوبی نیست. حدیث داریم نگاه كنید ببینید چه كسی حرفش راست است و چه كسی امانت را رعایت میكند.
امام صادق فرمود: در بعضی از جاها، اگر دشمن خدا امانت به تو داد، امانت را رد كن. قرآن میفرماید: اگر شما «عاهَدْتُم» یعنی اگر عهد بستید و با مشرك هم پیمان بستید، وفا كنید. اگر چك دادی كه فلان روزمی دهم، اگر چك تو دست دشمن خدا هم هست برو و بده.
رد امانت، وفای به عهد، احترام به پدر و مادر:
اگرچه پدر و مادر منحرف هستند ولی باید با ایشان خوب رفتار كرد. اینها از حقوق انسانی است، از حقوق اسلامی نیست. یعنی اگر اسلام را هم قبول نداشته باشد، باید عمل کرد. كسی چون انسان است باید به حق انسانی خود و به خاطر اینكه به او قول داده است، عمل كند. امانت سپرد، امانت را درست به او برگردانی.
جمهوری اسلامی یك امانت است، خون شهدا یك پیمان است. نباید نگاه بكنیم چه كسی ظاهرش چگونه است. نگاه باید بكنیم چه كسی نسبت به كار خودش صداقت دارد و به این پیمانی كه بسته است عمل میكند. قرآن دربارهی حضرت اسماعیل میفرماید: «إنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْد»(مریم/54)، البته دو حضرت اسماعیل داشتیم. یكی پسر ابراهیم بود، یكی دیگر هم بود كه «إنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْد» صادق الوعد بود. آیهای میفرماید: «وَ أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِكُمْ»(بقره/40) شما به عهد من وفا كنید، من هم به عهد خود وفا میكنم. خدا میگوید: به پیمانی كه من دارم وفا كنید. حالا پیمان خدا چیست؟ پیمان خدا همان فطرت خداشناسی است. عقربه روح شما چطور است؟ آن كه عقربه روح توست، آن كه در دل داری، آن پیمان فطرت را وفا كن. به دشمن خدا گوش نده «الصلوة عهدالله» یك روایت داریم، نماز پیمان خداست. به نماز وفادار باش. امامت پیمان است. چون وقتی حضرت ابراهیم به مقام امامت رسید گفت: خدایا این مقامی را كه به من دادی، به فرزندم هم بده، خدا فرمود: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ»(بقره/124) این عهد من به آدم ظالم نمیرسد. یعنی مقام امامت یك پیمان است. پس «وَ أَوْفُوا بِعَهْدی» یعنی به آن كس كه خدا امام قرار داده است وفا كنید. به حرف امامی كه خدا تعیین كرده است گوش بدهید. «صلوة» كه «عهدالله» است، گوش به حرفش بدهید. اگر شما به آن قولتان وفا كردید، من هم «أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» هردعایی كه كردید مستجاب میكنم. شما دعا كردید، میخواهید مستجاب كنم؟ من هم حرف زدم شما گوش بدهید. روایت داریم میخواهی دعایت مستجاب بشود؟ باید لقمهات پاك باشد. اگر در باك هواپیما یا ماشین آب ریختی، راه نمیرود. اگر خواستی راه برود، باید آن چه كه درون آن میریزی بنزین باشد. اگر در معده غذای ناپاك باشد، یعنی غذای حرام باشد، دعا مستجاب نمیشود.
اینها یك آیاتی است كه خدا از كسانی كه به وعده هایشان وفا كردند تجلیل نمیكند. حالا چون در آستانهی فاطمیه و ایام فاطمیه هستیم، بهتر است كه تجلیلی هم از مقام آن بانوی گرامی بكنیم. یك پیمان هم هست كه فاطمهی زهرا عمل كرده است، آن را هم بگوییم چون به بحثمان میخورد و متناسب با ایام است، این آیه است «و یطعمون الطعام» این یك ماجرا دارد، خیلیهایی كه پای تلویزیون هستند میدانند من هم اشاره میكنم. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»(دهر/8) ماجرایش را در یك دقیقه میگویم. امام حسن و امام حسین(ع) كوچك بودند، مریض شدند. پیغمبر بزرگ عیادت این كوچولوها آمد و این خود درسی است كه اگر بزرگتر عیادت كوچكتر برود اشكالی ندارد. بزرگان دیگر هم رفتند. وقتی میخواستند بیرون بیایند، به امیرالمؤمنین پیشنهاد كردند كه خوب است شما نذر كنید، اگر این دو آقازاده خوب شدند یك نذری بكنید. حضرت امیر نذر كرد كه اگر این دو بچه خوب شوند من سه روز، روزه میگیرم. فاطمهی زهرا گفت: من هم روزه میگیرم. فضه در خانه بود، گفت: من هم روزه میگیرم. آقا زادهها خوب شدند روزه گرفتند. غذا نبود. امیرالمؤمنین با زحمت مقداری جو تهیه كرد، فاطمهی زهرا(س) با آسیاب سنگی آرد كرد و خمیر كرد و غروب شد و نماز مغرب را خواندند تا رفتند افطار كنند، دید یك كسی در میزند. مسكین بود. این هاخودشان روزه بودند و بسیار هم گرسنه بودند اما «عَلى حُبِّهِ» با این كه محبت داشتند «قیل على حب الطعام و قیل على حب الله»(إرشادالقلوب، ج1، ص136)، یا «و قیل على حب الإطعام»(بحارالأنوار، ج35، ص242) سه رقم تفسیر شده است. هم اطعام را دوست داشتند، هم طعام را دوست داشتند، هم خدا را دوست داشتند، هر سه میشود. یعنی از روی حب خدا، از خودشان كندند و به فقیر دادند، چون غذا خوراندن را دوست داشتند. یك سری آدمها درجه یك هستند. «عَلى حُبِّهِ» یعنی چه؟ یعنی به خاطر حب خدا از خودشان كندند و به فقیر دادند. حق این است معنایش همین باشد. یا «عَلى حُبِّهِ» یعنی حب الطعام چون خوش دارد یك كسی غذایش را بخورد. یا حب الطعام آدمی كه گرسنه است و روزه است غذا را دوست دارد. این یك چیزی غریزی است، حب الطعام غریزی است. حب الاطعام كمال است. حب الله هم عرفان است. عشق به خدا یك عرفان است. عشق این كه به مردم چیزی بدهد و مردم گرسنه بخورند، كمال است. خود آدم گرسنه غذا را دوست دارد، این یك غریزه است. حالا مراد از این خمیر چیست؟ كار نداریم این یك بحث طلبگی است. بالاخره آن شب با آب افطار كردند و غذایشان را به مسكین دادند. حالا چرا مسكین میگویند؟ مسكین و مسكن یكی است. فرق بین مسكین و مسكن یك دندانه است. حالا چرا اینها یكی است؟ مسكن یعنی چه؟ مسكن به معنی خانه است. مسكین یعنی كسی كه از بی پولی رفته و در خانهاش نشسته است. میگویند: فلانی زمین گیراست یعنی خانه نشین است. یعنی اگر یك جایی برود، یك چیزی بخورد باید پس بدهد، چون ندارد پس بدهد جایی هم نمیرود كه بخواهد چیزی بخورد. مسكین یعنی کسی که به خاطر بی پولی، رفته و در مسكنش نشسته است. شب بعد باز فاطمهی زهرا مقداری از این جوها را آسیاب كرد و آرد كرد و خمیر و نان درست كرد، تا رفتند بخورند باز یتیم آمد. باز آن شب غذایشان را به فقیر دادند. دو شبانه روز اینها چیزی نخوردند. شب سوم: قصه، خیلی جیره بندی بود، یعنی این قدر نبود كه هم به آنها بدهند، هم خودشان بخورند. شب سوم: اسیر آمد. اینها سه شبانه روز چیزی نخورده بودند، رنگها پریده بود، تا خدمت پیغمبر آمدند، حضرت رسول به گریه افتاد و سورهی «هل اتی» نازل شد. این را هم شیعه و هم سنی میگوید.
علامهی امینی در الغدیر از سی نفر از علمای درجه یك اهل سنت نقل میكند، كه میگویند: این سوره «هل اتی» دربارهی علی بن ابیطالب(ع) و فاطمهی زهرا(س) نازل شده است. این یك وفا است. یك تكه از ادبیات عرب بگویم. «یُطْعِمُونَ» فعل مضارع است. مضارع دلیل بر استمرار است. یعنی كار ایشان همین است. آخر گاهی اوقات یك نفر تصادفاً یك سوری میدهد. یا اصلاً یك كسی طبعش سخاوتمند است. این «یُطْعِمُونَ» جرقه نبود، بلكه یك جریان بود و با دست خودشان طعام میدهند. یك وقت آدم غذا دهان پدرش میگذارد، این یك ارزش است. گاهی وقتها تلفن میكند به احمد بگویید: برود والده را ببیند. این «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»(بقره/83) نیست «و الی الوالدین احسانا» است. چون یك وقت میگوید «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» این(ب) یك معنا دارد. (ب) یعنی احسان به پدر و مادر بچسبد. یعنی لیوان آب را آب كنی و بگویی بفرما. اصلاً در دهان مادر بگذاری. اگر لیوان آب را دست مادرت دادی «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» میشود، اگر گوشی را برداشتی تلفن كردی، سقا آب ببرد یا لوله كشی بكند. آن دیگر(ب) نیست، الی میشود. در قرآن چهار بار «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» میگوید. یعنی محبت خودت را با دست خودت انجام بده و تلگرافی محبت نکن.
چه دارم میگویم؟ بحث ما این است. بعضی راست میگویند، یعنی همین كه قول دادند روی قولشان با خدا وفا دارند. حالا این جلسه وفای به قول و بدقولی با خدا را میگویم، جلسهی بعد بدقولی با مردم را میگویم. كلك و حقه را میگویم. حالا بحث این است كه ما گاهی به خدا هم كلك میزنیم. این برای وفای به عهد بود، حالا سراغ بی وفاییها بیاییم.
بدقولی ما با خدا:
ما دربارهی بدقولی آیه زیاد داریم كه خدا گله میكند. میگوید: اینها بدقول هستند. حالا در توحید بدقول هستند، درنبوت بدقول هستند، در جهاد بد قول هستند، در زكات بد قول هستند، در فرزند بد قول هستند، معلوم نیست.
- بدقولی در توحید: قرآن میگوید که یك عده هستند: «فَإِذا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِكُونَ»(عنكبوت/65) همین كه سوار كشتی میشوند و میبینند دریا و اقیانوس طوفانی است و احتمال دارد غرق بشوند «دَعَوُا اللَّهَ» میگویند: «یا الله» پس وقتی نجات پیدا میکنند «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ» یا الله را فراموش میكنند. خیلیها هستند كه وقتی دچار مشكل میشوند میگویند: خدایا اگر وضعم خوب بشود، من هر یك تومان یك قرانش را به راه خدا میدهم. وضعش خوب میشود، نمیدهد. در فقه داریم اگر نذر كردی، باید به نذرت وفا كنی. عهد بستی، باید به عهدت وفا كنی. قسم خوردی، باید وفا كنی. اگر كسی قسم خورد یك كاری بكند و انجام نداد، ده تا فقیر را باید غذا بدهد. یا باید چند روز روزه بگیرد. استغفار هم دارد. در توحید وقتی دچار مشكل شد، رو به ما میكند. راحت شد، ما را فراموش میكند.
2- بدقولی در نبوت: قرآن میگوید كه بنی اسرائیل پیش موسی آمدند، گفتند: «یا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنی إِسْرائیلَ»(اعراف/134) ما گرفتار شدیم. به بدبختی افتادهایم. اگر بلا را از ما دور كنی «لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ» ما به تو ایمان میآوریم «وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنی إِسْرائیلَ» بنی اسرائیل را آزاد میكنیم و خلاصه به تو امكانات میدهیم. «فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْكُثُونَ»(اعراف/135) اما همین كه ناراحتیها را از آنها دور كردیم «إِذا هُمْ یَنْكُثُونَ» اینها زیر قولشان میزنند. خیلی معنا دارد كه مردم در حسینیهی جماران میگویند: ما اهل كوفه نیستیم امام تنها بماند، این حرف پر باری است. در غدیر خم تا علی بن ابیطالب معرفی شد، آدمهایی آمدند گفتند: تبریك میگویم. آن كسی كه زودتر از همه آمد گفت: تبریك میگویم، زودتر از همه زیرش زد. با امام حسن مجتبی در جبهه آمدند، تا یك عده به آنها پول دادند، برگشتند. امام حسن را دعوت كردند و از او حمایت نكردند. پیغمبر ما قبل از آن كه به پیامبری برسد علمای یهود و نصاری میگفتند: كه در تورات و انجیل به ما وعده داده شده است كه یك شخصی به نام محمد(ص) میآید. قرآن میفرماید: «وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذینَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرینَ»(بقره/89) یعنی قبل از آن كه پیغمبر مبعوث بشود «یَسْتَفْتِحُونَ» منتظر بودند. میگفتند: چه وقت میشود محمد بیاید اما «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ» همین كه آمد زیر بار نرفتند. دربارهی امام زمان(ع) هم داریم افرادی میگویند: «یا حجة ابن الحسن عجل علی ظهورك» وقتی امام زمان(عج) تشریف میآورد، از مسجدها یك گروهی قیام میكنند كه امام را بكشند. چون امام زمان(عج) برنامههای انقلابی عجیبی دارد. یكی از برنامههای حضرت مهدی(عج) این است كه یك سری از مسجدهایی كه بر اساس تقوا ساخته نشده است، خراب میكند. مسجدهایی كه دكان شده است. مسجدهای كنار هم، كه روی چشم و هم چشمی ساخته شدهاند.
یك كسی یك شتر را كشته بود، آب گوشتی راه انداخت. یك قابلمه برای رئیس قبیلهی فلان فرستاد. رئیس قبیلهی فلان گفت: برای من قابلمهی آب گوشت فرستادی؟ من خودم رئیس هستم. با پا زد قابلمه آب گوشت به هوا رفت. گفت: شما هم یك شتر بكشید تا بفهمد ما هم پول داریم كه شتر بكشیم. یك شتر كشت. او گفت: پس ما دو شتر میكشیم. آن گفت: پس ما سه شترمی كشیم. روی چشم و هم چشمی صد شتر كشتند. امیرالمؤمنین فرمود: هیچ كس از این آب گوشتها نخورد. گوشتی كه ذبحش بر اساس چشم و هم چشمی است، خوردن ندارد. خود افراد هم میفهمند، خدا هم میداند.
- بد قولی در جهاد: قرآن میگوید یك عده آمدند گفتند: ما همه اهل جنگ هستیم. فقط «إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ»(بقره/246) یك ملك و فرمانده به ما بده تا در راه خدا بجنگیم. پیغمبر گفت: فكر نمیكنم اهل جنگ باشید. زور بازو دارد از بین میرود. ما خیلی شجاع هستیم، فقط كمبود ما یك فرمانده است. یك فرمانده بده تا ما بجنگیم. قرآن میفرماید: «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ»(بقره/246) بدقول در آمدند. همین كه گفتند: به جبهه بروید، دیدیم دروغ میگفتند. بهتر است كسانی كه میترسند به جبهه بروند، یا حجة ابن الحسن نگویند. برای این كه امام زمان كه بیاید نقل و نبات تقسیم نمیكند. او هم خواهد گفت: برو جبهه. منتها رهبر انقلاب میگوید: بروید صدامیان را بیرون كنید و از خودتان دفاع كنید. ممكن است او بگوید: شمشیر دست بگیرید و به آن طرف دنیا بروید. كسی كه اینجا نمیرود، آنجا هم نمیرود. صلاح این است كه بگویند: خدایا یك طوری سر و ته آن را هم بیاور تا ما برویم. امتحان پیش نیاید، چون اگرامتحان پیش بیاید، اینهایی كه جبهه نرفتهاند بسیار بد امتحان دادند. قطعاً كسی كه گوش به حرف نایب امام زمان ندهد، در صحنهای كه میبیند به او ظلم شد، اگر كسی از حق خودش دفاع نكند، از حق محرومان آن طرف دنیا هم دفاع نخواهد كرد. یا قبل از گفتن: یا حجة ابن الحسن، راست بگویند. «أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ»(حجرات/15) بعد هم دربارهی جنگ داریم كه، عدهای میگفتند كه «إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ»(بقره/246) آمدند پهلوی پیغمبرشان گفتند: یك ملك بده تا در راه خدا بجنگیم «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ»(بقره/246) همین كه گفتیم بروید جبهه، فرار كردند.
دربارهی فرزند هم سورهی اعراف آیه 197بسیار زیباست. عروس و دامادهایی كه به هم كلك میزنند. قرآن میفرماید كه: «هُوَ الَّذی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْكُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرینَ»(اعراف/189) خداوند شما را از یك روح خلق كرد. «وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» برای انسان همسر آفرید. یكی از بزرگان حرف زیبایی میزند. میگوید: فرض میكنیم كه خدا نیست و ماده انسانی را خلق كرد، این ماده از كجا فهمید كه انسان نیاز به همسر هم دارد كه عین مرد، زن و عین زن، مرد را آفرید. اینكه انسان به همسر نیاز دارد، این نیاز را از كجا فهمید؟ حالا شما میتوانید بگویید: نمیدانم برای چه؟ یك سری حرفها را قطار كنیم. بگوییم یك چیزی درست شد. بی نقشه، بی هدف، بی طرح، بی طراح، ممكن است بی هدف یك چیزی درست بشود؟ قطرات بارانی میآید. آبها و جویها و نهرها یك سنگی را در رودخانه میآورد. اما حالا این وجودی كه به نام انسان درست شد این نیاز به همسر را از كجا فهمید؟ میگوید: من از این كه انسان همسر دارد خدا را شناختم. قرآن میگوید: خدا انسان را آفرید و برایش همسر درست كرد «لِیَسْكُنَ إِلَیْها» همسر آفرید تا به او آرامش بدهد. خداوند دربارهی همسر میگوید: «لیسكن» به معنی آرامش است. به مسكن میگویند: مسكن، زیرا به انسان سكون میدهد. به همسر هم میگویند: مسکن، چون طرف مقابل مرد به زن یا زن به مرد آرامش میدهد. به شب هم میگویند: «سَكَناً»(انعام/96) شب هم به انسان آرامش میدهد. آرام بخشها سه چیز هستند. همسر، شب و مسكن است. بعد یك عروس و داماد كه ازدواج كردند «فَلَمَّا تَغَشَّاها» این دیگر یك خرده سكسی است، ترجمه نمیكنم. همین كه شب شد «حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً» همین كه اینها ازدواج كردند، و طی مراسمی«حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً» یعنی احساس میكند گویا باردار شده است. «فَمَرَّتْ بِهِ» یك چند روزی میگذرد «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ» زن سنگین میشود. احساس میكند بچه سنگین شده است. حامله شده است و سنگین شده است. بعد وقتی بچه در شكم است، پدر و مادر وقتی با هم حرف میزنند میگویند: ان شاءالله خدا یك اولاد به ما بدهد، اولاد خوب «دَعَوَا» یعنی پدر و مادر هر دو «دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما» میگویند «لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً» اگریك اولاد صالح به ما بدهی «لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرینَ» ما تو را شكر میكنیم. قرآن میفرماید كه «فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِكُونَ»(اعراف/190) وقتی به این زن وشوهر «صالِحاً» اولاد صالح دادیم، برای خدا شریك قائل میشوند. یعنی تا بچه میخواهد بگوید: خدا، میگوید: خدا! ولی باید به آب و نان رسید. میگوییم: حالا خدا راضی نیست. میگوید: میدانی خدا راضی نیست، ولی میخواهیم زندگی كنیم. یعنی بچه درست میفهمد پدر و مادر این را منحرف میكنند. بعضی بچهها خیلی قشنگ حرف میزنند. جوان میگوید: پدر جان چرا نمیگذاری به جبهه بروم؟ نه مرگ این قدر ترسناك است، نه زندگی این قدر شیرین است كه بنشینیم و صدام بیاید و توی سرمان بزند. زندگی به معنی شرف است، زندگی به معنی ذلت نیست. زندگی ذلیلانه مردن است و مردن شرافتمندانه زندگی است. میگوید: پدرجان تو حالا بناست داماد بشوی، من برای تو خانه خریدهام، طبقهی بالا را میخواهم بسازم. خلاصه او دنبال شرف است. این دنبال این است كه میخواهم برایت خانه بسازم، نمیگذارد. هم این آقا وقتی خانم حامله بود و كنار هم نشسته بودند و اختلاط میكردند با هم میگفتند: خدایا «لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرینَ فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِكُونَ»(اعراف/190-189) خدا همین كه یك انسان صالح به ایشان داد «جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ» بگذریم.
گاهی هم در زكات و مالیات اسلامی بدقولی میكند. قصهاش را مدتی قبل گفتم. در سوره توبه آیه75 میفرماید كه: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ»(توبه/75) بعضی از مردم با خدا عهد میبندند. میگویند: «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» اگر خداوند از فضلش وضع مرا خوب كرد و اوضاعم رو به راه شد «لَنَصَّدَّقَنَّ» ما صدقه میدهیم «وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ» و از افراد صالح میشویم، صدقه میدهیم، زكات میدهیم، به فقرا میرسیم و. . . همه حرفها را میزنند «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ»(توبه/76) بخل میكنند. وقتی ندارد میگوید: خدایا بده میدهم. تا به او میدهم بخل میكند. پس ببینید در زكات، جهاد، نبوت نامردی است. ازاین بدقولیها خیلی هست.
بحث ما چه بود؟ غش با خدا بود. حدیث داریم اگر به یك كسی گفتی بیا جنس خوب به تو میدهم و سود از تو نمیگیرم، دیگر خوب نیست كه از او سود بگیری. تو گفتی: از تو سود نمیگیرم. غش با خلق خدا، غش با خداست. اگر به یك كسی میگویی تو را دوست دارم، راست بگو. نگو دوستت دارم، بعد به او نارو بزن. صادق باشید.
امام كاظم در خانه رفت، امام رضا بچهی كوچكی بود. گفت: بابا، گفت: جانم. گفت: آقا این مرد از یاران ماست به ایشان بگو بفرمایید داخل. فرمود: چون الآن آمادگی ندارم پذیرایی كنم. كسی كه قلباً آمادگی ندارد، بگویم: بیا تو؟ نمیگویم: بیا تو. البته اگر آمادگی داشتم میگویم: بفرما. یك خورده راست بگوییم. تمام كشورهای اسلامی دروغ میگویند كه مسلمان هستند و دنیا این را فهمیده است. در یك جلسهای كه سفیر ما به خانمها دست نمیداد. سفیر كشورهای دیگر دست میدادند. یكی گفته بود: اینها مسلمان راست هستند و آنها مسلمان دروغین هستند. شما حساب كنید كه آدمی مثل سعودی كجایش به اسلام میخورد؟ چون میگوید: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر»(عنكبوت/45) نماز باید جلوی منكرات را بگیرد. آیا الآن كه مردم فلسطین به دست اسرائیل كشته میشوند، آیا كشتن مسلمانان فلسطین منكر نیست؟ آیا نماز در مسجد الحرام نباید یك اثری داشته باشد؟ نماز میخوانند میروند انگار گاو در طویله میاید و میرود. آخر نمازی كه جلوی فساد را نگیرد نماز نیست. ما زمان شاه نمازمان نماز نبود. یك مگس از آن حساب نمیبرد. الآن نماز جمعه معنا و مفهوم دارد. چون بالاخره روی نماز جمعه یك حسابی میشود. این میزان الحرارهی جمهوری اسلامی است. همین كه شلوغ میشود، همین كه خطبه هایش اوج بر میدارد، خوب حساب میكنند. كشتن مسلمانان فلسطین منكر است و كویت، اردن، حجاز و مصر و. . . همهی اینها هیچ غلطی نمیكنند و همگی دروغ میگویند. ما الآن كشور اسلامی نداریم. خودمان مسلمان هستیم و خدا را شكر كنیم، خدا سایه شهدا را از سر ما كم نكند. اینها ما را به اسلام واقعی هدایت كردند. قدر آن را بدانیم.
من دیشب، یك چیزی به ذهنم آمد. دیدم ما وقتی نعمتهای خدا را میگوییم، مثلا میگوییم: الحمدالله كه چشم دارم. خدا میگوید: این یك نعمت است، فرض كنید اگر چشم نبود چه میشد؟ گاهی هم باید از آن طرف حساب كرد. یكی از راههای خداشناسی میگوید: اگر طور دیگر بود چه میشد؟ آیه زیاد داریم. شما الآن حساب میكنی به آب میرسی. حالا قرآن میگوید: اگر كندی و به آب نرسیدی چه میكنی؟ پس یاد خدا باش «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیكُمْ بِماءٍ مَعینٍ»(ملك/30) اگر صبح كندید و هرچه میكنید «فَمَنْ یَأْتیكُمْ بِماءٍ مَعینٍ» الآن الحمدالله رزق دارید ولی قرآن میگوید: اگر طور دیگر بود چه؟ «إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ»(ملك/21) اگر خدا رزقش را قطع كرد چه میكند؟ باران قطع شد چه میكنید؟ الآن الحمدالله هستیم حالا اگر خدا جان را گرفت چه؟ «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ أَوْ رَحِمَنا فَمَنْ یُجیرُ الْكافِرینَ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ»(ملك/28) ما الآن حساب میكنیم در اتوبان هستیم، در جمهوری اسلامی و در جاده صاف راه میرود، دست اندازهایش را دیگران انجام دادند. ابوذر كتك هایش را خورد. موسی بن جعفر زندانش را رفت. زمان طاغوت مجاهدین مخلص ما زجرهایش را كشیدند. من و شما الآن در اتوبان هستیم و در جاده صاف راه میرویم. ما همین طور راحت هستیم، تا تشنه شدیم آب میخوریم. آب هم كه خوردیم اگر یادمان باشد میگوییم: سلام الله علی الحسین، اما یكبار كه آب میخوریم با خود بگوییم: اگر تلخ بود چه؟ ما دیگر به این فكر نكرده بودیم. قرآن میگوید: اگر بخواهم «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ»(واقعه/70) همیشه قول ندادهایم که آب شیرین باشد. اگر بخواهیم آب را تلخ قرار میدهیم. شما راحت درختها را در فصل بهار سر سبز میبینی. اما حالا كه گفت: فصل بهار است، ما میتوانیم همین طور كه پاییز را خشك كردیم، همین طور برای همیشه «لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ»(واقعه/65) را ببینید. چه آیههای قشنگی در قرآن است. اگر بخواهیم درختان را حطام قرار میدهیم. اگر بخواهیم آبی را كه میخورید تلخ قرار میدهیم. تو هستی نفس میكشی، اگر بخواهیم «أَهْلَكَنِیَ اللَّهُ» رو را میگیریم. رزق داری، اما اگر بخواهیم «إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ» این هم یك حسابی است. ما باید خدا را شكر كنیم. واقعا اگر ما در سعودی بودیم چه خاكی به سرمان میكردیم؟ چه مسلمانی بودیم؟ اگر مسلمان كویت بودیم و گیر یك چنان حكومتی بودیم، چه میكردیم؟ اگر واقعاً ما در بسیاری از كشورهای دور بودیم، چه میكردیم؟ الآن وضع ما خیلی خوب است. ما الآن كشورداریم كه من خودم در آن كشور بودم و دیدم كه یك جوانی تقریباً 12 ساله از گرسنگی چوب میجوید و در فقر بسیر زیادی زندگی میكنند. من نمیتوانم در تلویزیون اسمش را ببرم. همین الآن كشوری داریم كه سالی چند میلیون آدم از قحطی در آن میمیرند.
قرآن آیات زیادی را دارد كه میگوید: این طور نیست كه شما طبق معمول وضعت خوب باشد. اگر ما بخواهیم طوری دیگر انجام میدهیم. شما كه این جا نشستهاید هیچ وقت گفتهاید الحمدالله كه زمین زیر پایم نمیلرزد و زمین سفت است و روی آن راه میرویم؟ قرآن میفرماید كه: «إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ»(سبأ/9) بخواهیم زمین را تكان میدهیم، كه نتوانید روی آن حركت كنید. قرآن میفرماید: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْكُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ»(قصص/71) این زمین را طوری حركت میدهیم كه شب و روز دارد. من میتوانم همین طور كه شما چراغ گازت را روی شمعك میآوری، من هم میتوانم حركت زمین به دور خودش را روی شمعك بیاورم. یعنی شب طول بكشد، آن وقت هیچ كاری هم نشود كرد. دیگر این جا سازمان ملل و این حرفها نیست. سازمان ملل هم در تاریكی مینشیند. اگرشب را طولانی كردیم، چه كسی برایتان روز میآورد؟ و اگر حركت زمین را كند كردیم و روز طول كشید، چه كسی برای شما شب را میآورد؟ همین طور راحت شب میاید روز میرود و ماغافل هستیم. خداوند گفته است «یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ»(یوسف/105) از كنار شب و روز، از كنار آیهها در زمین و آسمان میگذرند و غافل هستند. قرآن میفرماید: اگر بخواهم همهی شما را میبرم و یك گروه دیگر را میآورم. «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْكُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ»(فاطر/16) قرآن میفرماید كه «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»(بقره/20) خداوند بخواهد چشمت را میگیرد، چشمت باز است ولی نمیبیند. یكی از كسانی كه همهی ما او را دوست داریم، ایشان گفت: خداوند یك مرتبه حافظه را از من گرفت و هرچه بلد بودم یادم رفت. حتی یك ربع فكر كردم كه اسم خودم را به یاد بیاورم. این طور نیست كه الآن شما درخانهات را بلدی، اگر بخواهد حافظه را بگیرد، همهی شما همین امشب خانه هایتان را گم میكنید. من كسی را دیدم كه سی صد متری خانهاش، حافظهاش را از دست داده بود، یك میدان بود، ایستاده بود. به او گفتند: چه شده است؟ گفت: خجالت میكشم كه بگویم. من خانهام را گم كردهام. من كسی را سراغ دارم كه در سن چند سالگی میگفت: من الله اكبر، بسم الله الرحمن الرحیم را فراموش كردم، یادم رفت كه الحمدالله رب العالمین بگویم. عمری نماز خواندهام، ولی یك مرتبه خدا حافظه را از من گرفت وایستاد. فرض كنید اگر حافظه نبود چه میشد؟ این آبی را كه میخوریم همیشه شیرین نیست. اگر بخواهیم درختها همیشه سبز نیستند، اگر بخواهیم درختان را حطام قرار میدهیم. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»(بقره/20) «وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْیُنِهِمْ»(یس/66)
ما گاهی بد قولی میكنیم. نذر میكنیم، به نذرمان وفا نمیكنیم. میگوییم: ای خدا! بچههای ما همه پسر هستند، یك دختر خوب به ما بده، اسمش را فاطمه میگذاریم. تا دختر به دنیا میاید اسمش را فاطمه نمیگذاریم. فاطمه به معنی نمونه است. میگویی: خوب در شناسنامه فاطمه باشد. تا میبینی یك شیخی از این انجمن اسلامیها، به افطاری آمدند تا گفتند: اسمش چیست؟ بگوییم فاطمه است. ولی نه! چون برادرم آمریكاست ما برای این كه میخواهیم در نامه بنویسیم برای داداش اسمش را میگذاریم. . . در شناسنامه یك اسم مذهبی داشته باشد، برای شب اول قبر، برای انجمن اسلامی یك اسم مذهبی داشته باشد. الحمدلله این طور نیست. زمان شاه این طور بود. الآن افتخار میكنند. دیگر گذشت زمانی كه ما تقلید میكردیم. الآن دیگران از ما تقلید میكنند.
در مورد بدقولی قرآن میفرماید كه: «وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْكَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ»(محمد/20) یك عده میگفتند: چطور شده است كه آیه نمیآید؟ باید طرحهای انقلابی زد، باید كفار را هلاك كرد، در حرف هایشان خیلی مانور میدادند. قرآن میفرماید: «فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فیهَا الْقِتالُ» وقتی یك سورهای نازل میشود كه فرمان جهاد در آن است «رَأَیْتَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْكَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ» افرادی كه مریض هستند چنان نگاه میكنند و خیره میمانند كه. . .
بحث امروز ما چه بود؟ بحث امروز ما این بود. خدا از یك عده تعریف میكند، میگوید: «أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ»(حجرات/15) راست میگویند، پای حرفشان میایستند. اگر میگوید: خدایا دوستت دارم، واقعاً نماز میخواند. اگر میگوید: علی را دوست دارم، واقعاً علی گونه زندگی میكند «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ»(دهر/7) به نذری كه كرده است وفا میكند. امانات و عهدش را مراعات میكند. به چك و سفتهاش، به قولش، به مهریه همسرش، حتی به بچهی كوچكی كه قول میدهد فلان چیز را برایت بگیرم، حتما میگیرد. وگرنه قول نمیدهد. یا قول نده ولی اگر قول دادی به قولت عمل كن. خدا از یك عده تعریف میكند كه اینها پیمان نمیشكنند. دربارهی یك عده هم میگوید: اینها بدقول هستند. دربارهی خدا بدقولی میكنند. دربارهی نبوت بدقولی میكنند و خدا را شكركنیم كه در ایران هستیم. ایران گفت: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و پای آن ایستاده است. 7، 8 سال است ایستاده است. خون داده، جان داده، بمباران، بمب شیمیایی، آوارگی، شهید، اسیر، مفقود، مجروح، همهی اینها راداده است، هنوز هم درمانورها، در رده بندیها، در حمایت از انصار مجاهدین، جمع میشوند. چند سال است ما گفتهایم كه طرفدار اهل بیت هستیم، هنوز هم ایام فاطمیه و عاشورا، استوار هستیم. واقعاً ما باید بگوییم رحمت به آن شیری كه مادران ما به ما دادند. رحمت بر پدران ما، درود و سلام خدا بر اجداد ما، بر نیاكان ما، درود و سلام بر علامه حلی كه نیم ساعت بحث كرد و ایران را درخط اهل بیت آورد و این نیم ساعت چه بركتی داشت. میدانید علت این كه ایران از باقی كشورهای اسلامی جدا شد چه بود؟ ما همه یك دست بودیم. یعنی ما هم مثل سعودی وكویت و امثال آنها بودیم. علت این كه ایران، ایران شد و در خط اهل بیت شد، نیم ساعت علامه حلی بحث كرد. بحث نیم ساعته سرنوشت ساز بود. خداوند تمام علما و شهدایی كه ما را این چنین وفادار به اسلام قرار دادند، رحمت كند.
خدایا! تو را به حق محمد و آل محمد، ما و نسل ما را تا ابد وفادار اسلام، اهل بیت، قرآن، انقلاب، امام، امت و شهداقرار بده. نماز عهد خداست، به این عهد پایبند باشیم. به نماز جمعه عنایت بشود.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»