الزامات و موانع اندیشه مهدویت / اشاراتی بر آسیب های تفکر مهدوی
مطلب حاضر سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمد مهدی میرباقری در جمع اعضای جامعه ی اسلامی مهندسین تهران است که حول "اندیشه ی مهدویت و الزامات و موانع آن" به تاریخ 8 آبان ماه سال 1390 ایراد شده است. ایشان با طرح دامنه ی بحث اندیشه ی مهدویت از انبیاء عظام تا برپایی دولت حضرت در پایان تاریخ، لوازم آن را در دوره ی جمهوری اسلامی ایران را موضوع کلام خود قرار داده؛ و پس از جریان شناسی گرایش های مهدوی در جامعه ی کنونی، به تعدادی از شبهات مطرح شده پاسخ گفته اند.
اندیشه ی مهدویت، محل طرح مباحث بسیار گسترده ایست و موضوعات متعددی از معارف اسلامی را به خود اختصاص داده است؛ به گونه ای که راویان عظیم الشان جهان تشیع، کتاب های ارزش مند متعددی را در این زمینه تالیف نموده اند و جامعه ی شیعه عصر غیبت را با این معارف ناب مأنوس ساخته اند. در روایات آمده است که روزی "زراره" یکی از اصحاب خاص حضرت امام صادق علیه السلام به آن حضرت عرض کرد : ما چهل سال است که درباره حج از شما سوال می کنیم؛ ولی هنوز احکام حج تمام نشده است!» حضرت در پاسخ شگفت زدگی "زراره" فرمودند: «خانه ای که قبل از خلقت آدم، محل تجمع ملائکه بوده است، پیداست که احکامش به این زودی تمام شدنی نیست!
با این اوصاف، اگر احکام حج تا این اندازه گستردگی موضوعی برای بیان مطالب و احکام داشته باشد؛ بحث در باب وجود مقدس حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از وسعت بیش تری برخوردار خواهد بود. حضرت، کلمه ی تامه ی خداوند متعال است؛ ایشان کلمه ی روح، نور و اسم اعظم الهی هستند. ناگفته پیداست معارفی که حول چنین شخصیت عظیمی قابلیت طرح دارند، به این زودی ها تمام نمی شود. نگاهی گذرا به دامنه ی روایات نورانی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام گواهی می دهد که مساله ی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف حتی موضوع بحث جمیع انبیاء و رسل الهی بوده است و تا برپایی حکومت حضرت در پایان تاریخ نیز ادامه خواهد داشت.
جريان مهدويّت، جريان تحقق ولايت و حکومت حقّه به نحو تام و تمام است و تقرب کائنات عالم به سوی خداوند متعال از بستر آن اتفاق می افتد. با جریان مهدویت، کلمه ی باطل محو می شود و بساط ظلمت اولیای طاغوت و حجابی که در برابر ولایت حقه ایجاد کرده بودند، از عالم جمع می گردد. تاریخ نیز بستر زمانی بروز و ظهور مراتب تهذیب نفوس و اراده های انسانی جهت آمادگی تدریجی برای حضور در عصر ظهور بوده است. یکی از نقطه عطف های تاریخی این مسیر دشوار و پر پیچ وخم، عاشوراست؛ به واسطه ی عاشورا، وجدان جامعه ی بشری از ماهیت خیر و شر ارتقاء یافته، و روح جدیدی در کل حیات بشری دمیده شده است.
به هر حال، تکلیفی که از ناحیه ی تحقق عصر ظهور و اندیشه ی مهدویت به روی امم تاریخی نبی اکرم صلی الله علیه وآله نهاده شده است، همواره قابل بررسی است؛ عصر ما نیز نه تنها مستثنی از این مساله نیست، بلکه از حساسیت بیش تری نسبت به گذشته برخوردار است. برای روشن شدن مصادیق تکلیفی که از این بحث به دوش ماست، ابتدا باید نگاه جامعی به اصل اندیشه ی مهدوی داشته باشیم و سپس ببینیم «مهدویت، چه حوزه هایی از زندگی ما را شامل می شود؟» و «لوازم و الزامات "مهدوی زیستن" و ساختن یک "جامعه ی مهدوی" چیست؟» در نهایت نیز باید به این نکته برسیم که «چه آسیب هایی این اندیشه را تهدید می کنند؟» و «شاخصه های گرایش های انحرافی که ممکن است جامعه ی ما را تحت تاثیر افراط ها و تفریط های خود قرار بدهند، چیست»
1- نگاه فرانگرانه به اندیشه ی مهدویت
لازمه ی تحقیق و تفحص در حوزه ی مهدویت، نگاه فرانگرانه و فلسفه ی تاریخی است. از منظر والای چنین دانشی است که می توان وسعت عمل و دامنه ی تاثیرگذاری امام علیه السلام را درک کرد و به مراتبی از حقایق آن راه برد. اما با همه ی این وسعت، این دانش به تنهایی نارساست.
1/1- مرجعیت قرآن و عترت، لازمه ی تحقیق و پژوهش در حوزه ی مهدویت
اگر چه موضوع "فلسفه ی تاریخ شیعه" تبیین گر جریان تکامل تاریخی و اجتماعی شیعه است؛ اما موضوع مهدویت فراتر از این تبیین هاست. رسیدن به چنین منظر واسعی، در ظرف ما نیست؛ و نمی توانیم بدون تمسک به وحی و خاندان عترت، نگاه فرانگرانه ای به جریان مهدویت و ماموریت خاص حضرت در هدایت عوالم داشته باشیم. حضور ما همانند سلول های پیکره ی جهانیست که حضرت، کلمه ی روح آن جهان هستند. فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ كَلِمَاتُه(1) پس ما روح خدا و کلمات او هستیم.
آیات فراوانی از کتاب الهی، معطوف به وجود مقدس امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است. در روایات نیز به این مهم اشاره شده است که ولایت اهل بیت علیهم السلام قطب قرآن است؛ و مفاهیم قرآنی حول وجود معصوم علیه السلام معنا پیدا می کنند. حضرت صادق علیه السلام در یک بیان نورانی فرموده اند : إن الله جعل ولايتنا أهل البيت قطب القرآن ، و قطب جميع الكتب، عليها يستدير محكم القرآن، و بها نوهت الكتب و يستبين الإيمان(2)
هم چنین آن حضرت در یک بیان شریف دیگر، مفاهیم و محتویات مندرج در قرآن را به سه دسته تقسیم کرده و به "خثیمه"، یکی از اصحابشان، می فرمایند : القرآن نزل أثلاثا؛ ثلث فينا و في أحبائنا، و ثلث في أعدائنا و عدو من كان قبلنا و ثلث سنة و مثل(3)
برای این مطلب، شاهد مثال های گوناگونی را می توان عرضه داشت؛ به عنوان نمونه؛ مراد از سوگندهایی که خداوند متعال در آیات سوره ی مبارکه ی «الشمس» و «اللیل» به آن ها قسم یاد می کند، معصومین علیهم السلام هستند : وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها * وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها * وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها؛ سوگند به آفتاب و روشنى اش به هنگام چاشت * و سوگند به ماه چون از پى آن برآيد * و سوگند به روز چون گيتى را روشن كند. «شمس» حقیقی عالم، وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه وآله است و همه ی روشنایی، فروغ و هدایت هستی با این چراغ عالم افروز تأمین می شود. «ضحی» دین حضرت است؛ دین حضرت، پرتوی از وجود مقدس ایشان، و شعاعی از کلمه ی تامه ی الهی است. مقصود از «قمر» نیز، امیرالمومنین علیه السلام است که نور نبی اکرم صلی الله علیه وآله را منعکس می کنند؛ تالی تلوی که برای معصوم علیه السلام می توان تعریف کرد، خودش باید معصوم باشد؛ و غیر معصوم را به این مجال راه نیست. تجلی «نهار» هم، وجود نورانی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است که با ظهورشان، دین نبی اکرم صلی الله علیه وآله را ظاهر می گردانند و امت ایشان را به کمال حقیقی می رسانند.
آن چه خداوند متعال در این آیات به شکل مجمل بیان می دارد، جریان کلی هدایت و سیر عوالم از هبوط تا عصر ظهور است. عالم شمسی دارد و قمری نور آن خورشید عالم تاب را منعکس می کند؛ سیر نورانیت عالم و جدال با تاریکی تا آن جا ادامه خواهد داشت که با تجلی نهار، اثری از ظلمت در پهنه ی کائنات باقی نماند و مخلوقات با ظهور نور دین نبی اکرم صلی الله علیه وآله به کمال حقیقی و عبودیت حضرت حق برسند. نقطه ی بروز این کمال و تجلی نهار، ظهور وجود مقدس حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
شب عالم و چیستی و چگونگی ظلمت، در آیات نورانی سوره ی مبارکه ی «اللیل» بیان شده و درگیری نبی اکرم صلی الله علیه وآله در آن مطرح گردیده است : وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشىَ * وَ النهََّارِ إِذَا تجََلىَ ؛ سوگند به شب آن گاه كه جهان را در خود فرو پوشد * و سوگند به روز آن گاه كه آشكار شود. روایات اهل بیت عترت و طهارت علیهم السلام این آیات را معنا کرده و فرموده اند: مراد از «اللیل» دولت بنی تیم و بنی عدی یا خود دومی است؛ آن ها حجاب دولت امیرالمومنین علیه السلام شدند و از ظهور حقیقت نور و کلمه ی ولایت ایشان ممانعت به عمل آوردند. «النهار» هم وجود مقدس امام زمان روحی وارواحنالتراب مقدمه الفداء است که با تجلی خود بساط دولت ظلمت و شب تاریک و جور تاریخ را جمع می کند و پرتو شمس نبی اکرم صلی الله علیه وآله و دین آن حضرت را ظاهر می گرداند.
2/1- نورانی شدن ارض عالم به کلمه ی نور» مقیاس حوادث عصر ظهور
بنا به آیات و روایات، حقیقت عصر ظهور، تجلی کلمه ی تامه ی الهی در پهنه ی عالم است. وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه وآله از مسیر و مجرای خلیفه ی تام ایشان تجلی می کند و به عمر دولت باطل خاتمه می بخشد. این نگاه، مهیمن بر تحلیل های دیگر است؛ افق کلانی است که نگاه های خرد را نیز در بر می گیرد و عصر ظهور و اتفاقات آن هم چون: «جاری شدن عدالت در عالم» را تبیین می کند. اگر عالم، عالم دیگری می شود و روابط به شکل عادلانه تنظیم می شوند، این تحول از آثار تجلی «کلمه ی نور» الهی است. بخشی از آثار این تجلی در صلوات بعد از زیارت آل یاسین آمده است : «اللّهمّ انّى أسئلك أن تصلّى على محمّد نبىّ رحمتك و كلمة نورك و أن تملأ قلبى نور اليقين و صدرى نور الايمان و فكرى نور البيان و عزمى نور العلم و قوّتى نور العمل و دينى نور البصائر من عندك و بصرى نور الضّياء و الرّحمه و جسمى نور الايمان و مودّتى نور الموالات لمحمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و مودّة آله عليهم السّلام حتّى ألقاك و قد وفيت بعهدك و ميثاقك فلتسعنى رحمتك يا ولىّ يا حميد»
در واقع، مقیاس تحولاتی که در مباحث مهدویت باید در نظر گرفته شده و حوادث در نسبت با آن تنظیم شوند، ظهور «کلمه ی نور» در سرتاسر عالم است؛ هرگاه در تحلیل های خود از این مقیاس افول کنیم، دچار خُرد نگری در مساله ی کلانی چون ظهور حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهیم شد و از ابعاد وسیع آن غافل خواهیم ماند.
عصر ظهور، عصر جوشش غيب عالم و ظهور حقيقت، از افق عالم غيب در عالم دنياست. آن چه در این عصر برای انسان تدارک دیده شده، و انسان مامور به فلاحت در آن است؛ بيش از آن چیزی است که انسان در شب عالم با آن روبروست. حقیقتی پنهانی در پس این عالم نهفته است که حجاب آن در عصر ظهور برگرفته می شود. حتی مراتبی از هدایت قرآن، متوقف بر ایمان به آن غیب است؛ بدون ایمان به آن غیب، بهره مندی از حقایق و هدایت های کامل قرآن مقدور نمی شود : «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين * الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون؛ اين است همان كتابى كه در آن هيچ شكى نيست، پرهيزگاران را راهنماست * آنان كه به غيب ايمان مى آورند و نماز مى گزارند و از آن چه روزيشان داده ايم انفاق مى كنند»
طبق معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام يكي از مصادیق غيب ، وجود مقدّس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. ارتزاق از مراتب عالی هدايت قرآن، متکی بر ايمان به ایشان می باشد؛ و لذا اسرار والای قرآن جز با ايمان به آن حضرت براي انسان گشوده نمي شود.
نکته این جاست که ظهور چنین غيبی در عالم طبيعت و اراده هاي انساني، و جوشش «كلمه حيات» و «كلمه ي نور» در عالم، متوقف بر ظهور آن حضرت است. از این روست که آیاتی چون: « اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(4) یا «و أشرقت الأرض بنور ربّها»(5) به ظهور حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تفسیر شده اند. در واقع، جوشش حیات، منوط به تجلی «کلمه ی ماء و روح» است؛ شب عالم، دوره ی دولت باطل و نفوذ دستگاه شیاطین انسی و جنّی است. فضای شب، عرصه ی جریان یافتن ظلمت ابلیس لعین در عالم دنیا و تسرّی در اراده های انسانی است؛ اما در عصر ظهور، حقیقت «کلمه ی ماء» در عالم جاری می شود و کائنات به حیات طیبه نائل می گردند. بقیه ی اوصافی که حول عصر ظهور در کلام اولیای معصومین علیهم السلام بیان شده، آثار و برکات این تجلی ا ست و در جریان یافتن «کلمه ی ماء» و احیاء ارض به این کلمه ی طیبه ریشه دارد.
3/1- محوریت امام معصوم علیه السلام در تحقق عصر ظهور
جریان هدایت الهی از بستر جدال تاریخی جبهه ی نور و ظلمت در جهان گذر می کند و به واسطه ی اولیای الهی بر کائناتی که به عنوان سرباز در یکی از این دو جبهه مشغول نبردند، جاری می شود. این مطلب در آیه ی معروف به نور بیان شده است: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليمٌ * فىِ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاَْصَالِ * رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تجَِرَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَوةِ يخََافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَرُ * ... * أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور»(6)
آیات فوق در مقام بیان این مساله هستند که جریان هدایت، جریان ولایت تاریخی اولیای نور است. انوار هدایت خداوند متعال که همه ی عوالم را فرا گرفته است، از طریق نور الهی در عالم متجلی می شود. طبق تاکید این آیه، مثل نور الهی، مثل مشکاتی است که همه ی انوار هدایت در آن متمثل شده اند. بنا به روایات اهل بیت علیهم السلام مراد از این مشکات، صدر نبی اکرم صلی الله علیه وآله است؛ و با تجلی ایشان، انسان ها می توانند به معرفت خداوند متعال دست پیدا کنند. این مطلب که معرفت به اولیای معصومین علیهم السلام طریق معرفت به حضرت حق است، بدین خاطر است که اراده و خواست و حکمت الهی چنین ایجاب کرده تا ایشان طریق معرفت الهی باشند؛ خداوند می خواهد خودش را با این رجال بشناساند و طرق دیگر به معرفت او ختم نمی شوند.
حضرت صادق علیه السلام در کلامی نورانی به مفضل می فرمایند : «انّ اللَّهُ تَبَارَكَ وتَعَالَى إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ يُعْرَفَ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ يُطَاعَ بِطَاعَتِهِمْ فَجَعَلَهُمْ سَبِيلَهُ وَ وَجْهَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ غَيْرَ ذَلِكَ(7) خداوند مي خواهد به وسيله مردان شناخته شود و با پيروى از آن ها اطاعت او را كرده باشند و راه آن مردان را راه خويش قرار داده جز اين از كسى نمى پذيرد.»
طریق معرفت خداوند متعال، این رجال هستند؛ اگر در نمازهای روزانه از خداوند طلب هدایت به «صراط مستقیم» می کنیم، «صراط مستقیم» ولایت این بزرگواران است؛ عصر ظهور، عصر تجلی حقیقت این رجال در عالم است. به بیان دیگر، عصر ظهور، عصر توحید و معرفت الهی است.
در عصر ظهور، از جانب عالم غیب، دستی بر عالم دنیا و اراده های انسان ها برده می شود و این عوالم را متحول می کند. محور این تحول هم وجود مبارک و مقدس امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است؛ این ید مبارک، مدیر و سرپرست تحولات و تغییرات عصر ظهور است. نقش اصلی ظهور را ایشان به عهده دارند؛ ایفای نقش های کلیدی در تحقق عصر ظهور، در ظرف وجودی ما نمی گنجد؛ ما هم دخیلیم، هم هیچ کاره!
اگرچه در فلسفه ي تاريخ شيعه، اراده هاي انساني در مسير تاريخ مؤثراند؛ ولي محور تكامل تاريخ، اراده ي وليّ معصوم علیه السلام است. ایشان تصرف مي كنند و عالم را وارد فضاي ديگري مي سازند. عصر ظهور، عصر برپا شدن «مدرنيته ي اخلاقي» و يا حتي تحقق «تمدّن اسلامي» نيست! چيزي فراتر از يك تحول تمدني اتفاق مي افتد؛ مقیاس تحولات عصر ظهور، از مقیاس تحولات تمدنی نیز فراتر است. نشئه اي از عالم به نشئه ي ديگر، و عالم دنيا به عالم ديگري تبديل مي شود. به بیان دیگر می توان گفت با ظهور حضرت، درجاتی از جنت در عالم جاری می شود و انسانی که به عالم دنیا هبوط كرده بود، زندگی تازه ای از سر می گیرد و طعم حقیقی بندگی را در ملکی که آن حضرت به پا می کنند، می چشد.
برای مثال: قدرت و توان ما در معماری، محدود است. گروه کثیری از انسان ها سال ها زحمت می کشند و بنا و شهری را به پا می کنند؛ در بنای عالم معنوی هم همین گونه است؛ ساختن بلدهای معنوی محتاج دست های بزرگی است، تا دست چپاول گران طاغوت توان نابود ساختن آن را نداشته باشند. دست های کوچک ما توان ساختن بنایی به آن استواری را ندارند.
گاهی دیده اید که مورچه ها زحمت می کشند و برای خودشان بنایی می سازند؛ اما ما با یک تصرف کوچک می توانیم آن ها را خراب کنیم! حالا اگر قرار بود برای این مورچه ها خانه هایی بسازیم، چقدر کارشان آسان می شد؟! معماری عصر ظهور با دست ما انسان ها، شبیه ساختن خانه توسط مورچه هاست؛ وسعت تحولات عصر ظهور ایجاب می کند که امام معصوم علیه السلام معماری چنین بنای عظیمی را متکفل بشوند.
4/1- تجلی حقیقت وجود معصوم علیه السلام مبنای تحولات عصر ظهور
وجود حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نه تنها محور تحولات عصر ظهور است، بلکه این تحولات، از تجلیات ایشان محسوب می شوند. اگر با ظهور حضرت، عالم به حیات می رسد؛ نور جاری می شود؛ عدالت کلی محقق می گردد؛ همه و همه به خاطر این است که حضرت تجلی می کنند و کلمه ی حیات و نور را به عالم می رسانند. تجلی کلمه ی نور و حیات، برخاسته از تجلی حضرت است.
گاه ممکن است تصور ما از عصر ظهور این باشد که حضرت، فاعل معدّ تحولات هستند؛ یعنی در ظرف عالم، استعدادهایی هم چون حیات، نور و عدل وجود دارد، و حضرت با ظهورشان کمک می کنند تا این ظرفیت ها به شکوفایی برسند. اما حقیقت چیز دیگری است؛ همه ی این تحولات، تجلیات وجود خود حضرت حجتعجل الله تعالی فرجه الشریف هستند. در واقع، آن چه در عصر ظهور محقق می شود، ظهور خود حضرت در عالم است. در عصر ظهور، نه تنها جسم حضرت در میان عام و خاص ظاهر می شود؛ بلکه از حقیقت ولایت ایشان نیز حجاب برگرفته می شود و حقیقت ولایت ایشان در عالم ظهور پیدا می کند. این مطلب، بیان حقیقت حوادث ظهور است؛ کوچک کردن تحولات در حد امداد حضرت برای پیاده کردن عدالت، نوعی انحراف از حقیقت باطنی مهدویت است.
2- الزامات حرکت به سمت عصر ظهور در دوره ی غیبت
تاریخ بشری سیری طولانی از ابتدای هبوط آدم علیه السلام و ظهور انبیاء اولوالعزم علیهم السلام تا بعثت مبارک نبی اکرم صلی الله علیه وآله را سپری کرده است. اوصیای آن حضرت یکی پس از دیگری، هرکدام به عنوان یکی از مراحل و سحرگاه های تکامل عالم تا رسیدن به فجر ظهور، در جمع جامعه ی شیعه حاضر شدند و با ارائه ی فصل های متنوع و مورد نیاز تربیتی، آنان را برای حضور در عصر غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف پرورش دادند. اکنون که در دوره ی احتجاب و غیبت ظاهری امام علیه السلام به سر می بریم، معارف بلندی از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام پیش روی ماست که تکلیف و الزامات حرکت به سوی عصر ظهور را برای ما روشن می کند.
1/2- فقها، محور تکامل اجتماعی شیعه
جامعه ی شیعه در عصر غیبت، مراحل متعددی را از سر گذرانده است. سازمان دهی جامعه ی شیعه در غیبت امام با «سازمان وکالت» شروع می شود؛ سپس «جریان حوزه ی بغداد» شکل می گیرد. با هجرت شیخ طوسی به نجف، محور این سازمان به نجف منتقل می شود. آن چه شایان توجه است، محوریت فقها در شکل گیری، تکامل و انتقال این سازمان دهی هاست. ادعایی که محوریت فقها را در تکامل اجتماعی - تاریخی شیعه ی عصر غیبت نفی کند، باطل است. عده ای با دیدن حضور پر رنگ فقها، نمی توانستند چنین حرف باطلی را عنوان کنند؛ اما مدعی می شدند فقها، حافظان حقیقت شریعت در دوره ی غیبت بودند؛ و حفاظت از حقیقت تشیع به عهده ی دیگران بوده است.
در پاسخ باید بگوییم، شواهد حاکی از آن است که فقها نه تنها حافظان شریعت و حقیقت بوده اند، بلکه واسطه ی فیض حضرت در دوره ی غیبت نیز بوده اند ؛ و جامعه ی شیعه را هدایت کرده اند. دست هدایت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از آستین فقها بیرون آمده و هدایت ظاهری و باطنی و سازمان دهی شیعیان را سرپرستی کرده است.
فقها، وظیفه ی حفاظت از نظام جامعه ی شیعه و مراحلی که باید از آن عبور می کردند را به عهده داشتند. گاه با حمایت و حضور در مبارزات علیه حکام جور، و گاه با شکل دادن به دولت شیعی و در نهایت با برپایی نظام ولایت فقیه، سرپرستی خودشان را بروز داده اند. آنان از آثار نقلی و احادیث اهل بیت علیهم السلام حفاظت کرده اند؛ که نتیجه ی این حفاظت، شکل گیری اجتهاد در حوزه های علمیه و پاگیری جدّی آن در دوره ی شیخ طوسی رحمت الله علیه و تحول مراحل اجتهاد تا دوره ی متاخر بوده است.
دقت در سیر این تحولات به خوبی نشان می دهد که با محوریت فقهای اعلام، هم سازمان دهی و جریان سرپرستی جامعه ی شیعه در این مدت تکامل یافته است؛ و هم جریان فقاهت و استضائه از معارف اهل بیت علیهم السلام و کلام جاوید الهی؛ و هم جامعه ی شیعه. سازمان شیعه از شکل وکالت به نظام ولایت فقیه رسیده؛ و جریان فقاهت از دوره ی گردآوری احادیث تا حد نظام اجتهادی رشد یافته است؛ و جامعه ی شیعه که زمانی با حرکت های پارتیزانی در پی رسیدن به حداقل قدرت برای حداقل امنیت اجتماعی بود، امروزه دارای حکومت قدرت مندی است که یکی از قطب های تاثیرگذار در تحولات منطقه خاورمیانه و جهان محسوب می شود و داعیه ی برپایی تمدن جدید بر اساس آموزه های اسلامی را دارد. حتی در نگاه اول نیز چنین تعالی و تکاملی بدون هدایت امام و محوریت فقها غیر ممکن می نماید.
یکی از الزامات دوره ی ما برای قدم برداشتن در اندیشه ی مهدویت و حرکت به سمت عصر ظهور، امتداد بخشیدن به همین حرکت تکاملی است. اگر جامعه ی شیعه از دوره ی مرجعیت به نظام ولایت فقیه رسیده، محصول فراز و نشیب های تاریخی فراوانی بوده است. این تحولات، یک شبه اتفاق نیفتاده و بر اساس تصادف شکل نگرفته اند؛ مسیر حساب شده ایست که با اشاره ی ولایتی حضرت برای اجتماع شیعیان گشوده شده و تا این جا نیز به خوبی طی گردیده است. لازمه ی قرار داشتن در مسیر صحیح مهدویت نیز ایجاب می کند که این مسیر تا عصر ظهور ادامه داشته باشد, چراکه هر گونه انحراف از آن، انحراف از عصر ظهور است.
باید توجه داشت که شکل گیری اقبال مردمی به سمت فقهاء و گشایش اين مسير نیز با هدایت و اراده ی خود حضرت بوده است؛ ایشان اگر مي خواستند، طبقه ي دیگری را مرجع مردم قرار مي دادند؛ اما چنین نکردند! حضرت چنین صلاح دیده اند که فقهاء، طبقه ی واسطی باشند که حمایت حضرت پشت سر آن هاست و ولایت امام معصوم از طریق آن ها جاری می شود.
امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در نامه ای می فرمایند : «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكُم(8) در حوادث واقعه و پيش آمدها به روات احاديث ما رجوع كنيد، زيرا آنان حجت من در ميان شما هستند، و من هم حجت خداوند بر آنها مي باشم.»
خطاب این رقعه در واقع جامعه ی شیعه ی عصر غیبت کبراست؛ حضرت طبقه ی فقهاء را حجت خودشان در میان مردم معرفی کرده و در حوادث و پیش آمدهایی که مردم نیازمند مراجعه به امام هستند، فقهاء را محل رجوع تعیین می کنند. در واقع؛ فقهاء، حجاب نوری حضرت در عصر غیبت اند و انوار حضرت از طریق آن ها در جامعه ی شیعه پرتوافکنی می کند. در مجموع هم اگر کسی منصفانه قضاوت کند، هدایت جامعه ی شیعه توسط فقهاء، نمره ی قابل قبولی دارد.
2/2- تکامل نظام ولايت در مديريت اجتماعی
رشد جریان فقاهت در عصر غیبت، منتهی به شکل گیری نظام ولایت فقیه در زمان حاضر شده است؛ در ادامه ی مسیر تا رسیدن به دولت حضرت نیز، باید این نظام رشد کند و به تکامل برسد. البته قبل از ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف جامعه ی شیعه نمی تواند نظامی رشدیافته تر از نظام ولایت فقیه را پایه گذاری کند.
جامعه ی شیعه در یک دوره از تاریخ، برپایه ی دولت پادشاهی اداره می شد؛ و برای شیعی بودن این دولت کافی بود که شخص پادشاه شیعه باشد. در چنین دوره ای، نهایت حضور فقها و علما نظارت بر حکومت بود [همانند عصر صفویه]. پس از سپری شدن این دوره، بحث مشروطه پیش آمد. در این بازه ی زمانی نیز، با همه ی فراز و نشیب هایی که جنبش مشروطه سپری کرد، ما حصل جریان این بود که تصمیمات دولتی به «فقاهت» و ساختار قدرت به «ولایت» مشروط گردید؛ و زمینه ای فراهم آمد که «نظام ولایت فقیه» تاسیس شود.
مشروط شدن ساختار قدرت به ولایت، امر بسیار مهم و خطیری است؛ خلاء چنین بحثی را به خوبی می توان در جنبش ها و نهضت های اخیر اسلامی مشاهده کرد. این جنبش ها نمی توانند «ولایت» را در قانون اساسی و ساختار قدرت وارد کنند؛ اما حضور ولایت در قانون و ساختار قدرت برای جامعه ی شیعه، با «اصل ولایت فقیه» ممکن شده است. ولایت فقیه به معنای حضور ولایت در ساختار قدرت جهت مدیریت اجتماعی است؛ این نظام زمینه ی مقننی را فراهم می آورد تا عالی ترین مفهوم دینی در ساختار حکومتی حضور پیدا کند و جامعه بر اساس ارزش های اسلامی اداره شود.
دقت و تامل در این تغییرات گواه بر این مطلب مهم است که تاسیس نظام ولایت فقیه، حضور فقیه را از نقش "نظارت" تا سطح "اعمال ولایت" ارتقاء داده است. این تغییر، تنها به معنای جابه جایی یک فرد یا یک طبقه ی علمی در ساختار حکومتی نیست؛ بلکه با برپایی نظام ولایت فقیه، جریان دین در جامعه از حدّ شریعت به حدّ ولایت ارتقاء پیدا کرده است. اگر در عصر ظهور، حقیقت: «توحید، ولایت و شریعت» به نحو کامل در جامعه تجلی پیدا می کند، نظام ولایت فقیه کامل ترین مرتبه ی چنین کمالی متناسب با مختصات عصر غیبت است. اگرچه جای رشد و تکامل بخشیدن به نظریه ی ولایت فقیه هم چنان باقی است، اما در نظام ولایت فقیه قوانین به «شریعت»، و ساختار قدرت به «ولایت» مقید می شوند و بسترهای لازم برای پیاده شدن ارزش های دینی در سطوح مختلف اجتماعی مهیا می گردند.
به تکامل رساندن نظریه ی ولایت فقیه ایجاب می کند که هم "سطح مطالعات در حوزه های تفقه دینی" ارتقاء یابند؛ و هم "عقلانیت کاربردی و اجرایی" و "تدابیر کلان نظام" بر پایه ی چنین تفقه به کمال رسیده ای تنظیم شوند.
امروزه واحد مطالعه در فقه، فردیت نفوس جامعه ی انسانی است؛ تکامل در تفقه شیعی به این معناست که این واحد مطالعاتی از مقیاس "فرد" به مقیاس "جامعه" نیز ارتقاء یابد. برای مثال: روان شناسی با همه ی گرایش هایش، هر اندازه هم رشد پیدا کند، جایگزین جامعه شناسی و علوم اجتماعی نمی شود و جای آن ها را پر نمی کند؛ چراکه واحد مطالعه ی این دو رشته ی علمی با یک دیگر متفاوت هستند. واحد مطالعه ی روان شناسی، فرد است؛ در حالی که در جامعه شناسی، اجتماعات انسانی مطالعه می شوند.
با ارتقاء واحد مطالعه تفقه شیعی از مقیاس "فرد" به مقیاس "جامعه" و "تاریخ" در همه ی گرایش ها، از جمله: اخلاق و عرفان، کلام و حکمت، فقه و احکام؛ نظام ولایت فقیه به ابزارهای مقنن و شیوه های قاعده مندی مسلح می شود و می تواند احکام اجتماعی را در قالب «فقه حکومت» و «فقه نظامات» استخراج کند.
یکی دیگر از لوازم دینی شدن جامعه، اداره ی تمامی شئون آن بر اساس "عقلانیت کاربردی و اجرایی" با محوریت فرهنگ اسلام و خاصه، فرهنگ اهل بیت علیهم السلام است. یعنی حداقل در حوزه ی علوم انسانی باید عقلانیتی حاکم باشد که برپایه ی آموزه های فرهنگ اهل بیت علیهم السلام باشند. حاکمیت چنین عقلانیتی ابزارهایی را در اختیار نظام ولایت فقیه قرار می دهد که برنامه ریزی های اساسی و اسناد بالادستی ، مثل: چشم اندازها و الگوی پیش رفت و تعالی جامعه مبتنی بر فرهنگ اسلام ناب تنظیم شوند. اگر اسناد بالادستی جامعه ی اسلامی با تکیه بر عقلانیت کاربردی دینی، که خود متکی بر فقه تکاملی است، تنظیم شوند؛ می توانیم اطمینان حاصل کنیم که نظام بر اساس دکترین مهدویت اداره می شود و جامعه به سمت عصر ظهور و در مسیر صحیح و خالی از انحراف قدم بر می دارد.
اسناد توسعه هر جامعه ای، عالی ترین و بالاترین سندهای آن جامعه هستند؛ و همواره معطوف به "فلسفه ی تاریخ" و درکی که آن جامعه از تکامل و تعالی دارند، تنظیم می شوند. بدون درک صحیح از تکامل تاریخ و تدوین فلسفه ی تاریخ، نمی توان درباره ی توسعه ی پایدار صحبت کرد و در راستای آن برنامه ریزی نمود. در مورد جامعه ی شیعی نیز این فرض، خالی از تصور نیست؛ و سند توسعه و الگوی پیش رفت و تعالی اسلامی – ایرانی ما نیز باید معطوف به فلسفه ی تاریخ شیعی تنظیم شود.
از سوی دیگر، فلسفه ی تاریخ شیعی نیز مبتنی بر اندیشه ی مهدویت معنا پیدا می کند؛ زیرا تکامل تاریخ بر محور اندیشه ی مهدویت تبیین می شود. به عبارت دیگر، جامعه ی شیعه زمانی به تکامل حقیقی خود می رسد که عصر ظهور را درک کند؛ چرا که عصر ظهور، عالی ترین مرتبه از تکامل جامعه شیعی است.
ضرورت تنظیم الگوی پیش رفت و سند توسعه و تعالی مبتنی بر فلسفه ی تاریخ شیعه و برپایه ی اندیشه ی مهدویت، این آسیب جدی و اساسی را آشکار می کند که با تکیه بر عقلانیت فرد محور و هم چنین عقلانیت سکولار نمی توان جامعه ی اسلامی را در مسیر صحیح مهدویت پیش برد. بحران اصلی ای هم که امروزه در جامعه ی ما، آرام آرام، ظهور پیدا می کند، از همین تعارضات برمی خیزند.
زمانی تلقی جامعه این بود که شرط اسلامیت جامعه، عمل فرد به شریعت است؛ و اگر افراد جامعه به رساله ی عملیه ی مراجع عمل کنند، جامعه ی اسلامی تحقق پیدا خواهد کرد. گذر زمان روشن کرده است که مساله ی اسلامی سازی جامعه فراتر از این است؛ و مطالعه در مقیاس فرد و کفایت به رساله ی عملیه موجود برای ساخت جامعه ی اسلامی کافی نیست.
طرف داران چنین تصوری، از این حقیقت که باطن شریعت، ولایت است، غافل اند؛ و متوجه این مطلب مهم نیستند که اگر ولایت جامعه، صبغه ی دینی نداشته باشد، نمی توان به تحقق شریعت دل خوش نمود. با ولایت اجتماعی غیر دینی، نمی توان به حقیقت شریعت عمل کرد؛ چرا که بستر اعمال شریعت، تولی به ولایت حقه و قرار گرفتن در جریان ولایت حقه است. به بیان روشن تر و دقیق تر، تحقق شریعت منوط به تحقق ولایت است؛ و بدون تحقق ولایت اجتماعی حقه، شریعت نیز به معنای حقیقی خود محقق نمی شود.
اگر حضرت امام رحمت الله علیه می فرمودند: «حکومت، فلسفه ی عملی فقه از ابتدا تا انتهاست»؛ بدین معنا بود که تا جریان ولایت در جامعه، دینی نشود، امکان تحقق شریعت در جامعه نیز فراهم نمی گردد. البته باید خاطر نشان کرد که توجه به این الزامات در میان جامعه ی شیعه به تدریج شکل گرفته است؛ تا جایی که مقام معظم رهبری مد ظله العالی با توجه به آمادگی جامعه برای طرح چنین مباحثی، بحث تحول در علوم و مدل های اجرایی را در دهه ی اخیر مطرح کرده اند و آن را با جدیت پی گیری می کنند؛ لذا تدوین الگوی پیش رفت اسلامی – ایرانی از سوی ایشان تبدیل به یک مطالبه ی نخبگانی از دانشگاه و حوزه شده است.
به طور خلاصه می توان گفت که فرآیند تکامل نظام ولایت فقیه این است که عقلانیت اجرایی جامعه ی شیعه در قالب "مدل های اجرایی" و عقلانیت کاربردی در "قالب معادلات علمی" مبتنی بر تکامل تفقه شیعی، دینی شوند؛ این مسیر و این فرآیند، پیش روی ماست و باید انجام بگیرد. تلاش در این مسیر نیز یکی از مصادیق انتظار پویا و خالی از انحراف است.
3- آسيب ها و موانع انديشه مهدويت
پرسش دیگر این است: موانعی که بر سر راه تحقق اندیشه ی مهدویت قرار دارند، چیست؟ چه آسیب هایی بنای این اندیشه را تهدید می کنند؟ انحراف های فکری و عقیدتی که ممکن است در ادامه ی این مسیر، حتی در درون جامعه ی شیعه، به وجودآیند و مانع حرکت صحیح و مستقیم به سمت عصر ظهور شوند چیست؟ در یک بیان کلی چنین به نظر می رسد که سه دسته انحراف، می تواند تهدید کننده ی جریان مهدویت در جامه ی شیعه باشد. که هر سه نگران کننده اند؛ در ادامه، به ترتیب اهمیت به آن ها اشاره می شود :
1/3- جریان سکولاریسم و شکل گیری مدرنیته ی اخلاقی؛ خطیرترین انحراف از اندیشه ی مهدویت
سکولاریسم، مهم ترین انحرافی است که ممکن است نسبت به اصل مهدویت در جامعه شکل گیرد؛ هم چنین، این اندیشه، مهم ترین خطری است که ظرفیت تهدید جریان رو به پیش جامعه ی شیعه و نهضت های بیداری پیرامونی اش را داراست.
پیش تر گفتیم که بر اساس فلسفه ی تاریخ شیعه «اندیشه ی مهدویت» یک جریان تاریخی است و از ابتدای بعثت انبیاء، موضوع رسالت ایشان بوده است. آینده ی تاریخ نیز از آنِ این جریان است و حکومت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در پایان تاریخ شکل خواهد گرفت و از بستر برپایی دولت عصر ظهور، عالم به تقرب الهی دست خواهد یافت؛ تا نفوس بشر طعم حقیقی بندگی را بچشند و حقیقت جامعه ی ایمانی و توحید را درک کنند.
کلان ترین جریانی هم که از ابتدای تاریخ در مقابل برپایی حکومت حضرت قد علم کرده است، و با مصادیق گوناگون، برپایی دولت عصر ظهور را تهدید می کند، جریان دستگاه ابلیس است. اگر دستگاه ابلیس در زمان امیرالمومنین علیه السلام با سر کار آوردن دولت سقیفه، حجاب پیچیده ای را بر سر راه تعالی انسان ها ایجاد کرد، همین جریان در دوره ی دیگری از تاریخ، با عنوان عصر روشن گری، "رنسانس" را رقم زده است؛ تا حرکت مستمر و تاریخی انبیاء را به روش دیگری به مخاطره اندازد و دین و ارزش های الهی را به انزوا بکشاند. در قرون اخیر، جریان دیگری که سنگین تر و پیچیده تر از جریان رنسانس، در برابر برپایی دولت حضرت شکل بگیرد نداشته ایم. رنسانس، با ایدئولوژی روشن و برنامه ریزی حساب شده، مبداء شکل گیری فرآیند اجتماعی پیچیده ای است که از مجرای سکولار کردن کل جامعه ی جهانی، منحرف ساختن حرکت جوامع از "عصر ظهور" به "لیبرال دموکراسی" را دنبال می کند.
با شکل گیری جریان سکولاریسم تمامیت خواه، جامعه ی بشری شاهد پیدایش جهالت عجیبی بود که در دوره ها ی تاریخی کم نظير بود. در این دوره، ایدئولوژی هایی پیدا شدند که به طور کامل خدا را نفی می کردند و جایی برای مذهب و دین قائل نبودند. در ادبیات این دوران به خوبی می توان ادعاهایی هم چون: «دین افیون ملت هاست» یا «دین برآمده از جهالت بشر و عقده های فروخورده ی جنسی و عقب افتادگی های اجتماعی است» را مشاهده کرد. همین ادعاهای باطل وارد کتب به ظاهر علمی، هم چون: جامعه شناسی و روان شناسی شده و به واسطه ی همین علوم فاسد، جوامع، یکی پس از دیگری به ورطه ی امحلال در جریان سکولاریسم افتادند.
با شکل گیری انقلاب اسلامی ایران و پيشرفت آن در جهان، این جریان به یک عقب نشینی تاکتیکی تن داده و به «سکولاریسم میانه رو» قانع شده است. آثار ظهور سکولاریسم جدید را می توان در روی کار آمدن «اسلام گراهای میانه رو» در ترکیه دید. حاکمیت چنین جریانی در یک کشور اسلامی، این خطر را گوش زد می کند که برنامه ی حساب شده ای پشت ماجراست و جریان سکولاریسم جهانی، ایده ی بدل سازی برای اسلام ناب که در ایران در حال نظام سازی است را در سر می پروراند. به بیان دیگر، با روی کار آمدن سکولارهای میانه رویی هم چون «حزب عدالت» اگرچه به ظاهر از مدل سکولاریسم تمامیت خواه «آتاتورک» عقب نشینی شده است، اما حقیقت پشت ماجرا امر دیگریست؛ و از این طریق دنیای غرب می خواهد برای ایجاد انحراف و تولید چالش های درونی در دنیای اسلام، برنامه ریزی های پیچیده ی خود را پیاده کند.
تمدن غرب به واقعیتی که پیش روی اوست، پی برده است و می داند که درگیری او با تمدن اسلامی اجتناب ناپذیر خواهد بود؛ لذا در میان جوامع اسلامی، شبکه سازی سکولارهای میانه رو را دنبال می کند تا جبهه های جدیدی را در دنیای اسلام و در مقابل انقلاب اسلامی ایجاد و این درگیری را مدیریت کند. اگر به مکتوبات اصلاح طلبان افراطی کشورمان، هم چون «مهرنامه» هم مراجعه کنید، می بینید که بحث های کارشناسی شان را حول سکولاریسم میانه رو از نوع ترکیه نظام مند کرده اند؛ و مدل ترکیه را برای یک جامعه ی اسلامی، که هم آزادی مذهبی در آن وجود دارد و هم حکومت سکولار روی کار است، مدل مطلوب قلمداد می کنند. به نظر من، تسری این مدل حکومت به داخل کشور، اصلی ترین خطریست که اندیشه ی مهدویت را تهدید می کند و به هیچ بهایی نباید از آن غافل شد.
پیدایش فتنه ی 88 نیز در تفکر سکولاریسم ریشه دارد. در این حادثه، جریان سکولاریسم تمامیت خواه به میدان آمده بود تا با تمسک به هر ابزار ممکنی هم چون: حرکت های خیابانی و شورش های مدنی، مسیر انقلاب را به سوی سکولاریسم برگرداند و مسیر حرکت انقلاب به سمت عصر ظهور را تا حرکت به سمت جامعه ی لیبرال دموکراسی تنزل دهد. البته ادعا نمی کنیم که همه ی اشخاصی که در این جریان سهیم بودند، این طور می اندیشیدند و از این ماجرا آگاهی داشتند! اما به یقین، پشت صحنه ی این فتنه، دست های سکولاریسم جهانی در کار بود و این حادثه نیز قطعه ای از جورچين سکولار کردن جهان محسوب می شد.
رسوخ اندیشه ی سکولاریسم در میان جامعه، این خطر را در پی دارد که مهدویت از یک افق روشن پیش روی جامعه ی شیعی، به یک ایده ی ذهنی تقلیل پیدا کند و یا در حد جامعه ای هم چون جامعه ی لیبرال دموکراسی تفسیر و تعبیر شود. این مطلب، یک ادعای احتمالی نیست؛ بلکه در دوره ی اصلاحات، چنین برداشت ها و تفسیرهایی از جامعه ی مهدوی ارائه می شد و تئوریسین های این جریان، حتی عاشورا را برای تکامل دموکراسی مصادره می کردند. این افراد بر پایه ی نگاه سکولار به جهان هستی می گفتند: «مهدویت، چیزی نیست؛ الا پیشرفت اراده های انسانی. خود انسان ها هستند که عصر مطلوب را می سازند». به طور خلاصه ادعا می کردند که چیزی به نام امام معصوم، محور تحقق جامعه ی مطلوب نیست و خود انسان می تواند سرپرست رشد خودش باشد.
این که عصر ظهور و افق جامعه ی مطلوب اسلامی در حد مدرنیته ی اخلاقی تنزل پیدا کند، بزرگ ترین انحراف از مسیر مهدویت است. مقام معظم رهبری مدظله العالی بارها به این نکته اشاره کرده و نسبت به غفلت از آن هشدار داده اند. از جمله در دیدار با اعضای خبرگان رهبری خاطر نشان کردند: «اينكه ما بيائيم مسئله ى عقلانيت را مطرح كنيم و بگوئيم "بر سر عقل آمدن انقلاب" اين ما را به نتيجه نمي رساند. من يادم هست آن سال هاى اول انقلاب، از جمله ى حرف هائى كه زده ميشد، اين بود كه بايستى ما انقلاب را سر عقل بياوريم! يعنى عقلانيت را به عنوان يك وسيله، بهانه قرار بدهند و از اصول و مبانى و پايه هاى اصلى صرف نظر كنند؛ اين نبايد انجام بگيرد»(9)
انحراف از ارزش ها، انحراف از مهدویت است؛ کسانی که می خواهند ارزش های سکولار را بر جامعه اسلامی حاکم کنند، مخالف مهدویت اند. جامعه ی شیعه، از مسیرهای دشوار و صعب العبوری چون سال های طولانی مبارزات سیاسی در زمان ائمه ی اطهار علیهم السلام عبور کرده تا به نظام اسلامی موجود رسیده است. این اتفاق و یک پارچگی ای که امروزه جامعه ی شیعه شاهد آن است، پس از سالیان سال پراکندگی به دست آمده است. با آگاهی به عبور از این دوره های دشوار و برپایی حکومت ولایت فقیه، که مدل سیاسی اسلام در مقابل مدل سیاسی دنیای منحط غرب است؛ اقبال دوباره به سکولاریسم، یک انحراف بزرگ و تاریخی و خیانت به عظیم ترین دست آورد جامعه ی شیعی است.
سردمداران سکولاریزاسیون در جهان اسلام، بهانه های مختلفی برای ادعایشان دارند. از جمله تصور می کنند که عقلانیت اجرایی، تنها در عقلانیت سکولار و مدرن منحصر است؛ و لذا اگر بخواهیم جامعه را به گونه ای عقلانی اداره کنیم، به ناچار باید از نسخه های سکولار استفاده نماییم. در نقد این نگرش باید به این مساله توجه داشته باشیم که عقلانی کردن یک جامعه با توسل به مدل های سکولار، نیازمند انقلاب اسلامی نبود؛ چراکه در دوره ی پهلوی نیز این کشور به سمت دروازه های تمدن غرب پیش برده می شد. آزادی مذهبی هم کمابیش در جامعه برقرار بود و مردم می توانستند با مراجعه به مراجع دینی و عمل به رساله های عملیه، دل خوش باشند که به مناسک اسلامی عمل کرده اند! آن چه موجبات برپایی انقلاب اسلامی را فراهم آورد و ید ولایت امام معصوم علیه السلام از آستین حضرت امام خمینی رحمت الله علیه بیرون آمد، این بود که نباید جامعه ی شیعه در مسیر تمدن غرب و اندیشه ی سکولار منحل شود. سر کار بودن حاکمیت سکولار، یعنی حاکمیت ولایت اجتماعی باطل در جامعه؛ و با ولایت اجتماعی باطل، روح شریعت پیاده شدنی نیست و لو بعضی از ظواهر محقق شود.
معتقدان به سکولاریسم اسلامی باید به این تجربه ی تاریخی توجه داشته باشند که با دولت به ظاهر شیعه ی پهلوی و اقبال فردی مردم به مرجعیت، کشور اسلامی و جامعه ی شیعی ساخته شدنی نبود؛ لذا برپایی انقلاب اسلامی برای جامعه ی شیعه یک ضرورت محسوب می شد. با عقلانیت سکولار نمی توان ارزش های الهی را در جامعه ی دینی پیاده کرد. حتی غرب نیز به این باور رسیده است که برای ادامه ی حیات خود، محتاج حکومت های معتدلی است که در آن یک دولت سکولار سر کار باشد و آزادی مذهبی نیز به مردم دین دار داده شود.
اگر تمدن غرب در دوره ی حاکمیت پوزیتیویسم که جریان علم پرستی در اوج خود بود، تلاش می کرد تا برای خاموش کردن گرایش مردم به دین و منزوی ساختن ارزش های دینی در جوامع مختلف بگوید: "دین با علم مخالف است"؛ اما اکنون در مواجهه با رشد معنویت و ظهور جریان های معنویت گرا در اقصی نقاط جهان، شاهد هستیم که لحن خود را تغییر داده، و به بهانه های مختلف همایش برگزار می کند؛ تا بگوید: «دین و علم با یک دیگر هم آهنگ اند». هدف غرب از بیان این مطلب، آشتی با دین نیست؛ بلکه با این ترفند در پی آن است تا جوامع را قانع کند که با علم سکولار نیز می توان جامعه ی دینی را اداره کرد.
سکولارهای مسلمان داخلی ما نیز همین ادبیات را ترجمه کرده و می گویند: «علوم انسانی، عامل هم گرایی در جامعه ی جهانی؛ و ایدئولوژی ها، عامل واگرایی اند». در حالی که حقیقت، عکس این موضوع است؛ و علوم انسانی، به طور کامل ایدئولوژیک اند. مگر تمدن غرب، از طریق همین علوم انسانی سکولار، ایدئولوژی خودش را جهانی نکرده، و سبک زندگی مادی را جهانی ننموده است؟!
اقبال به سکولاریزه کردن جامعه ی شیعه، بزرگترین خیانت و خطری است که اندیشه ی مهدویت را تهدید می کند و نباید این انحراف کوچک شمرده شود. این جریان در حال حاضر به شدت در جامعه ی ما نفوذ دارد؛ به گونه ای که همه ی ما به نوعی با علم، تکنولوژی و ساختارهای اجتماعی سکولار کنار آمده ایم و در فضای سکولاریسم تنفس می کنیم! بار انداختن جامعه در اسکله فکری سکولاریسم، به گونه ای که قصد عبور از آن هم دیده نشود، یک آسیب جدی در جامعه ی امروز ماست. بدون رحل و کوچ از این منزل، نمی توان به سوی عصر ولایت و مدینه ی فاضله ی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حرکت کرد.
بزرگ ترین انحراف در مسیر حرکت به سمت عصر ظهور این است که انسان فکر کند حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز این تکنولوژی را قبول دارند و اگر تشریف بیاورند، همین ابزارها و ترفندها در دولت ایشان به کار گرفته خواهند شد! حتی گاهی دیده می شود که معارف عالی مرتبه ی اهل بیت علیهم السلام را تا حد توجیه و صحه گذاشتن به درستی این تکنولوژی تنزیل می دهند تا انسان احساس کند که در بهشت هم تلویزیون و ماهواره کار خواهد کرد! در حالی که مساله، مساله ی دیگری است؛ و مقیاس تحولات فراتر از این تصورات است. در عصر ظهور، عالم، عالم دیگری می شود.
در دنیایی که هم اکنون در آن به سر می بریم، انسان با عالم هماهنگ نیست؛ و عالم برکات خودش را در اختیار انسان قرار نمی دهد. خداوند متعال، لایه های ظاهری عالم را مسخر ما کرده؛ ولی اجازه ی تسخیر لایه های باطنی آن را به ما نداده است. برای مثال: در همین تمدن مادی، وقتی به انرژی هسته ای دست پیدا می کنند، مقیاس تمدن عوض می شود. یعنی، دست یابی به کنترل الکترون تنها محدود به یک کشف علمی صرف نیست؛ بلکه هم پای این کشف، سرعت ارتباطات نیز توسعه می یابد. به همین ترتیب، لایه های باطنی ای در عالم هست که در اختیار غیر مومنین قرار داده نمی شوند؛ این حقایق و این بطون عالم، مخصوص عصر ظهور است که تمدن دیگری از دل آن ها شکوفا می شود.
اگر قرآن مجید می فرماید : «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ؛ و چنان چه مردم شهر و ديارها همه ايمان آورده و پرهيزكار مى شدند همانا ما درهاى بركاتى از آسمان و زمين را بر روى آن ها مى گشوديم و ليكن تكذيب كردند ما هم آنان را سخت به كيفر كردار زشتشان رسانديم» مراد از این آیه، این است که اگر مردم دنبال ولایت امیرالمومنین علیه السلام حرکت می کردند، درهای برکات آسمان و زمین را به رویشان می گشودیم تا به گونه ای دیگر زندگی کنند. چون مردم ولایت ایشان را کنار زدند و زیر بیرق ایشان نرفتند، این شکل از زندگی نصیب شان شده است.
به هر حال؛ بزرگ ترین خطر و تحریف از مهدویت، تنزل مهدویت از افق های متعالی عصر ظهور به مدرنیته و قانع شدن به حکومت سکولار با آزادی های مذهبی است. این خطر شامل نهضت های اسلامی اخیر منطقه ی خاورمیانه و شمال آفریقا نیز می شود. شیطان برای گمراه ساختن انسان، ابتدا جهت حرکت او را عوض می کند؛ وقتی جهت انسان را عوض کرد، او را رها می کند. برای مثال: آدمی که می خواست به مکه برود، رو به هالیوود می کند؛ برای انسانی که مسیر خودش را از مکه عوض کرده است، دیگر چه فرقی دارد که چه کار می کند و کجا می رود! تغییر افق جامعه ی انسانی نیز به همین منوال است. اگر جهت جامعه ی اسلامی از حرکت به سمت «عصر ظهور» به «لیبرال دموکراسی» تغییر یافت، دیگر بقیه ی فعالیت ها فایدۀ چندانی در پی نخواهند داشت.
ما نیز باید در این فضای به وجود آمده توجه داشته باشیم که به عنوان پرچم داران جریان مهدویت، این اندیشه را به عنوان افق حرکت جامعه ی اسلامی معرفی کنیم. مهدویت اندیشه ی مشترک میان همه ی مسلمین است و تنها مختص شیعه نیست؛ ما باید بتوانیم ابعاد مختلف این جریان را به خوبی به جامعه ی اسلامی معرفی کنیم و این مساله را در میان امت اسلامی جا بیاندازیم که جهت نهضت های بیداری، حرکت به سمت عصر ظهور است. اگر غرب تلاش می کند تا سطح مطالبات این نهضت ها را در حد دموکراسی خواهی و تحقق جامعه ی لیبرال دموکراسی تنزل دهد؛ در مقابل، ما نیز باید بکوشیم تا به سران این نهضت ها این آگاهی را ببخشیم که مقیاس مطالبه ی آن ها، تحول در سطح جامعه ی جهانی و برای رسیدن به تمدن اسلامی و عصر ظهور است؛ و اکتفا به کم تر از این، انحراف از اسلام و مدینه ی فاضله ی دینی است.
2/3- عبور از دستگاه فقاهت به بهانه ی نزدیکی به عصر ظهور
دومین انحراف از مسیر صحیح مهدویت زمانی شکل می گیرد که گرایش های عرفانی مهدوی، در برنامه ریزی های فردی و یا کلان اجتماعی، به صورت غیرقاعده مند دخل و تصرف کرده و بر آن حاکم شوند؛ این خطر نیز بسیار نگران کننده است. اگرچه باید اداره ی جامعه و برنامه ریزی های کلان اجتماعی بر اساس اندیشه ی مهدویت، و در مقیاس یک مواجهه ی همه جانبه ی جهانی تنظیم شوند؛ اما نباید از این اصل نیز غافل شد که تحقق چنین مهمی، به تفقه عظیم و منظم و قاعده مند نیاز مبرم دارد.
امروزه، وجود یک عقلانیت کاربردی مقنن برای ایجاد تحول در ساختارهای اجتماعی، یک ضرورت است؛ و دیگر نمی توان با توسل به استحسانات، همانند دوره هایی که حکومت ها ساده بودند، و یک صدر اعظم می توانست کشور را اداره کند، ساختارهای اجتماعی را تغییر داد. برای مثال: جایگزین کردن نوع تازه ای از پول به جای پول اعتباری موجود، و یا تغییر دادن نظام بانکی فعلی به نظام بانکی اسلامی، و هم چنین تبدیل نظام پولی و چرخش اعتبارات مالی به یک نظام مطلوب، نیازمند یک عقلانیت گسترده ایست که تکیه صرف به قدرت و حاکمیت سیاسی چنین کارکردی را ندارد. به همین ترتیب؛ ساده انگاری محض است که با روش های غیر قاعده مند و عرفان های غیر مقنن، نظام مدیریت اجتماعی را به صورت مهدوی اداره کرد؛ و چنین تصور کرد که به این ترتیب جامعه را به سمت عصر ظهور حرکت داده ایم! این انحراف نیز، انحراف خطرناکی است و در جامعه ی ما فی الجمله حضور دارد؛ هرچند در بين عناصر و جریانات شناخته شده، جايگاهی ندارد.
شاخصه ی یکی از حرکت هایی که از جنس چنین انحرافی است ولو در حال حاضر اثرگذاری اجتماعی چندانی نیز ندارد "عبور از ساختار ولایت فقیه برای رسیدن به عصر ظهور" است. این جریان ادعا می کند که در دوره ی قرب ظهور، می شود و یا می بایست به جای اقبال به ولایت فقیه، از هادیان و کسانی که با حضرت حجت روحی وارواحنالتراب مقدمه الفدا ارتباط مستقیم دارند، و مستقیما از حضرت دریافت می کنند، حرکت کرد. این ادعاها، حرف های مخاطره آمیز و غیر مقننی هستند که مستند قاعده مندی در معارف ما ندارند. تنها از سر ذوق می توان گفت که: اکنون دوره ی تحسس است و باید به دنبال هادیان بود! هیچ سند و مستندی پشت سر این ادعاهای اين افراد جوان که متوجه لوازم کلامشان نيستند وجود ندارد.
در مکتب شیعه، لازمه ی این که بتوان یک حکم فرعی را به دین خدا نسبت داد، این است که حکم نهایی پس از یک تفقه عظیم استخراج شده باشد. برای مثال؛ پشت فهم حکم این که وظیفه ی ما در شکّ سه و چهار چیست؛ سال ها تفقه و تلاش فقیهانه حضور دارد. روایات را می بینند؛ اگر آیه ای باشد، جوانب مختلف آن را بررسی می کنند؛ نسبت سنجی می کنند؛ سند و دلالتش را تمام می کنند؛ تا در نهایت یک فتوای کوچک در یک حکم فرعی را بیان کنند. حال در یک امر بزرگی مثل ظهور امام معصوم علیه السلام چگونه می توان ادعا کرد که به دوره ی ظهور صغری رسیده ایم و نحوه ی ارتباط جامعه ی شیعه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عوض شده است؟ این مطلب تنوع انحراف در اندیشه ی مهدویت و حرکت به سمت عصر ظهور را نشان می دهد. یعنی، یک انحراف این است که برنامه ریزی سکولار را به جای برنامه ریزی بر اساس مهدویت حاکم کنیم؛ انحراف دیگر هم این است که برای حرکت به سمت مهدویت و رسیدن به عصر ظهور، به جای ایجاد یک عقلانیت منسجم و مبتنی بر ایمان، به ادعاهای ذوقی و غیرقاعده مند تکیه کنیم.
نکته ی انحراف جریان دوم این جاست که تغییر در ساختار قاعده مند و پرسابقه ی فقاهت را دنبال می کند. نظام فقاهتی شیعه، حلقه ی اتصال جامعه ی شیعه به وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در عصر غیبت بوده است. دست بردن به این ساختار کهن و مقنن که از مسلمات شیعه محسوب می شود، آن هم در عصر غیبت، قابل پذیرش نیست.
اگرچه اتصال جامعه ی شیعه توسط دستگاه فقاهت و مرجعیت، ضرورتا به معنای اتصال مستقیم نبوده، و با تفقه در آثار، ارتباط با ایشان را پی گیری می کردند؛ اما این مطلب نیز به خاطر طرح مسیر کلی ارتباط با معصوم در عصر غیبت، از سوی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است. حضرت چنین اراده کرده اند که شیعیان با توجه به بلوغی که در دوران امامت معصومین علیهم السلام پیدا کرده اند، در عصر غیبت از مجرای دستگاه فقاهت با ایشان ارتباط برقرار کنند؛ و حضرت نیز از طریق این دستگاه، جامعه ی شیعه را هدایت فرمایند. یعنی بر اساس معرفت شناسی ما، تردیدی در این نیست که هدایت کلی جریان فقاهت توسط خود امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف صورت می گیرد؛ و هر فقیه متقی اگر در تفقهش به ولی معصوم تولّی بجوید، از سوی ایشان امداد می شود. در این میان حتی گاهی ممکن است ارتباط مستقیم نیز پیدا شود؛ ولی هیچ فقیهی به واسطه ی ارتباط با امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و دلالت به این ارتباط حکم صادر نمی کند.
امام عصر، امام حیّ است و در نفوس انسان ها، تصرف می کند. غیبت امام به معنای غیر متصرف بودن ایشان نیست و موجب نمی شود که آن هدایت های کلی به جامعه ی شیعه نرسند؛ به بیان دیگر، شرط بهره مندی از امام؛ ارتباط مستقیم با ایشان نیست. بنابراین، این که ادعا کنیم، طریق حلقه ی اتصال جامعه ی شیعه به وجود مبارک ولی عصر ارواحنالتراب مقدمه الفدا از طریق «تفقه» به «ارتباط مستقیم» تغییر یافته است، یک انحراف بزرگ و خطرناک محسوب می شود؛ معنای این ادعا این است که به جای تکامل بخشیدن و ارتقاء فقه به مقیاس های وسیع تر و حضور آن در برنامه ریزی های کلان اجتماعی در قالب درگیری های تمدنی، این دستگاه عظیم و مقنن را حذف کنیم؛ و هدایت جامعه ی شیعه را به انسان هایی که با امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به طور مستقیم ارتباط دارند، بسپاریم!
بررسی ادعای «ظهور صغری» نیز در جای خود قابل بررسی است. اگر مقصود این است که ولایت حضرت، آرام آرام در عالم در حال تجلی است و نام حضرت در جهان زنده شده است و توجه به حضرت فراگیر می شود؛ این مطلب صحیح است. یعنی با تصرفی که حضرت در عالم کرده اند، بساط غفلت ناشی از رشد مدرنیته در حال جمع شدن است و فطرت ها در حال بیداری اند.
حقیقت این است که ولایت حضرت از باطن عالم به مرتبه ی ظهور در ظاهر عالم رسیده است؛ موانعی که حجاب باطن ولایت ایشان می شدند و درک و احساس نیاز بشر به ولی الله الاعظم را در پرده نگه می داشتند، آرام آرام برچیده می شوند. امروزه احساس استغنای ناشی از رنسانس و بالیدن به عقلانیتی که انسان می تواند خودش را اداره کند و آرمان شهرش را بسازد، به شدت به مخاطره افتاده است؛ و احساس نیاز به یک مصلح حقیقی در وجدان های جوامع بشری در حال فراگیریست. پس به جاست که بگوییم به یک معنا ما به عصر ظهور نزدیک شده ایم؛ و مرتبه ای از ظهور حقیقت در عالم واقع شده است.
اوضاع جهان امروز، همانند 50 سال قبل نیست. 50 سال قبل، یک قطب قدرت جهان، آشکارا پرچم دار مبارزه ی با دین و مسیر انبیاء بود و دین را افیون ملت ها می دانست. حرف کمونیست ها این بود که انبیاء در کنار مالکان و دولت های چپاول گر قرار دارند و به واسطه ی توسعه ی تزویر، استعمار و استثمار را گسترش داده اند. این اندیشه، با اختصاص دادن نیمی از قدرت سیاسی و نظامی جهان، پرچم عدالت خواهی را نیز در دستش گرفته بود؛ و اگر کسی خواهان عدالت بود، باید با دین مبارزه می کرد! در آن روزگار می پرسیدند: «طرف دار دین هستی یا عدالت؟!». آیا امروز نیز نگاه مردم دنیا به دین و عدالت، همان نگاه 50 سال پیش است؟ یا نه؛ پرچم عدالت در دست دین است و کم تر کسی است که به دنبال عدالت باشد ولی نیم نگاهی به سمت دین نیاندازد! باور بشر امروز این است که باید منجی الهی بیاید و جهان را به ساحل امنیت و عدالت برساند.
پس به این معنا «ظهور صغری» واقع شده است؛ و با فراگیر شدن نام حضرت و گرایش وجدان های بشری به منجی الهی، معنویت خواهی جهانی حول محور انقلاب اسلامی ایران و انقلاب شیعی شکل گرفته است. اگر بخواهیم عنوان انقلاب را بعد از رنسانس به یک جریان و حرکت اجتماعی منتسب کنیم، بدون شک بجز انقلاب اسلامی ایران، هیچ حرکت دیگری، وجهه ی انقلابی نداشته است؛ تنها انقلاب اسلامی است که مسیر جدیدی در حرکت های جهانی به سوی افقی از جنس دیگر را گشوده؛ و امروزه نیز محور ارتقاء وجدان بشری و الگویی برای تعالی الهی و تکامل اجتماعی است. اما اگر مراد از طرح بحث «ظهور صغری» تغییر در نوع ارتباط با حضرت باشد و به این بهانه دستگاه فقاهت منزوی شود؛ حرف باطلی است و هیچ دلیل و مدرکی بر چنین حقانيت برداشتی مشاهده نمی شود.
ارتباط با حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف محدود و محصور در عصر ما نبوده و نیست؛ بلکه همان گونه که حضرت در عالم ملائکه، کارگزارانی چون جبرئیل و میکائیل دارند، در این عالم نیز اوتاد و ابدالی دارند که کارگزار حضرتند. اما این مطلب دیگری است و ربطی به ارتباط عمومی جامعه ی شیعه و فرهنگ مذهب با ولایت حقه ندارد؛ و جامعه ی شیعه را از ارتباط با امام عصر از طریق دستگاه فقاهت بی نیاز نمی سازد. برای مثال: آیا زمانی که در دوره ی شیخ انصاری، علامه حلی و مقدس اردبیلی، رجالی بودند که با حضرت ارتباط مستقیم داشتند، این ارتباط موجب این می شد که دستگاه فقاهت منزوی شده و مردم به جای رجوع به این فقهاء، به آن افراد مرتبط با حضرت مراجعه کنند؟! اگر کسی در هر دوره ی زمانی ای با وجود مقدس صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ارتباط داشته باشد، گوارایش باد؛ اما این مطلب به معنای تبدیل ارتباط از مجرای فقاهت به ارتباط مستقیم نیست؛ و جامعه ی شیعه را بی نیاز از فقه نمی کند.
در مورد ادعای رویت نیز مساله به همین ترتیب است. از مسلمات شیعه است که می توان حضرت را در دوره ی غیبت کبری نیز زیارت کرد و ایشان را رویت نمود. یعنی کسانی هم چون مقدس اردبیلی، شیخ انصاری و دیگرانی نیز بوده اند که محضر حضرت مشرف می شدند و ایشان را زیارت می کردند. از سوی دیگر در حدیث معروفی که حضرت به نائب چهارم شان فرمودند: «نائب دیگری معین نکن؛ و جامعه ی شیعه باید از این پس به فقهاء رجوع کنند؛ اگر کسی هم ادعای رویت نمود، تکذیبش کنید» نیز تردیدی وجود ندارد. حال آن احتمال واقع و این تکذیب بلاشک را چگونه می توان جمع کرد؟
جمع این دو مطلب این است که رویتی که پشت آن ادعای نیابت و وساطت باشد را باید تکذیب کرد؛ نه روئت تنها را! یعنی هرگاه کسی آمد و ادعا نمود که: "نائب و واسط حضرت است و دستوری، ولو در یک مورد خاص، آورده و باید جامعه به آن عمل کنند" را باید تکذیب نمود.
طریق اداره ی جامعه ی شیعه در عصر غیبت این نیست که کسی ادعای ملاقات، نیابت و یا وساطت کند و بگوید: «امروز باید این کار را کرد و فردا آن کار را!» جامعه ی شیعه در عصر غیبت بنا به دستور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از طریق فقاهت اداره می شود. فقهایی هم که به آستان آن حضرت راه می بردند، و با آن حضرت ارتباط مستقیم برقرار می کردند، هیچ گاه حکم شان را به ملاقات با ایشان مشروط نمی کردند؛ آن چیز هم که کار ایشان و احکام صادره از ایشان را بر ما حجت می کند، ارتباط با حضرت نبوده است. برای درک اهمیت مسیر هدایت اجتماعی شیعه به واسطه ی دستگاه فقاهت، لازم است که در روش هدایت خاص این دستگاه توسط امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تاملی داشته باشیم؛ یعنی ببینیم که حضرت چگونه نظام فقاهت را به طور خاص هدایت می کنند، تا اطمینان حاصل کنیم که رجوع به طرق دیگر، انحراف از مسیر صحیح مهدویت است؛ و ارتباط مستقیم با ایشان، حجیتی برای تبعیت اجتماعی از افراد مرتبط نمی آورد.
در یک معنای عام، هدایت حضرت در همه ی عوالم و کائنات جریان دارد و حضور اراده و هدایت ایشان در همه ی هستی را می توان دید. ولی، هدایت خاصّ حضرت در سرپرستی دستگاه فقاهت شیعی، شکل ویژه ای از هدایت است و مانع از انحراف این دستگاه و تراز و شاقولی که برای جامعه ی شیعه تعیین کرده اند، می شود.
گاهی در معرفت شناسی، تعریف علمی «اجتهاد» به گونه ای بیان می شود که گویا اگر کسی به درجه ی اجتهاد برسد؛ حتی اگر مسلمان هم نباشد، می توان از او تقلید کرد! هرگاه از این دسته بپرسیم: اگر یک مستشرق، ادبیات عرب بخواند و در منطق و فقه و اصول سرآمد شود و به عنوان یک مجتهد اعلم ممتاز گردد؛ آیا می توان از او تقلید کرد؟ پاسخ می دهند: "نه"؛ نمی توان از او "تقلید" کرد؛ چون "عادل" نیست. یعنی انگار، عادل بودن یک شرط خارجی است و اگر این شرط در خارج محقق شود، می توان از چنین شخصی نیز تقلید نمود.
در مقابل، بعضی از فقها در تعریف «اجتهاد» تعابیر دیگری دارند؛ و از این تعابیر چنین فهمیده می شود که: «فقاهت، فهم صحیح دین است و جز با ملکه ی عدالت، حاصل نمی شود». بنا بر این تعریف، زمانی که به شخصی می گویند: «به درجه ی اجتهاد رسیده و می توان از او تقلید کرد»؛ مراد این است که این فرد، صاحب ملکه ی قدسیه ی عدالت شده است. یعنی عدالت، غیر از یک فنّ تحصیلی است؛ و اجتهاد نیز، صرف کسب یک تخصص در حوزه های خاصی از علوم دینی نیست.
لازمه ی فهم صحیح از دین، تولّی در فهم است؛ و به صرف نماز شب خواندن و تقوای ظاهری نمی توان به تفقه در دین رسید. تقوا زمانی ارزش مند است و راه به تفقه در دین دارد که در عمل فهم تقوا ورزیده شود؛ و تا کسی در عمل فهمش تقوا را رعایت نکند و متولی به ولی معصوم نباشد، نمی تواند از دین، درک صحیحی حاصل کند.
اجتهاد یک مستشرق از این رو قابل تقلید نیست که در فهمش از دین، تقوا را رعایت نکرده است و در مقام فهم، تولی به معصوم ندارد. یک مستشرق وقتی در کلام معصوم علیه السلام تفقه می کند، این گونه نیست که خودش را شاگرد و کلام را از آن امام معصوم بداند؛ بلکه در پی این است که فردی، سخنی گفته؛ و من می خواهم عمق این سخن را بفهمم! برخورد او، همانند برخورد با یک اثر باستانی است! برای مثال: وقتی با نهج البلاغه ی امیرمومنان علیه السلام مواجه می شود، تلاش او برای فهم نهج البلاغه، شبیه مواجه با یک اثر مکتوب باستانی با خط میخی است! چنین پژوهشی در دین و آثار معصومین علیهم السلام به تفقه قابل تقلید منتهی نمی شود. فهم فقیهانه و توام با ملکه ی عدالت، امر دیگریست و جز با تولی به معصوم علیه السلام پیدا نمی شود.
روش فقها از قدیم این بوده است که، در مقام گمانه زنی لزومی برای مقید شدن به چیز خاصی نیست؛ اما در مقام استظهار باید تولی و خضوع داشت. التماس کرد؛ مواظب بود نفسانیات در استظهار دخالت نکند. اگر فقیهی برای بیان یک فتوی، چاه خانه اش را پر می کرد؛ از این رو بود! معلوم است که اگر فقیه این گونه تولی به معصوم در مقام تفقه داشته باشد، از سوی معصوم امداد می شود. این امداد، جدای از امداد عامی است که همه ی عالم را شامل می شود. امدادی که از سوی امام حیّ به فقیه متولی و عادل می رسد «امداد تفقه» است؛ یعنی خود تفقه و فهم از دین از سوی امام معصوم علیه السلام امداد می شود.
زمانی تقوای ما در نماز شب خواندن مان محصور است و عدالت مان تنها نماز شب مان را شامل می شود؛ وقتی پشت میز می آییم، مفاهیم قرآن و معصومین علیهم السلام را کنار می گذاریم و کتاب «کینز» را برمی داریم! این به معنای عدالت در عمل اداره نیست و چنین مدیریتی را نمی توان مدیریت دینی نامید. ممکن است کسی این گونه باشد؛ نماز شبش را بخواند؛ و وقتی در مقام فهم حاضر می شود، بگوید: «من می فهمم!» ادعا کند که شریعت، صامت است؛ زبان ندارد؛ من آن را زبان دار کردم! چنین فردی نمی تواند از قرآن، حتی یک کلمه را بفهمد! اما یک فقیه می گوید: «این کلام امیرالمومنین علیه السلام است؛ کلامکم نور»؛ یعنی معتقد است که برای فهم کلام امیرالمومنین علیه السلام باید استضائه پیدا کند و متولی به ایشان شود؛ تا بارقه ای از کلام حضرت در جانش بنشیند و فهمی از آن برای او حاصل شود.
در چنین تعریفی از تفقه و اجتهاد، طریق ارتباط با معصوم «تولی به معصوم علیه السلام از سوی فقیه» و «افاضه ی از سوی معصوم علیه السلام» است؛ فقیه، خشوع و خضوع می ورزد، و معصوم علیه السلام به او علم صحیح را عطا می کند.
دستگاه فقاهت شیعه از طریق چنین سرپرستی خاصی، هدایت و راه بری شده است. اصل و پایه ی فهم در این دستگاه و اظهار حکم، استضائه ی معصوم علیه السلام بوده است. در احکامی که در این دستگاه صادر شده اند، استکبار ورزیده نشده است. امام معصوم علیه السلام از طریق این دستگاه استضائه کرده اند و با پرتوافکنی شان، فضای فهم شیعه را روشن و نورانی نموده اند. نظام تفقه شیعی، جریان نور معصوم برای هدایت جامعه ی شیعه است. وقتی جامعه ی شیعه به واسطه ی فهم این فقیه سرپرستی می شود، به معنای آن است که جامعه توسط امام معصوم علیهم السلام سرپرستی می شود؛ این مطلب، معنای حجاب نوری بودن فقها در نسبت با وجود مبارک و انور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز می باشد.
ولیّ تاریخی شیعه، امام معصوم علیه السلام است؛ امام معصوم با بصیرت نافذی که به تاریخ دارد، هدایت خاص خودش را بر دستگاه تفقه شیعی جاری می سازد و آن را از فراز و نشیب های مهم عبور می دهد. لذا با هدایت دستگاه فقهی توسط خود حضرت، هدایت جامعه نیز توسط ایشان سرپرستی می شود؛ پس ایشان همواره حاضر و متصرف در تحولات جامعه ی شیعه هستند و غیبت کبری، به معنای غیبت هدایت امام نیست.
بنابراین اگرچه واقع شدن ظهور صغری را به معنای سپیده دم ظهور حضرت قبول داریم و می پذیریم که اقبال به ظهور حضرت در جهان در حال گسترش است؛ اما ظهور صغری به معنای حضور مستقیم حضرت در مدیریت اجتماعی را قبول نداریم و چنین ادعایی را به معنای انحراف از مهدویت می دانیم. این ادعا، ادعای بدون دلیلی است؛ و قبول حرف بلا دلیل در عصر غیبت، خطرناک است.
3/3- تنزل کارکرد گرایش به مهدویت
انحراف خطرناک دیگری که بنای رفیع مهدویت را تهدید می کند، کاهش گرایش به حضرت بقیه الله الاعظم اروحنالتراب مقدمه الفدا و گرایش به مهدویت در حدّ یک انتظار منفی، مانند مکتب احتراز است. ما باید در حوزه ی کلام شیعی به گونه ای کار کنیم که گرایش به مهدویت را از سطح فقه فردی به سطح جامعی هم چون عرفان مهدوی ارتقاء دهیم. نبود عرفان مهدوی در جامعه ی ما یک خلاء بزرگ است؛ نباید تلقی ما از عصر مهدویت این باشد که با ظهور حضرت، تنها شریعت محقق می شود. تقلیل تصور از جامعه ی دینی، به عنوان جامعه ای که تنها شریعت در آن محقق می شود، یکی از آسیب های جامعه ی ما در حرکت به سوی عصر ظهور است. عصر ظهور و دوران برپایی دولت حضرت، عصریست که ولایت حقه با همه ی زوایا و جوانبش متجلی می شود و از طریق ولایت حقه، توحید و الوهیت در همه ی عرصه ها جریان پیدا می کند.
این که دین را فقط در حد "ولایت" ببینیم و "شریعت" را انکار کنیم، یک انحراف است و سابقه ی تاریخی نیز دارد و در عصر ائمه ی معصومین علیهم السلام نیز واقع شده است؛ اما این که دین را تنها در شریعت خلاصه کرده و عصر ظهور را عصر تجلی شریعت بدانیم، انحراف دیگری است که در جامعه ی امروز ما باید مواظب آن نیز بود.
عصر ظهور، عصر ظهور کلمه ی «لااله الا الله» است. باطن دین، ولایت است و شریعت، مناسک جریان ولایت در عرصه ی باطنی و ظاهری و فردی و جمعی ماست. شریعت، طریق تولی ما به ولایت حقه است؛ طریق تمسک ما به ولایت و طریق تحقق عبودیت، سجده و پذیرش الوهیت خداوند متعال است. از طریق شریعت است که انسان می توان ولایت اولیای الهی را تحمل کند و از طریق تحمل ولایت معصومین علیهم السلام حقیقت توحید را درک نماید.
بنابراین، فهم عمومی جامعه از معنای صحیح انتظار، باید با درک رابطه ی "شریعت" و "ولایت" ارتقاء داده شود؛ تا انتظار نیز از «انتظار تحقق شریعت» به «انتظار تحقق ولایت و جریان الوهیت در حیات اجتماعی بشر» رفعت یابد. یعنی جامعه ی شیعه از معنای انتظار باید این درک را داشته باشد که در عصر ظهور، توحید با یک رویکرد تاریخی و اجتماعی محقق می شود و محدود به جاری شدن شریعت در مقیاس فرد نیست.
تقلیل انتظار در سطح رسیدن به کمال فردی، یکی از انحراف های خطرناکی است که در جامعه ی ما رایج است؛ با این انحراف نیز باید مقابله کرد. کمال حقیقی، به دنبال تحقق ولایت ولیّ حق بودن است، نه در پی تهذیب خود بودن! تهذیب فردی، تابع تحقق ولایت ولیّ حق در جامعه است. لذا اگر فهم ما از مهدویت، تهذیب فردی برای ملاقات شخصی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد، انحراف از معنای حقیقی مهدویت است.
معنای بسیاری از دعاهایی که در آن ها ملاقات و رویت حضرت طلبیده می شود نیز، ناظر به رویت ایشان در عصر ظهور، همراه با تحقق ولایت است. برای مثال: در دعای ندبه و بعضی دعاهای دیگر، مانند حرز معروف امام سجاد علیه السلام از خدا می خواهیم که ولایت حضرت در عالم محقق شود و ما در رکاب ایشان و تحت لوای ایشان قرار بگیریم و به ملاقات ولی الله الاعظم روحی وارواحنالتراب مقدمه الفدا برسیم.
گاهی انحراف از این هم خطرناک تر است و انتظار از مکتب احتراز به مکتب اعتراض تنزل داده می شود. یعنی معتقدند که انتظار برای ظهور، انتظار معترضانه است! حال آن که این گونه نیست؛ انتظار برای ظهور، محتاج سازندگیست. ما باید بر اساس اندیشه ی مهدویت دست به اقدام های سازنده ای بزنیم و جامعه ی خودمان و سپس در حدی که می توانیم، دنیای اسلام و حتی جامعه ی جهانی را برای ظهور آماده کنیم. البته همه ی این تلاش ها، تمهید برای ظهور است و ما ان شاءالله جزو ممهدین خواهیم بود؛ و الا اصل ظهور با فعل حضرت انجام می گیرد. هم اذن ظهور با دعای خود حضرت است و هم فعل ظهور با ایشان است.
«أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَليلاً ما تَذَكَّرُون(10) يا آن كس كه دعاى بيچاره مضطر را به اجابت مى رساند و رنج و غم آنان را بر طرف مى سازد و شما را جانشينان اهل زمين قرار مى دهد؟ آيا با وجود خداى يكتا خدايى هست؟ اندكى متذكر هستند»
کلمه ی مضطر در روایات اهل بیت علیهم السلام به وجود مبارک حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف تفسیر شده است؛ دعای حضرت اجابت می شود و خلافت برای شیعه محقق می گردد. یعنی الوهیت خداوند دعای مضطر امام عصر را به اجابت می رساند و مومنین به ایشان، به مقام خلافت در ارض می رسند. انتظار، باید انتظار سازنده باشد؛ و یکی از مصادیق سازندگی برای ظهور، سازندگی اجتماعی است.
پی نوشت ها :
1) رُوِيَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأُطْرُوشِ الْكُوفِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَجَلِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: «قَالَ أَمِيرالْمُؤْمِنِينَ ع: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَدٌ وَاحِدٌ، تَفَرَّدَ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً، ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً ص وَ خَلَقَنِي وَ ذُرِّيَّتِي، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً فَأَسْكَنَهُ اللَّهُ فِي ذَلِكَ النُّورِ وَ أَسْكَنَهُ فِي أَبْدَانِنَا، فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ كَلِمَاتُهُ، فَبِنَا احْتَجَّ عَلَى خَلْقِهِ «1»، فَمَا زِلْنَا فِي ظُلَّةٍ خَضْرَاءَ حَيْثُ لَا شَمْسَ وَ لَا قَمَرَ، وَ لَا لَيْلَ وَ لَا نَهَارَ، وَ لَا عَيْنَ تَطْرِفُ، نَعْبُدُهُ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُسَبِّحُهُ، وَ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ.
2) تفسیر عیاشی، ج1، في فضل القرآن، ص6.
3) تفسیر عیاشی، ج1، في فضل القرآن، ص6.
4) سورهی مبارکه حدید، آیهی شریفهی 17.
5) سورهی مبارکه زمر، آیهی شریفهی 69.
6) سورهی مبارکهی نور، آیات شریفهی 35 الی 40.
7) بصائر الدرجات، ج1، باب21 فيه شرح أمور النبي و الأئمة في نفسهم، ص527.
8) الغيبة للطوسي؛ كتاب الغيبة للحجة، النص، ص291.
9) بيانات مقام معظم رهبری در ديدار با اعضاى مجلس خبرگان، 1390/06/17.
10) سورهی مبارکهی نمل، آیهی شریفهی 62.