اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لا حول و لا قوه، الا بالله العلی العظیم، الحمد لله الذی جعل الحمد مفتاحاً لذکره، و سبباً للمزیدِ من فضله، و دلیلاً علی آلائه و عظمته، ثمّ الصلاه و السلام علی حبیبه و خیرته ابی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطیبین الطاهرین، سیَّما بقیهَ اللهِ فی الارضین و اللعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین.
بحث امسال ما که به عزیزان هم گفتیم در بنرهایشان اعلام کنند بحث آزادی و آزادگی در کربلا است این بحث را از آن حرف آخر امام حسین آوردیم که وقتی همه ی عزیزانش به شهادت رسیدند و دشمن با این که هنوز امام زنده بود حمله کرد به طرف خیمه های املم حسین به خانواده ی امام حسین آقا فرمودند:
ان لم لکم دین اگر دین ندارید آقا اصلاًمسلمان نیستید ولا تخافون علی المعاد از قیامت و عذاب و جهنم هم نمی ترسید باشد اصلاً شما آدم هایی هستید کاملاً دنیایی فرض می کنیم نه قیامت را قبول دارید و نه خدا و نه دین تکونوا فی دنیاکم احرارا لا اقلّاً آزاده باشید اگر کسی احرار باشد،حرّ باشد، مرد باشد،جوان مرد باشد،مروّت داشته باشد ولو دین نداشته باشدکاری به زن و بچه ندارد،گوشواره از گوش بچه نمی کشد،حمله به خیمه نمی کند،آب نمی بندد پس شعار امسال ما کونوا فی دنیاکم احرارا است خطاب ما هم به همه ی مردم است که آقا اصلاً دین و قیامت هم مهم ولی ما از این منظر نمی خواهیم وارد بحث شویم
نمی خواهیم بگوییم کسی مثلاً احتکار می کند جهنم می رود،کسی که گران می فروشد فشار قبر دارد مثلاً عرض می کنم،کسی دروغ می گوید، غیبت می کند،کلاه سر مردم می گذارد مثلاً در صراط معطّلش می کنند نه اصلاً از این وادی می آییم کنار کونوا فی دنیاکم احرارا اگر کسی آزادگی در ذاتش باشد این کار ها را انجام نمی دهد گرچه دین پشتوانه ی قوی است که عرض خوهم کرد ما دوتا واژه نوشتیم آزادی و آزادگی این ها با هم فرق می کند دقت کنید ریشه اش یکی است آزادی هم مثبت دارد و هم منفی
الان غربی ها هم می گویند:آزادی در اعلامیه ی حقوق بشر هم ماده نوزدهم آن بحث آزادی است الان ما را محکوم می کنند به مبارزه با آزادی می گوییم حجاب می گویند:شما ضد آزادی حرف می زنید،می گوییم امر به معروف می گویند:ضدّ آزادی،آزادی یک واژه ای است که هم مثبت دارد و هم منفی ولی آزادگی نه فقط مثبت است این یک فرق،فرق دیگرش آزادی برای بیرون است آزادگی برای درون است آزادگی در مقابل وابستگی است یعنی اسیر نبودن،ذلیل نبودن،هوای نفس بر تو حاکم نباشد اما آزادی خوب گوش دهید بحث را یعنی مانع نداشتن اگر مانع را از جلوی کسی برداریم می شود آزادی الان دست شما را بستند این مانع است باز کنند می شود آزادی،
یکی زندان است چه حق و چه ناحق اصلاً فرض کنید یکی بی گناه مثل مسلم ابن عقیل و یکی هم با گناه اگر زندان را باز کنند بیاید بیرون می شود آزادی،آزادی یعنی برداشتن موانع هر کجا سر است من می خواهم در این خیابان بروم یک طرفه است اگر بروم مانع را بردارم می شود آزادی،آزادی یعنی رفع موانع،رفع چیزهایی که اجازه ی کار به آدم نمی دهد دقت می کنید؟به همین جهت هم این حدیث را بخوانم برای شما از امام صادق بعد خوب دقت کنید چون بحث یک بحث چالشی است باید یک مقداری روی آن دقیق تر ورود پیدا کنیم.
امام صادق فرمود:پنج چیز اگر در زندگی آدم ها نباشد زندگی شان ناقص است
خمْسُ خِصَالٍ مَنْ لَمْ (يَكُنْ فِيهِ شَيْءٌ منها یکی از ها هم نباشد لیس فیه فرمود:نیست در زندگی اش استمطاع بهره مندی نمی تواند یک زندگی روان و خوب را متکاملی داشته باشد چیست این ها اصلاً صحبت از دین هم نیست ببینید
۱-الوفاء.یکی وفاداری خب اگر به پیمان های خود عمل نکنیم به قول هایمان عمل نکنیم چک بدهد بی محل،جنس نفرستد،شما جا بگیرید به شما ندهند،خانه معامله کنید بعد انکار کنند سنگ روی سنگ بند نمی شود.
۲-الحیاء.حیا هم خیلی مهم است شما بی شرمی اگر بر جامعه حاکم شود هیچ احترام و ادبی در جامعه نمی ماند.
۳-حسن الخلق.خوش برخوردی.
۴-التدبیر.برنامه ریزی وفکر کردن در کار.
بعد این جالب است آقا فرمود:والخامسَ اما
۵-و هی تجمع هذه الخصال این پنج تا سر آن ها است پنجمی مادر آن ها است این پنجمی مبنای آن چهارتا است و هی الحریه آزادی و آزادگی خیلی مهم است و لذا این شعار اسلام است
لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا
در مقابل غیر خودت خاضع نشو خدا تو را آزاد آفریده اما جوانان عزیز خوب گوش دهید احدی زیر این آسمان نمی تواند به آزادی مطلق معتقد باشد اصلاً آزادی مطلق ما نداریم آزادی با قید است من مثال می زنم قید طبیعی من می خواهم الان از آسمان بیایم پایین جاذبه نمی گذارد پس جاذبه مانع آزادی است من دلم می خواهد در هوا بروم پرواز نمی گذارد جاذبه می گوید من مانع تو هستم.پس یک قید داریم به نام قید طبیعی جاذبه جلوی آزادی شما خیلی دلتان می خواهد پرواز کنید بخواهید از بام بیایید پایین اما این قانون جاذبه یک قید است برای آزادی طبیعی.
آزادی طبی.می خواهم همه چیز بخورم هر چیزی که دلم خواست پزشک اجازه نمی دهد قند دارید چربی دارید این را نخور و این را بخور پس طب یک قید است برای آزادی در طب قوانین پزشکی.
قوانین اجتماعی: من دلم می خواهد این خیابان مثلاً چهارمردان را از این طرف بروم می گویند:نه این ها بسته شده فقط تاکسی می تواند برود برای شما ممنوع است پس ببینید همه ی این ها را هم می پذیریم راحت با آن کنار می آییم.
قید آموزشی:بله نمی خواهید بروید دانشگاه نروید اختیار دارید،نمی خواهید بروید مدرسه ولی می خواهید درس بخوانید و ثبت نام کردید چهارده ساعت کلاس سه جلسه غیبت حذف قید است من می خواهم حذف نشوم اما حذفت می کنند قید است مشروط و دو ترم اخراج معدل بیاید زید دوازده مردود همه ی این ها قید است.
پس در آموزش ما آزادی محض نداریم قید داریم،در طب،در طبیعت،در اجتماع سراسر دنیا یک چیز طبیعی است.آقایان عزیز و خواهران گرامی
قید دو قسم است
۱-بعضی قید ها قید منطقی است و عقلی است انسان با آزادی می پذیرد مثل همین جاذبه.
۲-بعضی قید ها قید من درآوردی است زور است آزادی یعنی عبور از این قید ها مثلاً ظلم بله ما زیر ظلم نمی رویم امام حسین ایستاد جلوی مانعی به نام یزید که دارد ظلم می کند آزادی از ظلم مورد تایید است این مانع را باید زد کنار.هوای نفس:آزادی از هوای نفس،شهوت آزادی از قید هایی که برای انسان زحمت ایجاد می کند دردسر ایجاد می کند اما قیدی که عقل می گوید، قیدی که شرع می گوید،قیدی که شرع می گوید منطق می گوید همه ی دنیا می پذیرند این را به همین جهت هم اگر شما در اسلام قصاص دارید برای آزادی است چطور قصاص برای آزادی است غربی ها که می گویند این ضد آزادی است؟نه قصاص گذاشتند که کسی نتواند آدم بکشد،کسی زنا کند اعدامش می کنند چرا؟چون این برای آزادی است کسی مجاز نباشد به ناموس مردم متعرض شود،برای سرقت باید حد جاری شود،برای آزادی است که این حد را گذاشتند که کسی اجازه پیدا نکند به هر حریمی تجاوز کند این آزادی است.
پس آزادی از قید های شرعی و منطقی و عقلی و وحیانی ما نداریم همان طور که آزادی از قید طبیعی،طبی،آموزشی،اجتماعی ما نداریم.
اقسام آزادی
۱-آزادی عقیده همین که خیلی مبتلا به است.در اعلامیه ی حقوق بشر هم هست هر کسی در انتخاب عقیده و دین آزاد است خیلی حرف قشنگی است یکی می خواهد مسیحی شود،یکی می خواهد یهودی شود،یکی می خواهد زرتشت باشد،یکی می خواهد هندو باشد،یکی می خواهد اصلاً دین نداشته باشد.آزادی عقیده معیار و ملاکش تا کجاست؟ببینید خیلی هم این آیه را برای ما می خوانند
لا اکراه فی الدّین
خدا رحمت کند شهید مطهری را خیلی حرف قشنگی می زند در این جا می گوید:لا اکراه فی الدّین یعنی چه؟ایشان می گوید:عقیده در ذات و دل انسان است باور است باید انسان باورش کند می خواهم الان از آسمان بیایم پایین جاذبه نمی گذارد پس جاذبه مانع آزادی است من دلم می خواهد در هوا بروم پرواز نمی گذارد جاذبه می گوید من مانع تو هستم.پس یک قید داریم به نام قید طبیعی جاذبه جلوی آزادی شما خیلی دلتان می خواهد پرواز کنید بخواهید از بام بیایید پایین اما این قانون جاذبه یک قید است برای آزادی طبیعی.
آزادی طبی.می خواهم همه چیز بخورم هر چیزی که دلم خواست پزشک اجازه نمی دهد قند دارید چربی دارید این را نخور و این را بخور پس طب یک قید است برای آزادی در طب قوانین پزشکی.
قوانین اجتماعی: من دلم می خواهد این خیابان مثلاً چهارمردان را از این طرف بروم می گویند:نه این ها بسته شده فقط تاکسی می تواند برود برای شما ممنوع است پس ببینید همه ی این ها را هم می پذیریم راحت با آن کنار می آییم.
قید آموزشی:بله نمی خواهید بروید دانشگاه نروید اختیار دارید،نمی خواهید بروید مدرسه ولی می خواهید درس بخوانید و ثبت نام کردید چهارده ساعت کلاس سه جلسه غیبت حذف قید است من می خواهم حذف نشوم اما حذفت می کنند قید است مشروط و دو ترم اخراج معدل بیاید زید دوازده مردود همه ی این ها قید است.
پس در آموزش ما آزادی محض نداریم قید داریم،در طب،در طبیعت،در اجتماع سراسر دنیا یک چیز طبیعی است.آقایان عزیز و خواهران گرامی وقتی می گوییم آزدای
📝 قید دو قسم است
♦️۱-بعضی قید ها قید منطقی است و عقلی است انسان با آزادی می پذیرد مثل همین جاذبه.
♦️۲-بعضی قید ها قید من درآوردی است زور است آزادی یعنی عبور از این قید ها مثلاً ظلم بله ما زیر ظلم نمی رویم امام در این جا می گوید:لا اکراه فی الدین یعنی چه؟ایشان می گوید:عقیده در ذات و دل انسان است باور است باید انسان باورش کند لا اکراه فی الدین یعنی عقیده به زور نمی شود یک مثال قشنگ می زند مثل این که می گوییم آقا لا اکراه در دوستی من که نمی توانم به زور شما را دوست داشته باشم دوستی در دل است من یک کسی را نمی خواهم باید چه کار کنم؟می دانید اکراه یک تفنگ بگذارید روی سر یک کسی و بگویید یالا این را دوست داشته باش اگر هم به تو بگوید دوستش دارم الکی می گوید چون در دوستی اکراه نیست دوستی یک محبت درونی است و این باید با دلیل و منطق و خواستن باشد لا اکراه فی الدین نمی گوید:نماز صبح نخوان نمی گوید:هر چیزی دلت می خواهد انجام بده.
دین نگفته لا اکراه اگر دین اکراهی نیست یعنی به زور نمی شود در عقیده ی شما نفوذ پیدا کرد باید بررسی کنید و بخوانید مطالعه کنید دین را با تحقیق بپذیرید لا اکراه فی الدین می گوید دین تقلیدی نیست بگو پدرم این کاره است دین تعصبی نیست بگویید فامیل هایمان این دین را دارند، دین منطقه ای نیست بگویید: همه ی منطقه ی ما هندو هستند،دین نژادی نیست بگویید:نسل در نسل ما فلان دین را داشتند نه قد تبیّن الرشد ببینید حضرت ابراهیم نگاه کرد به ستاره گفت:این خدای من البته یک چنین حرفی نمی زد می خواست با مردم همراه شود چون مردم ستاره پرست بودند گفت:باشد من هم مثل شما ستاره خب هوا روشن شد رفت گفت:این که رفت این چه خدایی است که رفت،خورشید آمد گفت:این خدای من آن هم غروب کرد،ماه آمد ماه هم ناپدید شد گفت: ببینید
لا احبّ الآفلین.
جوان های عزیز عقیده نمی تواند تقلیدی باشد آزادی عقیده یعنی شما در انتخاب عقیده علمی برخورد کنید آگاهانه.گفت:یک کسی این ها را می چرخاند آن خدا هست من به همان ایمان می آورم.
آمدند در زندان پیش حضرت یوسف دو نفر خواب ما را تعبیر کن گفت:باشد ولی خب این ها کافر بودند بت پرست بودند نمی شود که آدم ساکت باشد یک جمله به آن ها گفت توپ را در زمین آن ها انداخت
أ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ
چند تا خدایی که خودتان درست می کنید بپرستید بهتر است یا یک خدای واحد؟حالا بروید روی آن فکر کنید اصلاً من زور هم نگفت بیایید موحد شوید،نگفت من خوابتان را تعبیر نمی کنم مگر این که حرف مرا گوش دهید نه استدلال کرد بروید فکر کنید این هایی که خودتان درست می کنید خدا است یا یک خدای واحدی که خالق همه ی این ها است؟آزادی عقیده معنایش این است ببینید حضرت ابراهیم بت ها را شکست تبر را انداخت روی دوش بت بزرگ این ها آمدند گفتند:چه کسی گفت:این شکست البته دروغ نگفت این را می گویند توریه مثل حضرت یوسف که می خواست برادرش را نگه دارد گفت:ای قوم شما سارق هستید انّکم سارقون از امام معصوم سوال شد پیغمبر خدا که العیاذبالله دروغ نمی گوید این ها که سرقت نکرده بودند بنده های خدا خودش کاسه را گذاشته بود در اثاث های این ها کجا سرقت کردند؟امام صادق فرمود:این ها سارق بودند چون یک روزی یوسف را سرقت کردند انداختند در چاه این سارقون ایّها العیر ای قافله شما سارق هستید یعنی سرقت کرده بودید یوسف را قبلاً این ها را می گویند:توریه مانعی هم ندارد
گفت:این کرده بل فعل کَبیرهُم اگر بتواند حرف بزند داد آن ها در آمد ما پنجاه سال است این ها را می پرستیم این ها حرف نمی زنند این ها بت نمی شکنند این ها از خودشان دفاع نمی کنند گفت:پس چرا به آن ها می گویید خدا آن وقت می خواهید این که از خودش دفاع نمی کند از تو می خواهی دفاع کند؟ببینید ذهنشان را به هم ریخت البته گوش نکردند ما نمی گوییم عقیده را به زور عوض کرد گرفتند او را به آتش انداختند حتی دارد که هر کسی که بچه اش مریض بود نذر می کرد دو تا دسته هیزم جمع کند و بدهد برای آتش چون یک آتش بزرگی فراهم شد که تمام هیزم هایش را مردم با نذر فراهم کردند که بیاندازند ابراهیم را در آن تا بسوزد و بچه ی آن ها شفا پیدا کند تا این حد اثر نکرد اما گفت حرف را زد این می شود قرآن کریم به پیغمبر هم می گوید:در قصه ی عقیده اصلاً به زور وارد نشو لست علیهم بلمسیطر ما اگر می خواستیم مثل ملائکه یک کافر در ملائکه نیست کافر چیست یک گنه کار هم در ملائکه نیست معصوم محض لا یعصون الله یک گناه نمی کنند یفعلون ما یومرون حالا داستان فطرس هم باید توجیه کرد چون گناه نبوده یا ترک اولی بوده یا قصه ی دیگری بوده و الا ملائکه اصلاً امکان گناه برای آن ها نیست چون غرایز و شهوت ندارند امکان معصیت ندارند.صریح قرآن است یفعلون ما یومرون مثل خورشید که امکان تخلف ندارد مثل زمین که امکان تخلف ندارد.خدا به پیغمر می گوید:لا شاء ربّک من اگر می خواستم تمام انسان هایی که می آفریدم مومن می آفریدم نخواستم من خواستم یک موجود مختار
انّا هدیناه السَبیل اِلِا شاکرا و الّا کفورا.
به پیغمبر هم می گوید در عقیده به مردم زور نگو ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ :
سه جور مردم را دعوت کن
۱-بالحمکه:یکی از آن استدلال است حالا بعضی ها دانشگاهی هستند تحصیل کرده اند با حکمت و استدلال
۲-والموعظه :موعظه الحسنه نه هر موعظه ای موعظه ی تاثیر گذار.
۳-و جادلهم الاحسن بعضی ها هم اهل مناظره اند.
با این که مشرکین نباید وارد مکه می شدند الان هم شما بروید مکه جاده مشخص است می گویند:این جا ورود مشرکین ممنوع طریق غیر مسلمین جدا است صریح قرآن است در عین حال بین پیغمبر و مشرکین قطع رابطه شد خدا در قرآن می گوید:من اَحدا من المشرکین اگر یکی از مشرکین گفت:می خواهم بیایم پیش پیغمبر استدلالش را گوش کنم بگذارید بیاید نبندید راه را پس آزادی عقیده یعنی یله بودن هر کسی هر چیزی می خواهد منطق انتخاب کردن نه آزادی عقیده یعنی عقیده تحمیل پذیر نیست اما تحقیق پذیر است این یک.
۲-آزادی اجتماعی.خوب دقت کنید این ها مباحث مبتلا به است آقا در اجتماع تا چه میزان انسان آزاد است من دوتا داستان بگویم بعد نتیجه بگیرم
یک آقایی به نام ثمره ابن جندب بسیار آدم خبیثی است ین آمد مسلمان شد و در جنگ احد کم سن و سال بود آمد پیش پیغمبر گفت:بگذار که من بروم میدان شرّ بوده خیلی شر بود پیغمبر فرمود:نمی شود اتفاقاً یک کسی دیگر را پیغمبر اجازه داده بود اتفاقاً او هم سیزده چهارده سالش بود گفت:چرا به او اجازه دادید؟شروع کرد با پیغمبر بحث کردن کاری ندارم این آدم برای این که بشناسید چه کسی است زیاد پدر همین ابن زیاد فرمان دار بصره بود و کوفه قبل از قصه ی امام حسین آن وقت اگر می رفت بصره ثمره را می گذاشت جای خودش در کوفه اگر می رفت کوفه این را می گذاشت جای خودش در بصره یعنی قائم مقام استان دار بصره و کوفه بوده که گاهی در بصره که در یک سفری که زیاد رفت کوفه و برگشت دید چهل و هشت حافظ قرآن را به شهادت رساند این ثمره داد زد سرش گفت:چه کار کردی؟این ها همه حافظ قرآن بودند
گفت:این ها محبّ علی بودند به خاطر محبّ علی بودن کشتم هشت هزار شیعه در پرونده اش نوشتند به شهادت رسانده خیلی آدم خبیثی است آخر های عمرش هم به یک مرض بدی از دنیا رفت این آدم خب سابقاً زمین ها این قدر تفکیک شده نبود که یک بنده خدایی یک باغی داشت و خانه ای داشت این یک درخت در آن داشت یک درخت خرمای پر ثمره ایی خب این بنده خدا در این خانه زن دارد بچه دارد زندگی می کنند این بدون یاالله یک مرتبه روزی چند بار می آمد می گفت سر به درختم بزنم بی خود می گفت این صاحب خانه رفت پیش پیغمبر گفت:یا رسول الله من که نمی گویم نیاید اجازه بگیرد زنم سرش باز است خانه ی من است حضرت او را خواست پنج تا پیشنهاد به او داد
۱-اول فرمود:اجازه بگیر و برو گفت:اجازه نمی گیرم درخت خودم است می خواهم این گونه بروم.
۲-فرمود:این درخت را به من بفروش گفت:نمی فروشم.
۳-به جایش گفت:درخت می دهم گفت:نمی خواهم.
۳-فرمود:این خانه را بخر هم خانه برای تو و هم درخت گفت:نمی خرم.
۴-فرمود:بده به من تو بهشت یک درخت به جایش به تو می دهم گفت:من نقد را با نسیه عوض نمی کنم من بهشت نمی خواهم خبیث است دیگر.
حالا نه می خرد، نه می فروشد،نه اجازه می گیرد چه کارش می خواهید کنید این آزادی است؟کدام منطق این را اجازه می دهد؟پیغمبر فرمود:آن دیگر حکم ولایت ولایت پیغمبر است فرمود:برو درخت را بکن و بیانداز جلویش و بگو حالا هر چقدر دلت می خواهد خرما بخور
لاضرر و لا ضرار
فرستاد بروید چند کارگر بیاورید درخت خرما کندنش سخت است خیلی ریشه اش عمیق است بروید و بگویید پیغمبر حکم کرد درخت را بکنید و بیاندازید جلویش این نکته است ببینید اجازه نمی دهد در اجتماع.
آمد خدمت پیغمبر گفت:یا رسول الله همسایه اذیتم می کند فرمود:با او بساز دوباره رفت و آمد گفت:آقا ساختم ولی آزار می دهد هر چه تذکر می دهم فایده ندارد مرتبه ی سوم آمد رسول خدا فرمود:جمعه که شد اثاثت را جمع کن بیاور بیانداز در کوچه سر راه مردم نماز جمعه آن موقع همه مر رفتند واجب بود هر کسی که می آید رد می شود بگو به خاطر این همسایه آمدم در کوچه نشستم از بس اذیتم کرد این را می گویند:استفاده از افکار عمومی در برخورد با آدمی که منطق حالیش نیست هر کسی می آمد فلانی چرا این جا نشستی؟می گفت:فلانی این قدر اذیتت کرد خدا لعنتش کند، چرا این جا نشستی؟از دست فلانی خدا عذابش را زیاد کند آمد گفت:اصلاً از این محله می روم.
پس آزادی اجتماعی تعریف می شود بر اساس نوع حکومت اجتماع آقا این جا حکومت اسلامی است جمهوری اسلامی است اصلاً کار به دین و مذهب هم نداریم تعریف شده جمهوری اسلامی یکی از شاخصه هایش حجاب است،یکی از شاخصه هایش اجازه ندادن به مشروبات الکلی مغازه ی مشروبات الکلی.
خدمت مقام معظم رهبری بودیم راجع به حجاب یک جلسه ای بود ایشان خیلی زیبا صحبت کرد فرمودند:مگر ما اجازه ی افتتاح مشروب فروشی می دهیم؟نمی گوییم مشروب در کشور ما خورده نمی شود نه آن یک بحث دیگری است شاید یکی بگوید بیشتر از قبل از انقلاب هم شده می گویند:بعضی ها در خانه ها و فلان اصلاً بحث این نیست آقایان عزیز دقت بفرمایید این در فضاهای مجازی مردم زمان قبل از انقلاب هم که نماز می خواندند و روزه می گرفتند حالا کمتر هم شده بعضی این ها را می گویند عزیز من کربلا همه ی این ها نمازخوان بودند،صفین همه این ها نماز خوان بودند،در جمل تمام این ها نماز خوان بودند،در نهروان تمام این ها قاری قرآن بودند،بحث نماز و روزه جای خودش ساختار حکومت باید دینی باشد ولو ممکن است شاخصه هایی که پیش می آید پیاده نشود وقتی ساختار حکومت دینی است ایشان فرمود:مگر ما مجوز افتتاح مشروب فروشی در کشور می دهیم؟نباید ما اجازه دهیم در کشور بی حجابی رونق پیدا کند آزادی اجتماعی در چارجوب قوانین حکومت بله حکومت لاییک است مثل ترکیه کاری ندارند با این مسائل حکومتی است
مثلاً فرض کنید الان کشورهای اطراف خود ما عربستان و جاهای دیگر هیج ایرادی هم به آن ها نمی گیرند تازه بعد از سال ها یک خرده شل کردند و اجازه ی رانندگی به خانم ها می دهند این ها من مکه بودم مامور های مسجدالحرام و فروشگاه را بعضی از خانم ها گذاشتند آن هم با پوشش صد درصد یعنی چشم ها فقط پیدا، یک مقداری می خواهند الزام کردند به دولت عربستان که تا دوهزار سی آن سند ۲۰۳۰ باید خودشان را برسانند که بالاخره یک مقداری فضا تازه ایجاد کردن یک ایراد نمی گیرند به آن ها اما این کشور با این که تقریباً بحث حجاب و بحث مربوط رعایت به این مسائل خیلی کم رنگ است شما می دانید من هم می دانم خیلی کم رنگ است به قم کار نداشته باشید اما در عین حال همین کم رنگ را هم افتخار می داند فلان آقا پست بگذارد چند هزار کاربر بیایند دفاع کنند و عکس بگذارند خب این که نشد کار آزادی اجتماعی با این قوانینی که در حاشیه اش ضربه به دیگرام نزند.
۳-آزادی اقتصادی چون بحث روز است من می آیم خدمت شما ببینید عرض می کنم خدمت شما من یکی دو تا داستان بگویم
پیغمبر گرامی اسلام با احتکار در جامعه مواجه شد کالاها را یک عده از مثل الان که خود ما هم مواجه شدیم احتکار کردند خبر به رسول خدا رسید خودش راه افتاد در انبار محتکرین من متن حدیث را بخوانم
مرّ رسول الله (ص)بالمحتکرین
حضرت رفتند مستقیم سراغ محتکرین ببینید یامرهم فرمان دادند به این که ان تخرج علی ابطون اسواق فرمودند:تمام این جنس ها را بریزید در بازار بطون الاسواق یعنی متن بازار یک کسی آمد گفت:آقا قیمت بگذارید از پیغمبر خواست حضرت فرمود:قیمت قیمتی که الان معمول است قیمت گذاری من نمی کنم چیزی که بوده و شما بیخود قیمت را بالا بردید به تعبیر من این یک نقل.
وجود مقدس امیرالمومنین وقتی مالک اشتر رفت به مصر ببینید به امام صادق در زمان ایشان یک بار احتکار شد در زمان حضرت امیر اتفاق افتاد وقتی مالک اشتر می رفت مصر این متن را ببینید آقا به او نوشتند مالک
والیکون البیع بیعاً سمحا
خرید و فروش در جامعه باید آسان باشد جنس راحت به دست مردم برسد اذیت نشوند مردم بعد در ادامه اش آقا نوشتند ولا تجحف بالفریفقین به دو گروه نباید اجحاف شود
تولید کننده و مصرف کننده این هم باید دقت شود به گونه ای برخورد نشود که تولید کننده تعطیل کند ضربه اش را مصرف کننده می خورد فرمود:بین بایع و مبتاع آن کسی که می فروشد و آن کسی که می خرد خوب این ها آزادی اقتصادی
من توفیق الحرّ اکتسابه المال من حلّه
یکی از نشانه های انسان های آزاد این است که مالشان از راه حلال است از راه شرعی است هیچ گاه اسلام اجازه نمی دهد در آزادی اقتصادی شما مایحتاج مردم را احتکار کنید یا بازار را آشفته کنید یا به هم بریزید امیرالمومنین تازیانه دست می گرفت وقتی به بازار کوفه می آمد وقتی می آمد همه حساب وار خودشان را می کردند تک تک بازارها می رفت خیاط ها،ماهی فروش ها،خرما فروش ها تذکر می داد برخورد می کرد ب خوردهای اقتصادی امیرالمومنین بعضی عزیزان کتاب نوشتند چاپ شده ببینید با شدّت و حدّت اجازه نمی داد آشفتگی ما بخشی از عمده ی آشفتگی امروز بازارمان که مردم همه اش به ما می گویند من که کاری از دستم بر نمی آید من سخنران هستم من یک مقام کشوری نیستم همه اش به ما می گویند که حاج آقا شما بگو با گفتن من هم حلّ نمی شود ولی بخش عمده ای از این آشفتگی بی مدیریتی است ضعف مدیریت در بخش های اقتصادی است خیلی بد است نباید در بازار آشفته وضع مملکت به این شکل باشد یک بخشی از آن راجع به جنگ روانی کشور را عرض کردم آزادی اقتصادی بله اما اجحاف،احتکار،رشوه،ربا و زور قید است اسلام اجازه نمی دهد همین طور بیایید جلو
۴-آزادی بیان.آقا می شود آدم هر چیزی که دلش می خواهد بگوید؟نه لا یسخر،لا یغتب،انّ بعض الاسم،غیبت،تمسخر،دست انداختن.
عمر ابن حمق از اصحاب امیرالمومنین است در جنگ صفین عصبانی شد با یکی دیگر از آقایان شروع کردند به ناسزا گفتن به سپاه معاویه بلافاصله آقا آن ها را خواست لا تکونوا سبّابین علی دوست ندارد کسی فحش دهد فرمود: می خواهید نقد کنید کار هایشان را بگویید.و سه سبّ باعث می شود آن ها هم به ما فحش دهند فاصله زیاد شود که نشد منطق بیایید به صورت شما هیج کس به اندازه علامه ی امینی زیبا از غدیر دفاع نکرده یک تندی هم در کتاب نیست استدلال و منطق زیباترین دفاع از امیرالمومنین دارد با ناسزا گویی که نمی شود.یک وقتی مقام معظم رهبری در جمع مداح ها فرمودند:شما با توهین به اعتقادات هیچ گروهی نمی توانید این ها را جذب کنید بالاخره اعتقادش است شما قبول ندارید آن ها که قبول دارند شما بت خانه ی هندوها که بروید حق ندارید توهین کنید با شما برخورد می کنند با توهین اعتقادات نمی شود بله با استدلال و متطق خیلی راحت می شود جذب کرد این در بحث بیان.
آزادی در بحث خانواده و اندیشه،در بحث آزادی های سیاسی این هم مهم است آزادی سیاسی به چه معنا است آیا آزادی ساسی به معنای زیر سوال بردن اصل نظام،اصل انقلاب هیچ کجای دنیا در آمریکا هم اجازه نمی دهند در انگلیس یک پاکی دارند یک وقتی ما هم برای تبلیغ رفتیم آن جا با بعضی رفقا رفتیم آن جا ببینیم چه خبر است خب این پاک یک روز در هفته همه اجازه دارند درش را می بندند هر کسی هر چیزی که می خواهد بگوید و بعدش هم تخلیه می شوند و می روند نه کسی فیلم می گیرد و نه کسی عکس می گیرد می آیند در آن پارک جای مخصوصی است فریاهایشان را می زنند و می روند این که اجازه بدهند هر جریانی هر فتنه ای هیچ حکومتی چنین چیزی در برنامه اش نیست
آزادی سیاسی یعنی نقد یعنی اجازه ی ،گفتگو اجازه طرح مباحث نه تخریب من یک نامه ی از سلمان را برای شما بگویم آخر عرایضم خیلی جالب است این نامه در جلد بیست و دو بحار است من یک قسمت هایی از آن را یادداشت کردم می دانید سلمان یک آدم زاهدی بوده حرِّ حرّ هم بوده از هیچ کس هم نمی ترسیده سلمان را پیغمبر خدا فرمود:مثلش مثل لقمان است لقمان چگونه در قرآن جایگاه دارد؟چگونه خدا سوره به نامش زد؟
چجور خدا نصیحت هایی را می کند گاهی از زبان لقمان نقل می کند اذ قال لقمان لِابنه لقمان هم یک حرّ بوده با این که پیغمبر نبود حسب و نسب مشهوری هم نداشته یک غلام ساده ای بود سلمان دیشب هم اشاره کردم به مقام منّا اهل البیت رسید خب حکم استان داری اش را خلیفه دوم برایش زد گفت:مدائن الان هم قبرش در مدائن است خیلی هم رفقا به ما اصرار می کنند یک جلسه ای برویم مدائن و یک برنامه تلویزیونی سال روز وفات سلمان داشته باشیم اگر توفیق شود شاید امسال این کار را کردیم چون ماه صفر است سالروز وفات سلمان رضوان الله تعالی علیه و جا دارد عزیزانی که صدای مرا می شنوند تجلیل کنند تکریم کنند و یک جلسه ای برای این شخصیت گرفته شود
شخصیتی است که محدّث بوده محدّث یعنی کسی که فرشته ها با او حرف می زنند شخصیّتی است که راحت با عزرائیل حرف می زد سفارش اموات را به او می کرد شخصیّتی است که به طی الارض امیرالمومنین از مدینه آمده مدائن مدینه کجا مدائن کجا مدائن نزدیک بغداد است آمده بر بدنش نماز خواند او را به خاک سپرده ایشان رفت استان دار مثر شد این عرض مرا همه گوش دهند چون پخش می شود استان دارها،فرمان دارها،وزرا،شخصیّت های سیاسی کشور مسئولین نظام این حرف مرا بیشتر گوش بدهند ایشان رفت یک زندگی ساده ای برای خودش فراهم کرد یک حصیری انداخت زیر پایش و یک نان جوی هم می خورد و حقوقی که می گرفت می داد به فقرا نگه نمی داشت و به اصطلاح با یک زیست بسیار معمولی گاهی می آمد در کوچه های مدائن قدم می زد کمک مردم می کرد حتی یک وقتی یک کسی می گوید:من یک بار سنگینی همراهم بود نمی توانستم ببرم دیدم ایشان دارد می رود غریب بود نمی دانست این استان دار مدائن است می گوید:آمد جلو خب سنش هم بالا بود سلمان در عین حال قدرت مند بود گفت:بده من برایت می آورم بار را به دوش سلمان گذاشت تا یک جایی در مسیر افراد شناختند آقا این استان دار مدائن است تو بار در اختیارش گذاشتی؟
سلمان گفت:باسد خدمت به مردم کردن یک چنین زندگی داشت خلیفه ی دوم به او اعتراض کرد یک نامه ای برایش نوشت جلد بیست و دو بحار که اگر شما عزیزان بخواهید نامه را ببینید نوشت تو ملاحظه ی ما کن ملاحظه ی حکومت را کن من تو را فرستادم آن جا استان دار هستی این چیست که نان جو می خوری و زیر پایت حصیر انداختی زندگی ات این طور است حقوقت را به فقرا می دهی سلمان برایش جواب نوشت بسیار جواب سلمان زیبا است منتها یک نکته اش را نگفتم در آن نامه به او گفت من تو را فرستادم آن جا بروی از کار استان دار قبلی گزارش بفرستی کجا می رفت و با که بود حظیفه هم از اصحاب پیغمبر است استان دار بوده آن هم قبرش در مدائن است یک جوابی نوشته سلمان در پنج قسمت من خلاصه اش را برای شما می گویم نوشت به خلیفه دوم نوشت اما این که گفتی از حظیفه گزارش به تو بدهم تو دستور دادی ولی خدای یک دستور دیگری داد
می گوید:1-لا تجسسوا فضولی در زندگی مردم نکنید بله یک وقت حکومتی است فرق دارد اما تو از من خواستی به زندگی شخصی او ورود پیدا کنم من این کار را نمی کنم این یک،
2- به من نوشتی که چرا حصیر زیر پایت می اندازی و نان جوین می خوری هما لیس ممّا یُعیِّر به مومن این ها چیز هایی نیست که آدم را با آن سرزنش کنند رسول خدا که پیغمبر همه ی ما بوده زندگی اش ساده بود به هنبن شکل زندگی می کرد آقایان مسئول نظام افتخار شهید رجایی به ساده زیستی اش بود که من یادم است ایشان یک دعای کمیلی نشسته بود یک آقایی هم الان هم هست که دعای کمیل می خواند آقا به شهید رجایی فرمود: تو چرا این قدر محبوب هستی؟چرا این قدر مردم دوستت دارند؟ایشان بعداین آقا که روحانی بود و دعای کمیل می خواند در تهران این گونه گفت:دعا کن بمانم دعا کن این حبّ خارج نشود زندگی ساده ی شهید رجایی مردم می آمدند از پشت شلوار به ایشان دست می کشیدند به عنوان تبرک یعنی شهید رجایی مظهر قداست است امروز مسئولین این طور نیستند خیلی ها امروز افتخار بعضی ها به ماشین مدل بالا است به ثروتشان است این خوب نیست برای نظام حتی اگر از راه حلال باشد افتخار امام به سادگی خانه اش بود،
افتخار مقام معظم رهبری به زندگی ساده شان هست که تمام زندگی ایشان از راه نذورات اداره می شود نذوراتی که گاهی خود بنده و رفقا مثل بنده و افرادی که نذر می کنند محضر ایشان برای کارهایشان تمام زندگی ایشان از راه نذورات هیچ درهمی در زندکی شخصی ایشان نیست این ها افتخار است این ها مردم را دچار بدبینی می کند گفت:به من نوشتی که چرا حصیر زیر پایت است و چرا نان جوین می خوری این ها افتخار است.
۳-به من نوشتی من به حکومت ضربه می زنم؟کلاس حکومت را می آورم پایین؟
امّا قولک این هایی که نوشتی اضعف السلطان و من حکومت سست کردم و کلاس حکومت را آوردم پایین فعلم بدان انت تزلزل منّی طاعت الله احبّ الیه مع تعزّز من خوار و کوچک باشم اما در خانه ی خدا بهتر از این است که کلاس داشته باشم و با معصیت و گناه اما این که به من نوشتی که تو درواقع رعایت بعضی امور را نمی کنی ببین من خواهشم این است که عزیزانی که اهل مطالعه هستید ببینید بدان رسول خدا از او شنیدم فرمود:کسی که بر هفت نفر حکومت کند هفت نفر حالا الان که دایره حکومت ها خیلی گسترده تر است سبعه من المسلمین ثمّ لم یعدل فیه عدالت را بینشان رعایت نکند روز قیامت خدا را به حالت غضب ملاقات خواهد کرد در پایان نامه اش هم این آیه را نوشت
تلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا
قیامت آرامش برای کسی است که تکبر ندارد،زور نمی گوید،به مردم اجحاف نمی کند.
جمع کردم بحثم را،آزادی عقیده را گفتم،آزادی بیان را گفتم،آزادی اجتماعی را گفتم،آزادی اقتصادی،آزادی سیاسی حالا همین طور بیایید جلو آزادی اندیشه بله آزاد هستید شهید مطهری می گوید:فکر را که نمی توان جلویش را گرفت اما می توانم در گناه فکر گنم،در توطئه فکر کنم نه این خطر دارد این پیام کربلا احرارا حالا ان شاءالله راجع به آزادگی گفتم آزادی و آزادگی فرق دارد
آن هایی که اهل مطالعه هستید کتاب پیرامون جمهوری اسلامی شهید مطهری ایشان آن بحث را آن جا دارد آزادی یک واژه ی مثبت و منفی است اما آزادگی واژه ی کاملاً مثبت است،آزادی در مقابل رفع موانع است آزادگی در مقابل ذلّت و اسارت و وابستگی است که ان شاءالله این چند شب این کونوا احرار را می خواهم من یک خرده برای شما باز کنم چگونه در مکتب امام حسین حرّ باشید ما می خواهیم از این جلسه ی پرشکوه قم که محضر شما و بینندگان در شبکه ی سه تقدیم می شود این پیام را به دنیا برسانیم امام حسین وقتی فرمود:کونوا احرارا اگر کسی حرّ بود چه کار می کند ولو دین نداشته باشد گفت:دین نداشته باشید و لا تخافون المعاد حرّ چه ویژگی هایی دارد که برای شب های آینده توضیح می دهم.
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلّت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل والنهار و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
فردا بعد از حدود بیست و چهار روز از حرکت امام حسین رسید به سرزمین کربلا مسیر بسیار سختی است بعضی عزیزان ما دنبال این بودند که مستندی تهیّه کنند از این بیست و چهار روز حرکت امام حسین از مکه به کربلا رفتند و الان هم دنبالش هستند هزینه بر هستند رفتند تک تک این منازل را بررسی کردند این آقایی که خودش تهیّه کننده ی این مستند است به گریه افتاده بود می گفت:آقای رفیعی نمی دانی چه جایی است هنوز هم هست دست نخورده این منازلی که امام حسین چه جاده ی سنگلاخی و صعب العبور و سختی آن وقت امام حسین با زن و بچه بیست و چهار روز شما ببینید و حساب کنید
بیست و چهارروز با اسب و شتر این مسیر سخت سنگین تا بالاخره فردا رسیدند به این سرزمینی که سال ها قبل پیغمبرخاکش را در دست گرفت و بوسید و گریه کرد یک مقداری خاکش را در شیشه ریخت به ام سلمه داد فرمود:این خاک کربلا است هر وقت دیدی که خون شده بدان که حسین من به شهادت رسیده،رسیدند به آن سرزمینی که ابراهیم خاکش را بوییده بود،موسی ابن عمران بوییده بود رسیدند به آن خاکی که امیرالمومنین این خاک را بوییده بود آن خاکی که قرار سجده گاه شود قرار است که شفا شود آن روز نبود خون امام حسین که ریخت شد سجده گاه خون امام حسین که ریخت شد
شفا خاکی در این عالم به پای خاک کربلا نمی رسد چون هیچ خاکی خوردنش جایز نیست اما تربت ابی عبدالله شفا است تربت ابی عبدالله آرامش زا است رسید به این سرزمین لذا تا گفتند نامش کربلا است فرمود:همین جا خیمه ها را نصب کنید آمدند محرم های زینب دور عقیله ی بنی هاشم زینب را پیاده کردند رباب را پیاده کردند سکینه را پیاده کردند رقیه را پیاده کردند زود هم خیمه ها برپا شد اول گفتند خیمه های خواهر ها را بزنیم خانم ها خیمه مردها را دور تا دور خیمه ی خانم که این ها این وسط حفظ شوند و درواقع عیال اباعبدالله ناموس اباعبدالله میان واقع شود خود اباعبدالله کمک کرد ابوالفضل عباس بود، قاسم بود، علی اکبر بود و اصحاب بودند البته تعدادی از اصحاب بعداً آمدند خیمه ها کنار هم نصب شد