104 ـ بابی انتم و امی و نفسی و اهلی و مالی
بِأبى أنْتُمْ وَ اُمّى وَ نَفْسى وَ أهْلى وَ مالى ! مَنْ أرادَ اللّهَ بَدَءَ بِكُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِل عَنْكُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ .
پدرم و مادرم و خودم و خانواده ام و دارايى ام فدايتان باد ! هر كه خدا را بخواهد با شما آغاز مى كند و هر كه او را يگانه بداند ، از شما مى پذيرد و هر كه آهنگِ او را كند ، به شما رو مى آورد ...
توضيح واژه ها
أرادَ : خواست ، اراده كرد. [۱]
قَبِلَ : گرفت، پذيرفت. [۲]
قَصَدَ : روان شد ، قصد كرد ، خواست . [۳]
تَوَجَّهَ : رو كرد ، رو آورد ، رفت . [۴]
شرح
جمله «بِأبى أنتم و اُمّى...» ، پنج بار «در زيارت جامعه كبيره» ، تكرار شده است. بعضى شارحان ، با توجّه به اختلاف نسخه ها ، از هر يك از آنها ، معناى جداگانه اى برداشت كرده اند. براى نمونه ، گفته شده كه اين جمله در عبارت پيشين زيارت ، با افزوده «و اُسْرَتى ؛ و تبارم» آمده بود و در اين جا «و نَفْسى» به آن ، افزوده شده است؛ يعنى افزون بر پدر و مادر و خاندان و ثروتم ، جانم را هم فداى شما مى كنم . از اين نكته ، تكامل تدريجى معرفت ، استخراج مى شود. اينك زائر به آن معرفتِ حقيقى ، دست يافته است و به راحتى ، از جانِ خويش در راه اهل بيت عليهم السلام مى گذرد.
اين توجيه ، در صورتى پسنديده است كه در همه نسخه هاى «زيارت جامعه» ، كلمه «نفسى» در اين عبارت آمده باشد ؛ امّا در برخى نسخه ها ، در عبارت پيشين نيز «و نفْسى» آمده است .
بنا بر اين ، به نظر مى رسد كه تفاوت هاى اين گونه تعابير ، تنها گوناگونىِ عبارت است و نكته ويژه اى در به كار بردن واژگان متفاوت ، وجود ندارد. زائر ، پنج بار با اين تعبير ، نسبت به اهل بيت عليهم السلام ، اظهارِ ادب كرده ، تا سر حدّ ايثار ، اعلام وفادارى مى نمايد .
پيوند امامت و توحيد
يكى از مباحث زيباى مطرح شده در «زيارت جامعه كبيره» ، برقرارى پيوند ميان امامت و توحيد است . زائر ، اگر چه در برابر امامان عليهم السلام ، باورها و درخواست هاى خود را بيان مى كند ؛ امّا باور داشتن به خداوند متعال ، بيش از هر چيز ديگرى در سر تا سر زيارت ، موج مى زند . در اين مجال ، چگونگى خداشناسى با توجّه به عبارات اين قسمت از زيارت ، بررسى مى شود :
راه اهل بيت عليهم السلام ، تنها راه عرفان حقيقى
جمله «مَنْ أراد اللّهَ بَدَء بِكُم ؛ آن كه خدا را بخواهد ، از شما آغاز مى كند»، اشاره به اين است كه تنها راه عرفان و خداشناسىِ حقيقى ، همان راه اهل بيت عليهم السلام است . مدّعيان خداشناسى بسيارند و هر يك با ادّعاى آشنايى با خدا ، از در هم شكستن بُتِ نفس امّاره خويش ، خبر مى دهند ؛ امّا تنها راه مطمئنِ خداشناسى ، راه معلّمان برگزيده خداست كه از هر گونه گناه و خطايى ، مصون اند . در انديشه آنان ، تنها خدا جاى گرفته و سخنان و رفتارشان ، خدايى شده است. در حديثى آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله به امام على عليه السلام فرمود :
يا على ! ما عُرِفَ اللّهُ إلّا بى ثُمَّ بِكَ ، مَنْ جَحَدَ وِلايَتَكَ جَحَدَ اللّهَ رُبوبِيَّتَهُ . [۵] اى على ! خداوند ، جز به من و سپس به تو ، شناخته نشده است . هر كس ولايت تو را انكار كند ، ربوبيّت خداوند را انكار كرده است .
منكران ولايتِ اهل بيت عليهم السلام ، اگر چه خدا را به عنوان خالق جهان پذيرفته اند ؛ امّا در واقع ، خدا را مدبّر و مربّى جهان نمى دانند و بدين سان ، ربوبيّت پروردگار را انكار مى كنند. از اين رو ، بنا بر روايتى از امام باقر عليه السلام ، راه اهل بيت عليهم السلام ، تنها راه توحيد و عبوديت خداوند ، معرّفى شده است :
بِنَا عُبِدَ اللّهُ وَ بِنا عُرِفَ اللّهُ وَ بِنا وُحِّدَ اللّهُ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ . [۶] به سبب ما ، خدا پرستيده شده و به سبب ما خدا ، شناخته شده و به سبب ما ، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ ، يگانه شمرده شده است .
در نگرش شيعى ، اهل بيت عليهم السلام ، بنا بر حكمت الهى ، راهِ شناخت حقيقى خدا ، تعيين شده اند و به ديگر سخن ، معيار و آزمونِ ورودى يگانه پرستى ، ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام است و خداوند توانا ، اين راه را به عنوان معيارِ شناخت توحيد حقيقى از توحيد ساختگى ، برگزيده است . روايت شده كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود :
إِنَّ اللّهَ ـ تَبارَك و تَعالى ـ ، لَو شَاءَ لَعَرَّفَ العِبادَ نَفسَهُ ، وَ لكِنْ جَعَلَنا أبْوابَهُ وَ صِراطَهُ وَ سَبيلَهُ وَ الوَجْهَ الَّذى يُؤتى مِنهُ . [۷] خداوند ـ تبارك و تعالى ـ ، اگر مى خواست ، خود را به بندگانش مى شناسانْد ؛ امّا ما را دروازه [ شناخت ] خود و مسير و راه و جانبى كه از آن وارد مى شوند ، قرار داده است .
بنا بر اين ، در نظام آفرينش ، نخستين گامِ خداشناسى ، معرفتِ اهل بيت عليهم السلام است ، [۸] چنان كه بر پايه روايتى از امام رضا عليه السلام به نقل از پدر بزرگوارش امام كاظم عليه السلام ، شناخت خدا و خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله ، از هم ناگسستى دانسته شده و آمده است :
مَن عَرَفَهُم فَقَد عَرَفَ اللّهَ ، وَ مَن جَهَلَهُم فَقَد جَهلَ اللّهَ . [۹] هر كه ايشان را بشناسد ، خدا را شناخته است ، و هر كه ايشان را نشناسد ، خدا را نشناخته است .
پيوند توحيد و پذيرش ولايت
جمله «مَنْ وَحَّدَهُ قَبِل عَنكُم ؛ هر موحّدى ، [ ولايت ] شما را پذيرفت» را دو گونه مى توان معنا كرد : نخست ، آن كه هر يگانه پرستى ، ولايت شما را هم مى پذيرد ؛ زيرا همان برهانى كه يگانگى خالق را واجب مى شمُرَد ، اطاعت از برگزيدگان خدا را هم واجب مى داند .
برداشت دوم ، آن است كه هر موحّدى ، حقيقتِ توحيد را از شما فرا گرفته است ؛ زيرا توحيد حقيقى را تنها اهل بيت عليهم السلام ، آموزش مى دهند. در اين صورت ، اين عبارت ، ترجمانِ پيوند ناگسستنى ميان توحيد و ولايت است. علّامه مجلسى ، در شرح اين جمله مى نويسد :
مَن لَمْ يَقْبَل عَنكُم فَلَيسَ بِمُوحِّدٍ بَل هُوَ مُشرِكٌ وَ إن أَظهَرَ التَّوحِيدَ . [۱۰] هر كس از شما نپذيرد ، موحّد نيست ؛ بلكه مشرك است ، هر چند توحيد را اظهار كرده [ و پذيرفته ]باشد .
آنچه از ظاهرِ عبارت بر مى آيد ، مراد از توحيد در اين جا ، توحيدِ طاعت است و توحيد طاعت ، يعنى موحّد ، تنها از خدا اطاعت مى كند و فرمانِ غيرِ او را نمى پذيرد. بنا بر اين ، امكان دارد كه شخص در اعتقاد ، موحّد باشد و يگانگى خدا را با دلايل بى شمار ، اثبات كند ؛ امّا از كسانى اطاعت كند كه خداوند ، فرمان روايىِ آنان را دوست ندارد. پيروان اهل بيت عليهم السلام ، در فرمان بُردارى از خدا و كسانى كه خدا ، فرمان بُردارى از آنان را واجب كرده است ، سرآمدند. در روايتى ، امام صادق عليه السلام ، پيروى از كسانى را كه به خدا منسوب نيستند ، شرك مى داند و مى فرمايد :
مَن أَشرَكَ مَعَ إمامٍ إمامتُهُ مِن عِنْدِ اللّهِ مَن لَيسَت إمامَتُهُ مِنَ اللّهِ كانَ مُشْرِكا بِاللّهِ . [۱۱] هر كس پيشواى غير الهى را با پيشوايى كه امامتش از جانب خداست ، شريك گردانَد ، به خدا شرك ورزيده است .
در برابر توحيد طاعت ، شرك در اطاعت قرار دارد. برخى از آيات قرآن ، دسته اى از مؤمنان را مشرك مى داند كه مراد ، شرك در اطاعت است و منظور ، كسانى است كه به خدا باور دارند ، ولى از غيرِ او اطاعت مى كنند :
«وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَا وَ هُم مُّشْرِكُونَ . [۱۲] و بيشترشان ، به خدا ايمان نمى آورند ، مگر اين كه [در همان حال ]مشرك اند» .
شرك در اطاعت ، از مواردى است كه گريبانگرِ بسيارى از مؤمنان است و برخى سخنان ، مانند اين عبارت مرسوم كه مى گويند : «اگر فلانى نبود ، زندگى ام نابود مى شد» و يا «اوّل خدا ، دوم شما !» ، در واقع ، بوى شرك در اطاعت مى دهند كه بايد از به كار بردن آنها پرهيز كرد و به گونه اى سخن گفت كه شرك آميز نباشد. براى نمونه ، بايد گفت : «اگر خدا ، فلانى را وسيله اين كار نمى كرد ، كارم بسيار مشكل مى شد» .
پيوند آهنگ خدا و توجّه به اهل بيت عليهم السلام
در جمله «و مَن قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُم ؛ و هر كه آهنگِ خدا را داشته باشد ، به شما رو مى كند»، «قصد» به معناى نيّت ، آهنگ كارى كردن و خواستن چيزى است و رو به روى هر چيزى را هم كه در نخستين برخورد ، به چشم مى آيد ، «وجه» مى گويند [۱۳] . بنا بر اين ، هر كه رسيدن به مقامِ قربِ الهى را در سر مى پرورانَد ، بايد به خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله ، رو كند و از اين راه ، به بالاترين مرتبه معرفتِ حق ، دست يازد. در فرهنگ شيعى ، امامان عليهم السلام ، « وجهُ اللّه » هستند كه مشتاقان را به سوى خدا ، راه نمايى مى كنند. از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود :
نَحنُ الوَجهُ الَّذي يُؤتَى اللّهُ مِنهُ . [۱۴] ما نمايانگر خداييم كه به نشانِ ما ، به خدا راه مى يابند .
يكى از معانى «وجه» ، طريق و جهت است كه در اين جا ، «وجه» به اين معناست . بنا بر اين ، مقصود از اين جمله ، اين است كه اهل بيت عليهم السلام ، بزرگ ترين نشانه هاى توحيدند ، گفتار و رفتار آنان ، راه مستقيم رسيدن به خداوند متعال را نشان مى دهد و اين را كه انسان ، براى رسيدن به كمال مطلق و لقاء اللّه ، چگونه بايد عمل كند ، چه جهتى را انتخاب كند و چه راهى را بپيمايد تا به مقصد برسد ؟
[۱] «أراد الشى ء : شاءه» (لسان العرب ، ج ۳ ، ص ۱۸۸) .
[۲] «قَبِلَ الشى ء : أخذه» (لسان العرب ، ج ۱۱ ، ص ۵۴۰) .
[۳] «القصد : إتيان الشيء» (لسان العرب ، ج ۳ ، ص ۳۵۳) . «و قصدتُ قصده : نحوت نحوه» (همان جا) . «قصدته و قصدت له وقصدت إليه : طلبته بعينه» (مجمع البحرين ، ج ۳ ، ص ۱۲۸) .
[۴] «التَوَجُّه : الإقبال» (لسان العرب ، ج ۱۳ ، ص ۵۵۸) .
[۵] . كتاب سليم بن قيس ، ج ۲ ، ص ۸۵۵ ، ح ۴۴ ؛ بحار الأنوار ، ج ۲۲ ، ص ۱۴۸ ، ح ۱۴۱ .
[۶] . الكافى ، ج ۱ ، ص ۱۴۵ ، ح ۱۰.
[۷] . همان ، ص ۱۸۴ ، ح ۹ ، مختصر بصائر الدرجات ، ص ۵۵ ؛ دانش نامه عقايد اسلامى ، ج ۳ ، ص ۲۵۷ ، ح ۳۶۶۸ .
[۸] . ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى ، ج ۳ ، بخش يكم ، فصل دوم : الهداة إلى معرفة اللّه .
[۹] . الكافى ، ج ۴ ، ص ۵۷۹ ، ح ۲.
[۱۰] . بحار الأنوار ، ج ۱۰۲ ، ص ۱۴۳.
[۱۱] . الكافى ، ج ۱ ، ص ۳۷۳ ، ح ۶.
[۱۲] . سوره يوسف ، آيه ۱۰۶.
[۱۳] . معجم مقاييس اللّغة ، ج ۶ ، ص ۸۸ (الوجه مستقبل لكلّ شى ء) .
[۱۴] . بصائر الدرجات ، ص ۶۵ ، ح ۳ .