محتواى سوره يوسف
سوره مبارك يوسف، ظرف عبرتها، اشارات، لطايف و عالىترين مسائل اخلاقى است. در آغاز داستان، خداوند عالم، آن را براى شخص پيامبر اسلام بيان مىكند و در پايان، اين داستان را عبرت و درسى براى همه مردم تا قيامت اعلام مىكند، البته براى صاحبان انديشه و آنان كه از انسانيت برخوردارند و اهل دل، موعظهپذيرى و پند گرفتن به حساب مىآيد.
«لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاِءُلِى الاْءَلْبَابِ»1.به راستى در سرگذشت آنان عبرتى براى خردمندان است .
مجموعه اين داستان، درس زندگى است و عالىترين مسائل انسانى، در آن گنجانده شده است. صاحبان فكر دوست دارند كه همواره با اين حقايق مأنوس باشند ، زيرا اين حقايق را به منزله بارانى براى سرزمين خشك وجود مىدانند. اگر باران سرزمين خشك را زنده مىكند و انواع گلها و گياهان را در آن مىروياند، اين حقايق نيز باطن و عقل و جان و دنيا و آخرت را طراوت و خرمى مىبخشد و آنها با اين سرمايه سنگين، عاشقانه روبهرو مىشوند.
خداوند در آغاز سوره، به پيامبر صلي الله عليه و آله مىفرمايد:
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أحْسَنَ القَصَصِ»2.ما بهترين داستانها را براى شخص تو بيان مىكنيم.
علت اين كه داستان يوسف، نيكوترين داستان است، همين است كه سراسر آن، بيان مسائل اخلاقى است. با اين كه صورت يوسف، زيباترين صورت تاريخ بوده است و او نماد زيبايى است و برخى گفتهاند كه قلم صنع پروردگار، يك سهم از زيبايى را در همه عالم به كار گرفت و 99 سهم ديگر را در صورت يوسف، اما نيكوتر بودن اين داستان، به علت سيماى زيباى يوسف نيست ، زيرا اين صورت زيبا را سرانجام، در كفن پيچيدند و در خاك نهادند. صورت زيبا از بين مىرود، بلكه «أحسن القصص» بودن قصه يوسف، به علت سيرت زيباى او است. اخلاق و سيره او است كه ماندگار است. رفتار و كردار و دعا و مناجات او و اخلاق زيباى او در چاه و بر تخت سلطنت، تا كنون هم درسآموز است. به همين علت است كه خداوند به پيامبر صلي الله عليه و آله مىفرمايد: ما بهترين داستانها را براى تو بازگو مىكنيم.
چگونگى بيان داستان
در جمله :
«بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْءَانَ»3.ما بهترين داستان را با وحى كردن اين قرآن بر تو مىخوانيم .
مىفرمايد: ما اين داستان را از راه وحى، بر تو بازگو خواهيم كرد ؛ يعنى آن را كامل و جامع براى تو بيان مىكنيم و همه حقايقش را به فصيحترين بيان خواهيم آورد.
و حكمت بيان آن در قرآن اينست كه :
«ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ »4.در [ وحى بودن و حقانيت ] اين كتابِ [ با عظمت ]هيچ شكى نيست ؛ سراسر آن، براى پرهيزگاران، هدايت است .
ما با اين داستان مىخواهيم مردم را اهل تقواى باطن تربيت كرده، انسانهاى صاحب عقل را هدايت كنيم. اين است كه داستان را قرآنى كردهايم كه هر گوشهاى از آن، هدايتگر مردم باشد و اينان را به خدا برساند و از زشتىها نجات داده، به زيبايىها بيارايد.
پيشينه ممتاز
«بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْءَانَ وَ إِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ »5.ما بهترين داستان را با وحى كردن اين قرآن بر تو مىخوانيم و تو يقيناً پيش از آن از بىخبران بودى .
پيش از اين كه به وسيله وحى، تو را از اين قصه آگاه كنم، از آن بىاطلاع بودى ، زيرا چند هزار سال پيش، قهرمان داستان، در مصر از دنيا رفته است و تنها خداوند متعال است كه همه جزئيات و لطايف و دقايق اين داستان را مىتواند بيان كند، اين قصه، نزد پروردگار بود تا امروز كه به وسيله قرآن مجيد آن را به پيغمبر صلي الله عليه و آله وحى نمود.
تجارت بىزيان
مسأله مهم در اين داستان، روبهرو شدن مخاطبان، با آن است كه بايد آيه به آيه آن را بخوانند، تا آن را درك كنند و در زندگى آن را به عنوان الگو و سرمشقى بكار بندند. به كار بستن اين پندها معامله با خداوند است. به كارگيرى قرآن، پر سودترين تجارتى است كه انسان در عمر خود انجام مىدهد. خداوند بر خود لازم كرده است كه هر كس با او معامله كند، تجارتش را به زيباترين صورت به سود كلان برساند. ما در جهان، طرف معامله و تجارتى مانند خداوند عالم نداريم. او از تجارت و بهره تجارت، چيزى نمىخواهد وتجارت و بهره را يك جا به تاجر برمىگرداند. اين يك تجارت يك طرفه است. در دنيا تجارت دو طرف دارد : يكى خريدار و ديگرى فروشنده. و هر دو مىخواهند سود ببرند ، ولى خداوند همه سود تجارت را به تاجر مىدهد و خود، شريك تجارت نمىشود و روش تجارت را هم خود به تاجر مىآموزد.
سود تجارت با خدا
قرآن مجيد، چگونگى رفتار خداوند با اين تاجران را تشريح مىكند كه نمونههايى از آن را بيان مىكنيم. در آيهاى مىفرمايد:
«مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»6.هر كس كار نيك بياورد ، پاداشش ده برابر آن است .
يعنى كسى كه يك عمل خوب براى من بياورد و مثلاً بگويد: خدايا! من يك نماز صبح آوردهام، يا انسانى را با زبان نجات دادهام، يا مشكل بندهاى را حل كردهام، يا با نگاه محبتآميز، دلى را خشنود ساختهام، يا با زبان مهر و محبت، غصه كسى را برطرف كردهام، من دَه برابر به او پاداش مىدهم.
البته «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ» شامل مردم مؤمن است وگرنه غير مؤمن، طرف معامله خود را خداوند قرار نمىدهد. غير مؤمن خداوند را باور ندارد به همين جهت با ظاهر دنياى فانى و زودگذر مثل كارخانه و شركت مىكند.
تنها مردمان مؤمن هستند كه طرف تجارتشان خداوند است، البته مردم مؤمن، هر روز و شب، براى او كار خوب انجام مىدهند، در پنج نوبت نماز مىخوانند، برخى نماز شب مىخوانند، به ديدن پدر و مادر مىروند و در زندگى زن و فرزندشان گشايش ايجاد مىكنند. هر كار خوبى حسنه است و خداوند دَه برابر، در ازاى آن سود مىدهد و در پرونده او ثبت مىشود، البته اين در مراحل عادى است.
تأثير مكان و زمان در پاداش
زمان و مكان نيز در جزاى اعمال، مؤثر است. در روايات آمده است كه مثلاً يك ركعت نماز در مسجد الحرام، با صد هزار ركعت نماز برابر است ؛7 يعنى شما ده ركعت نماز در مسجد الحرام مىخوانيد، اما يك ميليون نماز براى شما ثبت مىشود، حتى اگر اين نماز، مستحب هم باشد، اين مطلب صادق است.
خزانه خداوند محدوديت ندارد، خزانهاى نيست كه حجم و طول و عرض داشته باشد. اگر شما تا پايان روزگار هم كه زنده باشيد و اين نمازها را بخوانيد، به همين شكل، پاداش آن را به شما برمىگردانند. در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله هر يك ركعت نماز، پاداش ده هزار ركعت را دارد. وقتى انسان به زيارت سيدالشهدا عليه السلام مىرود، حتى اگر با هواپيما و ماشين برود،8 از درِ خانه تا حرم أبىعبداللّه، در برابر هر قدم، ثواب يك حج و عمره قبول شده به او مىدهند. خزانه و كَرم بى نهايت است. اينها در برابر كارهاى مستحب است.
در امور واجب نيز اين چنين است؛ مثلاً درباره روزه مىفرمايد: «الصوم لى» ؛ روزه مال من است. تو اين اندازه ظرفيت ندارى كه روزه مال تو باشد. روزه مال من است و هيچ كس در اين عالم، نمىتواند پاداش روزه را حساب كند. «و أنا أجزى»9 پاداش روزه، در روز قيامت، بر عهده من است كه در آن روز، به تو عطا مىكنم.
ثواب ختم قرآن
امام صادق عليه السلام در روايتى قطعى ـ كه بيشتر زُوّار به آن عمل مىكنند ـ مىفرمايد : «هر كس در مكه، يك ختم قرآن كند، از دنيا نمىرود مگر اين كه پيامبر را ببيند و جاى او را در بهشت به او نشان دهد»10 . اين ثواب يك عمل مستحب است، اما واجبات كه جاى خود دارند.
كيفر ترك واجبات
شما اگر دو ركعت نماز خود را عمدا نخوانيد، به يقين همه آفرينش را بايد به پروردگار خود، عوض بدهيد كه جاى آن دو ركعت نماز را پُر كند ؛ اما باز هم پُر نخواهد كرد. ببينيد وزن واجبات، چه اندازه است ؛ مثلاً پرداخت خمس را در نظر بگيريد كه انسان پس از يك سال خوردن و پوشيدن و مسافرت كردن و همه نوع بهره بردن از سرمايه خود، اگر مثلاً صد تومان باقى مانده است، بايد بيست تومان از آن را بپردازد. اين بيست تومان، سهم پيامبر صلي الله عليه و آله است و بايد خرج حوزهها و مراجع تقليد و مفسران قرآن شود. امام زمان عليه السلام مىفرمايد: اگر همين بيست تومان به شما تعلق بگيرد و نپردازيد، در قيامت، ما دشمن شما خواهيم بود. چرا؟ چون وزن عمل، بسيار سنگين است و مسامحه در آن، باعث دشمنى خدا و پيامبر است.
ارزش والاى تجارت با خدا
خداوند در سوره مبارك توبه مىفرمايد : مال و جان، در صورت معامله كردن با من، در برابر بهشت من است.
اين بهشت، جايى است كه وقتى آفريده شد، خداوند به آن فرمود : خوش به حال كسانى كه در تو قرار بگيرند. درك اين حقيقت، ممكن نيست. هر يك از كرامات و مقامات اهل بهشت، احترام ايشان و شكل نعمتهاى بهشت، در قرآن مجيد خود يك رشته و بحث مفصل است. اجر انسان، در بهشت خلاصه نمىشود. خداوند مىفرمايد : من براى بندگان شايستهام، چيزى را مقرر كردهام كه نه چشمى آن را ديده است، نه گوشى شنيده است و نه به خيال كسى خطور كرده است.
من جان و مال شما را در برابر بهشت مىخرم:
«إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»11.يقيناً خدا از مؤمنان، جانها و اموالشان را به بهاى آن كه بهشت براى آنان باشد، خريده است.
نقش باور در عمل
شهدا عاشق شهادت بودند و تعهد و پيمان و سخن خداوند را باور كرده بودند :
«رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً »12.از مؤمنان، مردانى هستند كه به آنچه با خدا پيمان بستند [ و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود ] صادقانه وفا كردند . برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند [ و به شرف شهادت نايل شدند ]و برخى از آنان [ شهادت را ]انتظار مىبرند و هيچ تغيير و تبديلى [ در پيمانشان ]ندادهاند .
چرا در شب عاشورا ابى عبداللّه عليه السلام به ياران خاص خود اصرار مىكرد و مىفرمود كه اين مردم با شما كارى ندارند و من بيعتم را از شما برداشتم، برويد ؛ اما يك نفر هم نرفت ؛ چون اين مطالب را باور كرده بودند. اگر هم بخواهند بروند، كجا بروند؟ مگر چقدر مىتوانند معامله كنند. اينجا الان جاى معامله با خداوند است.
آراستگى به ايمان
خداوند در سوره مبارك حجرات مىفرمايد :
«حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الاْءِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ»13.خدا ايمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل هايتان بياراست .
كسى كه به من دل ببندد، ايمان را محبوب او مىكنم. وقتى ايمان را محبوبت كردم، بسيار خوب مىشوى و عاشق پيامبر و امير المؤمنين و سيد الشهدا قدس سرهما مىشوى ؛ چون اينان را در دل شما زينت مىدهم. هر چه را دل زيبا بيابد، عاشق آن مىشود. بلال عاشق پيامبر بود ؛ چون حُسن ايشان در دل او جلوه كرده بود. كار چشم نيست. پيامبر در چهل سالگى مبعوث شدند. عموى ايشان، ابولهب 53 سال ايشان را مىديد ؛ اما آن حضرت را دوست نداشت. قرآن مىفرمايد :
«وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ »14.و آنان را مىبينى كه به سوى تو مىنگرند، در حالى كه نمىبينند .
تو را مىبينند، اما زيبايى تو را درك نمىكنند. چرا؟ چون دلشان در پرده شقاوت است ؛ اما كسى كه دل به من داده است، ديگر كارى به چشم او ندارم. در دل او حقايق را مىآرايم.
على عليه السلام را در دل خود مىبيند كه چه زيبايى بى نهايتى است. اين، كار خدا است. به من دل بدهيد، من نقاش ازل و ابد هستم، ببينيد در دل شما چه چيزى نقاشى مىكنم.
امان نامه خداوند
خداوند در قرآن مىفرمايد :
كسى كه يك سفر حج انجام دهد، (البته حج مطابق با فقه اهل بيت) در برابر حج او، به او ايمنى مىدهم :
«وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِناً»15.و هر كه وارد آن شود، در امان است .
ايمنى از عذاب را به او مىدهم. در مقابل يك سفر يك ماهه كه انسان مىرود و خيلى هم به او خوش مىگذرد، خداوند به او ايمنى مىدهد. اصل تجارت، محدود است، ولى سودش نامحدود. هنگامى كه بهشتيان، خدا را مىبينند، آن قدر خدا را شكر مىكنند كه قرآن الفاظ شكرگزارى آنان را بيان مىكند :
«وَ قَالُوا الْحَمْدُ للّهِِ الَّذِى أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ »16.و مىگويند : همه ستايشها ويژه خدا است كه اندوه را از ما برطرف كرد ؛ بىترديد، پروردگارمان بسيارآمرزنده و عطا كننده پاداش فراوان، در برابر عمل اندك است .
از درون بهشت، جهنم را به آنان نشان مىدهند. لذت احساس نجات از جهنم، از لذت خوردن نعمتهاى بهشت، براى ايشان بيشتر است.
امام صادق عليه السلام مسأله حج در آيه «وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِناً»17 را بسيار لطيف بيان كرده، مىفرمايد : كسى كه حج بگزارد، خدا او را وارد فضاى ولايت ما مىكند ؛ يعنى در دنيا و آخرت، دستش را در دست ما مىگذارد و وقتى اينگونه شد، از هر فتنهاى در دنيا و از هر عذابى در آخرت، در امان است: «وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِناً».
نور معرفت الهى در مقابل عمل
خداوند به كسى كه عبادت و طاعت داشته باشد، مىفرمايد : من در برابر اين عبادت و طاعت، به او نور معرفت مىدهم. مىفرمايد : با نورى كه در آخرت به او مىدهم، بهشت را مىبيند و به سوى آن حركت مىكند، نه اين كه جلوى او را نمىگيرند، بلكه به او مژده مىدهند:
«يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ و الْمُؤْمِنت يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ»18 .
[ اين پاداش نيكو و باارزش در ] روزى [ است ] كه مردان و زنان باايمان را مىبينى كه نورشان پيش رو و از جانب راستشان شتابان حركت مىكند .
روشنايى مؤمنان كه در برابر عبادت و طاعت به آنها دادهام، پيش روى ايشان در حركت است.
نور در قيامت از وجود خود مردم مؤمن طلوع كرده در جلوى ايشان حركت مىكند :
«بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خالِدين فيها ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ »19 .
[ به آنان مىگويند : ]امروز شما را مژده باد به بهشتهايى كه از زير [ درختان ] آن، نهرها جارى است و در آنها جاودانهايد. اين است آن كاميابى بزرگ .
طهارت نفس در مقابل عمل
خداوند مىفرمايد : تو اى بنده من، هنگامى كه زكات و صدقه مىدهى، من در برابر آن، پاكى و رشد باطن به تو مىدهم :
«خُذْ مِنْ أَمْوَلِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِم بِهَا»20.از اموالشان زكاتى دريافت كن كه به سبب آن، نفوسشان [و اموالشان ]را پاك مىكنى و آنان را رشد و تكامل مىدهى .
من با اين اندك پول دادن تو، باطن تو را از بخل پاك مىكنم. من بخيل را دوست ندارم. پيامبر هنگام طواف، به مردى رسيد كه مشغول دعا كردن بود. حضرت دست خود را روى شانه او زد و فرمود : تو كه دعا مىكنى، خدا را نيز قسم بده تا دعاى تو زودتر مستجاب شود. گفت: به چه چيز قسم بدهم؟ حضرت فرمود : بگو : به حق خودم، مشكل من را حل كن. مؤمن به اندازهاى ارزش دارد كه مىتواند خدا را به حق خودش قسم بدهد. مرد گفت : يا رسول اللّه! من يك گرفتارى باطنى دارم و نمىتوانم خدا را به حق خودم قسم بدهم. حضرت فرمود گرفتارى تو چيست؟ او گفت : گرفتار بخل هستم. پولدارم، ولى از آن به هيچ كس نمىدهم.
تا گفت : من گرفتار بخل هستم، پيامبر رهايش كرد و به گامهاى خود در طواف سرعت داد و فرمود «البُخل فى النار». اين آدم، اهل جهنم است، اما وقتى كه انفاق كنى، همين پرداختن، زمينه را فراهم مىكند كه بخل بيرون برود : «تُطَهِّرُهُمْ» ؛يعنى با گرفتن زكات و صدقه، ايشان را پاك مىكنى .
فلاح و رستگارى در مقابل عمل
خداوند مىفرمايد : كسى كه قرآن مرا بخواند و به آن عمل كند، من در برابر آن، در روز قيامت، وزن آن چه در ترازو براى او مىگذارم را سنگين مىكنم :
«وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»21.ميزان [ سنجش اعمال ] در آن روز، حق است .
ترازوى من در قيامت، قرآن است : «فَمَن ثَقُلَتْ مَوَزِينُهُ». كسى كه اين كتاب را به كار گرفته است، پرونده او سنگين است : «فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » و اهل نجات و رستگارى است. اينها كار خدا در برابر كار ما است.
1. يوسف (12) : 111.
2 . يوسف (12) : 3.
3 . يوسف (12) : 3.
4 . بقره (2) : 2.
5 . يوسف (12) : 3.
6 . انعام (6) : 160.
7 . الكافى: 4/526 ، حديث 5 و 6.
8 . مستدرك الوسائل: 3/426 ، حديث 3925.
9 . الكافى: 4/63 ، حديث 6.
10 . المحاسن: 1/69 ، حديث 134.
11 . توبه (9) : 111.
12 . احزاب (33) : 23.
13 . حجرات (49) : 7.
14 . اعراف (7) : 198.
15 . آل عمران (3) : 97.
16 . فاطر (35) : 34.
17 . آل عمران (3) : 97.
18 . حديد (57) : 12.
19 . حديد (57) : 12.
20 . توبه (9) : 103.
21 . اعراف (7) : 8 .