معرفت، ارزش واقعى انسان
سوره مباركه بقره، درباره انسان، مطالب مهمى دارد ؛ از جمله اين كه خداوند مىفرمايد : آدم را آفريدم و او را ظرف معرفت كامل قرار دادم ؛ زيرا همه ارزش انسان، به معرفت است.
بنابراين، اگر انسان معرفت نداشته باشد، ديگر ارزشى ندارد. انسان بدون معرفت، عبارت است از مشتى گوشت و پوست و استخوان، كه مجبور است براى تداوم زندگى، بخورد و بياشامد و حركات شهوانى داشته باشد، كارى كه تمامى حيوانات انجام مىدهند.
اكنون مىخواهيم بدانيم كه انسان چه امتيازى بر ديگر موجودات دارد؟ خداوند كه در قرآن، گاهى مقام انسان را حتى از حيوانات هم كمارزشتر معرفى كرده است، مىفرمايد : «كَالأَْنْعَامِ» ؛ اما بلافاصله مىفرمايد : «بَلْ هُمْ أَضَلُّ». سپس علت آن را بيان مىكند و مىفرمايد :
«أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ »1.
اينان كسانىاند كه از واقعيتهاى عالم غفلت دارند، غفلتى كه مايه خسارتهاى سنگين براى انسان است. اگر چنين انسان بىمعرفتى، واقعا اهل ظلم و تجاوز و خيانت به ديگران نباشد، مىشود : «كَالأَْنْعَامِ» ؛ اما اگر ظالم و متجاوز هم باشد، به تعبير خداوند، «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» خواهد بود.
خداوند گِل آدم را سرشت ؛ ولى اين گِل را به پيمانه معرفت وصل كرد :
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند
گِل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
اين ميخانه، همان جايى است كه خداوند در سوره مباركه دهر، از شراب آن، به شراب طهور تعبير كرده و خود را ساقى آن شراب دانسته است :
«وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً »2.و پروردگارشان باده طهور به آنان مىنوشاند .
اين گِل وقتى كه سرشته و دم الهى در او دميده شد، به يك موجود زنده تبديل گشت ؛ اما هنوز در ميزان پروردگار، بىارزش بود. آن زمان، انسان چيزى جز بدن و حركتى كه منشأ آن، روح حيوانى است، نبود كه داراى ارزش باشد. آن زمان، خداوند به ملائكه نفرمود كه بر آدم سجده كنند ؛ اما پس از آن كه ظرف وجود او را از معرفت پر كرد، آن گاه به فرشتگان گفت كه نهايت فروتنى و تواضع را در برابر او به جا بياوريد.
«وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الاْءَسْمَاءَ كُلَّهَا»3.و خدا همه نامها [ ىِ موجودات ] را به آدم آموخت .
ما ظرف وجود انسان را به معرفت آراستيم و آن گاه فرشتگان را مأمور تواضع در برابر او كرديم ؛ زيرا او ظرف ارزش الهى شده بود.
سرچشمه معرفت
اصل معرفت، مربوط به وجود مقدس پروردگار است :
«إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيماً »4.يقيناً خدا همواره به همه چيز دانا است .
«يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِى الاْءَرْضِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا»5.
[ خدا ] مىداند آن چه در زمين فرو مىرود و آن چه از آن بيرون مىآيد و آن چه از آسمان فرود مىآيد و آن چه در آن بالا مىرود .
«يَعْلَمُ خَائِنَةَ الاْءَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِى الصُّدُورُ »6.
[ او ] چشمهايى را كه به خيانت [ به نامحرمان ]مىنگرد و آن چه را سينهها پنهان مىدارند ، مىداند .
منبع معرفت، خدا است. خداوند گوشهاى از اين معرفتِ تام را در وجود آدمى نهاد. وقتى كه اين معرفت، به انسان داده شد، او سزاوار فيوضات ديگر پروردگار گشت، لايق مقام باعظمت توبه شد و شايسته مقام باعظمت نبوّت. 124000 پيغمبر، لايق مقام خليفة الهى، مقام همنشينى با فرشتگان و مقام نزول وحى الهى شدند.
معيار ارزش انسان ميزان معرفت است
امام حسين عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مىكند :
« المَعْروفُ بِقَدْرِ المَعْرفة »7.
ارزش هر انسانى به اندازه دانايى او است.
اگر انسان معرفت نداشته باشد، هيچ ارزشى ندارد. ارزش انسان بسته به ميزان معرفت او است. قرآن مجيد، ارزش وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام را به اندازه همه انسانها مىداند.
در آيه مباهله، كلمه «أنْفُس» به ضمير جمع اضافه شده است : «وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ» ؛ يعنى بگو : ما همه مردان خود را مىآوريم. فرداى روز نزول آيه مباهله، نصاراى نجران ديدند كه مردى 26 ساله، همراه پيامبر آمده است. على، يعنى همه مردان عالَم! مگر اين گونه نيست كه اگر كلمه جمع به ضمير جمع اضافه شود، افاده عموم مىكند؟
خدا گفت : زهرا به تنهايى، يعنى همه زنان عالَم! حسن و حسين به تنهايى، يعنى همه نسلهاى عالَم!
اين ارزش، به علت دانايى، معرفت و آگاهى است. خداوند براى همه انبيا و ائمه طاهرين قدس سرهما به علت معرفتشان، ارزش والايى قائل شده است. روز قيامت نيز به اندازه معرفت هر كسى با او رفتار مىشود. ائمه مىفرمايند : روز قيامت، عبادات مردم، براساس عقل و معرفت آنان ارزيابى مىشود. نمازها، جهادها و اعمال مردم، همه به يك قيمت نيست. اميرالمؤمنين عليه السلام در جنگ خندق، ضربهاى مىزند، كه پيغمبر صلي الله عليه و آله مىفرمايد : «أفضل مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلِيْن» ؛ يعنى وزنش از عبادات همه جن و انس بيشتر است ؛ زيرا وزن عقل و معرفت على، از همه بيشتر است.
بنابراين، اين گونه نيست كه همه نمازها و روزهها و كارهاى خير را به يك اندازه محاسبه كنند. در قيامت، معرفت و عقل مردم در ارزيابى اعمال آنان لحاظ خواهد شد ؛ چنان كه خدا، انبيا و ائمه، در دنيا مردم را به اندازه معرفت و بينششان ارزيابى مىكردند.
غيرت ناشى از معرفت
امام صادق عليه السلام مىفرمايد : در يكى از جنگها، تعدادى از دشمنان اسير شدند. رسول خدا صلي الله عليه و آله به اين اسيران پيشنهاد كرد كه اسلام آورند ؛ اما آنان نپذيرفتند. پيامبر صلي الله عليه و آله پيشنهاد فديه داد ؛ ولى باز آنان قبول نكردند. پيغمبر صلي الله عليه و آله وقتى لجاجت آنان را ديد، دستور داد كه همه آنان را بكشند. چند نفرى را گردن زدند و نوبت به جوانى رسيد. پيغمبر صلي الله عليه و آله دستور داد او را نكشند. پس از آن كه همه كشته شدند، جوان نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و گفت : چه فرقى بين من و دوستانم بود كه آنان را كشتى و مرا نكشتى؟
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : وقتى كه نوبت به تو رسيد، جبرئيل بر من نازل شد و گفت : خدا مىگويد : اين جوان را نكشيد. جوان گفت : چرا؟ پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود : پروردگار به من گفت : اين جوان چند خصلت پسنديده دارد، خصلتهايى كه برخاسته از معرفت و ارزشمند هستند. جوان پرسيد : آن خصلتها چيست؟
حضرت فرمود : يكى از خصلتهاى تو اين است كه درباره ناموست، انسان باغيرتى هستى و اين ناشى از معرفت تو است.
آرى، همه زنان و دختران ما ناموس اسلام، قرآن و ناموس حقند. پيغمبر صلي الله عليه و آله مىفرمايد :
« الخَلْقُ عِيالُ اللّه »8.
مردم عيال پروردگارند. قال الصادق عليه السلام : « إنّ اللّه تبارك وتعالى غَيُور يُحِبُّ كُلَّ الغَيُور »9 .
خداوند غيرتمند است و انسان باغيرت را دوست دارد.
نقل است هنگامى كه اسراى كربلا را به شام بردند، يزيد از مأمورانش پرسيد : اين زنان و كودكان، در مسير كربلا تا اين جا چه رفتارى داشتند؟ مأمورانش گفتند : در اين چهل منزل، آنان حتى يك بار هم به ما نگاه نكردند، با ما حرف نزدند، از ما چيزى نخواستند و ما حتى چهره دختر دو ـ سه ساله آنان را نديديم و نماز و گريه شبانهشان قطع نشد.
خصلت دوم تو اين است كه جوان راستگو و درستكارى هستى و ظاهر و باطنت يكى است. خداوند فرموده است كه جوانى كه دروغ نمىگويد، مورد لطف پروردگار است و خدا تو را به علت راستگويى دوست دارد.
خصلت سوم تو اين بود كه جوان شجاعى هستى و خداوند از انسان ترسو نفرت دارد.
خصلت چهارم تو اين است كه انسان بخشندهاى هستى.
و سرانجام، خصلت پنجم تو اين است كه تو جوان بامعرفتى هستى و همه خصوصيات نيك و پسنديده تو، به علت همين معرفت است.
«فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ »10.پس هركس هموزن ذرهاى نيكى كند ، آن نيكى را ببيند و هركس هموزن ذرهاى بدى كند ، آن بدى را ببيند .
معرفت سبب دوستى اهل بيت قدس سرهما
آرى، معرفت، انسان را به اوج مىرساند. وقتى كه خبر شهادت مالك اشتر را به اميرالمؤمنين عليه السلام دادند، فرزندان مالك براى تسليتگويى به سوى آن حضرت رفتند. آنان امام را تسلى مىدادند و على عليه السلام در سوگ مالك اشك مىريخت ؛ زيرا مىدانست كه چه گوهر ارزشمندى را از دست داده است.
نقل است وقتى حمران بن اعين از دنيا رفت، اقوامش نزد امام صادق عليه السلام آمدند و خبر مرگ او را به امام دادند. امام عليه السلام با شنيدن اين خبر، گريست و فرمود : وقتى كه وارد قيامت شويم، من و پدرم در صحراى محشر، حمران را پيدا مىكنيم، يك دست او را من مىگيرم و دست ديگر او را پدرم، آن گاه هر جا كه خدا ما را ببرد، ما او را نيز با خود مىبريم.
ايرانيان از ديدگاه قرآن
خداوند در قرآن، دو بار از ايرانىها ياد كرده است : يكى در سوره مائده و ديگرى در سوره جمعه . وقتى كه اين دو آيه نازل شدند، عربها از پيغمبر صلي الله عليه و آله پرسيدند : منظور خدا از اين افراد كيست؟ آن جا كه خدا مىفرمايد :
«يَأْتِى اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَآئِمٍ»11.
خدا به زودى گروهى را مىآورد كه آنان را دوست دارد ، و آنان هم خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنانْ فروتناند و در برابر كافرانْ، سرسخت و قدرتمندند . همواره در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ سرزنش كنندهاى نمىترسند .
همچنين در اين آيه :
«وَ ءَاخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ * ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ»12.و [ نيز پيامبر را ] بر مردمى ديگر [ از عرب و غير عرب ] كه هنوز به آنان نپيوستهاند [ برانگيخت ] . و او تواناى شكستناپذير و حكيم است . اين [ برانگيختن به پيامبرى و مسؤوليت عظيم تعليم و تربيت ] فضل خدا است كه آن را به هر كس بخواهد عطا مىكند .
پيغمبر صلي الله عليه و آله دست روى شانه سلمان گذاشت و فرمود : منظور خدا در اين دو آيه، قوم سلمان است. خدا به ايرانىهاى آينده، نظر خاصى دارد. ايرانىهاى آينده، دوستان خدا و اهل معرفت به خدايند.
دوستى اهل بيت نسبت به اهل معرفت
آرى، لطف خدا شامل حال ايرانيان است. يكى از آنان، كه مورد لطف خداوند قرار گرفت، اسماعيل بزنطى بود.
نقل است كه روزى اسماعيل در خراسان به خانه امام رضا عليه السلام رفت. ائمه قدس سرهما گاهى خود به پيشواز مهمان مىرفتند. امام رضا عليه السلام خود به سوى درب رفت و در را باز كرد. اسماعيل گفت : مولاى من! محبوب من! برايم مسألهاى پيش آمده است. به اين جا آمدهام تا پاسخ آن را از شما دريافت كنم.
حضرت، دست اسماعيل را گرفت و به درون خانه برد. اسماعيل مسأله را به امام عليه السلام گفت و امام نيز پاسخ آن را به اسماعيل فرمود. اسماعيل پس از دريافت پاسخ، از امام رضا عليه السلام اجازه مرخصى خواست. امام فرمود : اگر بروى، دلتنگ مىشوم. دوست دارم امشب براى شام پيش من بمانى.
پس از صرف غذا، اسماعيل خواست كه برود ؛ اما امام عليه السلام به او فرمود : دوست دارم امشب اين جا بخوابى.
اين رفتار امام با اسماعيل، نشان دهنده معرفت اسماعيل و ارزش معرفت، نزد ائمه است. گاهى افرادى پيدا مىشوند كه وابسته به نور الهىاند و اين نور الهى، آنان را به دنبال خود مىكشاند.
1 . اعراف (7) : 179.
2 . انسان (76) : 21.
3 . بقره (2) : 31.
4 . نساء (4) : 32.
5 . سبأ (34) : 2.
6 . غافر (40) : 19.
7 . بحار الأنوار: 44/196، حديث 11.
8 . الكافى: 2/164، حديث 6.
9 . الكافى: 5 / 535 / 1.
10 . زلزال (99) : 7 ـ 8 .
11 . مائده (5) : 54 .
12 . جمعه (62) : 3 ـ 4.