الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابیالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
در جستجوي سرچشمة كوثر
انسانی که شاغول زندگی خود را دستورات خداوند، انبیا و ائمه قرار میدهد، به فرمودة قرآن مجید، تبدیل به انساني مستقیم خواهد شد. ریشۀ کلمة «مستقیم»، «ق و م» است، به معنای پایدار، استوار و پابرجا؛ وجودی که در دنیا از حملة همة خطرات معنوی در امان است، و در قیامت هم از طوفانهای قیامت، فزع اکبر، عذاب خدا و آتش جهنم محفوظ است. این دو برنامه که یکی دنیایی است و یکی آخرتی، بهرة مستقیم بودن است. وجود یک چنین انسانهایی، منافع مهمی برای دیگران و برای خودشان دارند. حالات این افراد، اخلاقشان، اعمالشان، منششان و روششان، تربیتکنندة نفوس و رشددهندة دیگران است، و آنها دیگران را در کنار خودشان مستقیم بار میآورند. هر یک نفری که به خاطر آنها مستقیم شود؛ چنانكه امام ششم با توضیح تأویلی یکی از آیات قرآن، میفرماید: ثوابش برای آنها، مساوی با این است که تمام انسانهای آفریده شده، توسّط آنها مستقیم شدهاند. از این رهگذر، بهرههای ابدی خالص و دايمی و همیشگی به فرمودة قرآن، نصیب آنها میگردد. گاهی این گونه از افراد، جمع خانوادهشان این چنین است؛ یعنی شوهر و همسرش، فرزند، عروس و داماد همگي مستقیم هستند، به خاطر این که همّشان عاشقانه، عارفانه بوده و با رغبت، با میل، با شوق، شاغول الهی را که یا کتابهای آسمانی است یا قرآن و یا نبوت، برای مستقیم بالا آمدن خودشان به کار گرفتهاند. قویترین خانواده، مستقیمترین و سودمندترین در این عالم، در اولین و آخرین، خاندان وجود مبارک رسولخدا صلي الله عليه و آله و سلّم است که قرآن کریم تحت عنوان، اهلبیتی که َيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (احزاب:33) هستند، از آنها نام برده است.
آنهایی که چه در عالم ظاهر؛ یعنی زمان حيات دنيويي این خانواده، چه در عالم معنا؛ یعنی بعد از پرواز این خانواده به جانب خدا، وارد این خانه و این بیت شدند و متوسّل به این خانواده گشتند، فقط محض خاطر این بود که مستقیم شوند و وجودشان از معنویت، منش و روش آنها بهره ببرد و تبدیل به انسان مستقیم بشوند. یکی از آنهایی كه در زمان خودشان وارد این خانه شد، خانمي بود كه به عنوان کارگری، و یا به عبارت سادهتر، به عنوان کلفتی وارد اين خانه شد:
مردي میگوید که من در بیابان داشتم از جايي عبور میکردم كه به خانم تنهايي برخوردم. ناراحت شدم و دلم سوخت كه در این بیابان بی سر و ته عرب، چی شده كه این زن در این بیابان تنها و جدا مانده است. آمدم جلو و گفتم که کی هستی و چکارهاي؟ چرا در این جا قرار گرفتی؟ برگشت به من گفت: فَقُلْ سَلاَمٌ (انعام:54)، فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (انعام:67). این آیههاي قرآن را خواند که بگويد چرا ادب نکردی؟ مگر نگفتند به هر کس وارد شدی، اول سلام کن. جواب بگیر و بعد بپرس. دیدم درست میگوید. این چه زنی است که به من با محاسن سفیدم درس میدهد؟ معلوم میشود که ما هنوز خیلی ادب نشدهایم. گفتم: خانم! این جا چه کار میکنی؟ او در جواب من این آیه را خواند: وَ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُضِلٍّ (زمر:37)؛ این سؤال تو بیجاست کسی که در مدار هدایت خدا است، خیال ميكنی گم شده؟ گم شده به آن میگویند که دین ندارد. كسي که دین دارد، هر کجا باشد، پیدا میشود. بر این خزانة خلقت، گوهر آشکار، حق است. گفتم: آدمي هستي، جنّي، پریاي؟ هیچ سخني نمیگويي جز اين كه قرآن میخواني. آخر جزء چه طایفهای هستی؟ او در جواب این آیه را خواند: يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ. فهمیدم آدميزاد است. گفتم از کجا میآیی؟ این آیه را خواند: أُولئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ (فصلت:44). از اين سخن معلوم شد او از راه دوري آمده است. گفتم: کجا میروی؟ گفت: وَ لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً (آلعمران:97). فهميدم قصد کعبه را دارد. گفتم چند روز است كه در سفر حج آمدي؟ گفت: خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ (فرقان:59). با آیه به من فهماند شش روز است كه به اين سفر آمده. گفتم: آيا در این پنج و شش شبانهروز غذا خوردهاي؟ در جواب این آیه را خواند: وَ مَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ (انبياء:8): خداوند جسد و بدن آنان (انبيا) را طوری قرار نداده است که طعام نخورند. گفتم که پس عجله کنید تا از اين جا برویم و به قافله برسیم. اگر بتوانیم به قافله برسیم، از این بیابان نجات پیدا ميکنيم. گفت: وَ لاَنُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا (مؤمنون: 62). ميخواست به من بفهماند كه قدرت پایش همین مقداري است که میبینم و اين قدرت را ندارد كه بخواهد بدود وچنين كاري در توانش نیست. به او گفتم: بیا پشت سر من سوار مرکب من شو تا هر دو با يك مرکب برویم. گفت: لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (انبياء: 22) با خواندن اين آيه خواست به من بگويد چگونه ممكن است یک مرد نامحرم و زن نامحرم یک جا سوار بشوند؟ چون وقتي بدنشان نزدیک هم باشد، تولید فساد میکند. گفتم: شما منظور من را از دعوت كردن به سوار شدن، به اشتباه فهميدي. بعد پیاده شدم و گفتم: شما سوار شوید، و سوار شد و این آیه را خواند: سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ (حم:13). تا به قافله رسیدیم، گفتم: خانم! در این قافله کسی را داری كه آشناي تو باشد؟ چهار آیه خواند: و َمَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ (آلعمرن:144)، يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً (مريم:12)، يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ (ص:26)، يَا مُوسَى..... إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي (طه:14ـ11) با خواندن اين آيات به من فهماند كه آشناهايش در اين سفر و در اين قافله، آن چهار نفري هستند که در این چهار آیه، اسمشان برده شده است. به كنار قافله كه رسیدیم، هر چهار نفر آنان آمدند و دورش را گرفتند. او سمت من برگشت و رو به من اين آيه را خواند: الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا (كهف:46). با قرآن به من گفت اینها پسران من هستند. بعد رو كرد به هر چهار نفرشان، و با اين آیه: يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ به آنها فهماند كه اي بچههای من! این فرد براي نجات من زحمت کشید و كارش را بيارزش ندانید و در برابر زحمتش، به او پول بدهید. پسرانش پول كه دادند، او نگاهي به پول کرد و با خواندن اين آیة قرآن: وَ اللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ (بقره:261)، به پسرانش فهماند كه پولي كه دادهاند، کم است و بايد آن را اضافه کنند. به پسرانش گفتم: من که از این زن ماتزده شدهام، ميخواهم بدانم او كيست؟ گفتند: مادرمان کنیز حضرت فاطمه زهرا عليها السلام بود و بیست سال است با غیر از قرآن، با ما حرف دیگری نزده است (مناقب آلابيطالب، ج3، ص122ـ 121).
نتيجة اين حكايت اين است كه کُلْفَت و کارگر این خانواده، خودش شاغول میشود برای خانوادههای جهان؛ یعنی قرآن همة خانوادهها، خانوادههای مؤمن و اسلامی را این گونه میخواهد باشد: وَ كَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ (بقره:143): من شما مردم مسلمان و امت اسلام را در همة خوبیها، گواه و شاهد بر مردم عالم میخواهم که همة منش، روش و اطوارتان شاهد بر خوبیها باشد و مردم دنیا هر چیزي از شما میبینند، آن را مثبت ببینند؛ خوبی ببینند؛ پاکی ببینند؛ درستی ببینند. شما خانوادة مسلمان، بايد از مرد و زن، از پیر و جوان، از دولت و ملت، از ثروتمند و فقیرتان باید شبية اهلبیت باشد.
سرچشمة كوثر
این کلفت خانة آنان بود كه روش، منش، حال، اخلاق و اعمال او، روش، منش، حال، اخلاق و اعمال فاطمة زهرا عليها السلام شده است؛ یعنی فاطمة زهرا عليها السلام که مستقیمترین زن در جهان خلقت است، این مستقیم بودنش را، استقامتش را و درست بودنش را، نه با زبان، بلكه به صورت عملي به یک کلفت انتقال داده، و از نظر وجودي، اين کلفت تبدیل به مصداق عینی قرآن شده است.
آنچه گفتيم، اين پرسش را پيش ميآورد كه حضرت زهرا عليها السلام خود این همة مایههای بینهایت مثبت را از کجا آورده است؟ باید برگشت و در شیر حضرت زهرا عليها السلام دقت کرد که چه سینهای به این دختر شیر داده و او چه شیری داده است، و آن مادری که این دختر نه ماه در رحم او رشد کرده، دارای چه حالاتی بوده است. او چه اخلاقی و چه کرامتی داشته است. او چقدر مستقیم بوده است که از طریق رحم، از طریق شیر، از طریق عمل، از طریق اخلاق، در این دختر جلوه کرده، مگر نه این که قرآن مجید میگوید، اول وجود مادر و بعد، وجود پدر، در وجود فرزند جلوه میكند، و هر چه در پدر و مادر باشد، در وجود بچه سر در میآورد. مصالح ساختمان وجود بچه، مربوط به پدر بوده و نود درصدش مربوط به مادر است: اشْهَدُ انَّكِ كُنْتِ نُوراً فِي الأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الأَرْحامَ الْمُطَهَّرَةِ (زيارت اربعين، به نقل از سيد بن طاووس، الاقبال، ج3، ص101). حالا ببینید خدیجة کبری عليها السلام چگونه زنی بود؟ با تحقیقاتی که خود من در مهمترین کتابها کردهام و در این تحقیقاتم به یقین رسیدهام، اين است كه قبل از پیغمبر، خدیجة کبری عليها السلام حاضر نشد با احدی از افراد مکه شوهر کند؛ چون فردي را از نظر اخلاق، روش، منش و عقل و خرد هم شأن خودش نمیدید. او خانمي بود با اندیشه، عاقل، متفکر، دانا، بینا و دارای بصیرت، و حاضر نشد کنار یک بتپرست و مُشرک یک روز را هم به سر ببرد. اين خانم تا چهل سالگی ازدواج نکرد (حميري قمي، قربالاسناد، ص225 ـ حسين بن حمدان حصيبي، الهداية الكبري، ص40 )، و مطلقاً افرادي که میگویند ایشان قبل از پیغمبر دو بار ازدواج کرده است، سخني را ميگويند كه در کتابهای اهلسنت آمده (ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص20)، آن هم تا یک قرن معیّني که اين خبر آن جا قطع شده و قبل از آن، دیگر چنین مسألهای در کتابهای گذشتۀ آنان وجود نداشته است؛ یعنی اين تحقیقات کاملاً نشان میدهد که این دو شوهر نسبت داده شده به حضرت خدیجه عليها السلام، ساختگی، دروغ و قلابی بوده است.
حضرت خديجه عليها السلام كه به سنّ چهلسالگي كه ميرسد، داراي ثروت فراواني است و عدهای هم با ثروت او کار میکنند و حقالعمل میگیرند. از جمله کسانی که حاضر شد با کاروان تجارتی حضرت خدیجه به شام برود، رسولخداصلّي الله عليه و آله وسلّم بود که در آن زمان حدود بیست و چهار سال داشت. کاروان تجارتي خديجه، از برکت قدم پیغمبر، تنها با رفتن به یک سفر شام، سود فراواني کرد. با برگشتن اين كاروان، خدیجه به غلامش میسره گفت: از ماجراي رفتن و برگشتن کاروان چه خبر؟ او به خدیجه کبری عليها السلام گزارش داد كه برخلاف هر بار، این بار كسي در کاروان بود كه معدن ادب، فضیلت، پاکی، امانت، کرامت، صداقت، اصالت خرد و معرفت، درستی، وقار و آرامش بود. این مجموعه را میسره برای خدیجه گفت. این فضایل، کرامات، درستیها، دلال حضرت خدیجه عليها السلام شد برای ازدواج با اين شخصيت دوستداشتني(الهداية الكبري، ص51 ). این ازدواج تنها و براي محض تأمین غریزة جنسی انجام نگرفت. اگر پای بدن در کار بود، همان وقت که حضرت سیزده و چهارده ساله بود، ازدواج می کرد، و هر کسي هم از او خواستگاری میکرد، آن را قبول میکرد و اين قدر منتظر نميماند؛ امّا این خانم آمد و حاضر شد با شرافت ازدواج کند؛ با کرامت، با فضیلت، با درستی، با صدق، با وفا، با صفا، با عقل، ازدواج کند. براي همين، به روايتي خود خانم به خانوادة پیغمبر پیشنهاد داد كه اگر جوانتان براي ازدواج حاضر است و دربارة سنّ من ایرادی ندارد، من حاضرم با او ازدواج کنم (الهداية الكبري، ص52). پیغمبر ميدانست كه چه کسی به او پيشنهاد ازدواج داده است. پیغمبر خبر داشت كه این خانم با همة ثروتش، دنیای عفت و عصمت است؛ دنیاي دامن پاکی و فضیلت است. پیغمبر هم كه ملاک ازدواجش، نه جوانیش بود، و نه غریزة جنسی و شهوت، اين پيشنهاد را پذيرفت و با آدمیت، انسانیت و عقل ازداوج کرد. اين چنين است كه باید محصول این ازدواج، فاطمه عليها السلام بشود؛ یعنی دو عقل، دو خرد، دو فضیلت، دو کرامت، دو عظمت، دو دریای صدق و وفا، با همدیگر، وجود فاطمه زهراعليها السلام را تشکیل می دهند. زهراعليها السلام از یک طرف خدیجه عليها السلام است، و از یک طرف، پدرش، پیغمبر، است.
چلهنشيني پيامبر به دستور خدا براي متولّد شدن فاطمه عليها السلام
ازدواج صورت گرفت. جبرئیل عليه السلام نازل شد و گفت: یا رسول الله! خدا میفرماید، چهل روز روزه بگیر و خانة خدیجه را هم ترک کن. رسولالله صلّي الله عليه و آله و سلّم تا شب چهلم، چهل روز روزه گرفت. یکی از یاران باوفایش را فرمود، به در خانة خدیجه عليها السلام برود و از طرف او بگويد: خدیجه بزرگوار! من قهر نکردهام، بلكه من به دستور خدا، خانه را ترک کردم و به زودي برخواهم گشت و هیچ عیب و علتی در بين نيست و تنها من بايد چهل روز از شما کنارهگیری کنم و دستور خدا چنين است، و برای این که بداني خدیجه تو کیستی، به تو خبر ميدهم كه پروردگار در شبانهروز، چندين بار، به وجود تو بر تمام ملايکه مباهات میکند. شب چهلم جبرئیل عليه السلام آمد و گفت: درب را ببندید و وقت افطار کسی را در خانه راه ندهید. بعد طَبَقي جلوی پیغمبر گذاشت و گفت: با اين طعام افطار كن. سپس طبق را گشود. در آن خوشههايي از خرما و انگور كه قسمتي از آن خورده شده بود، قرار داشت. پيامبر با آن طعام افطار کرد و بلند شد و به سمت محراب عبادت رفت. جبرئیل عليه السلام شانهاش را گرفت و گفت: خدا میفرماید عبادت امشب تو، رفتن به نزد خدیجه عليها السلام است. الآن تو با چهل شبانهروز روزه و عبادت، آمادة این شدهاي که ریشة زهرا در وجودت جوانه بزند و بايد این ريشه را امشب به خدیجه منتقل نمايي(بحارالانوار، ج16، ص80 ـ78). فاطمه در آن جا باید نُه ماه تربیت شود و رشد کند. این رحم پاکترین رحم عالم است. اگر رحم دیگری شایستگی زهرا را داشت، او در آن رحم رشد می کرد.
سخن گفتن فاطمه عليها السلام با خديجه عليها السلام در شكم مادر
خدیجه کبری عليها السلام كه حامله شد، یک روز پیغمبر آمد و ديد در خانه صدای صحبت میآيد. ايشان در اتاق را باز نکرد تا صحبت خدیجه عليها السلام تمام بشود. اين رفتار پيامبرصلّى الله عليه و آله و سلّم؛ یعنی ادب بکنید و در حرف مردم ندوید. حرفهاي آنها با هم که تمام شد، دید که خديجه تنهاست و خانم دیگری هم پیشش نیست. به خديجه گفت: پس شما با جه کسی حرف می زدی؟ خدیجه گفت: آقا! با این بچهای که در رحم دارم. این كار، باعث آرامش و مایة قرار من شده است. او با من حرف می زند و به من دلداری میدهد. این بچه، مسايل شگفتانگيزي را براي من مطرح میکند. رسولالله فرمود: خدیجه! به من خبر دادهاند كه این بچه دختر است و مادر یازده امام و همسر امام. این عنایت را خدا نسبت به تو انجام داد (ابنحمزة طوسي، الثاقب في المناقب،ص285).
اظهارات شگفت پيامبر دربارة خدیجه
رسولخدا صلّى الله عليه و آله و سلّم اظهارات شگفتي را دربارة خدیجه ابراز کرد. چه شگفت است این نظریاتی که وجود مقدّس رسولخد صلّى الله عليه و آله و سلّم ا دربارة خدیجه کبری عليها السلام داشت و این زن چه زن فوقالعادهای بود. رسولخدا صلّى الله عليه و آله و سلّم میفرماید: اَفْضَلُُ نَسَاءِ الْجَنَّةِ اَرْبَعٌ: خَدِیجَةُ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ، وَ فَاطَمَةُ بِنْتِ مُحَمَّدٍ وَ مَرْيَمُ بِنْتِ عِمْرَانَ، وَ آسِيَةُ بنِْتِ مُزَاحِمٍ، اِمْرَأَةُ فِرْعَوْنَ (احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ص76): برترین زنان هشت بهشت، چهار زن بوده و بیشتر نيستند: خدیجه، فاطمه، مریم، آسیه. ببینید با این شاغول قرآن، خدیجه عليها السلام تا کجا پرواز کرد. او آمد و در کنار زهرا، مریم و آسیه قرار گرفت. پیغمبر چهار خط كشيد و سپس گفت: خَيْرُ نَسَاءِ الْجَنَّةِ اَرْبَعٌ: مَرْيَمُ بِنْتِ عِمْرَانَ، وَ خَدِیجَةُ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ، وَ فَاطَمَةُ بِنْتِ مُحَمَّدٍ، وَ آسِيَةُ بنِْتِ مُزَاحِمٍ، اِمْرَأَةُ فِرْعَوْنَ (شيخ صدوق، خصال، ص206): بهترین زنان بهشت، چهار نفرند: مريم بنت عمران، خدیجه بنت خويلد، و فاطمه بنت محمّد، و آسيه بنت مزاحم، زن فرعون. امام موسي كاظم عليه السلام فرموده: قَالَ رَسُولُ اللهِ: اِنَّ اللهَ اِخْتَارَ مِنَ النِّسَاءِ اَرْبَعَاً: َمَرْيَمَ، وَ آسِيَةَ، وَ خَدِیجَةَ، وَ فَاطَمَةَ (بحارالانوار، ج14، ص201): رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلّم میفرماید: خدا از نظر ایمان ، اخلاق و عمل، به تمام زنان اولین و آخرینشان نظر کرد و چهار زن را به عنوان بنده برتر، انتخاب کرد: مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه. پیغمبر صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمود: اِشْتَاقَتِِ الْجَنَّةُ إِلَى اََرْبَعٍ مِنَ النِّسَاءِ : مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ ، وَ آسِيَةِ بِنْتَ مُزَاحِمِ، زَوْجَةِ فِرْعَوْنَ، وَ هِيَ زَوْجَةُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فِي الْجَنَّةِ ، وَ خَدِيجةِ بنِْتِ خُوَيْلِدِ زَوْجَةِ النَّبِيِّصلى الله عليه و آله فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، وَ فَاطَمَةِ بِنْتِ مُحَمَّدٍصلى الله عليه و آله (بحارالانوار، ج43، ص52): بهشت ولة ديدار با اين چهار زن را دارد و میگويد كه این چهار زن چه وقت در من قرار میگیرند که من دارم از فراق اینها ، میمیرم؛ شوق بهشت به اين چهار زن است: مریم دختر عمران، آسیة دختر مزاحم، زن فرعون در دنيا و زن بهشتي پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم در آخرت، خدیجة دختر خویلد، همسر پيامبرصلّى الله عليه و آله و سلّم در دنیا و آخرت؛ یعنی ده میلیون حوریالعین جای یک خدیجه عليها السلام را در قیامت نمیگیرند و به تعبيري حورالعین آن جا راه ندارد؛ خدیجه به جاي مزد حورالعینِ پیغمبر، برای پیغمبر بس است، و فاطمه عليها السلام، دختر پيامبرصلّى الله عليه و آله و سلّم.
سلام فرستادن خدا بر خديجه عليها السلام
جبرئیل عليه السلام بر پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم نازل شد. پس گفت: اِقْرَاْ خَدِيجَةَ السَّلَامَ مِنْ رَبِّهَا.: سلام من را به خدیجه برسان، پس رسولالله صلّى الله عليه و آله و سلّم گفت: يَا خَدِيجَةُ! هَذَا جَبْرِيلُ يَقْرِئُكَ السَّلَامَ مِنْ رَبِّكَ: الآن جبرئیل عليه السلام پیش من است و از جانب خدا به تو سلام میرساند ، پس خديجه عليها السلام گفت : اللهُ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ عَلَى جِبْرِيلِ السَّلَامُ (محمد بيومي، سيدة فاطمة الزهراءعليها السلام، ص171).
بيعت نمودن خديجه با علي عليه السلام
علیعلیه السلام سیزده ساله بود كه پیغمبر صلّى الله عليه و آله و سلّم او را صدا زد و فرمود: علی جان! بیا کنار من بنشین، و به خدیجه هم فرمود: خدیجه من! شما هم بیا. بعد رو به آنها گفت: پس از مرگ من، ولايت علي بر جهان واجب میشود و امام بعد از مرگ من، علی است، هر چند الآن او سیزده سالش است و هنوز زمان ولايت او نرسيده، ولي من میخواهم پیش خدا پروندهات پر و کامل بشود. علی جان! دستت را بگذار روی زمین، و امیرمؤمنان دستش را روی زمین گذاشت. پیغمبر هم دستش را گذاشت روی دست علی، و بعد به خدیجه فرمود، دستت را بگذار روی دست من، و با علی به عنوان امام واجبالاطاعة بیعت کن؛ چون در قیامت اگر در پروندة مردم، رضایت علی نباشد، آنان اهل نجات نیستند. خدیجه عليهاالسلام گفت: یا رسولالله! به جان، ولایت علی را میخرم و با علی بیعت میکنم تا آن جا كه حاضرم جانم را فدای علی کنم(بحارالانوار، ج18، 233). این بيعت، يك بیعت صحیح است.
امام مجتبی همقيافه حضرت خديجه
امام مجتبی عليه السلام در توضیح آیه شریفۀ فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ (انفطار:8): من شما را در رحم مادرتان به هر شکلی که خواستم صورتبندی کردم و قیافه به شما دادم، فرمود: صَوَّرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِىَّ بْنِ اََبىطَالِبٍ فِي ظَهْرِ اَبِىطَالِبٍ عَلَى صُورَةِ مُحَمَّدٍ، فَكَانَ عَلَىُّ بْنِ اَبِىطَالِبٍ اََشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عليه و آله (ابن شهر آشوب شيرازي، مناقب، ج3، ص170): خدا در صلب ابیطالب شکل و قیافة علی را به شکل و قیافة پیامبر نقاشی کرد. تا حالا میدانستید علی شکل کیست؟ مگر خدا در قرآن نمیفرماید: علی و پیغمبر، جان هم هستند وَ أَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ (آلعمران:61): فَكَانَ عَلَىُّ بْنِ اَبِىطَالِبٍ اََشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عليه و آله ، و امّا خدواند برادرم حسین را به شکل مادرم فاطمه در رحم مادر نقاشی کرد: وَ كَانَ الْحُسَيْنُ بْنِ عَلَّىٍ اََشْبَهَ النَّاسِ بِفَاطَمَةِ (همان)، و امّا من را که میخواست در رحم مادرم زهرا صورتگری کند، من را به شکل مادر بزرگم خدیجه نقاشی کرد: كُنْتُ اََشْبَهَ النَّاسِ بِخَدِيجَةِ الْكُبّرَى (همان).
کار شخصیت این زن و مستقیم شدنش به جایی رسید که ما میخواهیم امام حسین عليه السلام را معرفی کنیم، برخلاف آنچه در دنيا مرسوم كه افراد را با پدرانشان معرفی میکنند، ما در دو جا اباعبدالله عليه السلام را به مادر معرفی میکنیم: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَابّنَ فَاطَمَةِه الزَّهْرَاءِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَابْنَ خَدِیجَة الکُبّرَی (شيخ طوسي، مصباحالمجتهد، ص720).
نقش ثروت خديجه در برپايي دين اسلام
در روایت دارد كه در روز غربت پیغمبر، خدیجه وزیر صادق پیغمبر بود و پیغمبر در كنار او آرامش مييافت (ابنسيدالناس، عيونالاثر، ج1، ص171ـ بحارالانوار،ج16، ص7). با اين كه خديجه عليها السلام پيش از ازدواج با پيامبر، زني ثروتمند بود، تمامي بیست میلیون دینار ثروت خود را در مسير و راه پیغمبر هزينه كرد. ابنعباس در تفسير آية وَ وَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَى(ضحي:8) فرموده: خداوند ميگويد: خداوند تو را پيش قومت، فقير يافت بيآن كه مالي براي تو باشد، پس با مال خديجه تو را بينياز كرد(شيخ صدوق، عللالشرايع، ص130). پيغمبر نيز درتجليل اين فداكاري فرمود: مَا قَامَ وَ لَا اسْتَقَامَ دِينِي اِلَّا بِشَيْئَيْنَ : مَال خَدِيجةِ وَ سَيْفِ عَلِيِّ بْنِ اَبِي طَالِبٍ (شيخ محمد مهدي حايري، شجرة طوبي، ص233): این دین به مال خدیجه عليها السلام و شمشیر علی عليه السلام تا روز قیامت پا بر جا شد؛ یعنی پيغمبر ثواب مال خدیجه عليها السلام را گذاشت کنار شمشیر علی عليه السلام. در پاسخ به اين تلاشها و ياريها بود كه پيغمبرصلّى الله عليه و آله و سلّم خديجه را به پاداش خانهاي در بهشت بشارت داد، خانهاي از يك قطعه (از زبرجد ) در بهشت كه در آن رنج و ناآرامي نيست(بحارالانوار،ج16، ص8).
خديجه عليها السلام تمام سختیها را همراة پیغمبرصلّى الله عليه و آله و سلّم تحمّل کرد و تمام هزار شبانهروزي كه حضرت در شعب ابیطالب حبس بود، اين بانو خم به ابرو نیاورد. این زن، هزار شبانهروز، تشنه، گرسنه و پابرهنه در محاصرة دشمن به سرآورد و در اين مدّت، همیشه به پیامبرصلّى الله عليه و آله و سلّم میگفت: جان من فدای تو باد!
او كه از آن هزار شبانهروز محاصره، به درآمد، از بس که در اين محاصره زجر دیده بود، بيمار شد و به مرگ نزدیک گشت(بحارالانوار، ج18، ص233).
زبان حال خديجه عليها السلام هنگام مرگ
بيماري خديجه عليها السلام كه شدت گرفت، پيغمبرصلّى الله عليه و آله و سلّم به نزد او رفت و کنار بسترش نشست. خديجه عليها السلام گریه ميکرد. پیغمبرصلّى الله عليه و آله و سلّم فرمود: خدیجه جان! چرا گریه میکنی؟ عرض کرد: آلان كه لحظات آخر عمرم است، فقط برای یک مسأله گریه میکنم و آن این است كه نمیدانم الآن که دارم میمیرم، آیا خدا از من راضی است یا نه؟ جبرئیل نازل شد و فرمود: یا رسولالله! خدا میفرماید، سلام من را به خدیجه برسان و بگو، من از تو راضی هستم. خدیجه شاد شد. بعد خدیجه گفت: آقا! من خواهشی از شما دارم، ولي خجالت میکشم آن را به شما بگويم؛ شما از اتاق بیرون بروید تا من آن را به دخترمان فاطمه بگویم و او بعد به شما بگوید. خدیجه فاطمة پنج ساله را صدا کرد و از او خواست كه كنارش بنشيند. سپس به او گفت: فاطمة من! من میخواهم به خانة قبر بروم و به عالم برزخ داخل شوم، برای محفوظ ماندن من از عذاب قبر و برزخ، تو به پدرت بگو مرا در عبای خودش بپيچد و کفن کند. فاطمه جان! میداني پدرت در این عبا چقدر خدا را عبادت کرده؟ فاطمه گفت: چشم مادر. فاطمه بیرون آمد و گفت: پدر! مادر میگوید من را در عبای خودت کفن کن! پيغمبر فرمود: فاطمه جان! چشم، و عباي خود را به او داد. فاطمه آن را براي مادر بُرد و مادر از ديدن آن، بسيار خوشحال شد.
هنوز سه روز از وفات ابوطالب نگذشته بود كه خديجه هم وفات يافت. پيغمبر شروع كرد به اين كه جسم شريف آن حضرت را آمادة سفر آخرت نمايد، همين كه خواست حضرت را كفن كند، جبرئيلعليه السلام نازل شد و گفت: در ميان اين بقچه، كفن خديجه است از لباسهاي بهشتي كه خداوند آن را به او هديه نموده. بعد بقچهاي به پیغمبر داد و گفت: يا رسولالله! خدا پنج کفن فرستاده كه اولین آنها متعلّق به خدیجه است. اما عبایی که از تو خواسته، نخست رویش را با آن بپوشان و بعد او را با كفني كه من دادهام، بپوشان. دومین اين كفنها هم متعلّق به دخترت فاطمه است و یکی از آنها هم متعلّق به خودت است، و چهارمين آنها هم متعلّق به علی است و پنجمین آنها هم متعلّق به حسن تو است(شجرة طوبي، ج2، ص234).
پيغمبرصلّى الله عليه و آله و سلّم كه نمیخواست فاطمه عليها السلام شاهد مرگ مادرش باشد، فاطمه عليها السلام را بغل کرد و به خانة ابوطالب برد و او را به زن عمويش، فاطمه بنت اسد، مادر عليعليه السلام، سپرد. بعد هم برگشت سر خدیجه عليها السلام را به دامن گرفت. خدیجه عليها السلام از دنیا رفت. هنگام مرگ، فرشتگان به استقبال حضرت آمده بودند (نمازي، مستدرك سفينةالبحار، ج2، ص35). سپس جسد مطهّر خديجه عليها السلام را با يارانش به حجون بردند تا او را در كنار قبر مادرش، حضرت آمنه، به خاك بسپارند. هنوز نماز ميّت تشريع نشده بود، براي همين خود رسولخداصلّى الله عليه و آله و سلّم درآن قبري كه براي حضرت خديجه عليها السلام آماده كرده بودند، رفت و خوابيد و سپس بيرون آمد. بعد آن گوهر پاك را در آن جا به خاك سپرد و او با ملکوتیان همنشین شد.
پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم كه به خانه رفت، پيوسته فاطمة خردسال به گرد پيامبر ميچرخيد و سراغ مادرش را ميگرفت، و رسولالله صلّى الله عليه و آله و سلّم نميدانست به او چه بگويد تا اين كه جبرئيلعليه السلام نازل شد و گفت: پروردگارت به تو دستور ميدهد كه بر فاطمه سلام كني و به او بگويي كه مادرت در ميان آسيه، زن فرعون، و مريم، دختر عمران، به سر ميبرد، در خانهاي از تارهاي طلا و نقره كه چارچوبهايش، از طلا و ستونهايش، از ياقوت قرمز است. پس فاطمه عليها السلام گفت: اِنَّ اللهَ هُوَ السَّلَامُ و مِنْهُ السَّلَامُ و اِلَيْهِ السَّلَامُ (تبريزي انصاري، اللمعة البيضاء، ص23).
فهرست:
در جستجوي سرچشمة كوثر ـــــــــــــــــــــــــــــ5
سرچشمة كوثر ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ13
چلهنشيني پيامبر به دستور خدا براي متولّد شدن فاطمه ـــ17
سخن گفتن فاطمه با خديجه در شكم مادرــــــــــــــــ19
اظهارات شگفت پيامبر دربارة خدیجه ـــــــــــــــــــ20
سلام فرستادن خدا بر خديجه ـــــــــــــــــــــــــــ22
بيعت نمودن خديجه با علي ـــــــــــــــــــــــــــــ23
امام مجتبی همقيافه حضرت خديجه ـــــــــــــــــــــ24
نقش ثروت خديجه در برپايي دين اسلام ـــــــــــــــ 25
زبان حال خديجه هنگام مرگ ــــــــــــــــــــــــــ 27