بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم اجمعین.
يکي از زيباترين و پربارترين بخشهاي قرآن کريم و روايات و اخبار به معرفی دشمنان انسان اختصاص دارد که نمایانگر کمال محبت و لطف و رحمت پروردگار به انسان است. قرآن مجيد در آیه 83 سوره مبارکه نساء در این باره ميفرمايد:
«ولولا فضل الله عليكم ورحمته لاتبعتم الشيطان إلا قليلا».
و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، يقيناً همه شما جز اندكى از شيطان پيروى مىكرديد.
این نص صریح قرآن است که اگر فضل و رحمت خدا بر انسان نبود، به وسيله شيطان نابود ميشد و سعادت دنيا و آخرت خویش را از دست ميداد. این آیه در بردارنده محبت و رحمت و لطف پروردگار عالم به انسان است و نشان میدهد که هيچ موجودي در عالم مانند انسان مورد توجه ويژه حق نيست. دليل این سخن را نیز میتوان از آيات قرآن دانست؛ زيرا دقت در آیات قرآن این حقیقت را نشان میدهد که خداوند متعال انساني که از دشمنان خود زخم خورده یا در دست آنان اسیر بوده و حتی از اين اسارت راضی بوده و از آن لذت برده است را نیز به بازگشت به سوی خود دعوت میکند تا بر زخمهایش مرهم گذارد و از اسارت نجاتش دهد.
این درگه ما درگه نومیدی نیست
آیاتی از سوره مبارکه يوسف و سوره زمر مردم را به اين حقيقت مهم توجه ميدهند. در آیه 87 از سوره مبارکه يوسف ميخوانیم:
«ولا تيأسوا من روح الله إنه لا ييأس من روح الله إلا القوم الكافرون».
از رحمت خدا مأيوس نباشيد، زيرا جز مردم كافر از رحمت خدا مأيوس نمىشوند.
معنای این آیه کلی است و با اینکه خطاب به برادران یوسف است موقعيت خاصی را بيان نميکند؛ یعنی نميگويد در کدام موقعيت یا وضعیت از خدا نااميد نشوید، بلکه دستور میدهد در هیچ موقعيتي از رحمت حق نااميد نشوید، حتی اگر خطای غیر قابل بخششی - مانند آنچه برادران یوسف انجام دادند- انجام داده باشید.
برادران یوسف برادر بيگناه و نه ساله خود را به صحرا بردند، آزار دادند، تحقير کردند، و سرآخر در چاه انداختند و پدر خود را 40 سال تمام به این غم سنگين نشاندند. مگر چنین جرائمی قابل گذشت و چنین زخمهایی قابل معالجه است؟ با این حال، به آنان دستور داده شد که اين جرم را از پرونده خود پاک کنند و به درگاه حق توبه نمایند. آنان نیز به پدر خود که پيامبر خدا بود مراجعه کردند و گفتند:
«قالوا يا أبانا استغفر لنا ذنوبنا إنا كنا خاطئين».
یعنی ای پدر، تو از خدا براي ما آمرزش بخواه.
پاسخ یعقوب پیامبر
حضرت يعقوب، علیه السلام، که شعاع محبت خدا بود، در پاسخ این ده نفر نگفت: شما فرزند من و برادر خود را 40 سال پيش در چاه انداختيد و مرا به چنين فراقي مبتلا کرديد؛ حال، چگونه از من میخواهید برای شما طلب آمرزش کنم؟ به عکس، تا فرزندانش گفتند: «يا أبانا استغفر لنا»، فرمود:
«قال سوف أستغفر لكم ربي إنه هو الغفور الرحيم».
گفت: براى شما از پروردگارم درخواست آمرزش خواهم كرد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.
حضرت يعقوب يقين داشت که خداوند گناه فرزندانش را ميآمرزد و میدانست اين زخم قابل علاج و اين بند قابل گشودن است، لذا گفت: «سوف أستغفر لكم»؛ به زودی برای شما طلب بخشش میکنم. حال آنکه اگر به این معنا يقين نداشت و میدانست که خدا آنان را نميبخشد، ميگفت: من نميتوانم براي شما طلب آمرزش کنم.
توجه به زمان خاص برای طلب آمرزش
اما سوال این است که چرا او در همان لحظه دست به دعا برنداشت و گفت: به زودی برایتان طلب بخشش میکنم؟ (زیرا سوف در سر فعل مضارع دلالت بر انجام کار در آینده میکند). از امام باقر، علیه السلام، همین سوال را پرسیدند. امام فرمود:
يعقوب ساعت اجابت دعا را در نظر گرفت و آن سحر شب جمعه بود.
او در سحرگاه اولین جمعه به سوی خدا دعا کرد و خداوند فرزندان او را آمرزيد.
ناامیدی از رحمت پروردگار کفر است
خداوند به همه زخم خوردگان و به همه اسيران دربند دستور میدهد که از او ناامید نباشند: «لاتيأسوا من روح الله»، بلکه دلگرم باشند که اين زخم خوب شدني و اين بند باز شدني است.
به راستی، تنها وجود مقدس پروردگار ميداند که در اين عالم چه خبر است و رحمت و لطف او بر بندگان چه اندازه است. مگر قلب و عقل ما انسانها میتواند لطايف کار او را - آن چنان كه هست- بفهمد و درک کند؟
ماجرای توبه کعب بن زهیر
کعب بن زهير از کسانی بود که رسول خدا، صلی الله علیه و آله، را به انواع مختلف آزار داده بود و در دشمنی با ایشان سنگ تمام گذاشته بود. به طوری که حضرت بر فراز منبر به مردم متدين واجب کرد او را هر کجا که یافتند به قتل برسانند، حتی اگر در منطقه امن مکه و مسجدالحرام باشد.
میدانیم که شهر مکه منطقه ممنوعه است و کسي حق ندارد حتی گياهی را در آن از زمين بیرون بکشد یا شاخهای را بشکند یا حشرهای را از پا در آورد. در شعاع دو یا سه کيلومتري مکه که هنوز شهر شروع نشده و اراضی بیابانی است سنگی گذاشته و روی آن نوشتهاند: «محدوده حرم». برای همین، اگر درختي بيرون محدوده حرم باشد، ولی سايه يکی از شاخههاش در منطقه حرم باشد و مثلا 500 کبوتر روي آن نشسته باشند و مُحرم نهيبی بزند که اين کبوترها بپرند، بايد 500 گوسفند بکشد! زیرا آنجا حرم امن است و همه باید در آن امنيت داشته باشند. با این حال، پيغمبر روي منبر فرمود: بر تک تک شما واجب است که کعب بن زهير را گرچه در منطقه حرم و کعبه باشد بکشيد!
وقتی خبر اين حکم در مکه به کعب بن زهير رسيد، بر جان خود بیمناک شد و امنيت خویش را از دست رفته یافت و دید دیگر نمیتواند با خیال راحت در مکه راه برود، زیرا نمیدانست فردی که در کوچه کنار او راه میرود از یاران پیامبر است و قصد انجام فرمان ایشان را دارد یا خیر.
بدین ترتیب، اين مرد محدود شد و به قول فردوسی «جهان پیش چشم اندرش تیره گشت». سرانجام، به فکر چاره افتاد و شبی از شبها از مکه بیرون آمد و فاصله نود فرسخی مکه تا مدینه را از میان کوهها و سنگلاخها پیمود و به مدينه رسید.
در مدينه، سراغ خانه پیامبر را نگرفت، بلکه به در خانه اميرالمومنين رفت و در تاريک- روشنی سحرگاه در زد. اميرالمومنين پرسید: کيستی؟ گفت: پدرت ابوطالب با من رفاقت دیرینه داشت و با هم نان و نمک خوردهايم. من به اشتباه به پیامبر ظلم کردم. حال از تو میخواهم به حق آن دوستی که با پدرت داشتم مهلتی به من بدهی و مرا با خود نزد ایشان ببری و عذر تقصیر بخواهی. اگر عذر مرا پذیرفت که هیچ، ولی اگر نپذیرفت و دستور به قتل من داد، آنگاه مرا بکش!...
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت...
مگر میشود کسی از علی که تربیت یافته مکتب پیامبر است چیزی بخواهد و او دست رد به سینهاش بزند؟ نقل است در وسط یکی از جنگها که حضرت داشت با دشمن ميجنگید، يکي از دشمنان به او گفت:
«يابن أبي طالب، هبني سیفک».
يا علي، شمشيرت را به من ببخش!
در همان وقت، حضرت شمشيرش را به او تعارف کرد. او هم شمشیر را گرفت و حضرت بيشمشير ماند. آن مرد تعجب کرد و گفت: براي چه در بحبوحه جنگ شمشيرت را به من دادي؟ فرمود: محال است ما درخواست کسي را رد کنيم.
آن مرد از این رفتار حضرت حیرت کرد. از اسب پايين آمد و رکاب مرکب حضرت را گرفت و گفت: عجب دين خوب و اخلاق نيکی داري! مرا مسلمان کن! من اصلا براي چه با تو ميجنگم؟!
وقتی انسان اين چیزها را بفهمد، دیگر با خدا و پیامبر و علي و امام حسين و قرآن و... سر ستیز بر نمیدارد. اين فهم فهمی نوراني و الهي و ملکوتي است.
ادامه ماجرای کعب
حضرت به کعب فرمود: عيبي ندارد! سپس برای نماز جماعت صبح به مسجد رفتند. وقتی نماز جماعت برپا شد، حضرت به او گفت: صبر کن تا نماز پیامبر تمام شود تا با هم نزد ایشان برویم.
وقتی نماز تمام شد، با هم نزد پیامبر اسلام رفتند. کعب به پاي پيامبر افتاد و گفت: من همان هستم که حکم قتل مرا دادهاي. من خود به دیدار شما آمدم و علي را واسطه کردم که بگویم اشتباه کردم. حال، چه کار باید بکنم؟ آیا مرا ميکشي؟ فرمود: نه، گذشت ميکنم!
پس، معلوم میشود که در اين درگاه چه نسبت به خدا و چه نسبت به پيامبر و ائمه، علیهم السلام، هيچ جاي دلسردي و نااميدي وجود ندارد و ما حق نااميد شدن از رحمت حق و اولیای او را نداریم.
با خدایی این چنین، زان روز ترسیدن خطاست
مجلس پر از جمعیت بود. پيرمردی قد خميده و محاسن سفيد با عصا وارد جلسه شد و خواست در انتهای مجلس کنار کفشها بنشیند، اما امام صادق، علیه السلام، نگذاشت و به مردم فرمود: اجازه بدهید تا او جلو بيايد. مردم راه را باز کردند. وقتی پيرمرد کنار حضرت صادق نشست زار زار گريست. امام فرمود: چرا گريه ميکني؟ گفت: عمرم سر آمده و نزديک مردنم است. براي آخرتم گريه ميکنم! فرمود: براي چه چیز آخرتت گريه ميکني؟ گفت: نمیدانم وضعم چه ميشود؟ ميترسم، نگرانم، و دغدغه و وحشت دارم!
امام صادق فرمودند: آیا شيعه هستي؟ گفت: من عاشق شما هستم و نود سال است که وجودم را وقف شما کردهام. فرمود: اجازه نميدهم گريه کني و دغدغه داشته باشي. به تو اطمینان ميدهم بعد از مردن نیز بمانند دنيا با ما خواهي بود.
ترس انسان باید از ناحیه خودش باشد نه از خدا. ترس از خدا معنياش اين است که خدا در قیامت درِ بهشت را به روی هیچ کس جز 124 هزار پيامبر و 12 امام و حضرت آسيه و خديجه و حضرت زهرا و زينب و... باز نمیکند. این پندار درستی نیست و از خداناشناسی انسان سرچشمه میگیرد. از این روست که امام سجاد، علیه السلام، در دعای ابیحمزه ثمالی به پروردگار عرضه میدارد:
«إلهي وسيدي! وعزتك وجلالك لئن طالبتني بذنوبي لأطالبنك بعفوك ولئن طالبتني بلؤمي لأطالبنك بكرمك، ولئن أدخلتني النار لاخبرن أهل النار بحبي لك، إلهي وسيدي! إن كنت لا تغفر إلا لاوليائك وأهل طاعتك، فإلي من يفزع المذنبون وإن كنت لا تكرم إلا أهل الوفاء بك فبمن يستغيث المسيئون. إلهي! إن أدخلتني النار ففي ذلك سرور عدوك وإن أدخلتني الجنة ففي ذلك سرور نبيك، وأنا والله أعلم أن سرور نبيك أحب إليك من سرور عدوك».
خدایا، ای آقای من، به عزت و جلالت قسم اگر مرا در قیامت به گناهانم پیجویی کنی، من تو را به عفوت پی میجویم. و اگر مرا به پستیام تعقیب نمایی، من تو را به کرمت میخوانم. و اگر مرا به دوزخ اندازی، اهل دوزخ را به محبتم به تو آگاه می سازم. ای آقای و مولایم، اگر جز اهل طاعت و اولیائت کسی را نیامرزی، پس گناهکاران به چه کسی پناه برند؟ و اگر جز اهل وفای به خویش را اکرام ننمایی، پس بدکاران از چه کسی فریادرسی خواهند؟ خدایا، اگر مرا به دوزخ اندازی، این موجب خرسندی دشمن توست و اگر مرا وارد بهشت کنی، این سبب خوشحالی پیامبر توست. و من به خدا قسم می دانم که دلشادی پیامبرت در نزد تو از خشنودی دشمنت محبوبتر است.
بررسی مفهوم خلود ابدی در نار
شايد در ذهن بسیاری از مردم این معنا وجود داشته باشد که هر کس وارد جهنم شد دیگر از آن بیرون نمیآید؛ در حالی که این طور نیست. روايات زیبایی از صحابه و ائمه در این باره به ما رسیده که خبرهاي مهمی از قيامت را در بر دارند. طبق تصريح قرآن و این دسته از روایات، همه کساني که به جهنم ميروند حضورشان در آن دائمي نيست و اينکه قرآن ميفرمايد: «خالدين فيها ابدا» متعلق به همه جهنميها نيست. قرآن در آيه 106 و 107 سوره هود میفرماید:
«فأما الذين شقوا ففي النار لهم فيها زفير وشهيق * خالدين فيها ما دامت السماوات والارض إلا ما شاء ربك إن ربك فعال لما يريد».
اما تيرهبختان كه خود سبب تيرهبختى خود بودهاند در آتشاند. براى آنان در آنجا نالههاى حسرتبار و عربده و فرياد است. در آن، تا آسمانها و زمين پابرجاست جاودانهاند، مگر آنچه را كه مشيّت پروردگارت اقتضا كرده است؛ بىترديد پروردگارت هر چه را اراده مىكند انجام مىدهد.
یعنی کسانی که وارد دوزخ ميشوند به اراده پروردگار از آن نجات خواهند یافت. ضمن اینکه پروردگار در دنیا انواع ابتلائات را کفاره گناهان انسان قرار میدهد تا از گناه پاک شود و درباره او نیازی به عذاب آخرت نباشد. از این رو، ائمه، علیهم السلام، فرمودهاند که اگر زخمهاي انسان در این دنيا قابل التيام باشد، در همين دنیا خداوند آنها را التيام ميبخشد. راههای گوناگونی نیز برای این پاک شدن در نظر گرفته شده است که توبه، بیماری، گم شدن پول با ورشکستگي، مصیبت و غصه و... از آن جملهاند. آری، داروهاي خداوند براي التیام زخمهايي که از شيطان و دشمنان ميخوريم چنين است.
بیماری: کفاره گناه مومن
در حکمتهاي نهج البلاغه آمده است که اميرالمومنين به عیادت مريضي رفت. مرد بيمار به حضرت نگریست و گريه کرد. حضرت فرمودند: ناراحت نباش:
«فإن المرض لا أجر فيه ولكنه يحط السيئات، ويحتها حت الأوراق».
نفس بیماری اجری ندارد، ولی سبب ریزش گناهان میشود؛ مانند ریزش برگ درختان در پاییز.
یعنی همانگونه که در پاييز برگ درختان سست ميشوند و با يک تکان ميريزند، وقتی شيعه مومنی بيمار ميشود گناهانش مثل برگ درخت میريزند.
امام صادق، علیه السلام، میفرماید: بعضي از مردم وقتی مريض ميشوند، بخصوص شبها که شدت درد بيشتر است، گاهي از کوره در ميروند و با خدا مشاجره ميکنند که چرا این همه درد به من دادی؟ چه لذتي از درد کشیدن من میبری؟ و... .امام میفرماید: هر مريضي از شيعيان ما که به سبب شدت دردش با خدا درگير شود، خداوند به کرام الکاتبين که پروندهاش را مينويسند خطاب ميکند که در پروندهاش این درگيريها را نیز در زمره ذکر و تسبيح بنويسند.
آری، عدهاي را با چنين برنامههایی در دنيا معالجه ميکنند؛ حال اگر زخمي ماند که اين ابتلائات دوايش نبود، با سختی جان کندن پاکشان ميکنند. در غیر این صورت، در برزخ دردهايي ميکشند تا پاک وارد قيامت شوند. اگر باز هم پاک نشدند و همانگونه وارد قيامت شدند، پيغمبر و فاطمه زهرا و اميرالمومنين و امام مجتبي و امام حسين و سایر ائمه، علیهم السلام، از خدا نجات آنان را میخواهند. خدا هم به پيامبر خویش ميفرمايد: دست هر کس را ميخواهيد بگيريد و نجاتش دهید.
پس از این مرحله، باز عدهاي ميمانند که زخمشان سنگين است. اين عده را پروردگار به دوزخ میفرستد تا جريمه اعمالشان را ببينند و از پلیدیها پاک شوند. پس، حتی دوزخی شدن هم برای پاک شدن از پلیدی گناه و نوعی بازسازی وجودی است. با این حال، از دوزخ هم امکان نجات هست.
نجات از دوزخ با توسل به معصومین
در روایتی از امام صادق، علیه السلام، نقل شده است که فرمود: در دوزخ، کسانی هستند که از آتش در رنجاند، اما دستشان را به دعا بلند ميکنند و ميگويند: خدايا به حق پيامبر و اهل بيتش ما را نجات بده!
از جانب پروردگار به جبرئیل خطاب ميرسد که از دوزخ کسي مرا به حق پيامبر و فاطمه و علي قسم داد؛ او را بیرون بیاور!
وقتی او را از آتش نجات میدهند، خطاب ميرسد که بنده من، اگر هزار بار به خودم مراجعه ميکردي، به سخنت گوش نميدادم، اما بر خود واجب کردهام كه هر کس مرا به حق پيامبر و علي و فاطمه قسم دهد، خواستهاش را رد نکنم.
ندامت وحشی، قاتل حمزه سیدالشهدا علیه السلام
وحشي، در تاریخ اسلام، از منفورترین شخصیتهاست که همواره نامش در کنار نام هنده، همسر ابوسفیان و مادر معاویه، آورده میشود. او کسی است که ناجوانمردانه حمزه سيدالشهداء را کشت و شکم ایشان را پاره کرد و جگرشان را درآورد و تکه تکه کرد و به نخ کشید و به گردن زن ابوسفيان انداخت. او همچنین بینی حضرت را بريد، چشم حمزه را درآورد، انگشتهاي دست و پاي ایشان را قطع کرد، لبهاي او را برید و دندانهايش را بيرون کشید و به بیان مختصر پیکر آن حضرت را مثله کرد. به قدری این کار در نظر پیامبر اکرم، صلی الله علیه وآله وسلم، ناگوار آمد که وقتي پيغمبر بدن عموی بزرگوارشان را ديد چنان گريست که صداي نالهشان در ميدان جنگ پيچيد و از سر ناراحتی فرمود که به خونخواهی حمزه 70 تن از قریش را خواهد کشت.
در همان حال، جبرئيل نازل شد و گفت: قاتل عموي شما يک نفر بوده، 69 نفر ديگر را براي چه میکشید؟!
به راستی، آیا از اين خدا ميشود نااميد شد و به خانهای جز خانه او پناه برد؟ خدایی که خشم پیامبر بر دشمنان خود را نیز بر نمیتابد و میفرماید اگر به اهل مکه دست پيدا کردي:
«وإن عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خير للصابرين * واصبر وما صبرك إلا بالله ولا تحزن عليهم ولا تك في ضيق مما يمكرون * إن الله مع الذين اتقوا والذين هم محسنون».
و اگر ستمگر را مجازات كرديد، پس فقط به مانند ستمى كه به شما شده مجازات كنيد، و اگر شكيبايى ورزيد و از مجازات كردن بگذريد اين كار براى شكيبايان بهتر است. و شكيبايى كن، و شكيبايى تو جز به توفيق خدا نيست، و بر گمراهى و ضلالت آنان و كارهايى كه انجام مىدهند اندوهگين مباش، و از نيرنگى كه همواره به كار مىگيرند، دلتنگ مشو. بىترديد، خدا با كسانى كه پرهيزكارى پيشه كردند و كسانى كه از هر جهت نيكوكارند مىباشد.
این را هم اضافه کنیم که اولین ذکر مصیبت در اسلام برای حمزه روی داده است، زیرا پيغمبر به زنان مدينه اجازه داد که براي حمزه بلند بلند گريه کنند. خود حضرت نیز در بيشتر منبرهایشان مصيبت حمزه را یاد میکردند و میگریستند و مردم هم با ایشان گريه ميکردند و بسیار میفرمودند که وحشي جگر مرا زخم زد.
اما سرنوشت همین وحشی بسیار عجیب و عبرت آموز است و معیار خوبی برای درک میزان لطف و رحمت حق نسبت به بندگانش است.
طبق نقل تواریخ، شش سال از شهادت حمزه سیدالشهدا گذشته بود که روزی نامهای به دست پيامبر اسلام رسید. وحشي در نامه خود به پیامبر نوشته بود که درست است که من عموي شما را به آن وضع دلخراش کشتم، اما دلم ميخواهد مسلمان شوم و توبه کنم. با این حال، آيهای در قرآن هست که مانعم میشود و مرا میترساند؛ آنجا که در سوره فرقان میگوید:
«والذين لا يدعون مع الله إلها آخر ولا يقتلون النفس التي حرم الله إلا بالحق ولا يزنون ومن يفعل ذلك يلق أثاما».
و آنان كه معبود ديگرى را با خدا نمىپرستند، و كسى را كه خدا خونش را حرام كرده است جز به حق نمىكشند، و زنا نمىكنند ؛ و كسى كه اين اعمال را مرتكب شود به كيفر سختى برسد.
در حقیقت، او برای پیامبر نوشته بود که من هم بت پرستیدهام و هم آدم کشتهام که يکي از آنها جناب حمزه است. به سبب وضع فرهنگی مکه هم تا توانستهام زنا کردهام. حال، میخواهم مسلمان شوم، اما با توجه به این آیه میدانم که اسلام مرا قبول نميکنید. حال، چه باید بکنم؟
وقتی نامه تمام شد، جبرئيل نازل شد و به پیامبر عرض کرد: خداوند میفرماید در جواب وحشي بنويسید:
«إن الله لا يغفر أن يشرك به ويغفر ما دون ذلك لمن يشاء ومن يشرك بالله فقد افترى إثما عظيما».
مسلماً، خدا اينكه به او شرك ورزيده شود را نمىآمرزد، و غير آن را براى هر كس كه بخواهد مىآمرزد. و هر كه به خدا شرك بياورد، مسلماً گناه بزرگى را مرتكب شده است.
خداوند هر گناهي - از جمله بتپرستي و زنا و آدمکشي- را ميبخشد، ولي شرک را اگر ادامه پيدا کند نميبخشد.
وقتی نامه پیامبر به وحشی رسید در پاسخ ایشان نوشت: در این آيه هم عبارت «لمن يشاء» نميگذارد من به سوی شما بيايم. چون خدا ميگويد هر کس را بخواهم میبخشم. حال آنکه شاید خدا نخواهد مرا ببخشد!
نامه وحشی که به پیامبر رسید، دوباره جبرئیل نازل شد و گفت: این بار اين آيه را برايش بفرست:
«إلا من تاب وآمن وعمل عملا صالحا فأولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات وكان الله غفورا رحيما».
مگر آنان كه توبه كنند و ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند، كه خدا بدىهايشان را به خوبىها تبديل مىكند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
وقتی نامه به وحشی رسید در پاسخ نوشت: شرايط اين آيه نیز سنگين است، مخصوصا عبارت «عمل عملا صالحا». از کجا معلوم که من بتوانم آن عمل صالحي را که خداوند ميخواهد به همان کيفيت انجام دهم؟
دوباره، جبرئيل نازل شد و گفت: این بار اين آيه را براي وحشی بفرستید:
«قل يا عبادي الذين أسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله إن الله يغفر الذنوب جميعا إنه هو الغفور الرحيم».
بگو: اى بندگان من كه با ارتكاب گناه بر خود زياده روى كرديد! از رحمت خدا نوميد نشويد، يقيناً خدا همه گناهان را مىآمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.
یعنی چرا این قدر اصرار داري که خداوند تو را نمیبخشد؟ براي چه این قدر ناامید و دلسردي؟ چرا ميگويي نميشود؟ مگر دست خداوند براي آمرزيدن گناهان تو بسته است که به سوی او باز نمیگردی؟
این حقیقت مهمی است که در سوره مبارکه زمر به آن اشاره شده و شناخت آن در رشد و اصلاح زندگی بشر بسیار راهگشاست.