شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 

 بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم اجمعین.
در برخی روایات اسلامی، حضرات معصومین، علیهم السلام، به معرفی دوستان و دشمنان انسان پرداخته‌اند.  از جمله، وجود مبارک حضرت رضا، علیه السلام، در روایتی زیبا می‌فرمایند:
«صديق كل امرء عقله، وعدوه جهله».
دوست هر انسانی عقل او و دشمنش جهل اوست.
رسول گرامی اسلام، صلی الله علیه وآله، نیز عقل و جهل را معیار فقر و غنای آدمی می‌دانند و می‌فرمایند:
«لا فقر أشد من الجهل، ولا مال أعود من العقل».
بدین ترتیب، می‌توان نتیجه گرفت که بهترین دوست انسان عقل و بدترین دشمن او جهل و نادانی است.
جهل چگونه دشمنی است؟
جهل و نادانی پایه و اساس ناآگاهی و دوری از معارف و حقایقی است که سعادت دنیا و آخرت انسان را تامین می‌کنند. برای همین، اگر کسی با این دشمن زندگی کند و با آن هم‌نفس باشد، به فرموده قرآن کریم در سوره مبارکه هود، در دنیا و آخرت روی سعادت را نخواهد دید،  زیرا سعادت آخرت انسان با سعادت دنیای او تامین می‌شود. پس، کسی که در دنیا اهل ایمان به خدا و قیامت و اخلاق پاک و عمل صالح نباشد- که همگی از برکت معرفت به دست می‌آیند- در آخرت نیز بهره و نصیبی از آن‌ها نخواهد داشت.
تفاوت علم و ایمان
در این‌جا، ذکر این نکته لازم است که علم غیر از ایمان است. علم دانستن است و ایمان دلبستن. تنها در فضای معرفت است که انسان وجود مقدس حضرت حق را با چشم دل خویش زیبایِ بی‌نهایت می‌بیند و دل به تماشای آن می‌دهد و در نتیجه، او را به دلبری بر می‌گزیند و خود دلداده او می‌شود. هاتف اصفهانی در ترجیع بند معروف خود می‌گوید:
چشم دل باز کن که جان بینی
        آنچه نادیدنی است آن بینی
 
گر به اقلیم عشق روی آری
        همه آفاق گلستان بینی
 
آنچه نشنیده گوشت آن شنوی
        وآنچه نادیده چشمت آن بینی
 
دل هر ذره را که بشکافی
        آفتابیش در میان بینی
 
تا بدانجا رساندت که یکی
        از جهان و از جهانیان بینی
 
با یکی عشق ورز از دل و جان
        تا به عین الیقین عیان بینی
 
که یکی هست و هیچ نیست جز او
        وحده لا اله الاّ هو.
 
چنین کسی دیگر دل به صورت‌های زیبا نمی‌دهد تا آن زیبا نقش مستقلی در زندگی‌اش به عهده بگیرد. او همه زیبایی‌ها را جلوه‌ای از زیبایی خدا می‌بیند. از این رو، هیچ وقت دل به چیزی نمی‌دهد که با از دست رفتنش خرابی برای دل باقی می‌ماند.
عاقبت مجنون عامری
مجنون عامری از افراد قبیله بنی عامر و معاصر با وجود مبارک حضرت مجتبی، علیه السلام، بود. حکایت او چنین بود که به دختری به نام لیلی دل بسته بود، اما پدر آن دختر حاضر نبود دخترش را به عقد مجنون در آورد و همین فراق و سنگینی بار هجران باعث شده بود که او به درون و روان و فکر و بدنش فشار بیاورد و کارهای عجیبی انجام دهد. از این رو، مردم او را مجنون می‌خواندند، در حالی که به معنای لغوی دیوانه نبود. او اسیر محبتی شده بود و همه چیز را از دریچه این محبت می‌دید. او در شعری درباره این حالت خود گفته است:
یا ویح من أمسی تخلّس عقله
    فاصبح مذهوباً به کلّ مذهب
 
خلیعاً من الاخوان الاّ معذراً
    یضاحکنی من کان یهوی تجنّبی
 
اذا ذکرت لیلی عقلت وراجعت
    روائع عقلی من هوی متشعّب
 
وقالوا صحیحٌ ما به طیف جنّة
    ولا لمم الاّ افتراء التکذّب.
 
یعنی او تنها زمانی که از لیلی سخن به میان می‌آمد عاقل می‌شد و پریشانی خاطرش به جمعیت بدل می‌گشت. البته، این حال مناسبی نیست، اما به هر حال برای مجنون پیش آمده بود. برای همین، سفارش شده است که انسان نباید مقدمات بروز چنین حالاتی را نیز فراهم کند؛ زیرا عشق مانند شعله نیست که ناگهان در چراغدان دل روشن شود، بلکه محصول سلسله مقدماتی است که شامل دیدن و حرف زدن و نامه گرفتن و نامه رد و بدل کردن و... می‌شود. در نتیجه، همه باید مواظب باشند تا این مقدمات برایشان فراهم نشده و گرفتار نشوند. اگر هم این مقدمات برای کسی فراهم شد، باید سعی کند زلف این مقدمات را به مسائل الهی گره بزند تا این عشق او را در چاه فساد و گناه و آلودگی و معصیت نیندازد.
به هر حال، مجنون یا لیلی این مقدمات را فراهم کرده بودند و به هم دل داده بودند؛ اما چون هر دو قبیله مسلمان بودند و پدر دختر حاضر به این ازدواج نبود، پدر مجنون به مدینه به محضر مبارک حضرت مجتبی، علیه السلام، رفت؛ زیرا می‌دانست که این گره به دست کسی جز حضرت مجتبی، علیه السلام، باز نمی‌شود؛ چرا که خداوند به این بزرگواران اجازه داده هر گرهی را که به مصلحت می‌دانند باز کنند، مگر اینکه باز شدن آن به مصلحت انسان نباشد. معنی به مصلحت نبودن این است که گاهی گرهی از زندگی انسان باز می‌شود، ولی در عوض، ده گره دیگر به زندگی او می‌افتد.
شرارت مرد بینوا
در روایات آمده است که روزی، حضرت موسی بن عمران، علیه السلام، برای مناجات با خدا به کوه طور می‌رفت. حضرت در راه مردی را دید که تا شکم در خاک فرو رفته است. پرسید: چرا با خود چنین کرده‌ای؟ گفت: آخرین لباسی که داشتم امروز پاره شد و از تنم فرو ریخت و دیگر چیزی برای پوشیدن ندارم. خوب است حال که به کوه طور می‌روی، از پروردگار گشایشی نیز برای کار من بخواهی!
وقتی حضرت موسی به دعا و مناجات و راز و نیاز مشغول شد، از حضرت حق گشایش کار آن مرد را نیز طلب کرد. از قضا، بعد از ظهر همان روز، کسی یک دست لباس به آن مرد داد و خواسته حضرت موسی بر آورده شد.
سه روز بعد، وقتی حضرت از کوه طور بر می‌گشت، مردم زیادی را دید که در جایی جمع شده‌اند و شهر شلوغ شده است. از ماجرا پرسید. گفتند: یک نفر شراب خورده و در حال مستی مردم را زده و یک نفر را هم کشته است. پرسید: این فرد بی‌تربیت بی‌ادب کیست که چنین کاری کرده است؟ راه را برای ایشان باز کردند. وقتی حضرت پیش آمد، دید همان شخص برهنه است که لباس برای پوشیدن نداشت!
سعدی شیرازی ضمن بیان این مطلب، در مواعظ خویش می‌گوید:
آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد
        هر کسی را هر چه لایق بود داد
 
گر توانا بینی ار کوتاه‌دست
        هر که را بینی چنان باید که هست
 
اینکه مسکین است اگر قادر شود
        بس خیانت‌ها کزو صادر شود
 
گربه محروم اگر پر داشتی
        تخم گنجشک از هوا برداشتی.
 
کسی که به گربه پر نداد مصلحت گربه و طبیعت را در نظر داشت؛ کسی که به حمار شاخ نداد مصلحت او و مردم را در این می‌دید و می‌دانست اگر این حیوان شاخ داشته باشد، یک کیلو بار هم برای بشر جا به جا نمی‌کند؛ در عین حال، او به گاو شاخ داد، برای این‌که می‌دانست بدن گاو به آن نیاز دارد (امروزه، در علم ثابت شده که شاخ گاو در زمستان و تابستان با حفره‌هایی که دارد کار رادیاتور ماشین را انجام می‌دهد. یعنی در تابستان از طریق شاخ حرارت بدن گاو را کم می‌کند و در زمستان حرارت بدن گاو را بالا می‌برد. اگر حرارت بدن گاو نامنظم باشد، شیر نمی‌دهد و به تبع، انسان پنیر و کره و ماست و دوغ و ... هم ندارد). این مصلحت است.
عمل معصومین نیز بر اساس مصلحت است
معصومان بزرگوار نیز، چه زمانی که در بین مردم بودند و چه در زمان ما که حضور فیزیکی ندارند، اجازه گره گشودن از مشکلات مردم را دارند؛ البته به شرطی که مصلحتی در آن باشد. بنابراین، اگر گره‌داران به درگاه پروردگار نالیدند و به ائمه طاهرین متوسل شدند و گره از کارشان باز نشد، بدانند که با باز شدن این گره ده گره دیگر به زندگی‌شان می‌افتاده است. پس، به همین گره قانع باشند و از خدا گله نکنند و شاکی نباشند. به قول خواجه شیراز:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن        که خواجه خود روش بنده‌پروری داند.
خداوند خود مصلحت امور را می‌داند و کارها را به حکمت بالغه خویش به انجام می‌رساند.
دوستی با غیر خدا روا نیست
مجنون دلداده لیلی و لیلی دلدار او شده بود. این در حالی است که باید این دلبری و دلدادگی فقط در رابطه با خدا باشد. غیر خدا را تنها باید در حدی دوست داشت که او اجازه می‌دهد. حد این دوست داشتن نیز در دین معین شده است و در سوره توبه از آن سخن به میان آمده است.
«يا أيها الذين آمنوا لا تتخذوا آباءكم وإخوانكم أولياء إن استحبوا الكفر على الإيمان ومن يتولهم منكم فأولئك هم الظالمون * قل إن كان آباؤكم وأبناؤكم وإخوانكم وأزواجكم وعشيرتكم وأموال اقترفتموها وتجارة تخشون كسادها ومساكن ترضونها أحب إليكم من الله ورسوله وجهاد في سبيله فتربصوا حتى يأتي الله بأمره والله لا يهدي القوم الفاسقين».
اى اهل ايمان! اگر پدرانتان و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دهند، آنان را دوستان و سرپرستان خود مگيريد؛ و كسانى از شما كه آنان را دوست و سرپرست خود گيرند، هم اينانند كه ستمكارند. بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خويشانتان و اموالى كه فراهم آورده‏ايد و تجارتى كه از بى‏رونقى و كسادى‏اش مى‏ترسيد و خانه‏هايى كه به آن‌ها دل خوش كرده‏ايد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راهش محبوب‏ترند، پس منتظر بمانيد تا خدا فرمان عذابش را بياورد؛ و خدا گروه فاسقان را هدايت نمى‏كند.
بر اساس این آیه، محبت به غیر خدا تا جایی صحیح است که این محبت انسان را از خدا و پیغمبر و کوشش در راه خدا باز ندارد. اگر محبتی این عواقب را برای انسان نداشته باشد، حلال است، ولی اگر محبتی این خسارت را به بار آورد، بر انسان حرام است و او را سرانجام اهل عذاب خواهد کرد.
به راستی، چرا انسان باید با دل خود کاری کند که او را اهل دوزخ کند؟ او باید جلوی خویش را بگیرد و در بعضی مقدمات وارد نشود. مثلاً، تلفن‌ها و گفتگوهایش را طولانی نکند؛ به خواسته‌های دل خویش پاسخ ندهد و بداند که دل او دشمنان فراوانی دارد و اگر آن را به غارت و اسارت ببرند پس گرفتنش بسیار مشکل است.
وقتی دل بر قرار خویش است، آدمی راحت است: نه بی‌خواب می‌شود؛ نه ضعف اعصاب می‌گیرد؛ نه عصبانی می‌شود؛ نه بی‌جهت گریه سر می‌دهد؛ نه ناامید و دلسرد می‌شود؛ و نه حسرت می‌خورد. چه خوب است انسان چنین باشد و در برابر هر محبت غیر خدایی این شعر امیر خسرو را با خود زمزمه کند که:
با جز تو چه کار، تا تو هستی؟        در کعبه خطاست بت پرستی.
 
انسان همواره باید مراقب باشد که «این لولیان شوخ شیرین‌کار شهرآشوبِ» دنیایی دل او را چونان «ترکان یغمایی» به غارت نبرند و او را به «فغان و آه» مبتلا نکنند.  زیرا وقتی دل رفت و دلبران قلابی نتوانستند توقعات آدمی را برآورده کنند، ناراحتی‌های فکر و روح و قلب و روان شروع می‌شود. وقتی مرغ دل از قفس وجود آدمی به بام دشمن دوست‌نما نشست، کم کم پر و بال می‌ریزد و خراب می‌شود و وقتی دیگر به درد نخورد دورش می‌اندازند و می‌روند سراغ دل دیگری می‌گردند. از این رو، همه باید از خود بپرسند: کدام عشق ناباب و حرام تا آخر عمر داوم پیدا کرده است؟ آیا جز این است که محبت‌های بادوام محبت‌های درست بوده است؟
محبت به بندگان خدا برای خدا
تا اینجا معلوم شد که محبت باید به خدا باشد و هر محبتی که انسان را از خدا دور کند خسارت بی‌پایان دارد، اما معنی این مطلب این نیست که انسان دیگر نباید به کسی محبت کند و هیچ کس را دوست نداشته باشد، بلکه مراد این است که این دوستی باید برای خدا باشد.
خداوند متعال محبت دیگران را نیز در کنار محبت به خویش قبول کرده و برای آن اجر قرار داده است. مثلا، انسان را به دوست داشتن همسر و فرزندان ترغیب کرده و برای این قسم از محبت‌های مثبت و زندگی‌ساز پاداش قرار داده است. دوست داشتن پدر و مادر و عشق ورزیدن به همسر تا حدی که خدا معین فرموده اجر دارد؛ در آغوش گرفتن فرزند و محبت کردن به او ثواب دارد و باعث ریزش گناهان می‌شود. چرا که پیغمبر اکرم، صلی الله علیه وآله، می‌فرماید: بوسیدن و خوشحال کردن فرزند و پدر و مادر در پرونده اعمال آدمی عبادت نوشته می‌شود.  در عین حال، خداوند محبتی که انسان را از او دور کند را روا نمی‌داند، زیرا این به واقع محبت نیست، دشمنی نفس و هوس آدمی با اوست و این دشمنان را خدا در قرآن و پیغمبر و ائمه، علیهم السلام، در روایات معرفی کرده‌اند.
ادامه ماجرای مجنون
به هر حال، مجنون و لیلی به هم دل سپرده بودند؛ خصوصا مجنون که همه چیز را از دید لیلی می‌دید و جز او نمی‌دید. پیش از این هم گفته شد که درست نیست انسان این قدر محدود باشد که از همه چیز ببرد و زندگی‌اش در حول محوری مادی شکل بگیرد. مگر عالم لیلی است؟ مگر عالم خدا و پیغمبر و قرآن و زمین و آسمان و انسان و نعمت و... ندارد؟ مگر همه چیز عالم در یک نفر خلاصه می‌شود؟ این خاصیت جهل و ناآگاهی و دل دادن به خواسته‌های فکر و جسم است که کار آدمی را به این‌جا می‌کشاند.
با این حال، مجنون سرانجام هشیار شد و دست به دعا برداشت که شاعری مناجات او را به نظم در آورده که دید عارفانه او را به خوبی نشان می‌دهد. از سخنان مجنون به دست می‌آید که او از لیلی گذشته و سرانجام خدا را یافته است؛ به طوری که جز خدا چیزی را در این عالم نمی‌دیده است. البته، این مقام کمی نیست، زیرا در عالم، نخست انبیاء جهان و هرچه در او هست را این‌گونه می‌بینند و بعد از آنان اهل بیت و اولیاء عالم را این طور می‌بینند.
یک شبی مجنون به خلوتگاه راز
        با خدای خویشتن می کرد راز
 
کای خدا نامم تو مجنون کرده‌ای
        بهر یک لیلی دلم خون کرده‌ای
 
ای خدا من کم نیم از ذره‌ای
        عاشقم بر روی آهو بره‌ای
 
ای خدا من کم نیم از بت پرست
        روی امیدم به درگاه تو هست
 
ای خدا آخر طبیب من کجاست؟
        مردم از حسرت، نصیب من کجاست؟
 
پس خطاب آمد که ای شوریده حال
        هر چه می‌خواهی در این درگه بنال
 
(البته، باید توجه داشت که در اینجا خطاب به معنی الهام است نه این‌که پروردگار با مجنون حرف زده یا بر او وحی نازل کرده باشد).
کار لیلی نیست این کار من است
        روی خوبان عکس رخسار من است.
 
یعنی جز وجه باقی پروردگار همه عکس‌ها و صورت‌های دیگر پژمرده می‌شوند و از بین می‌روند. پس، اگر قرار است انسان دلداده چیزی باشد، بهتر و شایسته‌تر است که به زیبای اصلی دل بدهد و او را به دلبری برگزیند، زیرا بقیه زیبایی‌های عالم ابزار زندگی هستند، نه معبود و محور زندگی.
این‌که انسان همه چیز را کنار بریزد و بگوید هر چه هست و نیست فقط لیلی است، یا فقط پسر من یا دختر من است، یا تومان و دلار است و لاغیر، ثمره غلط دیدن و غلط فهمیدن است. به طور طبیعی، کسی که غلط می‌بیند، غلط حرکت می‌کند و بعد از عمری، می‌فهمد که دست خالی است؛ زیرا همه چیز خود را با مرگ از دست داده و همه دارایی و دوست داشته‌هایش را از دست داده است؛  چرا که هیچ چیز در هستی جز خدا ابدی نیست:
«کل من علیها فان. و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام».
همه آنان كه روى اين زمين هستند، فانى مى‏شوند. و تنها ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى مى‏ماند.
به هر ترتیب، وقتی مجنون دست به دعا برداشت و از خدا طبیب خویش را خواست، پدرش به این فکر افتاد که به مدینه برود و به حضرت مجتبی، علیه السلام، متوسل شود. وقتی او به خدمت حضرت رسید گفت که جوانم دارد از دستم می‌رود، زیرا کسی را دوست دارد و خانواده دختر تمایل به ازدواج او با دخترشان ندارند و بدین سان، گره سختی به کارمان افتاده است. امام مجتبی نیز در پاسخ فرمودند: نگران نباش! با تو می‌آیم و این گره را باز می‌کنم.
وقتی امام به محل سکونت قبیله بنی عامر رفتند، خانواده دختر را دعوت کردند و فرمودند: دلم می‌خواهد در این کار واسطه شوم تا این مسئله حل شود! پدر دختر نیز گفت: یابن رسول الله، من فدای قدم شما! هر طور شما صلاح بدانید من هم راضی هستم! سرآخر نیز قرار شد عقد این دختر و پسر را خود حضرت بخوانند. بعد از جاری شدن صیغه عقد نیز حضرت به مدینه بازگشتند.
تعلق به غیر خدا از جهل است
جهل باعث می‌شود که انسان به غیر خدا تعلق خاطر پیدا کند و آن را در زندگی بخواهد و بجوید. از این روست که پیغمبر اکرم می‌فرمایند: در آخرالزمان گروهی در امت من (دقت شود! نه در امت یهود و نصاری) که خدایشان شکم، دینشان درهم و دینار، و قبله‌شان زنانشان است:
«يأتي على الناس زمان بطونهم آلهتهم ونساؤهم قبلتهم، و دنانيرهم دينهم، وشرفهم متاعهم، لا يبقى من الايمان إلا اسمه، ولا من الاسلام إلا رسمه، ولا من القرآن إلا درسه...».
جهل سبب می‌شود که انسان قبله واقعی را نشناسد و به قبله‌های فرعی و پوک رو کند و در دنیا و آخرت از سعادت محروم شود؛ در حالی که عقل سبب می‌شود انسان در دنیا جز خدا چیزی نبیند. امیرالمؤمنین می‌فرماید:
«ما رأیت شیئاً الا ورأیت الله قبله و معه و بعده».
هیچ چیز را ندیدم مگر این‌که پیش از آن، با آن، و پس از آن خدا را دیدم.
جهل سبب می‌شود که انسان در برابر هر حقیقتی بایستد و با خدا و پیامبر و امامان او به ستیزه بپردازد. کسی که گرفتار چنین جهلی است از دوستان شیطان است، زیرا به شیطان دست دوستی و وفاداری داده و به او سرسپرده و دل‌سپرده است. برای همین، اگر برای او حق نیز روشن شود، دیگر از راه خود باز نمی‌گردد و پشیمان نمی‌شود، مگر در هنگام مرگ.
بی‌پروایی شمر
نقل است که وقتی ابی عبدالله الحسین، علیه السلام، بر خاک افتاد، شمر به سنان دستور داد تا سر از بدن حضرت جدا کند. سنان در پاسخ او گفت:
«فقال سنان: والله لا أفعل، فيكون جده محمد خصمي».
به خدا قسم، من این کار را نمی‌کنم، چون جدش دشمن من خواهد بود!
شمر از این سخن خشمگین شد و روی سینه مبارک حضرت نشست و محاسن ایشان را در دست گرفت و قصد کشتن امام را کرد:
«فغضب شمر لعنه الله وجلس على صدر الحسين وقبض على لحيته وهمّ بقتله».
در این حال، امام لبخندی زد و به او فرمود: چگونه مرا می‌کشی؟ آیا نمی‌دانی من کیستم؟
«فضحك الحسين عليه السلام فقال له: أتقتلني ولا تعلم من أنا؟»
پاسخ شمر در این جا خیلی عجیب و تکان دهنده است. او گفت:
«فقال: أعرفك حق المعرفة: أمك فاطمة الزهراء، وأبوك علي المرتضى، وجدك محمد المصطفى، وخصمك العلي الأعلى. أقتلك ولا أبالي».
تو را خیلی خوب می‌شناسم: مادرت فاطمه زهرا و پدرت علی مرتضی و جدت محمد مصطفی است. با این همه، پروردگار دشمن توست.  از این رو، تو را می‌کشم و باکی از چیزی ندارم!
جهل انسان را به کجا که نمی‌کشاند! وقتی انسان جاهل باشد و جاهلانه به دنبال معلم و رهبر فطرتش بگردد، به جای پیغمبر اکرم به دام مارکس و هگل و انگلس می‌افتد و به راحتی دین پیامبر را به معاویه می‌سپارد و به امیرالمومنین پشت می‌کند و در خیال باطل خویش خدا را دوستدار یزید و دشمن امام حسین می‌بیند.
از این روست که پیامبر اکرم، صلی الله علیه وآله، جهل را بزرگ‌ترین فقر و امام رضا، علیه السلام، آن را سخت‌ترین دشمن انسان می‌شمارند. چون اگر کسی با آن زندگی کند، ساختمان سعادت دنیا و آخرت خود را بر باد داده است.
 
 
 
 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group