بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم .
از جمله مصائب سختی که به اهل بیت وارد شد، آتش زدن خیمه ها به وسیلۀ دشمن بود. که این مصیبت سنگین را کتاب هایی مانند مقتل ابومخنف، ارشاد مفید، بحار مجلسی، معال بستین، مُسیر الأحزان ابن نُما و ناسخ نقل کردند. وقتی اهل بیت با دیدن منظرۀ اسب و یقین به کشته شدن امام صدا به گریه و ناله بلند کردند، عمر سعد با عصبانیت فریاد زد: (وَیلَکُم أکُبّوا عَلَیهِم إنَّ الخیام وًضرِموها ناراً وَ أحرِقواها وَ مَن فیها) وای بر شما، خیمه ها را به سر این گریه کنندگان فرو بریزید، آتش در آن ها بیندازید و آن ها را با هرکس در اوست بسوزانید. و شمر فرمان داد آن چه در خیمه هاست غارت کنید. از طرفی دشمن خیمه ها را غارت کردند، از طرف دیگر آتش به خیمه ها زدند. حمید ابن مسلم به نقل ارشاد مفید می گوید: جمعیتی با شمر به خیمۀ حضرت سجاد در حالی که به شدت مریض بود و روی فرشی افتاده بود، حمله کردند، من هم بودم، فرش را از زیر پای زین العابدین کشیدند. به شمر گفتند این جوان مریض را نمی کشی؟ من گفتم: شگفتا، چه می کنید؟ دست برداشتند، تا عمر سعد رسید، فریاد زد: کاری به کار این جوان نداشته باشید. در هر صورت اهل بیت از میان شعله ها فرار کردند و هر کدام به طرفی رفتند. ولی دشمن دنبال آنان می آمد، با تازیانه و کعب نی به آن داغ دیدگان حمله می کرد، دستبند و گوشواره و خلخالشان را به غارت می برد، حتی گوششان را با کشید گوشواره پاره می کردند. در چنین حال عجیبی ارشاد مفید صفحۀ صد و هشتاد، می گوید: اهل بیت که دیگر همۀ مصائب به آن ها هجوم آورده بود، در حال فرار نزدیک کشته ها آمدند، با دیدن آن بدن ها فریاد برداشتند، لطمه به صورت زدند، راوی می گوید: والله من زینب را فراموش نمی کنم که در آن حال برای ابی عبدالله می گریست و با صدای جان سوز و قلبی سوزان می گفت: (وا مُحمدا، صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماء هذا حُسینٌ بِالعَرا مُرَمَّلٌ بِالدِّماء مُقَطَّعُ الأعضاء وا سَکلاه وَ بَناتُک السَّوایا) ای حبیب خدا که فرشتگان آسمان بر تو درود می فرستند، این حسین توست که در میان بیابان افتاده، به خونش غلتیده، اعضایش قطعه قطعه شده، دخترانت اسیر شدند، نسلت را کشته اند، باد بیابان بر آنان می وزد، (بِأبی مَن أذها أذکَرَهُ فی یَومِ الإثنَینِ نَحبا) پدر و مادرم فدای آن که یاران و سرا پردۀ جلالش را روز دوشنبه، روز ثقیفه به غارت بردند، و خیمه هایش را واژگون کردند. پدر و مادرم فدای آن مسافر غریبی که امید بازگشت برای او نیست. پدر و مادرم فدای بدن چاک شده ای که جای درستی در تن او وجود ندارد و برای معالجه و مرهم کارش از کار گذشته است. پدر و مادرم فدای آن که جان من مخصوصاً، فدای او باد. پدر و مادرم فدای آن که غرق محنت بود تا جان سپرد. پدر و مادرم فدای آن که با لب تشنه شهید شد و محاسن شریفش به خون سرش رنگین شد و از محاسنش خون می چکید. پدر و مادرم فدای آن که جدّش پیامبر خداست. پدر و مادرم فدای آن که نوۀ رسول هدایت ا ست. پدر و مادرم فدای محمد مصطفی و علی مرتضی و خدیجه کبری و فاطمه زهرا سیده نساء. راوی می گوید: والله قسم، دوست و دشمن به این حال گریه کردند، سپس سکینه آمد خودش را روی بدن پدر انداخت، گلوی بریده را به آغوش گرفت و رها نمی کرد. امّا (فَجتَمَعَ عِدَّةٌ مِنَ الأعراب حَتِّ جَرّوحا عَنه) یک عده ای از این اعراب جمع شدند و او را به زور از بدن پدر بزرگوارش جدا کردند.