بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم .
مرحوم علامه ی مجلسی در جلد هفتاد و هشتم بحارالانوار در باب فرمایشات وجود مبارک حضرت موسی ابن جعفر قطعه ی بسیار پر ارزشی را نقل می کند که دانستن این قطعه برای همه ی ما لازم است. متن قطعه را برایتان قرائت و ترجمه می کنم. و بعد به اندازه ای که اقتضا داشته باشد برایتان توضیح می دهم. امام می فرمایند (تفقهوا فی دین الله) دین خدا را بفهمید. (فان الفقه مفتاح البصیره) برای این که دین شناسی کلید بینایی است. کلید بیداری قلب است. کلید بصیرت و روشنگری است. (تمام العبادة) دین شناسی یک عبادت کامل و جامع است. یعنی اگر شما صد رشته عبادت را انجام دهید خداوند متعال برای هر رشته ای پاداشی به شما بدهد هر پاداشی برای هر عبادتی یک صدم پاداش است. ولی اگر دنبال دین شناسی برآیید خود این زحمت شما برای شناخت دین یک عبادت کامل است و پاداشش هم پاداش کامل است و پاداش جامع است. انگار یک دین شناس هرچه عبادت و بندگی است با همین کارش انجام داده است. و (تمام العبادة و السبب الی المنازل الرفیعة و الرتب الجلیلة فی الدین والدینا) دین شناسی امام هفتم می فرماید سبب حرکت به سو ی منازل بلند انسانی و ارزشهای معنوی و آخرتی است و سبب به دست آوردن مرتبه ها و درجات و رتبه های عظیم در دین خدا و در دنیای خودتان است. بعد حضرت می فرماید: (و فضل الفقیه علی العابد کفضل الشمس علی الکواکب) بین دین شناس و بین یک عابد فاصله مانند خورشید و همه ی ستارگان است. ستارگان با خورشید، آن هایی که در محدوده ی خورشیدند، قابل مقایسه ی با خورشید نیست، نه از نظر حجم و نه از نظر بهره دهی. این نه ستاره ای که مرکزشان خورشید است همه ستاره های تاریک هستند. اگر خورشید بر آن ها نتابد نوری نخواهند داشت. حضرت موسی ابن جعفر می فرماید: دین شناس مانند خورشید است و دیگران که بندگی می کنند خدا را، مانند کواکب، مانند ستارگان اند. یعنی آن ها همه ی منافع آخرتیشان را دارند از دین شناس می گیرند. و در پایان گفتارشان یک مطلب بسیار تکان دهنده ای را حضرت بیان می کنند، می فرمایند (و من لم یتفقه فی دینه لم یرض الله له عملا) انسانی که دنبال دین شناسی نرفته باشد و اعمالش بر اساس دین شناسی صورت نگرفته باشد خداوند متعال به هیچ عملی از اعمال او رضایت نخواهد داد. این متن گفتار وجود مبارک حضرت موسی ابن جعفر (ع) بود. در جمله ی اول روایت اگر عنایت کنید، موسی بن جعفر می فرماید (تفقهوا فی دین الله) دین خدا را بشناسید. کلمه ی دین در گفتار امام از نظر ادبی، اضافه به کلمه الله شده است. یعنی دینی که دین خداست. دین خدا چیست؟ دین خدا همان مجموعه حقایقی است که صد و بیست و چهار هزار پیغمبر هر کدامشان از ابتدای نبوت تا از دنیا رفتنشان، مبلغ آن دین بودند. برای چه مبلغ آن دین بودند؟ برای این که انسان را با تبلیغ دین به خوشبختی دنیا و آخرت برسانند. هیچ نیت دیگری هم نداشتند. این صد و بیست و چهار هزار پیغمبر هر زحمتی را، هر رنجی را، هر سختی را، هر مشقتی را، هر تلخی را، هر فقری را، هر آوارگی را و نهایتا هر شکل کشته شدنی را گروهشان برای تبلیغ دین تحمل کردند. چون می دیدند تحمل در راه تبلیغ دین نسبت به هر مشقتی، هر زجری و هر مصیبتی ارزش دارد. و در مقابل این همه رنجی که تحمل کردند، توقع کمترین پاداشی هم از کسی نداشتند. شما آیات قرآن مجید را بنگرید، کنار انبیاای که خداوند متعال آیاتی دارد و مسئله ی ابلاغ دین را به وسیله ی پیغمبرانش مطرح می کند می فرماید من به همه ی انبیا گفتم به مردم اعلام کنید: (ما سئلتکم علیه من اجر) ما در برابر تبلیغ رسالتمان و ابلاغ دین خدا کمترین و کوچکترین پاداشی را از شما نمی خواهیم. چرا؟ چون اگر تمام مردم روزگار، یعنی از زمان حضرت آدم تا روز قیامت، یک جا جمع شوند و یک جا هر ثروتی در این عالم باشد مالک شوند، و این مجموعه ملک را به یک پیغمبر در برابر تبلیغ دین بدهند، پاداشی به آن پیغمبر داده نشده است. این ارزش ابلاغ دین است. حالا فکر کنید خود دین دارای چه ارزشی است. خود ابلاغ می گوید به وسیله ی مردم قابل پاداش دادن نیست. (ما سئلتکم علیه من أجر) چه کسی باید پاداش هر پیغمبری را بدهد؟ قرآن مجید می فرماید انبیا به مردم گفتند: اجر ما جز به عهده ی پروردگار عالم نیست. (ان أجری الا علی الله) خیلی برای خود من جالب است که در این جا انبیا خدا مسئله ی پاداش ابلاغ دین را بر عهده ی خدا می دانند. با کلمه ی الله. یعنی ای مردم عالم اگر بنا باشد کسی در برابر ابلاغ دین به ما پاداش دهد، ذات جمیع صفات کمال باید به ما پاداش دهد. نه شما قدرت دارید به ما پاداش دهید و نه آن چه مال دنیاست اگر در اختیار شما بود به ما می دادید پاداش ما به حساب می آمد. چقدر دین ارزش دارد و چقدر ابلاغ دین ارزش دارد به تناسب چقدر دنبال فهم دین رفتن ارزش دارد و به تناسب چقدر دین داری و دین دار ماندن و دین دار مردن ارزش دارد. (تفقهوا فی دین الله) دین خدا را بفهمید. (دین الله) این خیلی مسئله ی جالبی است که وجود مبارک حضرت موسی بن جعفر کلمه ی دین را در گفتارشان اضافه ی به الله کرده اند. این که می فرماید ( فی دین الله) یعنی عمق دین را بفهمید، این که دین را اضافه به الله می کنید یعنی دینی که دین خداست، به تناسب این که پروردگار عالم ذات مستجمع جمیع صفات کمال است، دینش هم دین کاملی است. چون خداوند متعال که دین ناقص ارائه نمی کند. از هر چه که شما فکر کنید و نسبت به هر چه که اندیشه کنید که از وجود مبارک حضرت حق صادر شده، کامل صادر شده. جامع صادر شده. کوچکی و بزرگی فیزیکی هم مطرح نیست. آن چه از وجود مبارک حضرت حق صادر شده خیر صادر شده و کامل صادر شده. این که می گوید (دین الله) یعنی یک دین کامل. چنان که در قرآن مجید هم پروردگار عالم دین را با صفت کامل بیان می کند: (أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی) دین الله یعنی دین کامل. چرا دین کامل؟ چون الله کامل است. خدایی که مستجمع جمیع صفات کامل است به شما دین کامل داده. بر شما واجب است این دین کامل را بشناسید. خب ما دین را که بخواهیم بشناسیم به ناچار باید راهنمایی دین را هم بشناسیم. چون دین یک سلسله حقایق است که این حقایق متمرکز در سه واقعیت است. شما به آیات قرآن کریم که دقت کنید آیات شریفه ی قرآن دین را در سه بخش کامل بیان می کند. یکی بخش عقائد حقه، یکی بخش اعمال حسنه، یکی بخش اخلاق حسنه، همه ی دین متمرکز در این سه حقیقت است. عقائد حقه، اعمال صالحه، اخلاق حسنه. و این را معلم دین باید به مردم بیاموزد. معلم دین کیست؟ آن کسی که خدا دین را به او وحی کرده است. خدا دین را به چه کسانی وحی کرده؟ به انبیاء. به آدم دین را وحی کرد تا پیغمبر اسلام. (شرع لکم من الدین ما وصی به نوح و الذی أوحینا علیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا) این یکی از آیاتی است که پروردگار پنج پیغمبر اولوالعزمش را در این آیه اسم برده. نوح، پیغمبر اسلام، ابراهیم، موسی، عیسی. ما دین را برای شما تشریع کردیم. یعنی دین فقط باید از خدا گرفته شود. راه زندگی فقط باید از خدا گرفته شود. یعنی آیه ی شریفه و روایت موسی ابن جعفر دارد به ما می گوید شما هر راهی را از غیر خدا بگیرید باطل است. به ظاهرش نگاه نکنید. به رنگ و لعابش نگاه نکنید. به پز علمی اش نگاه نکنید. به این که راه را غرب ترسیم کرده یا شرق ترسیم کرده یا فلان دانشمند ترسیم کرده نگاه نکنید. خدا باید راه را برای شما ترسیم کند. راه زندگی، راه سلامت، راه خیر دنیا و آخرت را، راه سعادت امروز و فردا را. ترسیم جاده ی زندگی برای شما فقط ویژه ی خدای مهربان است. (شرع لکم من الدین) آن دین چیست؟ (ما وصی به نوح) دینی است که ما به نوح سفارش کردیم که به مردم ابلاغ کن. (و الذی اوحینا علیک) همین است که یا رسول الله به تو وحی کردیم. (و ما وصینا به ابراهیم) به ابراهیم سفارش کردیم. (و موسی و عیسی) گذشته ی از همه ی مسائل به هر پنج نفرتان هم واجب کردیم ( أن اقیموا الدین) دین را برپا کنید. به چه قیمتی؟ به هر قیمتی که می برد. به قیمت تبعید شدنتان. به قیمت طرد شدنتان، مسخره شدنتان، زجرکشیدنتان، زندان رفتنتان، اسارتتان، کشته شدنتان، اره شدنتان، زنده زنده در آتش سوزاندنتان، باشد. به هر قیمتی که می برد دین را برپا کنید. خدا چه اصراری به برپا کردن دین دارد؟ برای چه این همه اصرار به ابلاغ دین و برپاکردن دین دارد؟ برای این که رضایت ندارد یک نفر از بندگانش جهنم بروند. خوشش نمی آید کسی را فردای قیامت در دوزخ ببیند. این را از کجا می گویید؟ سندش قرآن کریم است. (ان الله لا یرضی لعباده الکفر) خدا برای بندگانش، کدام بندگانش؟ همه بندگانش. خدا برای بندگانش راضی نیست کفر را. یعنی حجاب بین آن ها و بین فیوضات خاص خودش را. کفر یعنی پرده، یعنی حجاب. اگر عرب به کشاورز می گوید کافر، حرف درستی می زند. چون کشاورز می آید دانه های نباتی را از دید آدم می پوشاند. یعنی خاک را گود می کند. شخم می زند، دانه را می کارد، خاک می آید روی دانه را می گیرد. می گویند عمل کفر انجام گرفته، یعنی عمل پوشاندن، عمل پوشش، عمل پنهان کردن. چرا پروردگار عالم اصرار به ابلاغ دین دارد؟ چرا پروردگار به انبیا گفته به هر قیمتی برایتان تمام می شود دین را برپا کنید ؟ چرا موسی ابن جعفر می فرماید شناخت دین بر شما واجب فقهی است؟ و واجب شرعی است؟ و واجب عقلی است؟ این چراها جوابش یک کلمه است، این است که تنها راه رسیدن بندگان به خیر دنیا و آخرت دین داری است و عمل به دین و خداوند متعال خوشش نمی آید یک نفر را اهل جهنم ببیند. اصرار خدا به این خاطر است. اینقدر که خدا ما را می خواهد ما هم خدا را می خواهیم؟ این مقداری که خدا به ما رغبت دارد ما هم به او رغبت داریم؟ این مقداری که خدا به ما شوق دارد ما هم به خدا شوق داریم؟ این مقداری که خدا اصرار بر خیر دنیا و آخرت ما دارد خود ما این مقدار اصرار داریم؟ اگر ما هم اخلاق خدا را داشتیم هیچ کمبودی نسبت به دنیا و آخرتمان نداشتیم. این سفارش رسول خداست (تخلقوا بأخلاق الله) بیایید شما هم متخلق به اخلاق خدا شوید. یک رشحه ی اخلاق خدا همین است. (لا یرضی لعباده الکفر) من خوشم نمی آید و نمی پسندم که یک بنده ی من از فیوضات خاص من محروم شود. شما نپسندید خود را محروم از فیوضات او. (تفقهوا فی دین الله) یعنی راه خدا را بشناسید. دین خدا را بفهمید. خب می خواهیم بفهمیم، دین چیست؟ مجموعه ای از عقاید حقه، اعمال صالحه، اخلاق حسنه. ولی این ها کلی است. روشن ترش چیست؟ هادی دین باید بیان کند. هادی دین کیست؟ هادی دین را هم باید کنار شناخت دین بشناسیم. هادی دین آنست که دین به او وحی شده است. به آخرین نفری که دین وحی شده وجود مبارک رسول خداست. خب دین را باید از رسول خدا گرفت بعد از مرگ رسول خدا دین را باید از چه کسی گرفت؟ قرآن می گوید از (راسخون فی العلم) از اهل ذکر، از محسنین، از عالمون، از مومنون. این عناوین مصداقش چه کسانی اند؟ راسخون در علم آن هایی اند که آیه ی شریفه دانششان در طول دانش پروردگار است. (و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم) برادرانم خیلی در این آیات دقت کنید. چه کسانی اند راسخون در علم؟ آن هایی که علمشان با (واو) عاطفه بعد از علم خداست. هیچ آخوند و دانشمندی می تواند بگوید علم من بعد از علم خداست. اگر بگوید که قیامت دهنش را از آتش پر می کنند. راسخوان در علم جمع است، یک نفر نیست. راسخون جمع مذکر و اسم فاعل هم هست. جمع فاعل است. راسخون در علم آن جمعیتی اند که مغزشان آمیخته ی با جهل نیست. چه کسی مغزش آمیخته ی با جهل نیست؟ پیغمبر و دوازده امام. دین را از چه کسی باید گرفت؟ پیغمبر و ائمه. این ها راسخون در علم اند، طبق قرآن. یعنی مصداق غیر از این ها ندارد. هر کسی که مغزش با جهل آمیختگی دارد یک مسئله را می تواند بگوید بلدم، صد میلیون می گوید بلد نیستم. این را نمی گویند راسخون در علم. راسخ در علم، امیرالمومنین است. که در برابر هیچ پرسشی نمی دانم نمی گوید. این ها علمشان را از کجا آورده اند؟ صاحب این قبر مطهر می فرماید، روایت در کتاب شریف کافی جلد اول است. من گاهی که برای زیارت می روم این احساس به من دست می دهد که جایی آمده ام که اگر خدا تا آخر دنیا به من عمر دهد، تمام ارزشها را هم در من جمع کند لیاقت قدم گذاشتن در این حریم را ندارم. این جا آن جاست. این جا حریم ملائکه نیست. حریم الله است. ملائکه مثل شما این جا یک زائر هستند. کاره ای نیستند. ملائکه آنقدر مقام ندارند که به قرب او برسند. این جا مقام قرب خداست. این را بفهمید وقتی حرم می روید. امام هشتم می فرماید: آن چه از گذشته، از آینده، از ما بپرسید، وقتی اراده کنیم جوابتان را بدهیم، اگر بخواهیم که جواب ندهیم که نمی دهیم، اما اگر بنا باشد جواب دهیم. بین ما و بین پروردگار رشته نوری پدید می آید، که ما در آن رشته نور کل گذشته و آینده را می بینیم، جواب سؤال شما را از دیدن آن رشته نور می گوییم. این برای کسی حاصل می شود؟ نه. برای هیچ مرجع تقلیدی حاصل می شود؟ نه. برای هیچ فقیهی حاصل می شود؟ نه. برای هیچ عابدی، ولی از اولیاء خدا غیر از معصوم حاصل می شود؟ نه. راسخون در علم اینانند. مومنون چه کسانی هستند؟ باز یک آیه را دقت کنید (و سیری الله عملکم و رسوله و المومنون) سه مقام در طول هم هستند با (واو) عاطفه. الله، رسوله، و المومنون. صد در صد یقین بدانید که این مومنون در این آیه نه امتند، ائمه ی طاهرین هستند. مصادیق اتم ایمانند. قرآن می گوید پرونده ی اعمالتان به همین زودی در معرض دید خدا و پیغمبر و مومنون است. معنی اش این است که روز قیامت بنده و جنابعالی را خدا می خواهد و می گوید عنایت کن من پرونده ی مرحوم را باز کنم، جنابعالی ببینید ارزیابی کنید، خود ما را صد جا می برند ارزیابی. ما را می گذارند ارزیاب اعمال دیگران باشیم؟ بعد هم آیه مال قیامت نیست، (سیری الله) دارد. سر فعل مضارع (سین) دارد. می گوید به همین زودی پرونده ی شما را خدا، پیغمبر و مومنون می بینند. به همین زودی یعنی چه؟ یعنی عملتان را که انجام دادید عمل در معرض دید خدا و پیغمبر و مومنون است. دین را باید از این مومنون گرفت. از این راسخون در علم گرفت. اهل ذکر کیانند؟ اصلا کلمه ی ذکر در آیه به چه معناست؟ (فسئلوا اهل الذکر) ذکر از اسامی قرآن است. اهل ذکر، نمی گوید از قاری قرآن. اهل ذکر، اهل عرب به چه کسی می گوید؟ به فرزند نسبی آدم می گوید اهل. اهل ذکر، یعنی آن کسی که خودش مصداق قرآن است. یعنی شکل دیگر قرآن است. یک شکل قرآن الفاظ روی صفحات است. یک مرتبه ی وجودی قرآن ائمه ی طاهرین هستند. امام حسین قرآن مصداقی است. امیرالمومنین قرآن عینی است. امام مجتبی قرآن عینی است. دین را برای شناختنش با راهنمای دین باید پیوند خورد. والا دین را از غیر این راهنما با این خصوصیات الراسخون، المومنون، اهل ذکر، از کس دیگری بگیرید، پیغمبر می فرماید: عمر روزگار، بین رکن و مقام، در مسجد الحرام، روزه بگیری و نماز بخوانی قیامت چون دین را از غیر از اهلش گرفتی، به رو در آتش جهنم می اندازند تو را، دین باید از راهنمای دین گرفته شود. این جاست که ارزش سفارش پیغمبر بیشتر روشن می شود. (انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی) دین در کل قرآن است، بیان دین در فرهنگ اهل بیت است. (تفقهوا فی دین الله فان الفقه مفتاح البصیرة) وقتی دین شناس شدید، موسی بن جعفر می فرماید: کلید بینایی را دادند دستتان. کلید بصیرت را، کلید روشن نگری را، وقتی آدم روشنگر شود یا به تعبیر قرآن با بصیرت شود، دیگر تا آخر عمرش دوغ را با دوش آب قاطی نمی کند. خرمهره را با فیروزه اشتباه نمی کند. این هایی که خرمهره را با فیروزه اشتباه می کنند خیلی بدبخت اند. چون خرمهره هم دقیقا شکل و رنگ فیروزه است. اما خرمهره الان اگر بخواهند بفروشند کیلویی بیست تا تک تومان بیشتر نمی شود. اما یک ذره فیروزه را می گویند یک میلیون تومان. آن کسی که فیروزه شناس است اگر زیبا ترین خرمهره را که تراشیده باشند و رنگش با فیروزه مو نمی زند، به او بدهند تا نگاه می کند خرمهره را می گوید یک صد کیلویش را می خرم هزار تومان، داری؟ اما یک ذره فیروزه ی اصلی نیشابور را که به او می دهند یک نگاه می کند می گوید آقا، دویست هزار تومان، وقتی من دین شناس شوم تمام دنیا هم جمع شوند یک راهی غیر دین به من ارائه بدهند، با همه ی رنگ و لعابی که دارد، به من می گویند که این جاده ایست که دویست استاد دانشگاه هاروارد آمریکا رویش کار کرده اند، این جاده ایست که بزرگترین دانشمندان روس رویش کار کرده، می گویم ده هزار تای این جاده را به ده شاهی نمی خرم، راه حضرت رضا را با قطعه قطعه شدنم از دست نمی دهم. چرا خیلی ها بی دین شدند؟ چون دین شناس نبودند. آمدند خرمهره را به جای فیروزه به آنها ارائه کردند، چشمشان را پر کرد، چون دلشان بینا نبود، خرمهره را گرفتند و فیروزه ای که دستشان بود و نمی شناختند دور انداختند. دو نفر آمدند در خانه ی پیغمبر را زدند. پیغمبر از دنیا رفته بود. یکی که در آن خانه زندگی می کرد، آمد در را باز کرد. چه کار داری؟ گفتند از شگفتیهای زندگی پیغمبر برایمان بگو. گفت من نمی توانم برای شما حرف بزنم، چون تمام زندگی پیغمبر شگفتی بود. گفتند پس یک گوشه اش را بگو. گفت یک شب، شب از نیمه گذشته بود . بلند شد ایستاد به نماز، یک حال عجیبی داشت، در نماز محاسنش، دارد در روایت، روایت را مرحوم فیض نقل می کند، می گوید تمام محاسن پیغمبر خیس شد از گریه. سجده که رفت خیلی گریه کرد. عبادتش تا جایی کشید که در خانه را زدند. یعنی دیگر فجر طلوع کرد. چه کسی بود در را زد؟ بلال. صدای گریه ی پیغمبر را شنید. گفت یا رسول الله وقت نماز صبح است، آمده ام دنبالتان با هم برویم مسجد، اما چه خبرتان است اینقدر گریه کرده اید. خدا که تمام گذشته ی شما و آینده ی شما را به لطف خودش وصل کرده است. چه خبرتان بود امشب؟ فرمود: بلال، این آیه دیشب به من نازل شد (ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولی الالباب) ای بندگان من بیایید برای فهمیدن من آفرینش آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز را فکر کنید. خلقت را بفهمید. همین طور مثل حیوانات نگاه نکنید و رد شوید. رد نشوید. امیرالمومنین می فرماید کل این آسمانها و زمین را که می خواست خلق کند یک ذره مصالح پیشش نبود، نقشه ای نبود، ابزاری نبود، شاغولی نبود، ترازی نبود، هیچ چیز نبود. خودش بود و خودش، اراده کرد به وجود بیاورد بی مصالح، بی ابزار، بی نقشه به وجود آورد. این را فکر کنید تا به خدا برسید. (لآیات لاولی الالباب) بعد پیغمبر فرمود گریه ی شدید دیشبم مال این آیه بود. همش عبادت می کردم و فکر می کردم و عظمت خدا را نگاه می کردم می دیدم این عظمت را هیچ چیز گنجایش ندارد. این چه عظمتی است که بی مصالح این ساختمانی که فاصله ی یک ستاره اش تا یک ستاره ی دیگر، گاهی پانصد میلیون سال نوری است، به وجود آورد. این چه عظمتی است.
"برحمتک یا ارحم الراحمین"