بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم .
قرآن کریم شش فضای بسیار با عظمت و سودمند و مفید را برای انسان قرار داده و راه ورود به این شش فضا را هم، در ضمن بیان هرکدام، تعلیم داده است. فضای رحمت رحیمیۀ حق، فضای ماندگاری و ثبات اعمال انجام گرفته، فضای رشد و افزون شدن حرکات و کوشش های انسان، فضای فوز عظیم، فضای نشستن با همۀ پاکان تا جهان ابد، و فضای نور و روشنایی، و به تعبیر دیگر قرآن کریم فضای بصیرت. که در این فضا چشم دل را باز می کنند و انسان می تواند با توان بالای الهیِ چشم دل، حقایق را مانند آفتاب وسط روز ببیند و به یک باوری برسد که این باور را هیچ قدرتی و فرهنگی نتواند از انسان بگیرد. راه ورود به این شش فضا هم با دو کار عملی میسر است، با دو کار مثبت میسر است، با دو قدم اصیل میسر است. از قرآن مجید استفاده می شود صریحاً، اگر این دو کار در زندگی مرد و زن صورت نگیرد، یقینا به هیچ کدام از آن شش فضا راه پیدا نمی کند و نخواهد رسید، نباید هم برسد. اما فضای رحمت رحیمیۀ حق، قرآن مجید می فرماید در سورۀ مبارکۀ آل عمران، (آطیعوا لله و َ الرَّسول لَعَلَّکُم تُرحَمون). لَعَلَّ در جملۀ مثبت به معنای امید حتمی است، به معنای شاید نیست. پروردگار عالم اهل این نیست که امید بی منطق و بی تکیه گاه به انسان بدهد، او کریمی است که وقتی به آدم امید می دهد امید صد در صد می دهد و شک در آن امید هم، حرام است. سوء ظن بردن به پروردگار هم عامل جهنم بردن آدم است. در این حریم، حال و امید و دلگرمی باید صد در صد باشد. (أطیعُوا الله) از خدا اطاعت کنید. حلال و حرام خدا را رعایت کنید، فرمان های خدا را عملی کنید، از آنچه شما را پرهیز داده، بپرهیزید و بعد هم از پیغمبر اطاعت کنید، اقتدا کنید به پیغمبر، خودتان و زندگیتان را با فرهنگ پیغمبر شکل دهید، (لَعَلَّکُم تُرحُمون) یقینا مورد رحمت رحیمیۀ حق قرار خواهید گرفت. این که من بنشینم بگویم خدا را دوست دارم، به پیغمبر هم ارادت دارم، اما کاری به فرمان های خدا ندارم، کاری هم به راهنمایی های پیغمبر ندارم، این فایده ای ندارد، آدم را به فضای رحمت رحیمیه وارد نمی کند. گنج رحمت سر دو قدمی است. اطاعت از خدا، اقتدای به پیغمبر، شما یک قدمش را بروی، به گنج نمی رسی. شما اگر از پیغمبر جلو بیفتی، (لا تُقَدِّمُ بَینَ یَدَیِ الله وَ رَسولِهِ) که بگویی خودم می فهمم، من درس خوانده هستم نمی توانم به کسی که هزار و پانصد سال پیش معلم بوده، خوب هم بوده، اقتدا کنم، من آن چیزی که امروز می گویند عمل می کنم. این که زن و دخترم باحجاب باشند، این حرف های قدیمی است، این که ربا حرام است یعنی چه، این هم یک بخش عمدۀ اقتصادی است. جلو بیفتی از پیغمبر(ص)، از گنج رد شدی. گنج رحمت را وجود مقدس او، سر دو قدمی گذاشته، اطاعت از خدا، اقتدای به پیغمبر، آدم به گنج رحمت می رسد، اما فضای دوم، فضای پابرجا شدن اعمال است. مردم هفتاد هشتاد سال در دنیا زحمت می کشند، عرق می ریزند، رنج می برند و مشقت تحمل می کنند، ممکن است این کارها هم مثبت باشد، خوب باشد، اما این کارهای خوب و مثبت دو خطر عمده کنار گوشش است، یکی خطر هبط، به فرمودۀ قرآن، یعنی نابود شدن، و یکی هم خطر (هَباءً مَنثورا) شدن، به باد رفتن. قرآن می گوید شما اگر بخواهید زحمات شما بماند، کارهایتان بماند، تا زمانی که برای ابد به قبولی پروردگار برسد و بعد از قبولی هم وارد بهشت شوید، تمام اعمالتان و حرکاتتان را با اطاعت از خدا و اقتدا به پیغمبر پیوند دهید. کار بکن، ولی برابر طرح خدا در قرآن، زحمت بکش، ولی با اقتدای به پیغمبر(ص). (یا أیُّها الذینَ آمَنوا أطیعُوا الله وَ أطیعُوا الرَّسول وَ لاتُبطِلوا أعمالَکُم) چرا هشتاد سال زحمت می کشید و به باد می دهید؟ نابودش می کنید؟ شما سعیتان این باشد تمام غم ها، تمام قلم ها، تمام بیان ها، تمام شنیدن ها، تمام دیدن ها، تمام ازدواج ها، تمام خوشی هایتان، محصول اطاعت از خدا و اقتدای به پیغمبر باشد. آن وقت قیامت برای همین عروسی هم به تو مزد می دهند، همین خوردن را مزد به تو می دهند، برای همین نگاه کردن مزد می دهند، همین خندیدن را مزد می دهند. پیغمبر اکرم(ص) هر چه تبسم داشتند، برای خدا داشتند. خنده برای خدا، به خاطر خدا. در جنگ بدر هفتاد نفر اسیر شدند، آوردند آن ها را مدینه، یک چادر زدند، پاهایشان را به زنجیر بستند که فرار نکنند. هنوز دولت پیغمبر پا نگرفته بود، جا نداشتند و نمی شد محافظت بکنند از اسرا، یکی از اسیران عموی پیغمبر عباس بود که رئیس رباخورهای مکه بود تا چهارده سال هم به پیغمبر ایمان نیاورد و در جنگ بدر هم آمده بود با پیغمبر جنگیده بود. و همان ربا خوردن ها هم در اولادهایش اثر گذاشت، که اولادهای عباس از امام صادق(ع) تا امام عسکری را کشتند. یک روایت دارد پیغمبر(ص)، ربا در نسل آیندۀتان هم خودش را نشان می دهد. امام هشتم کشته شدۀ مأمونی بود که از نتیجه های یک رباخور بود. یک روز پیغمبر(ص) فرمودند می خواهم بروم اسرا را ببینم. گفتند تشریف بیاورید. آمدند دیدند این هفتاد نفر پایشان در زنجیر است، از جمله عمویشان. وقتی که نگاه به این هفتاد کردند لبخند زدند. عمویش گفت حقّت است بخندی، بخند برادرزاده، هر أعلی حضرتی، هر سرداری، هر فرمانده ای پیروز می شود، نخندد چه کار بکند؟ فرمودند عمو برای پیروزی نخندیدم، خندۀ من از این است که خدا من را فرستاده شما را ببرم بهشت، حتی زنجیر هم شما را کرده ام، می خواهم با زنجیر بکشمتان بهشت، نمی آیید. من برای خدا می خندم، نه به عنوان یک فرماندۀ پیروز، ما از این خنده ها نداریم. خدا را اطاعت کنید، به پیغمبر(ص) اقتدا کنید، برای چه؟ برای این که (لاتُبطِلوا أعمالَکُم) زحماتتان باطل نشود، به باد نرود. فردای قیامت در دادگاه بگویند گریه هایت محکوم، خنده هایت محکوم، عروسی هایت محکوم، کاسبی هایت محکوم، چون هیچ کدام گره به خدا و پیغمبر ندارد. فضای سوم که دیگر از شگفتی های کار خدا نسبت به ما است و این جا آدم باید بگوید عجب خدایی است، فضای افزون شدن عمل است. آیه در سورۀ مبارکۀ شورا است، (مَن کانَ یُریدُ حَرثَ الآخِرَة نَزِد لَهُ فی حَرثِه) هر مرد و زنی کارشان را به خاطر من بکارند در این هستی، خداوند می فرماید تو این کار را انجام می دهی محدود، چون هم خودت محدودی و هم علمت محدود است، چون برای من انجام می دهی، چون با اقتدا به پیغمبر(ص) انجام می دهی، کارت را خودم می گیرم و شروع می کنم به باغبانی کردن، من خودم می شوم باغبان کار شما. من با شما معاملۀ پایاپای ندارم، که قیامت پنجاه سال شصت سال عملت را پاداش بدهم، بعد از شصت سال هم خاموشت کنم و بگویم برو دنبال کارت برای ابد. من عمل کم تو را می گیرم، به آن اضافه می کنم تا عمل کمت شود، (جَنّاتٍ تَجری مِن تَحتِها الأنهارُ خالدینَ فیها) فضای افزون شدن عمل. اما اگر ما عمل را دست خدا ندهیم، کاهش پیدا می کند، کم می شود کم می شود، صفر می شود و به باد می رود. حالا آیۀ این مسئله را ببینید در سورۀ حجرات، (إن تُطیعوا اللهَ و الرَّسولَهُ لایَلِدکُم مِن أعمالِکُم شَیئا) شما اگر کوشش هایتان را مطابق خواست خدا انجام دهید و با اقتدای به پیغمبر من انجام دهید، نه این که از عملتان کاسته نمی شود، (نَزِد لَهُ فی حَرثِه) ما اعمال شما را افزون می کنیم. فضای چهارم فضای فوز عظیم است که ما از درکش عاجزیم، نمی دانیم یعنی چه. فوز عظیم، در سورۀ احزاب است (وَ مَن یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسول فَقَد فازَ فُوزاً عَظیما) آنان که از خدا اطاعت کنند و از پیغمبر پیروی کنند، خودشان را به فوز عظیم رسانده اند. می شود در این زمان آدم واقعا مطیع خدا و پیغمبر باشد؟ زمان ما مگر با زمان های دیگر چه فرقی می کند. کرۀ زمین خانۀ خداست و این سفره هم سفرۀ نعمت پروردگار است، ما هم مهمان پروردگاریم، بله می شود. در مقابل این همه کانال ماهواره و فیلم و فساد و فتنه می شود ما مطیع خدا و پیغمبر باشیم؟ خیلی ها که هستند، چرا نمی شود. مگر زمان قاجاریه پاکترین زمان تاریخ بوده؟ این گناهان آن وقت هم بوده، فیلمش نبوده ولی خودش بوده. زمان زندیه هم فساد بود، زمان افشاریه و صفویه هم فساد بوده، زمان پیغمبر هم فساد زیاد بوده. در این زمان ها سلمان و ابوذر مطیع خدا و پیغمبر از آب درآمدند. قیامت کلمۀ نشد، نمی شد، نمی توانستم، در هیچ دادگاهی قبول نمی شود. خوب هم می شود مطیع خدا بود و به پیغمبر هم اقتدا کرد، اتفاقا خرجش از فساد و فتنه خیلی کمتر است، راحت تر هم هست. آدم می خواهد برود در فتنه و فساد، از آبرویش می ترسد، از این که پدر و مادر بفهمند می ترسد، زن و بچه بفهمند می ترسد، نیروی انتظامی بفهمد می ترسد، از این که گیر بیفتد و در دادگستری محاکمه اش بکنند می ترسد، از این که زندان برود و اعدام شود می ترسد، فساد می کند با دلهرۀ زیاد. اما آدم نصف شب بلند شود صورتش را بگذارد روی خاک، کیف کند با خدا، چه ترسی دارد؟ چه هزینه ای دارد؟ چه دادگاهی دارد؟ آدم صبح از خانه دربیاید، برود مغازه، برود اداره، برود کارخانه برای پول حلال، چه ترسی دارد؟ چرا نمی شود؟ یعنی من این قدر ضعیفم که یک فیلم ماهواره یا تلویزیون یا سی دی من را و تمام ساختمان انسانیتم را تخریب کند؟ مگر من مورچه ام؟ من خلیفة الله هستم، من بالقوه و بالإستعداد خیلی مقام بالایی ام. برای آن هایی که با خدا هستند، کل این حرف ها جک خنده دار شیطانی است. بله شدنی است، لذت دارد اطاعت از خدا، حال دارد اقتدای به وجود مبارک رسول خدا، چرا نمی شود. هیچ دلیلی کسی بر نشدن ندارد. اما فضای دیگر فضای نور است، فضای روشنایی باطن است، فضای بصیرت است. این چه فضای باحال و پر و باارزشی است. ورود به این فضا هم با این دو کار میسر است، آیه در سورۀ مبارکۀ حدید است، (یا أیها الذین آمنوا إتقوا الله) مردم، زلف زندگیتان را هیچ کجا، در هیچ شرایطی، با هیچ گناهی گره نزنید. می شود؟ بله، خیلی هم خوب انجام می گیرد این تقوا. (و آمنوا برسوله) که این جا بعضی از مفسرین می فرمایند (آمنوا برسوله) یعنی اقتدا کنید به پیغمبر در همۀ جهات زندگی. اگر شما با خدا پیوند بخورید و با پیغمبر، (یأتکم کفلین من رحمة) خدا دوبار رحمت ویژه اش را نصیبتان می کند، یک بار در دنیا، یک بار هم در آخرت. (و یجعل لکم نورا تمشون به) چنان باطن شما را روشن می کند، نور در آن قرار می دهد که با آن نور، به کمک آن بصیرت، زندگی کنید. (و یغفر لکم) با اطاعت از خدا و پیغمبر تمام گناهانتان را هم می بخشم. (إن الله غفور رحیم) من بسیار آمرزنده ام و بسیار مهربانم. پس از متن قرآن دقت کردید که ورود به این پنج فضا، فقط با اطاعت از خدا و اقتدا به پیغمبر میسر است. اگر اطاعت حذف شود، اقتدا حذف شود، در این پنج فضا هم به روی آدم بسته می شود، کلیدی هم برای باز کردنش نیست. اما فضای ششم در سورۀ نساء است، آیۀ شصت و نه. این فضا دیگر آخرین منزل است. شما ببینید بعد از مردن کسانی که مطیع خدا و پیغمبرند، پروردگار این ها را با چه کسانی هم نفس و هم نشین می کند، (و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهدا و الصالحین) آنان که مطیع خدا و اقتدا کنندۀ به پیغمبرند، خود خدا، او را با تمام صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، با همۀ صدیقین، با همۀ شهیدان، با همۀ شایستگان در بهشت همنشین می کند. این طور نیست که مطیع خدا و پیغمبر را ببرند در یک گوشۀ بهشت، مدام التماس کند بگوید می شود ما یک بار پیغمبر را ببینیم؟ بگویند نه آقا، لیاقتش را نداری، اضافه نخواه. حالا شما این جمع رفیق های مطیع خدا و پیغمبر را ببین، (من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا) حالا من از این مجموعه، دیدار یکی از آن ها را برایتان می گویم. به امام صادق(ع) گفت یابن رسول الله، لذت بخش ترین نعمت کل بهشت کدام است؟ حضرت فرمود: نگاه کردن به قیافه و جمال حسین(ع) من است. این یکی از آن هاست. این ارزش اطاعت از خدا و پیغمبر است. این روایت هم روایت عجیبی است که پروردگار به ملک الموت می گوید: بالای سر بندۀ واقعی من می روی، درجا جانش را نگیر، از او اجازه بگیر، بگو من را فرستاده اند شما را ببرم، اگر آمد بیاورش. ملک الموت می آید، آمدم ببرم تو را. می گوید نمی خواهم بیایم. خوشش نمی آید برود آن طرف، برود در بهشت؟ چرا. پس چرا می گوید نمی خواهم بیایم؟ چون کسل می شود از این که از عبادت خدا و اقتدا به پیغمبر(ص) مرگ دارد او را می بُرَّد، می خواهد بماند برای این دو کار. ملک الموت به خدا عرض می کند می گوید نمی آید. خطاب می رسد جایش را نشان بده. پرده می رود کنار، می خواهم تو را ببرم این جا. می گوید نمی آیم. عرض می کند خدایا می گوید نمی آیم. می فرماید رفیق هایش را نشان بده. (حسن اولئک رفیقا) یک مرتبه پرده می رود کنار، پیغمبر(ص) را می بیند، امیرالمؤمنین(ع) را می بیند، فاطمۀ زهرا(س)، امام مجتبی(ع)، حضرت سیدالشهدا(ع) را می بیند. به ملک الموت می گوید من را ببر. این ارزش اطاعت از خدا و پیغمبر(ص) است.
"برحمتک یا أرحم الراحمین"