بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
از مسائل مهمى كه در قرآن مطرح است، مسأله قيامت است كه قريب به صد اسم دارد. اين اسامى در قرآن و روايات و دعاها آمده است. تمام نامهايى كه براى قيامت ذكر شده است، به تناسب عمل، اخلاق، عقايد و افكار مردم است، چون قيامت به خاطر مردم برپا مىشود.
اصل برپا شدن قيامت نيز به خاطر اين است كه كره زمين ظرفيت پاداش خوبان و جريمه بدكاران را ندارد. از طرفى نيز پروردگار، پاداش و عقاب را، علاوه بر عظمتش كه اينجا گنجايش آن را ندارند، چون ابدى است، از آنجا كه مىفرمايد:
پاداش و جريمه را ابدى قرار داده است و كره زمين محدود است و نمىشود انسانهايى كه اينجا خلق مىشوند و به انتخاب خودشان، ديندار يا بىدين مىشوند را ابدى قرار دهد.
لذا بعد از اين دنيا، دنياى ديگرى را قرار مىدهد كه آن دنيا، هم گنجايش پاداش و عذاب و هم گنجايش ابديت را دارد. بسيارى از اعمال است كه عمل كننده، امكان رسيدن به پاداش آن را در اين دنيا ندارد.
يكى از زيباترين، بهترين و برترين اعمال، جهادِ با زبان و اسلحه در برابر دشمن، شياطين و طاغوت است، كه اوج اين جهاد، در كربلا اتفاق افتاد. اين هفتاد و دو نفر بنا بر ارزيابى خود حضرت ابى عبدالله عليه السلام، بىبديل بودند و در گذشته و آينده نيز بىنظيرند. شهيد شدند، يعنى بين روح و بدن آنها جدايى افتاد و پروردگار مىخواهد اجر اين جهاد را بدهد، به چه كس بدهد؟ آنها كه در دنيا نيستند؟ بر فرض كه ساير اعمال آنها را پاداش مىداد، اما شهادت آنها بىپاداش مىماند و خدا اعطاى پاداش را بر خود واجب كرده است.
وجوب اعطاى پاداش از سوى خدا
در آيات قرآن اين وجوب به خوبى قابل درك است؛ مانند اين كه در سوره نساء مىفرمايد: «وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيًما»
اين هفتاد و دو نفر چنين كارى كردند؛ در مسير هجرت به سوى خدا، به مرگ برخورد كردند. مرگى به صورت شهادت. «على اللّه» يعنى بر خدا واجب است كه پاداش اينها را بدهد و خدا اهل خلف وعده نيست، كه منكر وعدهاش شود و مىفرمايد:
«إِنَّ اللَّهَ لَايُخْلِفُ الْمِيعَادَ»
بعد از اين بزرگواران، قبل از اسلام و بعد از اسلام نيز خيلى افراد بودهاند كه شهيد شدند، اما مزدشان را نبودند كه بگيرند، بلكه بايد جايى بروند كه بتوان مزد آنان را داد. اگر كارى به آيات قرآن و روايات نداشته باشيم، بر اساس نظام عالم و تعقل صحيح، ما قيامت را پيدا مىكنيم؛ اگر خدا نيز نگفته بود كه قيامتى هست، خود ما بر اساس نظام حكيمانه و عالمانه وانديشه خودمان، اين سؤال براى ما مطرح مىشد كه مزد خوبىها و جريمه بدىهاى ما چه مىشود؟
علت برپايى قيامت
1- محدوديت دنيا
نظام آفرينش به ما مىگويد: هيچ خير و سير صحيحى در اين عالم بدون نتيجه نمىماند. انسانها نيز بدنه همين عالم و نظام هستند، بيگانه كه نيستند، بلكه جزء همين نظام هستند، پس بايد خوبىهاى آنها حتماً به پاداش برسد و زشتىهايشان نيز حتماً به جريمه برسد. و اين قطعى است.
اين دنيا نيز گنجايش پاداش عظيم و عذاب عظيم را ندارد، چون هر دو طرف كلمه عظيم دارد؛ اجر عظيم، عذاب عظيم. اين عظيم را نمىتوانيم درك كنيم. پاداش و عذاب نيز ابدى است. در اينجا نمىشود كه خدا هر كس را كه مىآفريند، او را به صورت ابدى نگاه دارد، چون اين دنيا جا ندارد. اگر مىخواست از زمان آدم عليه السلام همه را نگاه دارد، جا نداشت. پس انسان را به عالم بعد انتقال مىدهد و در آنجا مثل اينجا كه اين نظام را برپا كرده است، نظامى را برپا مىكند كه زمان براى بشر در آن، ابديت داشته باشد تا گنجايش اجر و عذاب را داشته باشد.
2- ناهماهنگى جزا و عمل در دنيا
جاى عذاب خيلى از مجرمين در اينجا نيست. در كتابهايى كه در شوروى سابق نوشته شده بود، بعضىها توانستند از آن چارچوب بيرون آمده و اوضاع آنجا را بنويسند. يكى از آنها دفتردار استالين «1» بوده كه هميشه با او همراه بوده است. كتابى نوشته است به نام «مرگ استالين»، در اين كتاب خواندم كه استالين در ايامى كه رئيس حكومت شوروى بود، مخالفينش را مىكشت. دفتردارش مىگويد: مقدارى كه ما خبردار شديم، او در مدت حاكميت خود، بيست ميليون نفر را كشته است.
اگر خدا بخواهد اينجا به او جريمه بدهد، نهايت جريمهاش اين است كه او را بكشند. اين «النفس بالنفس» مىشود ؛ يكى برابر يكى، اما بقيه بيست ميليون نفر چطور؟ قتل آنها جريمه ندارد؟ اين ظلم است و خدا در قرآن مىفرمايد: «وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لّلْعَبِيدِ»
خداى متعال مىفرمايد: من يار مظلوم هستم، هر كه مىخواهد باشد. «فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيّهِسُلْطنًا»
معاويه، اين همه مظلوم را كشت، هيتلر يازده سال بر آلمان حكومت داشت و حدود سيزده ميليون نفر را بىعلت كشت. رضاخان، صدام، آمريكا با بمب اتمى در ژاپن، عموى ناصرالدين شاه كه استاندار كردستان و شيراز بود، به نام فرهاد ميرزا «4» در احوالات خودش نوشته است: من در ايامى كه در كردستان و فارس بودم، هفتصد نفر را كشتم. يا دزدىهايى كه چند ميليارد اموال مملكت را مىبرند.
3- انتقام خدا از ظالم
اين دلهاى سوخته را چه كسى بايد جواب بدهد؟ تمام نظام هستى، نظام حكمت و عدالت است. نمىشود كه فقط خيمه حيات بشر ظلم باشد و كسى كار به ظالم نداشته باشد؟ اصلًا چنين چيزى نمىشود كه ما صد در صد جداى از نظام هستى باشيم و هيچ جا ظلم نباشد و هر چه ظلم شود، كسى كارى به ظالم نداشته باشد.
«وَ لَاتَحْسَبَنَّ اللَّهَ غفِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظلِمُونَ»
خدا از عملكرد ستمگران غافل نيست. گريبان ستمكار آخر به دست خدا مىافتد. ما كيفيت عذاب را نمىبينيم، فقط مىدانيم كه خدا راجع به ستمكاران، رباخواران، قاتلان، مىگويد: «حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِيرُ»
جهنم براى اينها كافى است، يعنى شما نگران نباشيد، من انتقام كل مظلومين را از آنان مىگيرم، ولى ما نمىدانيم كه كيفيت آن چگونه است و در قيامت چه بلايى بر سر ستمكاران مىآيد و چه سفرهاى براى پاكان پهن مىكنند؟
اين مطالب نياز به اثبات با آيات قرآن و روايات دارد و گذشته از اثبات مسأله، به تجربه ثابت شده است، البته تعداد تحقق اين حقيقت بسيار كم است، ولى پيش آمده است و ما از كسانى مىشنويم، يا از قلم كسانى مىبينيم كه فوق العاده مورد اعتماد هستند، يعنى شخصيتهاى رده اول شيعه هستند.
عظمت شخصيتى مرحوم ملا احمد نراقى
مرحوم ملا احمد نراقى كه در هفتاد جلد كتابى كه نوشتهام، از آثار او خيلى استفاده كردهام- شخصيتى بلند مرتبه و كمنظير است. دويست سال پيش در شهر كاشان كه دارالمؤمنين بود زندگى مىكرد، كاشان شهر كوچكى بود كه همه همديگر را مىشناختند و فضاى خيلى سنگينى بر شهر حاكم بود.
آن زمان كاشان، شهر بستهاى بود و اصلًا سفر از آنجا صورت نمىگرفت، چون جادهاى نبود. به مرحوم نراقى گفتند: منبرى برو. او مجتهد جامع الشرايط، فيلسوف، حكيم، شاعر و عارف بود. در بيش از دوازده علم متخصص بود. به تنهايى يك كتابخانه بود و عظمتى داشت.
در آن مسجدى كه بنا شد منبر برود، مردم فهميدند كه چنين دريايى از حكمت، فلسفه، دين، دانش و علم مىخواهد منبر برود. روى جلد كتابهاى شيخ انصارى نوشتهاند: خاتم المجتهدين، يعنى بعد از او هر كس مجتهد است، نان خور اوست و مطلب جديدى ندارد. حضرت امام وقتى از شيخ انصارى مىخواست اسم ببرد، مىگفت: شيخ اعظم. در احوالات شيخ نوشتهاند كه: تالى تلو معصوم است، ايشان اهل دزفول يا شوشتر بود. از مرحوم شيخ وقتى مىپرسند: اين همه مايه علمى را از كجا آوردى؟ مىگويد:
از چهارسالگى كه در كاشان، خدمت نراقى بودم. چون او در زمان رياست علمى مرحوم سيد محمدباقر شفتى به اصفهان رفته بود و يك سال آنجا ماند، اما گفت: من در اين شهر استفاده علمى نكردم. بعد با پدرش به نجف رفت، مدتى در نجف بود، گفت: من آنجا نيز استفاده علمى نكردم. تا بعد شنيد كه عالمى در كاشان است.
رفت تا ببيند او چه مىگويد؟ آدمى كه خودش مجتهد بود و در مرز مرجع تقليد شدن بود، رفت ببيند كه ملااحمد نراقى كيست و چه مىگويد؟ وقتى به كاشان رفت، چهار سال، به طور مداوم ماند و به دزفول نرفت، از كاشان بيرون نرفت.
مرحوم نراقى چنين انسانى بود.
مرحوم نراقى از پلههاى منبر بالا رفت، نشست، نگاهى به جمعيت كرد و گريه كرد. بعد از روى منبر بلند شد كه پايين بيايد. كل منبرش همين بود. گفت: مردم! پدران ما اگر زنده شوند و در بين ما بيايند و اوضاع ما را ببيند، ما را كافر مىدانند.
اكنون اگر مرحوم نراقى زنده شود و بخواهد براى ما منبر برود، چه مىگويد؟
مكاشفه برزخى مرحوم نراقى
ايشان مىفرمايد: آن زمانى كه در نجف درس مىخواندم، روزى همسرم به من گفت: ملا احمد! در خانه چيزى براى خوردن نداريم. گفتم: باشد و بيرون آمدم.
اولياى خدا كه از خدا ناراضى و گلهمند نمىشوند. بناى دنيا همين است. كانال روزى بعضى از افراد كم است، بعضى نيز هستند كه بيش از نيازشان به آنها مىرسد. و بعضى كانال روزىشان متوسط يا زياد است. اما اينها ماندنى نيست. قرآن مىگويد: «وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ»
زندگى، پول و حكومت مىچرخد، يك روز در دست توست و يك روز در دست ديگرى. مرحوم نراقى گفت: من از خانه بيرون آمدم تا براى اهل خانه چيزى بگيرم، اما بعد گفت: براى لقمهاى نان، من ملا احمد به حرم اميرالمؤمنين عليه السلام بروم، خجالت دارد. من بروم و به على عليه السلام بگويم كه زن و بچهام گرسنه هستند، على عليه السلام كسى بود كه براى افطار شب ماه رمضان او، شير و نمك و نان گذاشتند، به دخترش گفت: شير را بردار. او خودش با وجود على بودن، ذرهاى نان جو و نمك بيشتر نداشت، با اين حال من به حرم بروم و بگويم: على جان! نان، گوشت، نخود و لوبياى ما را بده؟ ابداً من چنين جسارتى به اميرالمؤمنين عليه السلام نمىكنم. بر سر قبر پدرم مىروم و به او مىگويم.
بر سر قبر پدرم در وادىالسلام رفتم. پدرش- ملا مهدى- از خودش خيلى مهمتر است. اين ملا مهدى، پسر كارگر شهردارىِ نراق بود. نمىدانم كه كارگر چقدر نور داشته است كه پسرش ملا مهدى شد و نوهاش ملا احمد؟ اين كارگرها را بايد خاك كف پايشان را بردارند و كسى كه مرض گرفته، يك ذرهاش را در آب بريزند و به بيمار بدهند، تا شفا پيدا كند.
گفت: سر قبر پدرم نشستم، به او گفتم: پدر! من آبرو دارم، بچههايم گرسنه هستند و هيچ چيزى نداريم، شما مىتوانيد فكرى به حال ما كنيد؟ مىفرمايد: وقتى با پدرم حرف زدم، صحنه عوض شد؛ ديگر قبرستان، وادى السلام، نجف و حرم اميرالمؤمنين عليه السلام در كار نبود. فقط خودم را در باغى ديدم كه نه سر دارد و نه انتها و نه ديوارى. هر چهار طرف تا چشم كار مىكند باغ است.
صداى پاى پدرم از ساختمانى كه از قصرهاى شاهان جهان زيباتر بود آمد: احمد! داخل شو! صدا و درد دلت را شنيدم، مىدانم كه گرسنه هستيد. اين نصف كيسه برنج اينجا را به تو مىدهم، برو و مشكل گرسنگى خود و خانوادهات را حل كن. كيسه را برداشتم، باز صحنه عوض شد؛ دوباره ديدم كه در وادى السلام هستم و حرم پيدا است. كيسه را زير عبا گذاشتم و به خانه آمدم.
چقدر جالب است كه كسى تا برزخ برود و برگردد، اما مغرور نشود. خدا عالَمى به نام برزخ دارد كه اسمش را در قرآن برده است. گفت: ما درد دل كرديم و چند دقيقه ما را به برزخ راه دادند و چيزى به ما دادند و برگشتيم. برنج را آوردم و به همسرم دادم. چند ماهى خورديم. روزى همسرم گفت: ملا احمد! اين برنج را از كجا آوردى؟ گفتم: چرا؟ گفت: براى اين كه چهار ماه داريم مىخوريم، ولى كم نمىشود. نعمت بهشت كم نمىشود: «لَّامَقْطُوعَةٍ وَ لَامَمْنُوعَةٍ» قطع و منع نمىشود. گفت: تو چه كار دارى كه از كجا آوردهام؟ مگر قرآن نمىگويد: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ»
ما نان خور خدا هستيم، پس خدا به ما داده است. آن قدر اصرار كرد تا قضيه را گفت. بعد همسرم رفت و بعد از چند دقيقه برگشت. گفت: ديگر كيسه برنج نيست. گفتم: چه كار داشتى كه از كجا آمده است؟
امنيت مؤمنين در قيامت
خدا صد اسم براى قيامت گذاشته است، اما براى ملا احمد، قيامت چه قيامتى است، و براى شراب خوار و اهل فسق و فجور چگونه قيامتى؟ براى شيخ انصارى چه قيامتى است؟ براى شما مردم مؤمن، نمازخوان، روزهگير، اجتناب كننده از گناه، براى شما چه قيامتى است؟ براى فاسد و فتنهگر و مفسد و دزد، قيامت «فزع اكبر» است:
قيامت فزع اكبر است، يعنى وحشتى كه فوق آن پيدا نمىشود، به گونهاى كه قلب مىخواهد از ترس تكه تكه شود. اما براى ما اسم ديگرى دارد. مردم مؤمن را در قيامت، در فضاى «فزع اكبر» نمىبرند. براى ما چه روزى است؟ «الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمنَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ»
از قبر كه در مىآييد، اوضاع را كه مىبينيد، لذت مىبريد. روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله هست كه شما اهل آن هستيد:
«ولاية على بن ابى طالب حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى» شما در روز قيامت، كنار على عليه السلام قرار مىگيريد و آن روز براى شما روز امن است. اما براى عدهاى «يوم الحسرة» و براى عدهاى «يوم الفزع الاكبر» است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته