شش چيز است كه اعمال خوب را نابود ميكند92/11/16
قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: «ستّة أشياء تحبط الأعمال: الإشتغال بعيوب الخلق، و قسوة القلب، و حبّ الدّنيا، و قلّة الحياء، و طول الأمل، و ظالم لا ينتهي.»[1]
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمایند: «شش چيز است كه اعمال خوب را نابود ميكند، اشتغال به عيب خلايق، سنگدلى، دنياپرستى، بىشرمى، آرزوی طولانی و ستمگرى كه بس نكند.»
کلمات نورانی این بزرگواران میتواند مسیر کار ما را تعیین کند؛ با توجه بر احاطه آنها بر نیازهای انسانها و آسیب شناسی و اشرافی که بر مسائل دارند و نقطه ضعفها و قوّتها را بهتر از دیگران میدانند و چون خودشان از این عیوب منزه هستند بنابراین دستورات و نکاتی که از آنها به دست ما رسیده میتواند درمان دردهای ما باشد به شرط اینکه ما نیز به خوبی دقت کرده و یاد گرفته و سپس خوب عمل کنیم.
رسول خدا (ص) در این حدیث نورانی شش مورد از مواردی که موجب حبط اعمال میشود را بیان میفرمایند. معنی حبط عمل این است که انسان اعمال نیکی را که انجام داده به وسیله بعضی از اعمال بد خود از بین ببرد، مثل کشاورزی که مدتها در مزرعه خود زحمت کشیده و موقع برداشت محصول با آتشی آن را از بین میبرد.
عوامل حبوط اعمال از دیدگاه پیامبر (ص):
1) الإشتغال بعيوب الخلق:
اولین مورد از موارد شش گانهای که موجب نابودی اعمال میشود رسوا کردن و علنی کردن عیوب مردم است و به همان اندازه که عیوب دیگران را آشکار میکنیم به همان اندازه اعمال ما حبط میشود.
امير مؤمنان (ع) میفرمایند: «شريفترين خصال رادمردى اين است كه از آنچه دانى در غفلت گذرانى.»
در جایی دیگر میفرمایند: «از اشرف كارهاى كريم آنچه میداند به روی خود نیاورد.»
باز در جای دیگر فرمودهاند: «هر كه عيب خويش ببيند از عيب ديگرى درگذرد.»
و فرمودند: «هر كه عيوب مردم را ببيند و زشت شمارد ولى آنها را براى خود پسندد احمق باشد.»
و فرموند: «بزرگترين عيب اين است كه نكوهش كنى آنچه را در خود تو است.»
و فرمودند: «آي مردم خوشا بر كسى كه پرداختن به عيب خودش او را از عيب ديگران بازدارد و خوشا بر كسى كه در خانهاش بماند و روزياش را بخورد و طاعت پروردگارش را انجام دهد».[2]
لذا باید مواظب باشیم تا به عیوب دیگران نپردازیم، چرا که فقط در موارد خاصی است که انسان اجازه دارد در مورد عیوب دیگران آن هم با شرائط خودش صحبت کند؛ مثلاً در مقام مشورت با دیگران.
2) و قسوة القلب:
مورد دوم از موارد حبط اعمال، سنگدلى و بیمهری است؛ اوج بی روحی و سنگدلی در وجود برخی از اشخاص بعضاً در طول تاریخ دیده شده، حجاج از جمله انسانهای قسی القلب بوده که سراسر عمرش آمیخته با جنایت و خونریزی و ظلم و تباهی بود و اوج آن در سالهایی بود که از طرف عبدالملک بن مروان به فرماندهی جنگها انتخاب شد و سپس حکومت عراق را به دست گرفت، او مردی خونخوار بود؛ به اتهام شیعه بودن، همه اعم از پیرمرد، بچه، بزرگ و کوچک را میکشت. در عصر حجاج اگر به کسی میگفتند کافر، بیشتر راضی بود تا اینکه به او بگویند شیعه. در لیست افراد فراوانی که در حکومت حجاج، بیگناه کشته شدند نام انسانهای والا و ارجمندی همچون قنبر، کمیل بن زیاد و سعید بن جبیر به چشم میخورد.
در حالات او آمده که مرد مؤمنی در کوچه الله اکبر گفت، اطرفیان حجاج گفتند: این شخص قصد شورش دارد حجاج گفت دستگیرش کنید. وقتی آن مؤمن را آوردند از او پرسید: چرا در کوچه الله اکبر گفتی؟ جواب داد ما مسلمان هستیم و این ذکر خدا است. حجاج گفت: این ذکر گفتن تو به خاطر دشمنی با ما بوده لذا به جلاد دستور داد گردن او را بزند و بعد از آن دستور داد که سینه او را بشکافند و قلب او را بیرون آوردند زیرا گفته بود این فردی که جرأت کرده در مقابل ما بایستد لابد قلب بزرگی دارد و بعد که قلب او را دید گفت: انگار قلب بزرگی ندارد.
3) و حبّ الدّنيا:
حب دنیا غیر از داشتن مال و اموال است چرا که ممکن است کسی مالی نداشته باشد ولی به دنیا محبت داشته باشد. خداوند در قرآن میفرماید: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ».[3]بر آنچه از دستتان میرود اندوهگين نباشيد و به خاطر آنچه به دستتان میآيد، شادمانی نکنيد و خدا هيچ متکبر خود ستايندهای را دوست ندارد.
در هنگام مریضی یکی از فرزندان امام باقر (ع) گروهی نزد آن حضرت رفتند. آثار حزن و اندوه در سیمای مبارک امام (ع) نمودار بود ولی چیزی نمیگفتند. مهمانان از دیدن این حالت، با یکدیگر به گفتگو پرداختند و از نگرانی شدید امام (ع) دربارهی فرزندش، سخن گفتند. مدتی نگذشت که کودک فوت کرد و صدای گریه از درون خانه بلند شد. در این هنگام امام (ع) با چهرهای گشاده از اتاق بیرون آمد. هنگامی که آنان از علت پدید آمدن آن حالت غیر منتظره از امام (ع) پرسیدند، حضرت (ع) فرمودند: ما نسبت به کسی که مورد علاقهی ماست دوست داریم او در عافیت و سلامت باشد ولی چون فرمان خدا رسد نسبت به آنچه خدا دوست میدارد تسلیم هستیم.
البته بین محبت دنیا و عواطف انسانی فرق است، در حالات شیخ عباس قمی داریم که هنگامی که سکرات مرگ بر ایشان نمایان شد به فرزند خود فرمود این کتاب ناتمام را از اتاق من بیرون ببر، میترسم تعلق به این کتاب، جان دادن را برای من سخت کند. امام خمینی (ره) در کتاب چهل حدیث درباره آیت الله شاه آبادی مینویسند: ایشان تعلق خاصی به یکی از فرزندانشان داشتند و از این بابت خیلی نگران بودند و خیلی سعی کردند که این شدت علاقه را کم کنند تا هنگام مرگ و روز برخاستن از قبر و هنگام موقف و حاضر شدن در مقابل خدا مشکلی نداشته باشند.
4) و قلّة الحياء:آدمی که بی باک است.
5) و طول الأمل:آدم هایی که آرزوهای بلند دارند و برای خودشان عمر جاویدان میدادند.
6) و ظالمٌ لا ينتهي:کسانی که ظلم آنها پایانی ندارد.