به مناسبت مطالبی که در مورد قرآن کریم و تأثیر شگرف انس با آن کتاب نورانی در پیشرفت سیر و سلوک بیان شد، لازم است قدری به ضرورت تمسّک به ثقل قرآن، یعنی عترت«سلام الله علیهم» پرداخته شود و اثرات سازندۀ ارتباط با چهاردهمعصوم«سلام الله علیهم»، تشریح گردد.
از جمله روایاتی که پيامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم»در هر فرصتی برای مردم بیان میفرمودند و در مدّت بیست و سه سال رسالت، مخصوصاً در آن ده سالی که در مدینه بودند، شاید بیش از هزار مرتبه متذکّر آن شدهاند، روایت ثقلین میباشد. لذا به عقیدۀ شیعه و سنی، روایت ثقلین از متواترات است. تردیدی نیست که پيامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» در هر فرصتی میفرمودند:
«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثِّقْلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا» [1]
یعنی ای مردم، قرآن و ولایت دو ثقل گرانبها هستند و از هم جدا شدنی نیستند و اگر زمانی جدا شدند، بدانید اسلام واقعی وجود ندارد. همان آیۀ شریفۀ که در روز عید غدیر خم نازل شد و فرمود: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» [2]مؤیّد همین مطلب است. منظور آیۀ شریفه این است که اسلام منهای ولایت پوچ است، مثل خیمهای است که عمود نداشته باشد، معلوم است خیمهای که عمود ندارد، روی زمین افتاده و قابل استفاده نیست. بلکه مورد سوء استفاده و تاخت و تاز دشمن واقع میشود، لذا تمسّک به قرآن و عترت«سلام الله علیهم» و فاصله نگرفتن از این دو ثقل ارزشمند، همواره مورد تأکید پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم»بوده است. حتّي آن حضرت در آخرین روزهای حیات مبارک خویش برای بیان همین روایت شریف به مسجد آمدند و به اندازهای حال ایشان بد بود که نمیتوانستند راه بروند، لذا زیر بغلهایشان را گرفته بودند و کشانکشان به مسجد آمدند. چون قادر به ایستاده نماز خواندن نبودند، نماز را نشسته خواندند. بعد از نماز روی پله اوّل منبر نشستند و روایت ثقلین را خواندند.
«إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ مُسَبِّحَتَيْهِ وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ الْمُسَبِّحَةِ وَ الْوُسْطَي فَتَسْبِقَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَا تَزِلُّوا وَ لَا تَضِلُّوا وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا» [3]
«من همانا دو چيز در ميان شما ميگذارم كه پس از من هرگز گمراه نشويد، مادامى كه به آن دو چنگ زنيد: كتاب خدا، و عترتم كه اهلبيت و خاندان مناند؛ زيرا خداى لطيف و آگاه به من سفارش كرده كه آن دو از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند، مانند اين دو انگشت (كه با هم برابرند) ـ و دو انگشت سبابه خود را به هم چسباند ـ و نميگويم مانند اين دو انگشت ـ و انگشت سبابه و وسطى را به هم چسباند ـ تا يكى بر ديگرى پيش باشد و جلو افتد. پس به هر دوى اينها چنگ زنيد تا نلغزيد و گمراه نشويد، و بر ايشان جلو نيفتيد كه گمراه ميشويد.»
اين روايت از مهمترين روايات در زمينۀ امامت و ولايت است و نکات مهمّي از آن فهميده ميشود. از جمله اینکه خلافت بلافصل پيامبر«صلی الله علیه وآله و سلم» متعلّق به اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» است و هيچکس حق ندارد خود را به جاي ايشان خليفۀ مسلمين بپندارند. بعد از اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» و تا روز قيامت نيز بايد از عترت پيامبر«صلی الله علیه وآله و سلم»، يک نفر به عنوان خليفۀ مسلمين و در کنار قرآن باشد. دوازده امام«سلام الله علیهم»، همان عترتی هستند که پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» در روایت، ثقل قرآن معرفی مینمایند. تا حال هیچ کس از شیعه و سنّی نگفته آن بزرگواران عترت نیستند. و نیز هیچکس تا به حال نتوانسته است دیگران را عترت پیامبر«صلی الله علیه وآله و سلم» معرفی نماید و همه اقرار دارند عترت، همان دوازده نفر هستند. مهدویّت و رجعت، دو نتیجۀ دیگر روایت ثقلین هستند. همراهی قرآن و عترت«سلام الله علیهم»تا روز قیامت، حیات امام زمان«ارواحنا فداه» و غیبت ایشان و امامت آن حضرت در پشت پردۀ غیبت را اثبات مینماید. همچنین انفکاک ناپذیری قرآن و عترت«سلام الله علیهم»تا قیامت، بیانگر این حقیقت است که پس از حکومت حضرت مهدی«ارواحنافداه» باید یکی از ائمۀ دوازده گانه«سلام الله علیهم» زنده شوند و بر جهان حکومت کنند و این همان معنای رجعت است.
از جمله نتایجی که این روایت شریف در بر دارد، این است که پيامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم»هنگام خواندن روایت شریف ثقلین، دو انگشت پهلوی شصت از دو دست خود را که هیچ کدام بزرگتر و کمتر از دیگری نیست، کنار هم قرار میدادند و میفرمودند: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثِّقْلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي» منظور پیامبر«صلی الله علیه وآله و سلم» از این کار این است که قرآن کریم و عترت«سلام الله علیهم» هیچ کدام بر دیگری بر دیگری برتری ندارند. به عبارت روشنتر یکی از آن دو، قرآنِ صامت و دیگری، قرآنِ ناطق است.
استاد بزرگوار ما حضرت امام«ره» یک جمله دارند که انصافاً به دنیا و آنچه در دنیا است ارزش دارد. ایشان میفرمایند: پرودگار عالم در ازل تجلّی کرد با همۀ اسماء و صفاتش حتّی اسماء و صفات مستأثرهاش، قرآن موجود شد. تجلّی دیگری کرد با همۀ اسماء و صفاتش حتّي اسماء و صفات مستأثرهاش، عترت«سلام الله علیهم» پیدا شد. لذا هیچکدام نسبت به دیگری افضل نیست؛ زيرا هر دو تجلّی ذاتی خداوند سبحان با همۀ اسماء و صفات، حتّي اسماء و مستأثره هستند. نه قرآن مجید برتری به اهلبیت«سلام الله علیهم» دارد و نه اهلبیت«سلام الله علیهم» برتری بر قرآن مجید. پيامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» این مهم را متذکّر میشدند و دو انگشت مساوی خود را پهلوی هم میگذاشتند و میفرمودند که قرآن و عترت«سلام الله علیهم» دو ثقل گرانبها هستند. پيامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» قصد داشتند به جهانیان تا روز قیامت بفهمانند که همانگونه که در قرآن کریم، باطل راه ندارد و سهو و نسیان و شک و تخیّل و وهم در آن نیست:
«لايَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لامِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْحَكيمٍ حَميدٍ» [4]
ثقل قرآن يعني عترت«سلام الله علیهم» هم باید چنین باشد. بنابراین ائمۀ طاهرین«سلام الله علیهم» از شک و سهو و غفلت و نسیان و جهل و عجز، عاری هستند. صفت رذیله در آنان راه ندارد. صفت فضیلت به طور تام و اتمّ در آنها موجود است. همین طور که قرآن شریف خودش را معرفی میکند و میفرماید من باطل نیستم، در من شک نیست، در من شبهه نیست، در من کم و زیادی نیست، و هر چه هست از طرف خدا است و نیز میفرماید: «... وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبين»، [5] اهل بیت«سلام الله علیهم» هم باید تا روز قیامت چنین باشند. سهو و نسیان و شک و تخیّل در قرآن نیست و هرچه هست وحی است، هرچه هست از طرف خدای متعال توسّط جبرئیل با یک وضع خاصّی، در لوح محفوظ، در یک لوح نورانی بر قلب پيامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» نازل میشد، و هیچ خدشهای به آن وارد نمیشود، در مورد عترت«سلام الله علیهم» هم باید همین باور وجود داشته باشد تا مقصود پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» تحقّق یابد.
بنابراین و با توجّه به معیّت قرآن و عترت«سلام الله علیهم» در فرهنگ اسلامی، سالک برای عروج به مقامات عالیۀ عرفانی، محتاج تمسّك به دو بال «قرآن» و «ولايت» است. اهل معرفت با بهرهگیری از این دو ثقل ارزشمند، میتوانند منازل سیر و سلوک را یکی پس از دیگری بپیمایند و به مقام آدمیّت نائل آیند.
تقیّد پيامبر اكرم«صلی الله علیه وآله و سلم» به تكرار لفظ «ثقلین» و بیان مکرّر آن روایت شریف، با وضعی که بیان شد، حاکی از تأکید آن نبیّ گرامی«صلی الله علیه وآله و سلم» بر همراه دانستن قرآن و عترت«سلام الله علیهم» در همۀ امور و بهرهمندی از این دو ثقل گرانبها تا روز قیامت است. بنابراین تمسّك به یکی از این دو بال و عدم بهرهگیری از بال دیگر، پرواز سالک را با مشکل جدّی مواجه میکند و منجر به سقوط وی میشود. کسی که صرفاً به یکی از دو ثقل گرانبها متمسّک شود، زمینگیر میشود و ضلالت و گمراهی در انتظار او خواهد بود.
مراتب تمسّک به عترت«سلام الله علیهم»
از آنچه بیان شد، این نتیجه حاصل میگردد که سالک برای سیر در مقامات عرفانی و پیمودن مسیر تقرّب به درگاه پروردگار متعال، باید علاوه بر قرآن کریم، به عترت نیز تمسّک جوید. تمسّک به عترت مراتبی دارد و هرکس به میزان مرتبۀ ارتباطی که با انوار مقدّس چهارده معصوم«سلام الله علیهم» دارد، از برکات آن بهرهمند میشود.
مرتبۀ اوّل؛ محبّت و مودّت
اوّلین و ابتدائیترین مرتبۀ تمسّک به چهارده نور مقدّس، داشتن محبّت و مودّت آن ذوات نورانی است. سالک باید تا سر حدّ عشق، به وجود نازنین اهلبیت«سلام الله علیهم» محبّت داشته باشد و حاضر باشد خودش و همۀ دارائیاش را فدای آن بزرگواران کند، همانگونه که فدا شدن برای قرآن کریم موجب افتخار او است.
براساس آياتي از قرآن شريف، پروردگار عالم به بسياري از انبياء دستور ميدهد كه به مردم بگوييد ما اجر رسالت نميخواهيم. در قرآن کریم راجع به انبياء فقط همين مقدار را دارد كه اجر رسالت نميخواهيم؛ زحماتي كه ميكشيم براي خدا است و پاداش آن نیز با او خواهد بود. ولي راجع به پيامبر اكرم«صلی الله علیه وآله و سلم» ميفرمايد به مردم بگو كه من اجر رسالت نميخواهم؛ اجر زحمت بيست و سه سالۀ من با خدا است، الّا اين كه يك چيز ميخواهم:
«... قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» [6]
یعنی دوستي اهلبيت«سلام الله علیهم» را از شما ميخواهم. در آيۀ ديگري علّت اين درخواست را نيز بيان ميفرمايد که اين مزد رسالت هم براي خودتان است:
«قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَي اللَّهِ» [7]
یعنی نتيجۀ این مودّتی که دارید، به خود شما باز ميگردد و در آيۀ ديگر تبيين ميفرماید كه چگونه برگشت پاداش رسالت به خود شماست؛ آنجا که ميفرمايد:
«قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبيلا» [8]
یعنی اگر كسي بخواهد به خدا برسد، اگر كسي بخواهد هدف از خلقت را به دست آورد و بالأخره اگر كسي بخواهد سعادت دنيا و آخرت را پيدا كند، بايد از راه اهلبيت«سلام الله علیهم» پيدا كند. بنابراین دوست داشتن چهارده معصوم«سلام الله علیهم» و مودّت ورزیدن به آن ذوات مقدّس، برای سیر و سلوک ضروری است. شاد بودن شیعیان در ایّام شادی اهلبیت«سلام الله علیهم» و حزن آنان در ایّام سوگواری، برگزاری جلسات عزاداری ائمۀ اطهار«سلام الله علیهم» و پرداختن به این قبیل امور شعاری، از محبّت و مودّتی که نسبت به چهارده معصوم«سلام الله علیهم»دارند سرچشمه میگیرد.
نکتهای که سالک باید توجّه ویژه به آن داشته باشد، این است که این مرتبه از تمسّک به عترت«سلام الله علیهم»،با وجود ضرورتی که برای آن احساس میشود، کافی نیست و نیل به مراتب بعدی نیز برای اهل معرفت لازم و ضروري است.
مرتبۀ دوّم؛ اطاعت
مرتبۀ دوّم تمسّک به عترت«سلام الله علیهم»، اطاعت از دستورات آن بزرگواران است. چنانکه قرآن کریم میفرماید:
«ياأَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِيالْأَمْرِ مِنْكُم» [9]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد و از فرستاده او و صاحبان امرتان (كه جانشينان معصوم پيامبرند) اطاعت نماييد.
مقصود قرآن کریم از این آیۀ شریفه، امر بندگان به اطاعت از ائمۀ اطهار«سلام الله علیهم»، بعد از اطاعت خداوند و رسول گرامی او است. سالک باید در انجام واجبات و مستحبات و اجتناب از افعال حرام و مکروه، تبعیّت محض وکامل از ائمۀ هدی«سلام الله علیهم» داشته باشد. اهلبیت عصمت و طهارت«سلام الله علیهم» در چند هزار روایت، برنامۀ زندگی مسلمانان را تعیین فرمودهاند و مسیر صحیح را به آنان نشان دادهاند. بنابراین اطاعت از دستورات اهلبیت«سلام الله علیهم» واجب است و رستگاری دنیا و آخرت را به همراه خواهد داشت. در زمان حضور و حیات ائمۀ طاهرین«سلام الله علیهم»، شیعیان به صورت مستقیم یا توسّط وکلای منصوب از سوی امام هر زمانی، از امر امام خود، مطّلع میشدند و به آن عمل مینمودند. در زمان غیبت صغرای حضرت ولیّ عصر«ارواحنافداه» نیز، نوّاب آن حضرت مشخّص بودند و امر امام«اروحنافداه» را به مردم منتقل میکردند. در اواخر غیبت صغری و هنگامی که قرار بود غیبت کبري آغاز شود، آن حضرت در توقيعي فرمودند:
«وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَي رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِم» [10]
و بدین ترتیب، حضرت ولیّعصر«اروحنا فداه» تکلیف مردم را در زمان غیبت کبری مشخّص فرمودند و آنان را برای به دست آوردن حکم خداوند متعال، به سوی فقهای جامعالشّرایط که مبیّن احکام اسلام هستند، سوق دادند. از این رو عمل به رسالۀ مرجع تقلید و فقیه جامعالشّرایط در زمان غیبت امام معصوم«سلام الله علیه»، اطاعت از امر عترت«سلام الله علیهم»، محسوب میگردد. به همین جهت به همه خصوصاً اهل معرفت توصیه میشود که از طریق مراجعه به رسالۀ مرجع تقلید، تقیّد به ظواهر شرع را حفظ کنند و بدین وسیله مطیع محض دستورات قرآن کریم و عترت«سلام الله علیهم» باشند تا سعادتمند گردند.
مرتبۀ سوّم؛ تشبّه
مرتبۀ سوّم تمسّک به عترت«سلام الله علیهم»، این است که آدمی در حدّ توان، اعمال خود را به اعمال چهارده معصوم«سلام الله علیهم» شبیه کند و به گونهای رفتار نماید که شیعه و پیرو آنان محسوب گردد. به عبارت روشنتر، سیرۀ معصومین«سلام الله علیهم» را اسوه و سرمشق خود قرار دهد و دقیقاً رفتار و عملکرد خود را با نحوۀ رفتار آن ذوات مقدّس تطبیق نماید. قرآن کریم میفرماید:
«لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللهَ کَثِيرًا» [11]
اگر كسي اميد رسیدن به خدای سبحان دارد و طالب سربلندی در دنیا و آخرت است و آرزوی رفتن به بهشت موعود را در سر میپروراند، باید پيامبر اكرم«صلی الله علیه وآله و سلم»و اهلبیت«سلام الله علیهم» ایشان را سرمشق زندگی خود قرار دهد. اسوه قرار دادن معصومین«سلام الله علیهم» با توجّه به فاصلهای که آنان در رتبه و درجه با مردم عادی دارند، بسیار مشکل است، ولی کسی که ادّعای تشیّع دارد و به اهل بیت«سلام الله علیهم» مودّت میورزد، باید در حد امکان از آنان سرمشق بگیرد و سیرۀ آن بزرگواران را فراراه زندگی خویش قرار دهد تا رستگار شود.
در زمان حکومت امیرالمؤمنین«سلام الله علیه»،نیروهای اطلاعاتی آن حضرت خبر آوردند عثمانابنحنیف که یکی از استانداران متّقی بود، در يك میهماني مفصّل و تشریفاتی شرکت کرده و به شیوۀ اغنیاء غذا خورده است. اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» نامۀ تندي براي او نوشتند و فرمودند: «من كه رهبر شما هستم، من كه امام شما هستم، با دو لباس كهنه و دو قطعه نانجو، شبانه روز خود را سپری میکنم.» بعد افزودند: «شما نميتوانيد مثل من باشید، ولي من را با ورع و تقوای خود کمک کنید.»
«أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طَعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَي ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد» [12]
امیرالمؤمنین علي«سلام الله علیه» میفرمایند: نمیتوانید مانند عترت«سلام الله علیهم» زندگی کنید، پس تقوا پیشه کنید و لااقل شباهت به خاندان وحی پیدا کنید. اگر کسی نمیتواند زندگی زاهدانۀ مولای متقیان را داشته باشد، حداقل باید مراقب باشد غذای حرام نخورد. کسی که به اندازۀ ائمۀ هدی«سلام الله علیهم» قدرت رسیدگی به همنوعان را ندارد، باید به اندازۀ توان خویش از دیگران دستگیری کند. و بالأخره همه باید به قدر توانائی، از سیرۀ معصومین«سلام الله علیهم» سرمشق بگیرند و خود را به آنان شبیه کنند.
افراد بسیاری در طول تاریخ بودهاند که ضمن مودّت ورزیدن به حضرات معصومین«سلام الله علیهم»، از فرامین آنان تبعیّت کرده و کردار خود را به آن ذوات مقدّس شبیه کردهاند و بر این اساس، فیوضات رحمانی حقتعالی شامل حال آنان شده و توانستهاند منازل هفتگانۀ سیر و سلوک را بپیمایند و به لقاء الله نائل شوند. سلمان فارسی و ميثمتمّار دو نمونه از مصادیق این مدّعا هستند و با اینکه هر دو پیرمرد بودند، طی چند سال شاگردی خدمت پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» یا امیرالمؤمنین علی«سلام الله علیه»،به مقامات والای عرفانی دست یافتند.
اگر کسی با همۀ مراتبی که ذکر شد، به عترت«سلام الله علیهم»تمسّک جوید، آن ذوات منوّر بر دل او حكومت میکنند و اگر قرآن و عترت«سلام الله علیهم» سرپرستی دل کسی را به عهده بگیرند، مصداق حزب الله در آیۀ شریفۀ «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» [13] میشود و در کارزار با شیطان انسی و شیطان جنّی پیروز میگردد. میتواند بر دشمن درون و برون غلبه پیدا کند، نفس امّاره را مهار میکند و صفات رذیله را ریشه کن نماید. چنین کسی در دنیا و آخرت، رستگار و سرافراز است.
غلبه بر نفس امّاره و هوی و هوس، آدمی را به مقام آدمیّت میرساند و غلبه بر دشمن برون، نظیر آنچه در پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامي ایران رخ داد، انسان را در دنیا سرافراز میکند و غلبۀ مهمتر برای کسانی که با قرآن و عترت«سلام الله علیهم» انس دارند، وقتی رخ میدهد که به دست آنان و به رهبري امام زمان«ارواحنا فداه»، پرچم اسلام را بر روي كرۀ زمين افراشته نمايند و حزب الله بر دنیا غالب گردد. این همان معنای رستگاری است که در آیۀ دیگر میفرماید: «أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون». [14] پس در سایۀ تمسّک به قرآن و عترت«سلام الله علیهم»، سعادت دو گیتی نصیب انسان میشود.
پینوشتها
=========================
[1]. مستدرك الوسائل، ج 7، ص 254.
[2]. المائدة / 67.
[3]. الكافي، ج2، ص 414 و نيز ر.ک: بحارالانوار، ج 23، صص 152-106.
[4]. فصّلت / 42.
[5]. الأنعام / 59.
[6]. الشوري / 23.
[7]. سبأ / 47.
[8]. الفرقان / 57.
[9]. النّساء / 59.
[10]. كمال الدين، ج 2، ص 484.
[11]. الأحزاب / 21: «قطعاً براي شما در رفتار رسول خدا مايه اقتدا و سرمشق زندگي است، براي کسي که به خدا و روز واپسين اميد دارد و خدا را بسيار ياد ميکند.»
[12]. نهج البلاغة، نامه 45.
[13]. المائده / 56.
[14]. المجادلة / 22.