موضوع درس:
شماره درس: 63
تاريخ درس: ۱۳۷۶/۹/۲۰
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى
بحث اين بود كه در حاليكه مردم ميدانستند پيامبران الهى بر حق هستند براى سعادت دنيا و آخرت مردم آمدند اما با همه پيامبرها با فرضى كه بينه و برهان داشتند اما لجاجت كردند زير بار نرفتند «وما ارسلنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون»[1] كه قرآن روى همين هم پا فشارى دارد اين كله گندهها كله پر بادها، اين عزيز بى جهتها حالا يا از نظر علمى غرور دارد يا از نظر رياست غرور دارد يا از نظر پول اينها كه قرآن اسمش را مىگذارد مترف در مقابل مستضعفين چرا چنين است كه در دو جلسه قبل مىگفتم راستى چه جور مىشود يك افرادى مولود كعبه را كه خودشان ديدند سر دست پيغمبر اكرم «من كنت مولاه فهذا على مولاه» روايت ثقلين را خودشان شنيدند اما باهمه اين فرضها اميرالمومنين را عقب بزنند و خودشان بيايند جلو چه جور مىشود يك جهت را اشارهاى كردم و گفتم كه صفت رذيله اگر صفت رذيلهاى بر كسى حكم فرما باشد اين صفت رذيله كور مىكند كر مىكند نفهم مىكند ديگر معمولاً آدم كور، كر، نفهم، آدم ديوانه در چاه مىافتد قرآن مىفرمايد روز قيامت همينها مىگويند «لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فىاصحاب السعير»[2] ديوانه بوديم و الا اگر ديوانه نبوديم كه جهنم جاى ما نبود و صفت رذيله انسان را ديوانه مىكند قرآن شريف زياد در اين باره صحبت دارد كه صفت رذيله آدم را دانسته جهنمى مىكند «و اضله اللّه على علم»[3] مىرسد به آنجا كه با زبان حالش با زبان قالش قرآن اين را نقل مىكند ترسيم مىكند برداشت مىكند از جامعه «اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السماء اوئتنا بعذاب اليم»[4] خدايا اگر حق است نمىتوانم ببينم زير بار نمىرويم آتشى بيايد مرا نابودم كند سنگى بيايد مرا بكشد همين مثال مشهور كه خر سياه خودش را مىكشد براى اينكه ضرر به صاحبش بخورد «اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السماء اوئتنا بعذاب اليم» كه بعضى از مفسرين مىگويند درشأن نزولش هم در همين زمان نصب اميرالمومنين بوده است اميرالمومنين منصوب شد به خلافت يك كسى پا شد گفت اگر از طرف خودت است قبول ندارم اگر از طرف خداست نمىتوانم ببينم نفرين كن يك سنگى بيايد مرا نابود بكند يك آتشى بيايد مرا بسوزاند آيه شريفه آمد ببين انسان به كجا مىرسد. ديوانه به كجا مىرسد آدم نفهم، آدم كور، آدم كر به واسطه صفات رذيله به كجا مىرسد «سأل سائل بعذاب واقع»[5] بعضى از مفسرين هم شيعه و هم سنى همين جور معنا كردند كه يكى از شأن نزولهايش همين كه وقتى اميرالمومنين منصوب به خلافت شد سأل سادل بعذاب واقع را هم ديدند كه بعضى از مفسرين مىگويند اين عذاب برايش واقع شد پيغمبر گفتند برو تنها در ميان ما نباش آن كه مىخواهى به سرت مىآيد و وقتى انسان برود در تاريخ مخصوصا در تاريخ قرآن اين تاريخ قرآن را من از شما تقاضا دارم با اين عينك برويد در تاريخ قرآن تاريخ هايى كه در قرآن است گاهى تاريخهاى انسان با عينك علمى مىرود در تاريخ ببيند كه وضع مردم چه جورى بوده است به عبارت ديگر مىرود براى فلسفه تاريخ اينها چه كاره بودند چه جورى بودند زندگى چه جور بوده است اين خوب است اسمش را مىگذاريم تاريخ علمى گاهى هم انسان تاريخ را با عينك تاريخ فردى صرف تاريخ مىرود تاريخ ياد مىگيرد اين هم يك چيزى است براى خودش اما گاهى براى لم تاريخ «فسيروا فى الارض فانظروا كيف عاقبة كان الظالمين» «لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالبب»[6] براى عبرت بهش مىگوييم كه تاريخ اخلاقى با اين چشم با اين عينك برود در تاريخ قرآن از همين جهت هم استاد بزرگوار ما حضرت امام (رضوان اللّه تعالى عليه) مىفرمودند كه مشهور است كه تاريخ قرآن اينها همهاش اخلاقى است ايشان مىفرمودند اينها كه اخلاقى است شما نمىتوانيد آيهاى پيدا كنيد در قرآن كه رنگ اخلاقى نداشته باشد لذا اين ثلث قرآن ربع قرآن راجع به تاريخ همهاش همين است جواب شبههاى است كه من الان سؤال كردم از شما جواب اين سؤال است كه برو در تاريخ ببين كه مردم معمولاً چنين است چون كه ساخته شده نيستند چون صفت رذيله دارند حسود هستند متكبر هستند منيت دارند نفسيت دارند بخل دارند اين جورها وقتى بخل داشت قارون مىشود حالا راستى قارون حضرت موسى را نمىشناخت؟ از خواص حضرت موسى بود يعنى اين كه از كف دست حضرت موسى مثل خورشيد روشنايى ساطع بود هم در تاريكى قارون مىديد هم در روشنايى يد بيضاء حضرت موسى، عصاى حضرت موسى را نه يك مرتبه بلكه صد مرتبه ديده بود بلعيدن آن بيابان را قارون ديده بود اما وقتى كه بهش مىگويند زكات بده مى گويد «اوتيته على علم» خودم علم پيدا كردم پول پيدا كردم حالا چرا زكات بدهم خطاب شد باهاش بيا مدام تخفيف داد تخفيف داد بالاخره گفت مىروم فكرش را ميكنم رفت فكرش را بكند زن را مجبور كرد تهمت بزند به حضرت موسى آقا قارون است چرا؟ از خواص است لذا بنا اين جور بود زن در وسط منبر پا بشود و بگويد تو با من زنا كردى بچه هم مال تو است آن هم در وسط پا شد ديگر خدا مقلب القلوب است گفت اين قارون به من پول داده كه من تهمت بزنم اين جورى ديگر بنابر آن كه قرآن دارد خطاب شد زمين بگيرش يعنى حضرت موسى گفت و بالاخره آنجا خدا خدايش التماسش شروع شد قرآن مىگويد همين التماس هم «انه كلمه هو قائلها»[7] اينها همه اگر انسان بااين عينكى كه من درس مىدهم برود در قرآن اينها همه به قول حضرت امام رنگ اخلاقى دارد حتى «رب ارجعونى لعلى اعمل صالحا فيما تركت كلا»[8] بعد قرآن ميگويد «انه كلمة هو قائلها» اين زبانى مىگويد، حالا دمش گير كرده در تله خدا خدا مىكند رهايش كن چند روزى طول نمىكشد دو دفعه همانى بوده كه هست بايد با رياضت آن هم چه رياضتى به قول مرحوم بهارى با ناخن چاه كندن به قول من با مژه چاه كندن و اين صفات رذيله را مثل رگ كه از بدن انسان بيرون كشده مىشود چه سخت است اين جورى رياضت سخت است خود سازى سخت است اين جور صفات رذيله را بيرون كشيدن و الا انسان مىرسد به اينجا كه در روز قيامت با خدا مىجنگد چنانچه با حق و حقيقت مىجنگد «يوم يبعثهم اللّه جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم الا شىء على انهم هم الكاذبون»[9] مىگويد خدا به حق خودت قسم من بهشتى هستم تو اشتباه مىكنى ملائكه هايت تقلب كردند اين پرونده من پرونده تقلبى است آن وقت «نختم على افواههم و تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا بكسبون»[10] اينها همه قرآن است ديگر از مجملات هم كه نيست يعنى آدمى كه صفت رذيله داشت همه جا كار ميكند همه جا و شب اول قبرش با نكير و منكر يك مثال عوامانهاى مىزنند اما اين مثال ريشه قرآنى دارد كه يك كسى با نكير و منكر مىجنگيد مىگفت من قبول ندارم كه شما بخواهيد براى من پرونده درست بكنيد خدا بعد هم «رب ارجعونى لعلى اعمل صالحا فيما تركت كلا» قرآن مىگويد همين جا هم دمش در تله گير كرده است و الا بر گردد چون صفت رذيله دارد همان هست كه بود روز قيامتش هم همين است با خدا مىجنگد و آن هفته مىگفتم كه من روايتش را نديدم يكى از بزرگان روايت را نقل مىكرد الان خلجان ذهنى دارم يا علامه طباطبايى اين استاد بزرگوار عزيز ما يا حضرت امام اين نابغه دهر ما يكى از اين دو ظاهرا حضرت امام مىفرمودند كه جهنم خنك مىشود يك نسيمى در جهنم اين كله گندهها اينهايى كه صفات زذيله درونش رسوخ كرده است ميگويند چه خبر است ميگويند پيغمبر آمده است جهنم سرى بزند ببيند مىشود يك كسى را نجات بدهد مىرود در سلول مىگويد در را ببنديد چشمم به پيغمبر نيفتد يعنى راستى وقتى صفت رذيله باشد آن تكبر ديگر پيغمبر را نمىتواند ببيند سنگش مىزند ابولهب پيغمبر را بهتر مىشناخت يا ما، عمويش است فصاحت و بلاغت قرآنى دارد معجزه است پيغمبر را مىبيند چهل سال پيغمبر را بزرگ كرده است با امانت با عقل با درايت مىگفت كه ديدم يك جوان به جلو يك پير مرد به عقب سنگهاى بزرگ بزرگ تو سر اين جوان گفتم چه خبر است چه كار مىكند گفتند اين عمويش است او ادعاى پيغمبرى كرده است او در سرش مىزند مىگويد چرا؟ ديگر عمو و پدر و پسر و اينها كه ندارد خدا نكند آدم حسود بشود اگر پسرش همكارش باشد خوشحال كه پسرش مرد مىگويند كه يك كسى پسرش مرده بود مىرفت سر قبر پسرش يك مقدار گريه مىكرد وگاهى هم پا مىشد يك دو سه تا لگد روى قبر مىزد چرا چنين مىگفت اما لگد را مىزنم خوشحال هستم همكارم مرده است اما گريه مىكنم ناراحت هستم پسرم مرده است اينها مثال عوامانه است همهاش ريشه قرآنى دارد همهاش ريشه تاريخى دارد كه اگر صفت رذيله داشتى نمىگذارد راحت باشى نمىگذارد مخصوصا وقتى كه شعله ور باشد ديگر وقتى شعله ور شد قابيل هابيل مىكشد ديگر وقتى شعله ور شد در حاليكه عايشه ،اميرالمومنين را نمىشناخت در وقتى كه شعله ور شد مىآيد جنگ جمل را به پا ميكند بيست هزار نفر را به كشتن مىدهد در حاليكه پيغمبر خبر داده بود كه عايشه مواظب باش يك وقت سوار شتر نشوى به جنگ ولى خدا بروى ن وقت چون كه شعله ور نبود تعجب مىكرد گفت مىشود اين جور گفت يا رسولاللّه اينها چى است كه مىگويى گفت بهت گفتم اما وقتى كه حسادت گل كرد ديگر اينها ندارد ديگر همه چيز زير پا گذاشتهمىشود عقل، وجدان اخلاقى، شعور، دين، همه چيز ديگر «كل يعمل على شاكلته» از كوز برون تراود آنچه در اوست من از شما مخصوصا شما جوانها تقاضا دارم اين «كل يعمل على شاكلته» را هيشه در نظر داشته باشيد اگر يك صفت رذيله رسوخ بكند در دل شماها ديگر نمىگذارد، ببين قرآن را قرآن ترسيم مىكند يك دسته از مردم اين هستند «اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السماء اوئتنا بعذاب اليم» حالا بينى و بين اللّه به قول مرحوم شهيد عزيزمان آقاى مطهرى در يك جايى ديدم كه ايشان يك جمله شيرينى دارد در ذيل اين آيه به جاى اينكه بگويد «اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك» به جاى اينكه بگويد فامطرنا بگويد وفقنا لقبوله اما به جاى اينكه بگويد اللهم وفقنا لقبوله مىگويد «فامطر علينا حجارة من السماء اوئتنا بعذاب اليم» اين يكدسته، اما يكدسته مىگويد اللهم وفقنا پاك دلها آنهاى كه صفات رذيله رسوخ نكرده «واذا سمعوا ما انزل الى الرسولترى اعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق» وقتى قرآن را مىشنود وقتى حق و حقيقت را مىبيند گريه شوق مىكند الحمدللّه حق آمد الحمدللّه ما به حق رسيديم بعدش هم با زبان قال با زبان حال مىگويد ما دنبال همين بوديم الحمدللّه رسيديم چه خوب شد به جاى اينكه بگويد «فامطر علينا حجارة من السماء اوئتنا بعذاب اليم» يا به قول مرحوم آيت اللّه آقاى مطهرى بگويد فوفقنا گريه شوق مىكند «فاذاسعموا ما انزل الى الرسول ترى اعينهم من الدمع» براى چى «مما عرفوا من الحق» ما طلبهها مخصوصا بايد خودسازى بكنيم والا اگر خودسازى نشويم هر چه پيرتر بشويم هر چه شهرتمان زيادتر بشود هر چه علممان بيشتر بشود معلوم است وزر و وبالش بيشتر است حضرت امام به ما نصيحت مىكردند مىفرمودند كه از خدا بخواهيد جدى بخواهيد به خدا بگوييد كه خدايا اگر بنا است من شهرتى پيدا بكنم علمى پيدا بكنم اما صرف در غير تقوابشود من هر چه زودتر بميرم، چه حرف خوبى است راستى اين حرف، از امام سجاد عليهالسلام در صحيفه سجاديه همين را مىگويند، مىگويند «اللهم ان كان عمرى مرتعا للشيطان فاقبضنى اليك سريعا» يعنى اگر بنا باشد عمر من چراگاه شيطان است هر چه زودتر بميرم بهتر است اگر راستى دل ما چراگاه شيطان باشد هر چه زودتر زير خاك برويم بهتر است لذا به جاى اينكه برايمان گريه كنند ما سعايت براى جامعه بكنيم جامعه را به فساد بكشيم كدام بهتر است يك طلبهاى مظلوم وار بميرد هم بهشت مىرود هم ثواب شهيد دارد حالا اين بزرگ بشود «اذا فسد العالِم فسد العالَم»يك دفعه همين با شهرتش با علمش مردم را بد بين كند به روحانيت حضرت امام مىفرمودند ذنب لا يغفر است بارها اين جمله از حضرت امام يعنى معنايش اين است كه بابا اين موفق نمىشود توبه بكند ذنب لا يغفر است ما وقتى كه مىخواستيم درسها تعطيل بشود متفرق بلاد بشويم ايشان رسمشان بود كه جلسه عمومى براى طلبهها و اين را مرتب تكرار مىكردند كه وقتى متفرق بلاد مىشويد مواظب باشيد كه كارى نكنيد مردم بد بين به روحانيت بشوند كار شما نشست و برخاست شما خورد و خوراك شما بعد مىفرمودند اگر مردم بد بين به روحانيت بشوند آقايى يك عمرى با زهد و با شخصيت در گوشه خانه زندگى كرده است توهين به آنها كردى ذنب لا يغفر است يك وقت يك مثال مىزدند مثال خوبى است مىگفتند دو تا طلبه كه در شما نيست رفتند در يك دهى براى تبليغ آن كدخداى ده آدم فهميدهاى بود مىخواست اين دو تا طلبهها را بشناسد كه چه جورى هستند خوبند بد هستند نشست، خدمت حسابى گرم گرفت با اينها بعد يكى از طلبهها پاشد رفت براى تطهير از رفيقش پرسيد اين چه جور آدمى است گفت يك خرى است هيچ سرش نمىشود ديگر ما آورديمش اينجا گفت خيلى خوب آمد نشست يك مقدارى نوبت او شد مىخواست برود براى تطهير رفت تطهير كند از رفيقش سؤال كرد گفت اين چه جور آدمى است گفت يك گاوى است و هيچ سرش نمىشود گفت خيلى خوب سفره را انداختند دستور داد سه تا بشقاب يكى پلو يكى جو يكى هم پنبه دانه جو را گذاشت در مقابل آن الاغ و پنبه دانه را گذاشت در مقابل آن گاو و پلو را گذاشت در مقابل خودش اينها به خود گفتند (چه نهى از منكر عملى چه نهى منكر خوبى) بعد گفت من كه شما را نمىشناختم معرفى كرديد بهترين غذا براى الاغ جو است بهترين غذا براى گاو هم پنبه دانه است يك وقت اين جور معلوم است اين هرچه رودتر بميرد بهتر است الا اينكه خودسازى بكند و الا اگر مردم را بدبين به روحانيت همان است كه حضرت امام مىگويند ذنب لا يغفر است و ما خيلى بايد خودسازى بكنيم و الا مىشود بلعم باعور آقا نگذريد از اين بلعم باعور عالم بود قرآن مىگويد عالم بوده است قرآن مىگويد بخوان برايشان خبر بده بهشان «اتيناه من اياتنا» من نمىدانم «اتيناه من اياتنا» يعنى توحيد افعالى خودش زحمت كشيده بوده است يا نه علم لدنى بوده خدا بهش داده است نمىدانم چه بوده است رسيده به آنجا به كجا «مثلهم كمثل الكب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث» چرا؟ حسود بود بالاخره آن حسادتش وا دارش كرد كه برود نفرين كند به حضرت موسى، حضرت موسى را نمىشناخت؟ چرا خدا نكند حسادت گل كند خدا نكند تكبر پول پرستى گل كند خدا نكند وقتى پول پرستى گل كند راستى شريح قاضى امام حسين عليهالسلام را نمىشناخت شريح قاضى، قاضى اميرالمومنين عليهالسلامبود چند سال در همين كوفه على مىشناخت حسن و حسين مىشناخت با كمال وقاهت برداشت نوشت «من خرج على امام الوقت فدمه هدر» بعد مصداق كرد والحسنين اذا كذلك آقا حسين را به كشتن داد حسين مىشناخت اما وقتى پول پرست بشود وقتى كه يك ميليون بهش بدهند نه وقتى برسد به يك ميليارد وامصيبتها درجاتش عالى است عالىتر كند مرحوم آيت اللّه آقاى حسين قمى مىگويند به طلبهها مىگفت من يك ميليون عادل هستم يعنى من يك ميليون بهم بدهند بگويند دين بده نمىدهم اما حالا آمد ويك ميليارد گفته بود نمىدانم چه چيز است نمىدانم چه جور است يكدفعه مىدانيد ما طلبهها بايد چى باشيم «وللّه لو اعتيت اقاليم السبع و ما تحت افلاكها على ان عصى اللّه فى نملة اصلبها جلب شعيرة ما فعلته» ما طلبهها بايد اين باشيم اگر اين نشد در خطر هستيم عالم هستى به يك طرف اگر بگويند ظلم كن پوست جو را از دهان مورچه بگير من كه على هستم نمىكنم يك طلبه بگويد من كه طلبه هستم مىدانم نمىكنم و الا اگر خودسازى نكنيد يكدفعه خدايى نكرده ريشش تا پر شالش است پايش هم دم مرگ است اما غيبت ميكند تهمت مىزند شايعه پراكمى مىكنداصلاً حجرهاش يا منزلش جاى غيبت كردن است جاى غيبت كردن است جاى توطئه است نمىدانم جاى شايعه پراكنى است بايد خودسازى كرد بحث خوبى است يك مقدارى بايد دربارهاش صحبت كنيم راجع به صفات رذيله راجع به هوى و هوسش راجع به پول حرامش راجع به «استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر اللّه».
خدايا به حق حسينت و مظلوميتش، توفيق خود سارى، توفيق عبادت و بندگى و ترك معصيت، توفيق وظيفهشناسى عمل كردن به وظيفه به همه ما عنايت بفرما.
والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
[1] ـ سوره سباء آيه 34.
[2] ـ سوره ملك، آيه 10.
[3] ـ سوره جاثيه آيه 22.
[4] ـ سوره انفال آيه 32.
[5] ـ سوره معارج آيه 1.
[6] ـ سوره يوسف آيه 111.
[7] ـ سوره مومنون آيه 10.
[8] ـ سوره مومنون آيه 99.
[9] ـ سوره مجادله، آيه 18.
[10] ـ سوره يس آيه 65.