موضوع درس:
شماره درس: 127
تاريخ درس: ۱۳۷۸/۱۱/۶
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى.
بحث روز چهارشنبه ما درباره شرايط روحانيت بود مخصوصا شرايط طلبگى و اين شرايط مهم است و همه ما بايد داشته باشيم و گويا مثل شرط لازم بلكه بالاتر از شرط لازم شرط حاق ذات شىء شرط اول كه دربارهاش صحبت كردم ما طلبهها بايد خوب درس بخوانيم بايد ملاّ باشيم وقتى وارد جامعه شديم بايد جوابگوى جامعه باشيم و الحمدللّه هميشه هم بوده است و يك طلبهاى وارد جامعه بشود امام جماعت باشد منبرى باشد مسئوليت نهادى داشته باشد اما سواد نداشته باشد انصافا نقص است نقص خيلى بزرگ استخيلى بالا است لذا در اين باره صحبت كردم خواهش كردم كه جوانى را عمرتان را صرف تحصيل بكنيد صرف دين بكنيد و بالاترين ثوابها هم همين است مرحوم محدث قمى رضواناللّهتعالىعليه در مفاتيح از مرحوم صدوق در من لايحضر كه ديگر مو هم زير درزش نمىرود ايشان مىفرمايند كه مرحوم صدوق مىفرمايند كه ما مذاكرهاى داشتيم درس و بحثى داشتيم علما در آن جلسه بودند و مذاكره اين شد كه شب قدر آن ساعات آخر كه بهترين ساعات در سال است چه عملى بهتر اتفاق پيدا شد مذاكرة العلم لذا هفته گذشته مىگفتم كه من خيلى كتاب ديدم من جمله علامه طباطبائى و صاحب جواهر اينها شب بيست سوم ماه مبارك رمضان تاريخ زدند در الميزان در جواهر باز هم ديدم كه شب قدرشان هم مقيد بودند مطالعه بكنند وقت مردنشان مقيد بودند بحث بشود حاج ميرزا محمد هاشم چهار سوقى يكى از علماى بزرگ بوده مىگويند دم مرگ آقايان را جمع كرد و گفت مباحثه شروع كنيد و گفتم دم مرگم مىخواهد در جلسه علم بميرم و مباحثه شروع كردند و ايشان در وسط مباحثه كه آنها مباحثه مىكردند ايشان جان مىداد اهميت بدهيد اينها چيزهايى است كه مثل صدوقها، شيخ انصاريها، صاحب جواهرها، علامه طباطبايىها مقيدش بودند لذا من تقاضا دارم از همه كه عمرتان صرف مطالعه صرف تدريس صرف تدرس، درس خواندن و اينها هم دنيا دارد هم آخرت خدا رحمت كند درجاتش عالى است عالىتر كند مرحوم مفيد ايشان يكى از علماى بزرگ در اصفهان بودند و قدرش را هم ندانستند چون فقيهى بود فيلسوفى بود من منظومه را پيش ايشان خواندم و انصافا بهترين استفادههاى فلسفه من از آقاى مفيد بود مراد اينجا است ما از بيدآباد چون همسايه بوديم مىآمديم چون ايشان بازار درس مىگفتند پياده مىآمديم ايشان به من نصيحت مىكردند غالب نصايحشان همين بود كه تا جوانى درس بخوان بله مىگفتند درس تقوى، درس بخوان بعد هم مىگفتند كه هم براى دنيا خوب است هم براى آخرت خودشان را مثال مىزدند مىگفتند وضع من در طلبگى خيلى بد بود به اندازهاى كه غالب اوقات بىشلوار مىرفتم درس محتلم شده بودم شلوار عوضى نداشتم و بىشلوار با همان قبا مىرفتم درس امّا بالاخره پرودگار عالم نظر لطفى كرد ايشان مىفرمودند و دنياى من الان اصلاح است و از سهم هم مصرف نمىكرد تا مُرد دنياى ما الحمدلله الان اصلاح است آخرتمان هم خدا را داريم كه ما ديگر مىدانيم آخرت آقاى مفيد خيلى اصلاح است چه خوابهاى خوبى برايش ديدند لذا اين جمله آقاى مفيد اينهم جمله خوبى است كه آقا اگر دنيا بخواهيد خوب درس بخوانيد آخرت بخواهيد خوب درس بخوانيد و يك كارى بكنيد ملا بشويد جوابگوى جامعه بشريت جواب گو در دين و اين خيلى پاداش دارد انسان در دفتر ملكوت نوشته بشود افسر امام زمان مروج دين «الذين يبلغون رسالات الله» كار پيامبرها اين شرط اول كه همانكه گفتم نبايد اسمش را بگذاريم شرط اصلاً در حاق و ذات طلبگى خوابيده ملاى و الا اگر آدم ملا نباشد اين خراب مىشود يعنى مىكند بارها ديديم آنهايى كه ملا نيستند توى مسئله گفتن اشكال پيدا مىكنند بعضى اوقات استدلال رأى نشان مىدهد و نقص روحانيت مىشود بعضى اوقات ديدم منبرها خراب در مىآيد خيلى خراب در مىآيد براى خاطر اينكه ملا نبوده نتوانسته جمع و جور بكند و اين انصافا ملاى چيز خوبى است خيلى خوب است آدم ملاّى در دين باشد به معناى اينكه آشنا به معارف اسلامى باشد حالا تخصص نباشد آشنايى به معارف اسلام آشنايى به فقه آشنايى به تفسير آشنايى به روايات اهلبيت آشنايى به اصول عقايد آشنايى به معارف اسلامى مطلقا آشنا در اسلام حتما اين اندازه بايد باشد واجب است باشد و نبودش خيلى دردسرها درست بشود اين شرط اول، شرط دوم كه مثل همين شرط اول است تقوا است و اين تقوا باز نبايد بگوييم شرط بايد بگوييم شرط حاق نفسى شرط ذاتى طلبه مرادف مىشود با تقوا مصادف مىشود با تقوا و طلبه تقوا بايد اينجورها باشد و آدمى هم كه تقوا نداشته باشد حالا طلبه باشد يا غير طلبه اگر تقوا نباشد خيلى بىمزه مىشود راستى يك قدرى فكر بكنيد برويد توى جامعه خيلى بىمزه مىشود يعنى كارش مىرسد به اينجاها كه من هيچ موقع فراموش نمىكنم كه آقاى ريشش سفيد بود دم مرگ بود مريض بود شب قدر روى منبر در ميان مردم مىديدم دارد دروغ مىگويد و خودش مىدانست دروغ است داشت مردم را گول مىزد شب بيست و يكم ماه مبارك روى منبر شب احياء يك چيزهايى مىگفت كه خود من و ايشان مىدانستيم كه دروغ مىگويد من گريه كردم گفتم تو را به خدا ببين آدم وقتيكه متوجه نشد وقتيكه بىتقوا شد ببين كارش به كجا كشيده كه شب بيست و يكم دروغ مىگويد بوى گندى از دهن او ساطع مىشود كه به آسمان مىرود و ملائكه او را نفرين مىكنند خدا لعنت كند تو را با دروغت كه ما را آزرده خاطر كردى اين ديگر لعن روى لعن است خدا لعنت كند تو را شب بيست و يكم احياء مردم آمدند تو بهشتيشان كنيد حالا آنوقت براى خاطر چى واى به نفس اماره واى به شيطان واى به اينكه انسان مبتلا بشود برسد به اينجا دروغ قرآن شريف اينها را متذكر مىشود اين قضيه حضرت داود را نمىدانم شما يك فكرى رويش كرديد يا نه اين امتحانى كه براى حضرت داود آمد جلو خيلى امتحان بالايى بود و دو نفر آمدند ملك بودند يكى از آنها گفت «انَّ هَذَا أخى له تسع و تسعونَ نعجةً ولىَ نعجةٌ واحدةٌ فقالَ اكفلنيهَا و عزَّنِى فى الخطاب»[1] گفت كه من يك ميش دارم رفيقم اين آقا 99 تا ميش دارد مىگويد كه يك ميش را بده به من تو هيچ من صد تا پشت سر انداز خوبى است و من را مجاب مىكند غوغا سالار است حضرت داود نيايد فورا حكم كرده باشد حكم كرد به اين معنا كه حتما حكم قضاوتى كرده باشد حتما نه، گفت «لَقَد ظَلَمَكَ بِسُؤال» يك قضيه تعليقى اگر اينجور باشد ظلم كرده است من صد تا تو هيچى بعد قرآن مىفرمايد غالب مردم چنين هستند اين چى مىخواهد بگويد يعنى راستى اگر تقوى نباشد مىگويد همه مال من تو هيچ چيز تو بمير من زنده بمانم تو يك تومان را بده به من من صد تومان داشته باشم حالا تو بميرى كه بمير آبرويت مىرود كه برود و اينها به ما اين را مىگويد كه اگر تقوا نباشد اين است اگر تقوا باشد «و يؤثرون على انفسهم و لاكانَ بهم خصاصةٌ» اگر تقوا باشد «و يؤثرون على انفسهم و لاكانَ بهم خصاصةٌ»[2] فدا كردن حتى البته با اسم ديگران را مقدم انداختن بر زن و بچه «و يُطعمون الطَّعام عَلى حُبِّهِ مِسكينا و يتيما و اسيرا اِنَّما نطعمكم لِوجه اللّه لانريد و منكم جزاءً و لاشكورا»[3] يك ذره ديگران در ذهن نيست يك ذره آنچه در نظر است خدا و امّا خوديت منيت زن و بچّه رفيق هيچ در نظر نيست اين اگر تقوا باشد و امّا اگر تقوا نشد ديگر گوشت قربانى مىشود هر كسى يك ذرهاى مىبرد هر ذرهاى را يك چيزى مىبرد گاهى نفس اماره گاهى صفات رذيله گاهى شيطان انسى گاهى شيطان جنى و ديگر غير خدا هم زياد است ديگر كار مىرسد به اينجا كه بقول قرآن دوستشان هم مىدارد همين طور كه خدا را دوست مىدارد اينها را هم دوست مىدارد همانطور كه خدا را مىپرستد اينها را هم مىپرستد اگر تقوى باشد فقط همين است چى مىتواند انسان را كنترل كند وقتى در عمق جان انسان روح خداترسى باشد تقواى منفى نه تقواى منفى هم خوب است اما تقواى منفى بايد نتيجه باشد نتيجه تقواى منفى، روح خداترسى در عمق جان انسان به اين مىگوييم عدالت به اين مىگوييم ملكه و اينرا مىخواهيم طلبه مخصوصا اينرا مىخواهد همه اينرا مىخواهيم مخصوصا طلبه طلبه اينرا مىخواهد اگر اين باشد كنترل است ديگر كنترل به جورى كه هيچ كسى هيچ جورى نمىتواند ببردش المؤمن كالجبل راسخ ديگر لا تُحرك الواصف مىشود سنبله با همه مشكلات قد علم مىكند با همه مشكلات مىرود جلو و بالاخره شكست ديگر ندارد المؤمن كاسنبله شكست ديگر ندارد ديگر كسى، چيزى، نمىتواند زمينش بزند ديگر باد و طوفانى بخواهد اينرا تغييرش بدهد و اما اگر اين روح خداترسى نباشد اين تقوى نباشد ديگر مثل پر كاه است همه چيز او را مىبرد چيزى كه او را نمىبرد خدا و الا همه چيز او را مىبرد هر آنى پا بند يك شيطانى حالا شيطانها گاهى نفس اماره است و گاهى صفات رذيله گاهى هوى و هوس و گاهى شيطان بدون نظير اين رفيق بد يا اين زرق و برق دنيا كه همهمان را مىبرد و يا آن ابليس و كار هم دارد با ما از راههاى مختلف مىآيد بقول حضرت امام رضوان الله تعالى عليه مىفرمود كه اينها چندين جا تشر زد به خدا و قسم هم خورد كه از هر راهى بشود بيايد اين ها تشر است به خدا كه در مقابل خدا تشر دارد «لاُغوينَّهُم اَجمعين الَّا عبادك منهُمُ المخلصين»[4] «قال فبِما اغويتنى لَأقعدنَ لَهم صراطك المستقيم ثم لاتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانِهِم و عَن شمائِلِهم و لاتَجِدُ اكثرُهُم شاكرين»[5] اين آيه خيلى آيه بالاى است تشر زده به خدا قسم هم خورده اينكه سر راه مستقيم مثل سد مىنشينم نمىگذارم بروند آنوقت گاهى از طرف راست گاهى از طرف چپ گاهى از طرف رو گاهى از پشت سر امام صادق(ص) مىفرمايند كه گاهى آخرت را فراموش گاهى دنيا را جلوه مىدهد گاهى از راه راست مىآيد از راه دين مىآيد گاهى از راه چپ مىآيد از راه گناه مىآيد و بالاخره از هر راه كه بشود آن هم عالى ملا است شيطان ملا است خدا رحمت كند مرحوم آقا شيخ غلامرضا يزدى اين از اولياء اللّه بود خيلى عالى بود يك طلبه بود تا وقتى مُرد چه طلبهاى راه مىافتاد از اين ده به آن ده از آن ده به آن ده تا بتواند يك طلبه صيد كند بتواند يك عمر رأيتى را تو راه بياورد در حاليكه از علماى خيلى بزرگ يزد بود از ايران عالم همه مراجع روى آن حساب مىكردند خيلى بالا بود مرادم اين است كه اين آقا مىگويند روى منبر بعضى اوقات مىگفت كه همه ما شيطان داريم و شيطانها تفاوت دارد مىگفت كه غلامرضا ملا شيطان دارد خوب حرفى است خوب حرفى اين ملا شيطان از راه راست مىآيد از راه چپ مىآيد از جلو مىآيد از عقب مىآيد از راه آخرت مىآيد از دنيا مىآيد از راه دين مىآيد از راه بىدينى مىآيد و لاتجدوا اكثرهم شاكرين آن يك آيه مىگويد كه «اِلا مُخْلَصين» مخلص كجاست بسيارى از مفسرين گفتهاند مخلصين يعنى چهارده معصوم بعضيها يك قدرى بالاتر آمدهاند گفتند يعنى انبياء معصومين حالا يك قدرى ما بالاتر بيايم يعنى متقين راستى آن كسى كه در عمق و جان او تقوا رسوخ كرده باشد ديگر مىرسد تا تالى تلو معصوم مىشود و ما سراغ داريم ديديم شيطان غلط مىكند ديگر با اين كار داشته باشد كى شيطان غلط مىكند وقتى كه متقى داشته باشد راستى روح خداترسى در عمق و جان آن رسوخ كرده باشد راستى مىرسد به اينجا «و اللّهِ لَو أُعطيتُ الا قاليمَ السَّبْعَه بما تحت أفلاكِها على أن أعصى اللّه فى نملةٍ أسلُبُها جُلبَ شعيرةٍ ما فَعَلتُه»[6] اينكه مال اميرالمؤمنين نيست مال من طلبه است مال ماها است يعنى اميرالمؤمنين مىگويد كه شيعه من بايد به اينجا برسى قسم بخورى نه فقط مثلاً يك خانه رياست نه اقاليم الشَّيعة بما تحت افلاكها همه عالم وجود را به تو بدهند بگويند يك غيبت بكن نه بگويند يك دروغ بگو نه بگويند پوست جو را بدون دليل از اين مورچه بگير يك مورچه بكش تمام عالم وجود را به تو بدهند بگويند يك مورچه بكش و اللّه ما فعل اينهم مزه دارد بالاترين مزهها چيست تقوا بالاترين مزهها چيست در آن وقتيكه يوسف آنها هى مىگفتند يوسفم، يوسفم اين مىگفت مال من مال من او مىگفت من دستم را بريدم نديدم دنيا شهوت او چى مىگفت گريه مىگفت خدا من از اين حرفها ناراحت هستم «رَبِّ السّجنُ أَحبُّ الىَّ مِما يدعوننى اليه»[7] نه از زنا كردن نه از اين شهوت رانىها از اين حرفهاى شهوتآميز زندان بهتر از اين حرفهاى شهوتآميز دلم مىخواهد زندان باشم اين حرفها را نشنوم اينها خيال نكنيد به خاطر اينكه معصوم هستند نه اگر مختص معصوم بود معنا نداشت در قرآن بيايد قرآن كتاب اخلاق است معنى كتاب اخلاق يعنى اينكه بايد بدهد دست ما كه بهش عمل بكنيم و اما اگر مختصات پيغمبرى را بخواهد بگويد اين چه اخلاقى است بايد اين را بشود پياده كرد يعنى بايد راستى ما طلبهها برسيم به اينجا اگر يك شهوترانى در مقابلمان شهوترانى كرد براى خودمان يا براى ديگران مثل حضرت يوسف گريه كنيم بگوييم «رَبِ اسجن احب الى مما يدعوننى اليه» آدم وقتى متقى شد توحيد افعالى پيدا مىكند نمره بيست گرفته چه نمره بيستى آنوقت مىگويد «ان لاتصرف عنّى كيدهنَّ اصب اليهنَّ و اكن من الجاهلين» يعنى خدايا تو تقوا خيلى مزه دارد يعنى راستى تقوا است كه انسان را مىرساند به آنجا كه هيچ كس را نمىبيند جز خدا خود نمىبيند تا علمش را ببيند خود نمىبيند تا فهم و شعور عقلش را ببيند اصلاً خود نمىبيند پس چه مىبيند خدا چى در عمق جان او حكومت دارد خدا صاحب تقوا است كه صاحب خانه را مىآورد صاحب خانه كيست دل ما صاحب خانه خدا است قلبُ المؤمن عرش الرحمن وقتى آمد ديگر عالم ملكوت ديدن و سروكار با ملائكه داشتن و اينها خيلى بالا است اما بالاتر از اينها چيست مزه تقوا را چشيدن راستى بتواند بگويد «و اللّه لَو أَعطيتُ الاقاليمَ السَّبعَه بما تحت أفلاكها على أَن أعصِىَ اللّه فى نملةٍ اسلبها جُلبَ شعيرةٍ ما فعلته» و ديگر بدون رو در بايستى همه بايد اينجورى باشيم همه بايد ملكه تقوا داشته باشيم اين ابزار براى من و شما است اين ابزار است حالا اگر براى آن بازارى ابزار نباشد براى من و شما ابزار است براى او هم ابزار است اگر آن روح خداترسى بر وجودش نباشد جهنمى مىشو بالاخره مىبردش يكى و دو تا كه نيست شيطان جنى شيطان انسى بقول قرآن ظلمات «اللّه وَلىُ الذينَ ءامنوا يُخرجهم من الظلمتِ اِلى النور و الذين كفروا أولياؤُهُم الطاغوتُ يُخرِجُونَهُم مِنَ النّور الى الظلمات»[8] يكى كه نيست ظلمتها اولياء است ولى كه نيست راجع به تقوا ولى است خدا اللّه ولى الذين ءامنوا اما راجع به متقى ديگر اولياء الشيطان است يكى و دو تا و دهتا كه نيست معلوم است انسان را مىبرد هر كه باشد مىبرندش هر چه مىخواهد
باشد چى نمىتواند اينرا ببرد وقتى روح خدا ترسى در عمق جان اين حكم فرما باشد و اينرا مىخواهد هر كسى اما همانكه امام صادق(ع) مىگويد «الحسن لكل احدٍ حسن و منك احسن لمكانك منا» طلبه هستيد «و القبيح احدٍ قبيح و مِنكَ اقبَح لِمَكانِكَ منّا» اين منّا همه ما طلبهها منّا پس همه ما طلبهها بايد اين روح خداترسى در عمق جان ما حكم فرما باشد و گفتم شرط هم نيست اين حاق ذاتى است و بالاخره ما طلبهها شرط اولمان علم است تحصيل است و آشناى به معارف اسلام است شرط دوممان تقوا اهميت به واجبات به اندازهاى كه وقتى اسم نماز مىآيد متلاطم شويم اين وظيفه ما است من زياد ديدم بزرگان تا اسم نماز مىآيد متلاطم مىشود وقتى مؤذن مىگويد اللّهاكبر راستى متلاطم مىشود ديگر اصلاً چيزى سرش نمىشود يك عالمى بود گفت كه در نجف من قرض پيدا كردم خيلى و پول از ايران براى من نيامده بود تمام مغازههاى اطراف اينها از من پول مىخواستند خيلى سختم شده بود پول از ايران آمد و قبل از ظهر بود نشستم و پولها را تقسيم كردم عدالت وار اين مقدار مال اين و اين مقدار مال آن و مىگفت توى تقسيم پول يك دفعه مؤذن گفت اللّه اكبر ديدم كه نماز ظهرم به جماعت رفت مىگفت من در آن اتاقى كه نشسته بودم مسلط بود به گنبد حضرت امام حسين(ع) گفت رو كردم به گنبد مطهر گفتم خدايا تو را به حسين قسم مىدهم كه مال دنيا به من نده مال دنيا كه بخواهد نماز منرا از بين ببرد اين چيست گفت مادرم بود عصبانى شد شروع كرد بد بگويد به من اتفاقا دعايش هم مستجاب شد تا مُرد در فقر بود مراد اين است كه بعضىها وقتى يك نماز ازشان برود مثل اين است كه بچهاى از آنها مرده است روايت هم داريم اگر كسى نماز صبحش قضا بشود بايد تلاطم درونيش به طورى باشد كه مثل اينكه بچهاش مرده است ما طلبهها جدا بايد اينطور باشيم آقا اهميت به واجبات مخصوصا نماز اهميت به مستحبات بقول امام عسكرى(ع) معنا ندارد كه ما طلبهها نماز شب نخوانيم بقول امام زمان ننگ است يك طلبه نماز شب نخواند اينكه معنا ندارد طلبه و نماز شب نخوان طلبه و نماز اول شب نخوان اينكه طلبه نيست مهمتر از اينها اجتناب از گناه آقا دروغ گفتن براى ما ننگ است غيبت كردن نقص است شايعه پراكنى بد است چه جور طلبه با عمامه با ريش سفيد توى جلسه بنشيند شايعه پراكنى كند هر چه ديگران گفتند اين نقل بكند اين قُتِلَ الخراسون يعنى چى «قُتِلَ الخراصون» مرگ بر آن كسيكه شايعه پراكنى كند يعنى نداند درست است يا نه حالا شما از نخبهها هستيد از خوبها هستيد. ولى كسى توى جلسه بنشيند شايعه پراكنى كند هر چه ديگران گفتند اين هم نقل كند چى «قُتِلَ الخراصون» مرگ بر آن كسيكه شايعه پراكنى كند يعنى نداند درست است يا نه ديگر آقا نبايد باشيم اين جور ما بايد اجتناب از گناه داشته باشيم همه گناهان ولو گناهان صغيره خدا را قسم مىدهم به حق امام حسين عليهالسلام آن آقا دعا كرد مال به من نده ولى من دعا مىكنم هم دنياى آباد هم آخرت آباد هم علم فراوان و هم تقواى عالى به همه ماها عنايت بفرمايد.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد
[1]- ص / 23.
[2]- حشر / 9.
[3]- انسان / 9.
[4]- ص / 83.
[5]- اعراف / 16.
[6]- نهجالبلاغه، خطبه 244.
[7]- يوسف، 33.
[8]- بقره / 257.