شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

شماره درس: 152

تاريخ درس: ۱۳۷۹/۸/۱۸

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

هفته گذشته راجع به عقل صحبت كردم و گفتم ما اهل علم بايد كارهايمان عاقلانه باشد اول فكر مى‏كنيم و بعد كار را انجام مى‏دهيم و بى فكرى كه در روايات ما سفاهت است بعضى اوقات مصيبتهاى بزرگ، بزرگ درست مى‏كند مصيبت فردى مصيبت اجتماعى بعد هم رسيد به آن جمله روانشناسها و آن جمله كوچك‏هاى بزرگ كه معنايش اين است يك امر در نظر ما كوچك است امّا براى كوبيدن شخصيت فردى، شخصيت اجتماعى خيلى بزرگ است و همين طور كه در روايات آمده در قرآن آمده و عقل چيز خوبى است و چنانچه بى عقلى هم چيز بدى است به قول آن آقا چه خوش گفته است به هر دادى چه ندادى به هر كه ندادى چه دادى اگر عالم را به يك كس بدهند سفاهت را بهش مى‏دهند ذره‏اى ارزش ندارد آن سفاهت موجب مى‏شود همان عالم برايش وزر و بال است امّا اگر عالمى را از او بگيرند و به جاى او عقل به آن بدهند اين يك سعادت است و مى‏تواند دنيايش را تأمين كند مى‏تواند به واسطه اين عقل آخرتش را تأمين كند «لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير» [1] اصلاً مثل اينكه در اسلام عقل را به كسى مى‏گويند كه بتواند آخرتش را تأمين كند و اگر نتواند آخرتش را تأمين بكند از نظر قرآن از نظر روايات اين بى عقل است يعنى بى فكر است فكر نكرده آخرتش را فروخته به دنيا كه حسرتش را هم در جهنم مى‏خورد مى‏گويد «لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير» اگر صفت رذيله‏اى بر انسان حكمفرما باشد اگر گناه روى دل انسان را سياه كرده باشد ديگر معمولاً نمى‏تواند فكر بكند البته فكر دينى همان است كه «لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير» و از طرف هم بى فكرى بى عقلى به اندازه‏اى در قرآن كوبيده شده كه مى‏فرمايد «ان شر الدواب عنداللّه‏ الصم البك الذين لايعقلون» [2] پست از هر ميكروبى آن انسان كه عقل دارد ولى عقل را به كار نمى‏اندزد و تفكر ندارد آن آدمى كه بى فكر است نظير آدم كور نظير آدم كر كار مى‏كند اين در قرآن شريف اين قدر يك كسى را بكوبند ظاهرا يا اين آيه از برترها است يا خود برتر از همه گوبندگى‏ها است «ان شر الدواب عنداللّه‏ الصم البكم الذن لايعقلون» بنابراين همه اوّل بايد فكر كنند بعد كار بكنند يعنى عقلشان را به كار بيندازند و همين عقل را به كار انداختن هم موجب مى‏وشد كه عقل تقويت بشود اصلاً تقويت عقل به كار گرفتن عقل است يا هرچه از عقل بيشتر كار بگيريم او تقويت مى‏شود يك قاعده كلى و اين كار گرفتن از عقل يعنى اوّل فكر كردن بعد كار را انجام دادن اين براى همه لازم است واجب است امّا براى ما لازم‏تر است و براى خاطر اينكه معمولاً عسوه هستيم و چون عسوه هستيم بعضى اوقات يك كار بى عقلى يعنى بى فكرى اين براى ما براى جامعه ما براى روحانيت براى شخصيت خيلى ضرر دارد ما در منبر هايمان يك بايد پر محتوا باشد اين عقل است نيم ساعت، سه ربع صحبت كردن امّا محتوى نداشتن خوب معلوم است اين خيلى بد است و ما نمى‏توانيم اگر اين جورى باشيم حكومت بر دل پيدا بكنيم جا باز بكنيم چنانچه اصلاً گفتار ما در خانه با رفيق در اجتماع در مجالس بايد پرمحتوا باشد يعنى راستى حرف ما نه معنا دار باشد فقط مفيد باشد براى دنيا براى آخرت راجع به غير هم ما طلبه‏ها روايت داريم كه پيغمبر اكرم يك كسى را يك جوانى را مُرد شركت كردند در كفن و دفن و غسل او بعد مادرش به عنوان تشكر از پيغمبر اكرم به جوابش گفت ديگر برايت گريه نمى‏كنم براى خاطر اينكه مى‏دانم سعادت‏مند شدى به دست پيغمبر اكرم به خاك رفتى وقتى مادرش رفت پيغمبر اكرم فرمودند چنان فشار قبرى به اين داد كه استخوانهاى سينه‏اش در هم شكسته شد گفتند يا رسول اللّه‏ آدم خوبى بود معلوم هم هست خيلى خوب بوده بله امّا «ما لا يعنى» زياد داشت و اين اثر وضعيش فشار قبر است و اين ما لا يعنى معنايش همين اتس يعنى حرفى مه نه نتيجه دنيا را دارد نه نتيجه آخرت را و ما از اين حرفها زياد داريم مردم كه معمولاً حرفهايشان چنين اسا اگر العياذ باللّه‏ غيبت نباشد، تهمت نباشد، شايعه نباشد، امّا ما لا يعنى است حالا يك اهل علم هم توى مجلس هم سو هم گام يك ساعت صحبت كند و حرفهاى اين نه نتيجه دنيا را داشته باشد نه نتيجه آخرت را ديگر حالا چه برسد العياذ باللّه‏ روى منبر ما در منبر اقلاً مثلاً صد نفر كه پاى منبر ما نشسته باشند حساب دارد ما بايد اين حسابها را بكنيم اين فكرها را بكنيم نيم ساعت كه صحبت بكنيم 5 ساعت وقت جامعه را گرفته‏ايم و اين جواب مى‏خواهد همان طور كه عمر خودمان تضيع بشود جواب مى‏خواهد عمر جامعه هم همين طور است و حق الناس هم هست «العبد لا يزول قد ماه يوم القيامة حتى يسئل عن شبابه فى ما ابلاه عن عمره فى ما الفناء» يعنى يك بازپرسى قبل از حساب و كتاب در روز قيامت از همه هست و در اين بازپرسى سوال مى‏كنند از جوانى در چه مصرف شد از عمر در چه از بين رفت اين را بايد جواب بدهيم حالا اين براى خومان براى ديگران حق النالس است حق الناس اخلاقى است و در روز قيامت بگويند اين نيم ساعت سخنرانى 100 سعادت عمر ديگران را تلف كردى چى تحويل دادى بايد بتواند جواب بدهد بايد بتواند بگويد كه من اخلاق مى‏گفتم من اعتقادات مى‏گفتم من احكام مى‏گفتم كه اگر غير از اين سه چيز بشود مى‏شود ما لا يعنى يا منبر ما يا بايد اخلاق باشد يا بايد اعتقادات باشد يا بايد احكام باشد و اينها فكر دارد بايد تفهيم و تفهم ما خوب باشد مرحوم آقاى فلسفى در حالى كه يك تسلط حساب روى منبر داشته است نقل مى‏كنند از ايشان كه گفته من منبرى كه مى‏خواهم دو ساعت روى آن فكر مى‏كنم بايد ترتيبش را پيدا بكنم بايد چى گفتن را فكر بكنم بى خودى كه آقاى فلسفى كه نمى‏شود تفهيم و تفهم ما حضرت آيت اللّه‏ آقاى مشكينى مى‏گفتند من ممنبرى كه مى‏خواهم بروم علاوه بر مطالعه‏ام نيم ساعت فكر مى‏كنم كه چه جورى بگويم ايشان مدرس فوق العاده‏اى در قم بودنند براى اينكه علاوه بر اينكه بيانش خوب تفهيم و تفهمش هم خوب بود و اينها بايد سرمشق بگيريم بايد تفهيم و تفهممان خوب باشد هفته گذشته مى‏گفتم كه فصاحت وبلاغتمان ما بايد حرف بزنيم يعنى چه يعنى چه تفهيم و تفهممان خوب باشد؟ زشت است براى ما كه تن صدايمان دهاتى باشد از همان تن صدا هنوز باشد ما بايد تفهيم و تفهمان خوب باشد مردم از ما برداشت كنند مردم از ما استفاده كنند و بالاخره ما بايد خوب حرف بزنيم و بايد خوب حرف بزنيم اين حرف خوب زدن فكر مى‏خواهد اين را مى‏گوييم فصاحت و بلاغت حرف خوب زدن فصاحت و بلاغت است و لازم است ما در مجلس داشته باشيم در درس و بحثمان داشته باشيم حرف‏هاى ركيك خوب، ما بايد در زبانمان نباشد تسلط بر اعصاب ما بايد در حرف ما باشد كه معمولاً اينها نيست ما بايد در خانه مراعات اين حرفها را بكنيم در مباحثه مراعات اين حرفها را بكنيم در مجالس مراعات اينها بشود امّا مهمتر از همه در منبرهايمان باشد ما بايد در وقتى كه مى‏خواهيم حرف بزنيم با عقل مردم جور بيايد نگذاريد از اين جمله پيغمبر اكرم كه فرمودند و از زبان همه انبياء مى‏گفتند «نحن معاشر الانبياء نلكم على قدر عقول الناس» يعنى هر كسى را جورى با او حرف مى‏زديم و جورى كه با عقل مردم جور بيايد بعضى اوقات يك روايت صحيح السند ظاهر الدلاله حتى مورد عمل اصحاب امّا بخوهيم در مجلس بگوييم با عقل مردم جور نمى‏آيد خوب نبايد بگوييم ديگر حتما نبايد بگوييم اگر دور به ذهن باشد نبايد گفته شود اين را هم زياد داريم در مصيبت خواندنمان حتى مسأله گفتنمان چه رسد اخلاق گفتنمان بعضى اوقات اين جورى حرف مى‏زنيم كه اصلاً نه حرف را قبول نمى‏كند مابقى حرفهايمان را هم ديگر قبول نمى‏كنند اين صاحب قارات شاهزاده بوده اين كتاب قارات كتاب خوبى است انصافا اين مى‏گويد من رفتم گلستان آنجا شاهزاده‏اى بود شاهى بود نمى‏دانم حاكمى بود مدتى پيش اين بود حسابى هم با هم رفيق بوديم يك دفعه من يك جمله‏اى گفتم به طور كلى شخصيتم از بين رفت و آن يك راست بود مطابق با واقع بود امّا عقل نمى‏پسنديد بعيد بود و اين را من گفتم و اين بود كه گفتم در شهر ما در يك دهى اين زنها مى‏روند آب بياورند از دامن كوه و يك كرمهاى سبزى هست توى بيابان اين كرمها بعضى اوقات مى‏آيند توى راه اين زنها پا مى‏گذارند روى اين كرم و اين كرم كشته مى‏شود آب روى سر اين زن تلخ مى‏شود اين راست هم بوده امّا حالا اين را گفتنش توى مجلس مى‏گفت يك حال اشميزارى براى اين آقا پيدا شد فهميدم كه قبول نكرد و يعنى اين دروغ است دروغ گفتى مى‏گويد فرستادند آنجا طومارى تهيه كردند و چهل نفر شهادت دادند كه اينجا يك چنين چشمه‏اى هست و همچنين زنهايى هستند همچنين كرمهايى هم هست و اين آب تلخ شدن هم هست مى‏گويد طومار را بردم پيش اين آقاى پادشاه اين نگاهى كرد و يك جمله‏اى گفت كه اين جمله الان مورد بحث من است كه آقا من آن وقت كه گفتى تو را راستگو مى‏دانستم نمى‏گفتيم دروغ مى‏گويى نگفتم دروغ مى‏گويى امّا حرفى كه بايد با چهل شاهد اثباتش بكنى چرا بايد بگويى خيلى حرف بالايى است خيلى حرف خوبى است ما اگر بسنجيم قبلاً و حرف نزنيم به اينجاها نمى‏رسد كه طومار احتياج داشته باشيم براى اثبات كردن حرفهايمان اين جمله‏اى كه در ميان ما طلبه‏ها است اين جمله خيلى جمله خوبى است و من الان خلجان ذهنى دارم و خيال مى‏كنم كه روايت باشد «ليس كل ما يعلم يقال» خيلى حرف خوبى است هرچه هست نمى‏شود گفت هرچه هست مى‏دانيم كه نمى‏شود گفت گفت بعضى اوقات بى فكرى به اندازه‏اى است كه روى منبر انتقاد مى‏كند از روحانيت و خودش دارد عمامه‏اش را مى‏كوبد خودش متوجه نيست كه دارد چكار مى‏كند خوب حالا اگر يك انتقادى به اهل علم باشد خوب خودمان بايد با يكديگر حرف بزنيم امّا بخواهيم اين حرف را عمومى بكنيم خوب معلوم است اين اگر حرام نباشد بى عقلى است بعضى اوقات در مجلس رفيق خودمان را به عنوان مباحثه كردن خوب اينها كه در ميامن شما نيست امّا به عنوان حق و حقيقت طرف را خرابش مى‏كنيم حُش مى‏كنيم حالا خيال مى‏كنيم آن خراب شد من آباد شدم مسلم اين طور نيست هر دو خراب شديد اگر فكر باشد قبلاً ديگر در منبر اين جور چيزها پيش نمى‏آيد هر دو خراب شديد اگر فكر باشد قبلاً ديگر مخصوصا در مجالس ما كه نمى‏شود هرچه بلد باشيم به زن خود بگويم بعضى اوقات بعضى از آقايان هرچه دارند زن خود هم مى‏داند و نمى‏شود كه و دوست داشتن زن بايد باشد شكى نيست امّا حرفهاى مربوط به علم چه ربطى به خانم دارد حرفهايى كه ما بايد كتمان بكنيم «استر ذبك و ذهابك و مذهبك» اينها را ما عادل بداند اگر زن ما، ما را عادل نداند ما نقش داريم ديگر بى عقل هستيم بى فكر هستيم زن ما بايد ما را عادل بداند بچه‏هاى ما بايد ما را عادل بدانند بايد ما حتما نماز جماعت بخوانيم يا داخل مسجد يا داخل خانه خودمان و زنمان آرزو داشته باشد به ما اقتدا كند حالا بعضى اوقات آدم مى‏بيند حالا در ميان شما نيست انشاءاللّه‏ مى‏بيند كه در خانه ركاكت زبان دارد آن هم با بچه با زن اين خيلى ضربه مى‏زند همين ركاكت زبان در خانه موجب مى‏شود كه ديگر ابهت اهل علم از خانه برداشته شود ديگر آن ابهتى كه ديگر عمامه داشته ديگر نيست من زياد سراغ دارم يك افرادى كه قبل از ازدواج با يك طلبه، طلبه را خيلى بالا مى‏دانست خيلى امّا آمد در خانه طلبه به اندازه‏اى شد كه نه شوهر را عادل مى‏داند ديگر اهل علم پيش او ارزش ندارد و اين يك دفعه به اينجاها برسد گناهش هم خيلى بزرگ است خيلى يعنى ما پسرمان را منحرف بكنيم با گفتارمان كردارمان دخترمان را بدبين به اهل علم كنيم با گفتارمان با كردارمان و ديگران را در خانه پيش زن و بچه هايمان خراب بكنيم اين گناهش خيلى بزرگ است گناه عمومى است و گناه عمومى اين جواب دادنش در روز قيامت خيلى مشكل است كه ما از اين راهها عزت بخواهيم حتما به بى عزتى مى‏رويم يك روايت از امام حسين (ع) است روايت، روايتى خيلى خوب است يك عرب آمد خدمت آقا گفت كه «اذنى بكلمتين» يك سرمشق مختصرى به من بدهيد و چه سرمشق خوبى آقا دادند آقا فرمودند «من حاول امرا بمعصية اللّه‏ فهو افوت لما يرجوا و اسرع لما يجذر» ديد دوان دوان به ضد مطلوب رفتى حتما اميد تو نااميد مى‏شود «فهوم غفلت ما يرجوا و اسرع بما يحضر» ما بخواهيم عزت پيدا كنيم از خراب كردن ديگران از غيبت پشت سر ديگران ما بخواهيم ابهت اجتماعى پيدا كنيم از راه كگناه خوب مسلم كه نمى‏شود ما بايد اين روايت را بشينيم فكر كنيم قانون مراقبه و محاسبه كه من قبلاً راجع به آن صحبت كردم خيلى قانون خوبى است فقط هم مربوط به گناه و ثواب و سير و سلوك انيست نه مربوط به دنياى ما مربوط به آخرت ما اين قانون مراقبه معنايش است كه راستى بنشينيم اوّل فكر كنيم راجع به گفتار و كردار تصميم گفتار ما كردار ما صد در صد شرعى باشد، صد در صد عقلانى باشد بعد هم مراقب باشيم پس قانون مراقبه هم مى‏گويد براى همين است مراقب زبانمان باشيم مراقب چشم و گوش خود باشيم و تا شب و شب يك حساب جدى از خودمان بگيريم ببينيم چه شد بى فكرى چه قدر بود و حواس پرتى چه قدر بود حرفهاى ما لا يعنى چقدر بود و اينها را معمولاً نداريم و ما اگر بخواهيم عقلمان قوى باشد راهش فقط همين است البته بله اگر صفات رذيله باشد آن صفات رذيله نمى‏گذارد عقلمان كار بكند ممكن است عقل قوى باشد امّا مانع داشته باشد گناه دل را سياه مى‏كند نمى‏تواند فكر دينى بكند و صفت رذيله هم جلوى آن را مى‏گيرد نمى‏گذارد فكر دينى بكند آن حرفى ولى اگر عقل ما قوى بشود مثل مطالعه مى‏ماند همين طور كه مطالعه به ما مثلاً مطالعه در فقه عقل را قوى مى‏كند در فقه و ملكه فقاهت پيدا مى‏كنيم خوب از اثر مطالعه است ديگر اگر عقل اجتماعى هم بخواهيد بايد با فكر و با تجربه و از تجربه استفاده كردن از بى ادب ادب آموختن از بى ادبها به واسطه اينها عقل ما قوى مى‏شود و مى‏توانيم ديگر حسابى عقل ما كاربرد داشته باشد براى خودمان، براى روحانيت، براى اجتماع و اين من خيال مى‏كنم كه دوش به دوش اسلام واجب است همين طور كه ما بايد ملا باشيم در دين بايد عاقل باشيم همين طور كه بايد متقى باشيم بايد عاقل باشيم سنجيده كار كنيم سنجيده در مجالس بگوييم سنجيده حتى در خانمان حرف بزنيم و مهمتر از همه اينها سنجيده روى منبر حرف بزنيم بعضى اوقات مى‏بيند طرز نشستن روى منبر تمام حرفها را از بين مى‏برد ما بايد مؤدب روى منبر بنشينيم بعضى اوقات انسان در رفتن خود روى منبر، نشستنمان، درست نشستن در جلسه طرز نشستن جورى است كه ابهت روحانيت را ابهت شخص خودش ار از بين مى‏برد آدم مى‏بيند و اين نشستن ماها خيلى بايد مراعات بشود در مجالس معمولاً نمى‏شود طرز گفتن، طرز نشستن، طرز ژست ما روى منبر و بعضى اوقات يك جورى كه موجب غيبت هم مى‏شود من نمى‏دانم چه اندازه درست باشد ظاهرا درست است حالا ولو روايت ضعيف السند باز هم تصاحم در عدليه سند مى‏گويد درست است كه پيغمبر اكرم وقتى مى‏خواستند بروند بيرون خودشان را جمع و جور مى‏كردند خودشان را جفت و جور مى‏كردند آينه كه نبود تو آب نگاه مى‏كردند و عايشه سر به سر پيغمبر مى‏گذاشت هميشه حالا همين جا مى‏گفت يا رسول اللّه‏ مگر زينت براى مرد هم هست بله مى‏خواهم آلت غيبت مردم واقع نشوم بايد عمامه‏ام درست باشد ريشم درست باشد شسته رفته اين جور بروم ژوليده و گوليده اينها كه مربوط به طلبه‏ها نيست طلبه بخواهد يقه آن كثيف باشد خوب اگر اين حرام نباشد اين از كوچكهاى بزرگ است خوب مى‏دانيد همه لباس سفيد را مستحب مى‏دانندداين معنايش همين است كه لباس مشكى باشد كثيف مى‏شود كثافتش معلوم نيست خوب آن مى‏خواهد لباسش سفيد باشد كثافتش معلوم باشد زود زود بشويد آن نمى‏گويد كه قيمتش عالى باشد امّا مى‏گويد كه نظيف باشد جورى كه به تو نگاه مى‏كنند حظ كنند امّا يقه، قبا كثيف باشد نمى‏دانم سر ژوليده باشد طرز راه رفتن بيچاره‏ها و پژمرده‏ها باشد همه اينها درست نيست «ايّاك الكسل و الفشل فانهما يمنعانك من خير الدنيا و الاخره» اين چه به ما مى‏گويد در خانه بى نشاطى حالا غم و غصه داشتن امّا حالا اين نشاط انسان است انسان را ژوليده كند گوليده كند برود روى منبر بنشيند با يك حالى اينها همه از نظر اسلام درست نيست همه اينها را ما بايد مراعات بكنيم عرض كردم اين بحث من خيال مى‏كنم اين بحث كوچكهاى بزرگ اين بحث دو هفته از آن بحث قبلى خيلى مهمتر است براى اينكه شخصيت ما خيلى مهم است براى رونق دادن به شخصيت ما براى آباد كردن شخصيت ما خيلى مهم است خيلى البته افراط گرى غلط است، تفريط گرى غلط است اين حد توسط در لباس پوشيدن ما در نشاط ما در گفتار ما در كردار ما اين ركاكت در منبر انسان بايد خيل مواظب باشد عصبانى مى‏شود يك دفعه ركاكت پيدا نكند براى اينكه منبر او بگيرد يك شوخى هايى مى‏كنند كه همه از اين منذجر مى‏شوند همه با او مى‏گويند كه ولو مى‏خندند پاى منبرش امّا همان هم مى‏گويد چرا اين طورى كردى چرا گفتى و مراعات اينها هم مشكل است هم نه خيال كنيد آسان باشد همين طور كه ملا شدن مشكل است ملا شدن در عقل و تجربه و اوّل فكر كردن و بعد كار كردن اين هم مشكل است و بايد مراعات بكنيم همه ما بايد از نظر لباس و حسب ظاهر عالى باشد و الا اينكه قيمتش خيلى اهميت نداشته باشد از نظر نظافت عالى باشد از نظر ژوليده و گوليده خوب اين مستحب است پيغمبر اكرم رسمشان بوده روز جمعه ناخن مى‏گرفتند روز جمعه اصلاح مى‏كردند رسم بوده رسم ائمه طاهرين هم بوده و اصلاح مى‏كردند و حمام مى‏رفتند و غسل مى‏كردند و عطر مى‏زدند ودرست و منظو بيرون مى‏آمدند اين در آخر اين جمله را به شما بگويم و تمام بكنم «اللّه‏ اللّه فى نظم اموركم» چقدر عالى است ما بايد سر دقيقه كارمان را انجام بدهيم سر دقيقه كارمان منظم و مرتب ما اهل علم خوب وعده كنيم حالا يك ربع هم طورى نيست اينها حرام است اينها به عنوان ثانوى گناهش خيلى بزرگ است و اين «اللّه‏ اللّه‏ فى نظم اموركم» كه اميرالمؤمنين دو مرتبه قسم مى‏دهند شما را به خدا شما را به خدا منظم باشيد در وقتتان منظم باشيد اين كسانى كه به جايى رسيده‏اند از وقتشان استفاده مى‏كردند حتى اين طاقديس يك كتاب شعر خوبى است از مرحوم محقق نراقى صاحب معراج السعاده و اين طاقديس نظير از نظر شعرى نمى‏دانم ديديد يا نه از نظر مثنوى اصلاً براى اينكه مثنوى خرابش بكند طاقديس را نوشته نظير همان شعر از اوّل تا آخر نظير مثنوى مى‏بينيد ايشان مى‏فرمودند من وقت فراغت در مستراح را گذاشته بودم براى شعر گفتن و اين طاقديس را آنجا گفتم نه اينها را نگذريد اينها هست يكى از علماى اصفهان به من مى‏گفت كه من نهار مى‏خوردم مى‏رفتم مى‏خوابيدم بين خواب و بيدارى از آن وقت كه مى‏خوابيدم تا خوابم ببرد تصميم گرفتم كه ابن الحديد شرح نهج البلاغه را مطالعه بكنم و بيست جلد كتاب را اين جورى مطالعه كردم اين هفت هشت دقيقه بين خواب خواب و بيدارى تا خوابم ببرد مى‏رفتم جلو و راستى مى‏شود انصافا اين جورى است كه همين زره زره جمع شود وانگهى دريا شود و ما بى عقلى مى‏كنيم يعنى بى فكرى مى‏كنيم عمرمان را همين جورى تلف مى‏كنيم بسيارى از مردم عمرشان را تلف مى‏كنند امّا ما اهل علم كه نبايد عمرمان را تلف بكنيم ما بايد از تمام عمر استفاده بكنيم خواب چقدر بايد معلوم باشد چقدر استراحت چقدر بايد معلوم باشد چقدر نهار و شام و صبحانه چقدر بايد معلوم بشود بايد وقت داشته باشد مطالعه چند ساعت حقش اين است كه 24 ساعت باشد بايد معلوم باشد نمى‏دانم رفت و آمد چقدر بايد معلوم باشد تا اينكه از عمرمان بتوانيم استفاده بكنيم اينها عقل مى‏خواهد فكر مى‏خواهد و اين فكر را اين عقل را همه ما بايد داشته باشيم هم در كارهاى فردى، هم در كارهاى خانوادگى، هم در كارهاى اجتماعى امّا مهمتر از همه مسجد و منبرمان تقاضا دارم روى اين مسجد و منبر خيلى اهميت بدهيد خيلى و بى فكرى است كه بعضى اوقات به جاى برترى مى‏رساند من خيلى مثال دارم امّا نمى‏خواهم مثالهاى آن را بزنم كه بعضى اوقات چه كارى به حسب خودش جزئى امّا چه مفاسدى عجيبى بر او بار شد و اينها را بايد مراعات بكنيم. خدايا اين فكر چيز خوبى است عقل چيز خوبى است تو بايد توفيق بدهى تو بايد عنايت بكنى خدايا به حق عقل كل قسمت مى‏ديهم تفكر در همه امور به همه ما عنايت بفرما.

و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.

 

 

 

[1]- سوره ملك، آيه 10.

 


[2]- سوره انفال، آيه 22.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group