شماره درس: 152
تاريخ درس: ۱۳۷۹/۸/۱۸
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
هفته گذشته راجع به عقل صحبت كردم و گفتم ما اهل علم بايد كارهايمان عاقلانه باشد اول فكر مىكنيم و بعد كار را انجام مىدهيم و بى فكرى كه در روايات ما سفاهت است بعضى اوقات مصيبتهاى بزرگ، بزرگ درست مىكند مصيبت فردى مصيبت اجتماعى بعد هم رسيد به آن جمله روانشناسها و آن جمله كوچكهاى بزرگ كه معنايش اين است يك امر در نظر ما كوچك است امّا براى كوبيدن شخصيت فردى، شخصيت اجتماعى خيلى بزرگ است و همين طور كه در روايات آمده در قرآن آمده و عقل چيز خوبى است و چنانچه بى عقلى هم چيز بدى است به قول آن آقا چه خوش گفته است به هر دادى چه ندادى به هر كه ندادى چه دادى اگر عالم را به يك كس بدهند سفاهت را بهش مىدهند ذرهاى ارزش ندارد آن سفاهت موجب مىشود همان عالم برايش وزر و بال است امّا اگر عالمى را از او بگيرند و به جاى او عقل به آن بدهند اين يك سعادت است و مىتواند دنيايش را تأمين كند مىتواند به واسطه اين عقل آخرتش را تأمين كند «لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير» [1] اصلاً مثل اينكه در اسلام عقل را به كسى مىگويند كه بتواند آخرتش را تأمين كند و اگر نتواند آخرتش را تأمين بكند از نظر قرآن از نظر روايات اين بى عقل است يعنى بى فكر است فكر نكرده آخرتش را فروخته به دنيا كه حسرتش را هم در جهنم مىخورد مىگويد «لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير» اگر صفت رذيلهاى بر انسان حكمفرما باشد اگر گناه روى دل انسان را سياه كرده باشد ديگر معمولاً نمىتواند فكر بكند البته فكر دينى همان است كه «لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير» و از طرف هم بى فكرى بى عقلى به اندازهاى در قرآن كوبيده شده كه مىفرمايد «ان شر الدواب عنداللّه الصم البك الذين لايعقلون» [2] پست از هر ميكروبى آن انسان كه عقل دارد ولى عقل را به كار نمىاندزد و تفكر ندارد آن آدمى كه بى فكر است نظير آدم كور نظير آدم كر كار مىكند اين در قرآن شريف اين قدر يك كسى را بكوبند ظاهرا يا اين آيه از برترها است يا خود برتر از همه گوبندگىها است «ان شر الدواب عنداللّه الصم البكم الذن لايعقلون» بنابراين همه اوّل بايد فكر كنند بعد كار بكنند يعنى عقلشان را به كار بيندازند و همين عقل را به كار انداختن هم موجب مىوشد كه عقل تقويت بشود اصلاً تقويت عقل به كار گرفتن عقل است يا هرچه از عقل بيشتر كار بگيريم او تقويت مىشود يك قاعده كلى و اين كار گرفتن از عقل يعنى اوّل فكر كردن بعد كار را انجام دادن اين براى همه لازم است واجب است امّا براى ما لازمتر است و براى خاطر اينكه معمولاً عسوه هستيم و چون عسوه هستيم بعضى اوقات يك كار بى عقلى يعنى بى فكرى اين براى ما براى جامعه ما براى روحانيت براى شخصيت خيلى ضرر دارد ما در منبر هايمان يك بايد پر محتوا باشد اين عقل است نيم ساعت، سه ربع صحبت كردن امّا محتوى نداشتن خوب معلوم است اين خيلى بد است و ما نمىتوانيم اگر اين جورى باشيم حكومت بر دل پيدا بكنيم جا باز بكنيم چنانچه اصلاً گفتار ما در خانه با رفيق در اجتماع در مجالس بايد پرمحتوا باشد يعنى راستى حرف ما نه معنا دار باشد فقط مفيد باشد براى دنيا براى آخرت راجع به غير هم ما طلبهها روايت داريم كه پيغمبر اكرم يك كسى را يك جوانى را مُرد شركت كردند در كفن و دفن و غسل او بعد مادرش به عنوان تشكر از پيغمبر اكرم به جوابش گفت ديگر برايت گريه نمىكنم براى خاطر اينكه مىدانم سعادتمند شدى به دست پيغمبر اكرم به خاك رفتى وقتى مادرش رفت پيغمبر اكرم فرمودند چنان فشار قبرى به اين داد كه استخوانهاى سينهاش در هم شكسته شد گفتند يا رسول اللّه آدم خوبى بود معلوم هم هست خيلى خوب بوده بله امّا «ما لا يعنى» زياد داشت و اين اثر وضعيش فشار قبر است و اين ما لا يعنى معنايش همين اتس يعنى حرفى مه نه نتيجه دنيا را دارد نه نتيجه آخرت را و ما از اين حرفها زياد داريم مردم كه معمولاً حرفهايشان چنين اسا اگر العياذ باللّه غيبت نباشد، تهمت نباشد، شايعه نباشد، امّا ما لا يعنى است حالا يك اهل علم هم توى مجلس هم سو هم گام يك ساعت صحبت كند و حرفهاى اين نه نتيجه دنيا را داشته باشد نه نتيجه آخرت را ديگر حالا چه برسد العياذ باللّه روى منبر ما در منبر اقلاً مثلاً صد نفر كه پاى منبر ما نشسته باشند حساب دارد ما بايد اين حسابها را بكنيم اين فكرها را بكنيم نيم ساعت كه صحبت بكنيم 5 ساعت وقت جامعه را گرفتهايم و اين جواب مىخواهد همان طور كه عمر خودمان تضيع بشود جواب مىخواهد عمر جامعه هم همين طور است و حق الناس هم هست «العبد لا يزول قد ماه يوم القيامة حتى يسئل عن شبابه فى ما ابلاه عن عمره فى ما الفناء» يعنى يك بازپرسى قبل از حساب و كتاب در روز قيامت از همه هست و در اين بازپرسى سوال مىكنند از جوانى در چه مصرف شد از عمر در چه از بين رفت اين را بايد جواب بدهيم حالا اين براى خومان براى ديگران حق النالس است حق الناس اخلاقى است و در روز قيامت بگويند اين نيم ساعت سخنرانى 100 سعادت عمر ديگران را تلف كردى چى تحويل دادى بايد بتواند جواب بدهد بايد بتواند بگويد كه من اخلاق مىگفتم من اعتقادات مىگفتم من احكام مىگفتم كه اگر غير از اين سه چيز بشود مىشود ما لا يعنى يا منبر ما يا بايد اخلاق باشد يا بايد اعتقادات باشد يا بايد احكام باشد و اينها فكر دارد بايد تفهيم و تفهم ما خوب باشد مرحوم آقاى فلسفى در حالى كه يك تسلط حساب روى منبر داشته است نقل مىكنند از ايشان كه گفته من منبرى كه مىخواهم دو ساعت روى آن فكر مىكنم بايد ترتيبش را پيدا بكنم بايد چى گفتن را فكر بكنم بى خودى كه آقاى فلسفى كه نمىشود تفهيم و تفهم ما حضرت آيت اللّه آقاى مشكينى مىگفتند من ممنبرى كه مىخواهم بروم علاوه بر مطالعهام نيم ساعت فكر مىكنم كه چه جورى بگويم ايشان مدرس فوق العادهاى در قم بودنند براى اينكه علاوه بر اينكه بيانش خوب تفهيم و تفهمش هم خوب بود و اينها بايد سرمشق بگيريم بايد تفهيم و تفهممان خوب باشد هفته گذشته مىگفتم كه فصاحت وبلاغتمان ما بايد حرف بزنيم يعنى چه يعنى چه تفهيم و تفهممان خوب باشد؟ زشت است براى ما كه تن صدايمان دهاتى باشد از همان تن صدا هنوز باشد ما بايد تفهيم و تفهمان خوب باشد مردم از ما برداشت كنند مردم از ما استفاده كنند و بالاخره ما بايد خوب حرف بزنيم و بايد خوب حرف بزنيم اين حرف خوب زدن فكر مىخواهد اين را مىگوييم فصاحت و بلاغت حرف خوب زدن فصاحت و بلاغت است و لازم است ما در مجلس داشته باشيم در درس و بحثمان داشته باشيم حرفهاى ركيك خوب، ما بايد در زبانمان نباشد تسلط بر اعصاب ما بايد در حرف ما باشد كه معمولاً اينها نيست ما بايد در خانه مراعات اين حرفها را بكنيم در مباحثه مراعات اين حرفها را بكنيم در مجالس مراعات اينها بشود امّا مهمتر از همه در منبرهايمان باشد ما بايد در وقتى كه مىخواهيم حرف بزنيم با عقل مردم جور بيايد نگذاريد از اين جمله پيغمبر اكرم كه فرمودند و از زبان همه انبياء مىگفتند «نحن معاشر الانبياء نلكم على قدر عقول الناس» يعنى هر كسى را جورى با او حرف مىزديم و جورى كه با عقل مردم جور بيايد بعضى اوقات يك روايت صحيح السند ظاهر الدلاله حتى مورد عمل اصحاب امّا بخوهيم در مجلس بگوييم با عقل مردم جور نمىآيد خوب نبايد بگوييم ديگر حتما نبايد بگوييم اگر دور به ذهن باشد نبايد گفته شود اين را هم زياد داريم در مصيبت خواندنمان حتى مسأله گفتنمان چه رسد اخلاق گفتنمان بعضى اوقات اين جورى حرف مىزنيم كه اصلاً نه حرف را قبول نمىكند مابقى حرفهايمان را هم ديگر قبول نمىكنند اين صاحب قارات شاهزاده بوده اين كتاب قارات كتاب خوبى است انصافا اين مىگويد من رفتم گلستان آنجا شاهزادهاى بود شاهى بود نمىدانم حاكمى بود مدتى پيش اين بود حسابى هم با هم رفيق بوديم يك دفعه من يك جملهاى گفتم به طور كلى شخصيتم از بين رفت و آن يك راست بود مطابق با واقع بود امّا عقل نمىپسنديد بعيد بود و اين را من گفتم و اين بود كه گفتم در شهر ما در يك دهى اين زنها مىروند آب بياورند از دامن كوه و يك كرمهاى سبزى هست توى بيابان اين كرمها بعضى اوقات مىآيند توى راه اين زنها پا مىگذارند روى اين كرم و اين كرم كشته مىشود آب روى سر اين زن تلخ مىشود اين راست هم بوده امّا حالا اين را گفتنش توى مجلس مىگفت يك حال اشميزارى براى اين آقا پيدا شد فهميدم كه قبول نكرد و يعنى اين دروغ است دروغ گفتى مىگويد فرستادند آنجا طومارى تهيه كردند و چهل نفر شهادت دادند كه اينجا يك چنين چشمهاى هست و همچنين زنهايى هستند همچنين كرمهايى هم هست و اين آب تلخ شدن هم هست مىگويد طومار را بردم پيش اين آقاى پادشاه اين نگاهى كرد و يك جملهاى گفت كه اين جمله الان مورد بحث من است كه آقا من آن وقت كه گفتى تو را راستگو مىدانستم نمىگفتيم دروغ مىگويى نگفتم دروغ مىگويى امّا حرفى كه بايد با چهل شاهد اثباتش بكنى چرا بايد بگويى خيلى حرف بالايى است خيلى حرف خوبى است ما اگر بسنجيم قبلاً و حرف نزنيم به اينجاها نمىرسد كه طومار احتياج داشته باشيم براى اثبات كردن حرفهايمان اين جملهاى كه در ميان ما طلبهها است اين جمله خيلى جمله خوبى است و من الان خلجان ذهنى دارم و خيال مىكنم كه روايت باشد «ليس كل ما يعلم يقال» خيلى حرف خوبى است هرچه هست نمىشود گفت هرچه هست مىدانيم كه نمىشود گفت گفت بعضى اوقات بى فكرى به اندازهاى است كه روى منبر انتقاد مىكند از روحانيت و خودش دارد عمامهاش را مىكوبد خودش متوجه نيست كه دارد چكار مىكند خوب حالا اگر يك انتقادى به اهل علم باشد خوب خودمان بايد با يكديگر حرف بزنيم امّا بخواهيم اين حرف را عمومى بكنيم خوب معلوم است اين اگر حرام نباشد بى عقلى است بعضى اوقات در مجلس رفيق خودمان را به عنوان مباحثه كردن خوب اينها كه در ميامن شما نيست امّا به عنوان حق و حقيقت طرف را خرابش مىكنيم حُش مىكنيم حالا خيال مىكنيم آن خراب شد من آباد شدم مسلم اين طور نيست هر دو خراب شديد اگر فكر باشد قبلاً ديگر در منبر اين جور چيزها پيش نمىآيد هر دو خراب شديد اگر فكر باشد قبلاً ديگر مخصوصا در مجالس ما كه نمىشود هرچه بلد باشيم به زن خود بگويم بعضى اوقات بعضى از آقايان هرچه دارند زن خود هم مىداند و نمىشود كه و دوست داشتن زن بايد باشد شكى نيست امّا حرفهاى مربوط به علم چه ربطى به خانم دارد حرفهايى كه ما بايد كتمان بكنيم «استر ذبك و ذهابك و مذهبك» اينها را ما عادل بداند اگر زن ما، ما را عادل نداند ما نقش داريم ديگر بى عقل هستيم بى فكر هستيم زن ما بايد ما را عادل بداند بچههاى ما بايد ما را عادل بدانند بايد ما حتما نماز جماعت بخوانيم يا داخل مسجد يا داخل خانه خودمان و زنمان آرزو داشته باشد به ما اقتدا كند حالا بعضى اوقات آدم مىبيند حالا در ميان شما نيست انشاءاللّه مىبيند كه در خانه ركاكت زبان دارد آن هم با بچه با زن اين خيلى ضربه مىزند همين ركاكت زبان در خانه موجب مىشود كه ديگر ابهت اهل علم از خانه برداشته شود ديگر آن ابهتى كه ديگر عمامه داشته ديگر نيست من زياد سراغ دارم يك افرادى كه قبل از ازدواج با يك طلبه، طلبه را خيلى بالا مىدانست خيلى امّا آمد در خانه طلبه به اندازهاى شد كه نه شوهر را عادل مىداند ديگر اهل علم پيش او ارزش ندارد و اين يك دفعه به اينجاها برسد گناهش هم خيلى بزرگ است خيلى يعنى ما پسرمان را منحرف بكنيم با گفتارمان كردارمان دخترمان را بدبين به اهل علم كنيم با گفتارمان با كردارمان و ديگران را در خانه پيش زن و بچه هايمان خراب بكنيم اين گناهش خيلى بزرگ است گناه عمومى است و گناه عمومى اين جواب دادنش در روز قيامت خيلى مشكل است كه ما از اين راهها عزت بخواهيم حتما به بى عزتى مىرويم يك روايت از امام حسين (ع) است روايت، روايتى خيلى خوب است يك عرب آمد خدمت آقا گفت كه «اذنى بكلمتين» يك سرمشق مختصرى به من بدهيد و چه سرمشق خوبى آقا دادند آقا فرمودند «من حاول امرا بمعصية اللّه فهو افوت لما يرجوا و اسرع لما يجذر» ديد دوان دوان به ضد مطلوب رفتى حتما اميد تو نااميد مىشود «فهوم غفلت ما يرجوا و اسرع بما يحضر» ما بخواهيم عزت پيدا كنيم از خراب كردن ديگران از غيبت پشت سر ديگران ما بخواهيم ابهت اجتماعى پيدا كنيم از راه كگناه خوب مسلم كه نمىشود ما بايد اين روايت را بشينيم فكر كنيم قانون مراقبه و محاسبه كه من قبلاً راجع به آن صحبت كردم خيلى قانون خوبى است فقط هم مربوط به گناه و ثواب و سير و سلوك انيست نه مربوط به دنياى ما مربوط به آخرت ما اين قانون مراقبه معنايش است كه راستى بنشينيم اوّل فكر كنيم راجع به گفتار و كردار تصميم گفتار ما كردار ما صد در صد شرعى باشد، صد در صد عقلانى باشد بعد هم مراقب باشيم پس قانون مراقبه هم مىگويد براى همين است مراقب زبانمان باشيم مراقب چشم و گوش خود باشيم و تا شب و شب يك حساب جدى از خودمان بگيريم ببينيم چه شد بى فكرى چه قدر بود و حواس پرتى چه قدر بود حرفهاى ما لا يعنى چقدر بود و اينها را معمولاً نداريم و ما اگر بخواهيم عقلمان قوى باشد راهش فقط همين است البته بله اگر صفات رذيله باشد آن صفات رذيله نمىگذارد عقلمان كار بكند ممكن است عقل قوى باشد امّا مانع داشته باشد گناه دل را سياه مىكند نمىتواند فكر دينى بكند و صفت رذيله هم جلوى آن را مىگيرد نمىگذارد فكر دينى بكند آن حرفى ولى اگر عقل ما قوى بشود مثل مطالعه مىماند همين طور كه مطالعه به ما مثلاً مطالعه در فقه عقل را قوى مىكند در فقه و ملكه فقاهت پيدا مىكنيم خوب از اثر مطالعه است ديگر اگر عقل اجتماعى هم بخواهيد بايد با فكر و با تجربه و از تجربه استفاده كردن از بى ادب ادب آموختن از بى ادبها به واسطه اينها عقل ما قوى مىشود و مىتوانيم ديگر حسابى عقل ما كاربرد داشته باشد براى خودمان، براى روحانيت، براى اجتماع و اين من خيال مىكنم كه دوش به دوش اسلام واجب است همين طور كه ما بايد ملا باشيم در دين بايد عاقل باشيم همين طور كه بايد متقى باشيم بايد عاقل باشيم سنجيده كار كنيم سنجيده در مجالس بگوييم سنجيده حتى در خانمان حرف بزنيم و مهمتر از همه اينها سنجيده روى منبر حرف بزنيم بعضى اوقات مىبيند طرز نشستن روى منبر تمام حرفها را از بين مىبرد ما بايد مؤدب روى منبر بنشينيم بعضى اوقات انسان در رفتن خود روى منبر، نشستنمان، درست نشستن در جلسه طرز نشستن جورى است كه ابهت روحانيت را ابهت شخص خودش ار از بين مىبرد آدم مىبيند و اين نشستن ماها خيلى بايد مراعات بشود در مجالس معمولاً نمىشود طرز گفتن، طرز نشستن، طرز ژست ما روى منبر و بعضى اوقات يك جورى كه موجب غيبت هم مىشود من نمىدانم چه اندازه درست باشد ظاهرا درست است حالا ولو روايت ضعيف السند باز هم تصاحم در عدليه سند مىگويد درست است كه پيغمبر اكرم وقتى مىخواستند بروند بيرون خودشان را جمع و جور مىكردند خودشان را جفت و جور مىكردند آينه كه نبود تو آب نگاه مىكردند و عايشه سر به سر پيغمبر مىگذاشت هميشه حالا همين جا مىگفت يا رسول اللّه مگر زينت براى مرد هم هست بله مىخواهم آلت غيبت مردم واقع نشوم بايد عمامهام درست باشد ريشم درست باشد شسته رفته اين جور بروم ژوليده و گوليده اينها كه مربوط به طلبهها نيست طلبه بخواهد يقه آن كثيف باشد خوب اگر اين حرام نباشد اين از كوچكهاى بزرگ است خوب مىدانيد همه لباس سفيد را مستحب مىدانندداين معنايش همين است كه لباس مشكى باشد كثيف مىشود كثافتش معلوم نيست خوب آن مىخواهد لباسش سفيد باشد كثافتش معلوم باشد زود زود بشويد آن نمىگويد كه قيمتش عالى باشد امّا مىگويد كه نظيف باشد جورى كه به تو نگاه مىكنند حظ كنند امّا يقه، قبا كثيف باشد نمىدانم سر ژوليده باشد طرز راه رفتن بيچارهها و پژمردهها باشد همه اينها درست نيست «ايّاك الكسل و الفشل فانهما يمنعانك من خير الدنيا و الاخره» اين چه به ما مىگويد در خانه بى نشاطى حالا غم و غصه داشتن امّا حالا اين نشاط انسان است انسان را ژوليده كند گوليده كند برود روى منبر بنشيند با يك حالى اينها همه از نظر اسلام درست نيست همه اينها را ما بايد مراعات بكنيم عرض كردم اين بحث من خيال مىكنم اين بحث كوچكهاى بزرگ اين بحث دو هفته از آن بحث قبلى خيلى مهمتر است براى اينكه شخصيت ما خيلى مهم است براى رونق دادن به شخصيت ما براى آباد كردن شخصيت ما خيلى مهم است خيلى البته افراط گرى غلط است، تفريط گرى غلط است اين حد توسط در لباس پوشيدن ما در نشاط ما در گفتار ما در كردار ما اين ركاكت در منبر انسان بايد خيل مواظب باشد عصبانى مىشود يك دفعه ركاكت پيدا نكند براى اينكه منبر او بگيرد يك شوخى هايى مىكنند كه همه از اين منذجر مىشوند همه با او مىگويند كه ولو مىخندند پاى منبرش امّا همان هم مىگويد چرا اين طورى كردى چرا گفتى و مراعات اينها هم مشكل است هم نه خيال كنيد آسان باشد همين طور كه ملا شدن مشكل است ملا شدن در عقل و تجربه و اوّل فكر كردن و بعد كار كردن اين هم مشكل است و بايد مراعات بكنيم همه ما بايد از نظر لباس و حسب ظاهر عالى باشد و الا اينكه قيمتش خيلى اهميت نداشته باشد از نظر نظافت عالى باشد از نظر ژوليده و گوليده خوب اين مستحب است پيغمبر اكرم رسمشان بوده روز جمعه ناخن مىگرفتند روز جمعه اصلاح مىكردند رسم بوده رسم ائمه طاهرين هم بوده و اصلاح مىكردند و حمام مىرفتند و غسل مىكردند و عطر مىزدند ودرست و منظو بيرون مىآمدند اين در آخر اين جمله را به شما بگويم و تمام بكنم «اللّه اللّه فى نظم اموركم» چقدر عالى است ما بايد سر دقيقه كارمان را انجام بدهيم سر دقيقه كارمان منظم و مرتب ما اهل علم خوب وعده كنيم حالا يك ربع هم طورى نيست اينها حرام است اينها به عنوان ثانوى گناهش خيلى بزرگ است و اين «اللّه اللّه فى نظم اموركم» كه اميرالمؤمنين دو مرتبه قسم مىدهند شما را به خدا شما را به خدا منظم باشيد در وقتتان منظم باشيد اين كسانى كه به جايى رسيدهاند از وقتشان استفاده مىكردند حتى اين طاقديس يك كتاب شعر خوبى است از مرحوم محقق نراقى صاحب معراج السعاده و اين طاقديس نظير از نظر شعرى نمىدانم ديديد يا نه از نظر مثنوى اصلاً براى اينكه مثنوى خرابش بكند طاقديس را نوشته نظير همان شعر از اوّل تا آخر نظير مثنوى مىبينيد ايشان مىفرمودند من وقت فراغت در مستراح را گذاشته بودم براى شعر گفتن و اين طاقديس را آنجا گفتم نه اينها را نگذريد اينها هست يكى از علماى اصفهان به من مىگفت كه من نهار مىخوردم مىرفتم مىخوابيدم بين خواب و بيدارى از آن وقت كه مىخوابيدم تا خوابم ببرد تصميم گرفتم كه ابن الحديد شرح نهج البلاغه را مطالعه بكنم و بيست جلد كتاب را اين جورى مطالعه كردم اين هفت هشت دقيقه بين خواب خواب و بيدارى تا خوابم ببرد مىرفتم جلو و راستى مىشود انصافا اين جورى است كه همين زره زره جمع شود وانگهى دريا شود و ما بى عقلى مىكنيم يعنى بى فكرى مىكنيم عمرمان را همين جورى تلف مىكنيم بسيارى از مردم عمرشان را تلف مىكنند امّا ما اهل علم كه نبايد عمرمان را تلف بكنيم ما بايد از تمام عمر استفاده بكنيم خواب چقدر بايد معلوم باشد چقدر استراحت چقدر بايد معلوم باشد چقدر نهار و شام و صبحانه چقدر بايد معلوم بشود بايد وقت داشته باشد مطالعه چند ساعت حقش اين است كه 24 ساعت باشد بايد معلوم باشد نمىدانم رفت و آمد چقدر بايد معلوم باشد تا اينكه از عمرمان بتوانيم استفاده بكنيم اينها عقل مىخواهد فكر مىخواهد و اين فكر را اين عقل را همه ما بايد داشته باشيم هم در كارهاى فردى، هم در كارهاى خانوادگى، هم در كارهاى اجتماعى امّا مهمتر از همه مسجد و منبرمان تقاضا دارم روى اين مسجد و منبر خيلى اهميت بدهيد خيلى و بى فكرى است كه بعضى اوقات به جاى برترى مىرساند من خيلى مثال دارم امّا نمىخواهم مثالهاى آن را بزنم كه بعضى اوقات چه كارى به حسب خودش جزئى امّا چه مفاسدى عجيبى بر او بار شد و اينها را بايد مراعات بكنيم. خدايا اين فكر چيز خوبى است عقل چيز خوبى است تو بايد توفيق بدهى تو بايد عنايت بكنى خدايا به حق عقل كل قسمت مىديهم تفكر در همه امور به همه ما عنايت بفرما.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.
[1]- سوره ملك، آيه 10.
[2]- سوره انفال، آيه 22.