شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس: اخلاق

شماره درس: 10

تاريخ درس: ۱۳۷۵/۱/۲۹

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسّرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث چهارشنبه ما درباره كلمه خلوص، كلمه اخلاص بود. اين كلمه‏اى كه همه عبادات متوقف بر آن است. اين كلمه‏اى كه هر قربى متوقف بر آن است. اين كلمه‏اى كه اگر به چيزى بخورد آنرا بسيار پر ارزش مى‏كند. اين كلمه‏اى كه اگر به چيزى نخورد ـ ولو به حسب ظاهر پر ارزش باشد ـ آنرا خيلى كم ارزش مى‏كند و اين كلمه‏اى كه به درد ما طلبه‏ها خيلى مى‏خورد و اگر در زندگى ما طلبه‏ها نباشد قطعا علممان، عمرمان، زندگى‏مان بى‏بركت مى‏شود و درباره مراتب اين كلمه خلوص بوديم. در اين باره عرض كردم اينكه گاهى عبادتاصلاً اين رنگ را ندارد كه برمى‏گردد به ريا و كفر و باطل بودن عمل. كه الآن بحث ما نيست در ميان شما عزيزان هم كسى پيدا نمى‏شود كه عملش العياذباللّه‏ رنگ ريا داشته باشد. حرفى كه بود در مراتب خلوص به اعتبار داعى بر داعى بود. يعنى گاهى انسان عمل را بجا مى‏آورد براى تقرب هم بجا مى‏آورد. نماز مى‏خواند قربة الى اللّه‏. امّا داعى بر اين عمل قربى، داعى بر اين عملى كه خلوص هم دارد گاهى دنياست. نظير كسى كه نماز استيجارى مى‏خواند. در نماز استيجارى پول مى‏گيرد براى اينكه قربة الى اللّه‏ نماز بخواند. اگر پول ندهند اين اجير نمى‏شود و نماز نمى‏خواند. اين پول است كه محرّك است و از نظر فقهى شما عزيزان اسمش را مى‏گذاريد داعى بر داعى محرّك پول است، محرك دنياست امّا محرك براى چه؟ براى يك امر عبادى. چنانچه يك كسى پول مى‏گيرد تا براى كسى بيل بزند و كار بكند. اين هم داعى بر داعى است. امّا اينجا قصد قربت نمى‏خواهد ولى در مثل نماز استيجارى بايد قصد قربت وجود داشته باشد. پول مى‏گيرد نماز مى‏خواند قربة الى اللّه‏ و مى‏گفتيم پست‏ترين عبادت پيش بزرگان همين عبادت است. كه انسان براى دنيايش عبادت كند براى دنيايش تحصيل علم كند. براى آباد شدن دنيايش درس بخواند مجتهد شود. ولى بالاخره اصل عملش درست است باطل نيست. آن عملى باطل است كه قصد قربت نداشته باشد. لاتبطلوا صدقاتكم بالمنّ و الأذى كاالذى ينفق ماله رئآء الناس و لايؤمن باللّه‏ و اليوم الآخر... (البقره ـ ايه 264)

مربوط به آن عملى است كه خود عمل جزأش ريا باشد نه خلوص، يعنى قربة الى اللّه‏ آورده نشود. امّا فرض ما در اين بحث اين است كه عبادت قربة الى اللّه‏ صورت گرفته است روى ممبر نشسته و مى‏گويد براى خاطر خدا. ديگر آن وقت فقط تبليغ است. امّا رفتن به آن شهر يا ده و رفتن در آن جلسه؛ محركش پول و دنيا و رياست و... است. اين را مى‏گويند «داعى بر داعى» و در اين مورد مرتبه اوّل خلوص را دارد ولى خيلى پست است. پست‏ترين عبادات آن عبادتى است كه محرك آن دنيا باشد.

قسم دوّم و سوّم كه هفته گذشته درباره‏اش صحبت كردم اينكه نماز را بخواند براى اينكه بهشت برود. نماز را بخواند تا جهنم نرود. كه نود و نه درصد مردم چنين هستند. پروردگار عالم اگر جهنم نداشت معلوم بود مردم نماز نمى‏خواندند. مردم خيلى گناه مى‏كردند. از الطاف خفيه خدا هم در اينجا و هم در آخرت، جهنم است. جهنم است كه در آخرت انسان جهنمى را پاك مى‏كند، بهشتى مى‏كند، كدورت از بين مى‏رود. در اينجا هم جهنم است كه نود و نه درصد مردم را وامى‏دارد كه عبادت بكنند. وامى‏دارد گناه نكنند، اجتناب از گناه بكنند. نود درصد مردم براى خاطر اينكه بهشت بروند. از همين جهت مى‏بينيد در قرآن مجيد صفحه‏اى نيست كه انذار و تبشير نداشته باشد. در قرآن شريف هم زياد اصرار شده كه يا رسول‏اللّه‏ تو مبشّر و منذر هستى. در حالى كه مى‏ترسانى از جهنم تبشير مى‏كنى براى مقاماتى كه در بهشت است. در حالى كه با مقامات بهشت مردم را تطميع مى‏كنى براى اينكه اعمال را بجا بياورند، انذار مى‏كنى و مى‏دانيد رسم قرآن اين است هر كجا انذار كرد بلافاصله تبشير مى‏كند و هر كجا تبشير كرد بلافاصله انذار مى‏كند. كه يك سرمشق هم بدهد به ما طلبه‏ها كه در ممبرهايمان اينگونه عمل كنيم. در حالى كه انذار مى‏كنيم، حال يأس به مردم ندهيم. در حالى كه تبشير مى‏كنيم حال تطميع و حال غرور به مردم ندهيم اين رسم قرآن است. و لمثل هذا فليعمل العاملون (الصافات آيه 61)

معمولاً هم براى خاطرِ همين بهشت، براى خاطر نرفتن جهنم عبادت مى‏كنند. امّا به اين نكته بايد توجّه كنيد كه افرادى هستند كه اين نوع عبادت را كم ارزش مى‏دانند. كه هفته گذشته مى‏گفتم نمى‏فهمم نمى‏داننم امّا آنكه مى‏دانم علامه مجلسى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه در بحار از شهيد دوّم، از سيد بن طاووس نقل مى‏كند كه اين عبادت باطل است. چى مرادشان بوده است؟ كجا سير مى‏كرده‏اند؟ مراد از بطلانش آيا پيش اهل دل است؟ يا واقع و نفس الامر؟ آيا مى‏خواستند بگويند اين خلوص و قربتى كه بايد داشته باشد ندارد؟ نمى‏دانم. امّا بالاخره انسان مى‏فهمد كه اين هم عبادت حسابى نيست. اين بنده حسابى نيست. اين همان جمله‏اى است كه از اميرالمؤمنين(ع) و امام سجاد(ع) نقل شده آن كسى كه خدا را عبادت مى‏كند براى اينكه بهشت برود: تلك عبادة الاُجرا. اجيره از صبح تا شب براى شما كار مى‏كند هزار تومان مى‏گيرد. اين آقا هم نماز مى‏خواند بهشت برود. تلك عبادة الاُجرا. امّا اين را مى‏دانيم اميرالمؤمنين و امام سجاد سلام‏اللّه‏عليهما مى‏گويند اگر كسى عبادت كند براى اينكه جهنم نرود تلك عبادة العبيد يا العُبدا بنده زرخريد رسمش اين است از ترس كار مى‏كند. لذا اگر از مولايش نترسد كار نمى‏كند تمرّد مى‏كند. معمولاً اين كسانى كه گريزپا هستند اين كسانى كه تقيّد به ظواهر شرع ندارند خوب الآن يك بيكارى عجيبى در اداره‏هاى ما حكمفرماست. چرا؟ پول كه مى‏گيرند. براى اينكه ترس ندارند. وقتى ترس نداشت بيكارى حكمفرما مى‏شود. معلوم مى‏شود اين كار مى‏كند براى خاطر پول. اگر حوائج مردم را برمى‏آورد براى پول است. اين عمله هم اگر كار مى‏كند براى خاطر پول است. اگر مى‏بينيد مؤجر در مقابل مستأجر كار مى‏كند براى اينكه پولش را بگيرد. خوب اينها را اميرالمؤمنين، امام سجاد سلام‏اللّه‏عليهما تذكر داده‏اند. اين جمله‏اى كه همه شما خوانديد از اميرالمؤمنين نقل شده و ظاهرا در نهج‏البلاغه نيست: ماعبدتك خوفا من نارك و لاطمعا فى جنتك بل وجبتك اهلاً للعبادة فعبدتك.

خدايا داعى من در عبادتم بهشت نيست. داعى من در عبادتم نرفتن به جهنم نيست. داعى من يك چيز ديگرى است. داعى من: من عبد هستم و تو مولا. عبد بايد در مقابل مولى كرنش كند. اين جمله از اميرالمؤمنين مى‏گويد ماعبدتك قسم دوّم و قسم سوّم از خلوص نه حالا اگر شما نفهميد شهيد چه مى‏گويد؟ اگر مراد سيد بن طاووس را نفهميد. اگر در كتابهاى فقهى‏تان فتوا دهيد هر كسى نماز قربة الى اللّه‏ بخواند با هر داعى كه داشته باشد نمازش درست است. نظير نماز استيجارى. امّا اين هم بايد يك طلبه توجّه داشته باشد كه براى يك طلبه مقام‏هاى ديگرى هست دواعى ديگرى هست. كه آن دعاوى‏ها بايد در مقابل اين دعاوى، پوچ باشد. ولو رفتن بهشت و نرفتن جهنم.

على كل حالٍ منزل دوّم و سوّم اين است كه خلوص به اين اندازه، نماز بخواند قربة الى اللّه‏ يعنى ريا در كار نيست. رنگ دارد. قربة الى اللّه‏ است امّا داعى رفتن بهشت يا نرفتن جهنم است.

مرتبه چهارم و مرتبه پنجم گفتند خوف و رجاء است. كه بجاى خوف بعضى از اهل دل گفته‏اند استحياء. كه علامه مجلسى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه در بحار ـ اين گونه جلو نيامده‏اند ـ امّا اين داعى استحياء در كلمات ايشان هست كه نقل مى‏كنند من بعض الكُبرا، من بعض الأزكياء.

اين كلمه خوف و كلمه رجا مى‏دانيد كه در قرآن آمده است و مربوط به خود خداست. يعنى يك انسان بايد از خدا بترسد، خداترس باشد و معناى خداترس اين است كه يك حال عظمتى از خدا در دل اين باشد كه شماها اسم آنرا خشيت مى‏گذاريد. گاهى انسان مى‏ترسد از خشيت خدا، گاهى انسان مى‏ترسد از جهنم خدا، گاهى انسان مى‏ترسد از بلاهايى كه خدا دارد در دنيا و آخرت و گاهى مى‏ترسد از اينكه خدا قهر و غضب كند به اين فرد. اين‏ها برمى‏گردد به همان مرتبه كه جهنم نرود، همان مرتبه كه در دنيا برايش بلا نيايد. اين‏ها همان قسم اوّل و دوّم و سومى است كه گذشت.

امّا يك دفعه بنده يك حالتى دارد كه عظمت خدا رسوخ در دلش كرده كه مى‏گويند صفت جلال خدا در دلش حكومت دارد. كه اين مراتب دارد. انسان هم حالات دارد. اميرالمؤمنين سلام‏اللّه‏عليه اين حالت خشيت را داشته امّا آن وقتى كه مدهوش مى‏شده از عظمت خدا در دل شب؛ غير از آن وقتى بوده كه در حال بررسى كارهاى مردم بوده است. در دل شبش خيلى فرق داشته تا در روزش. اين جمله خرّ موسى صعقا... (الاعراف آيه 143) اين همين است. اين‏ها كه غش نمى‏كنند. اينكه در بعضى روايات آمده يا بعضى روضه‏خوان‏ها مى‏خوانند اميرالمؤمنين غش مى‏كرد، درست نيست و شما معلوم است كه اينها را نمى‏گوئيد. غش كه نمى‏كرد. غش مال غير اين‏هاست. حتى بعضى از بزرگان بيهوش شدن را هم نقص بزرگى براى خودشان مى‏دانند.

مرحوم آيت‏اللّه‏ العظمى آسيد احمد خوانسارى ـ كه از نظر علم و تقوى خيلى بالا بود ـ راضى شدند كه پروستات ايشان را عمل كنند امّا بدون بيهوشى و بالاخره رفتد زير عمل و معلوم است كه اراده و استقامت خيلى قوى بوده و ايشان عمل جراحى را بدون بيهوشى انجام دادند و ايشان مدعى بودند كه بيهوش شدن نقص است و غش كردن و بيهوش شدن نبايد باشد. حتى بعضى از فقها اين اشكال را دارند كه اگر مرجع تقليد بيهوش شد حالا آنوقت مى‏شود از او تقليد كرد يا نه؟ خيلى‏ها مى‏گويند نه (كه ما مى‏گوئيم بله) و وقتى به هوش آمد آنوقت مى‏شود از او تقليد كرد. خيلى فتوا مى‏دهند. لذا اين بيهوشى، غش كردن نه مال آنهاست. بلكه آنها امتيازى دارند كه آن مدهوشى است، نه بيهوشى. يعنى گاهى انسان منغمر مى‏شود در چيزى به اندازه‏اى كه ديگر از همه چيز غفلت دارد. فقط متوجه به اوست. هيچ چيزى، هيچ كسى در دل او نيست بجز او و گاهى اين طور است و گاهى حال خشيت پيدا مى‏كند و آن خشيت او را به جايى مى‏رساند كه خرّ موسى صعقا. يعنى مدهوش مى‏شود. هوش دارد عقل دارد شعور دارد امّا متوجه اليه چيز ديگرى است. خشيت خدا بر دلِ اين حكومت مى‏كند. وقتى خشيت خدا يعنى صفت جلال خدا بر دلِ اين حكومت مى‏كند ديگر هيچ توجّه به چيز ديگرى ندارد، به غير آن صفت جلال كه بر دلش حكومت مى‏كند. چنانچه گاهى صفت جمال است كه اسمش را مى‏گذارند «رجاء» حال رجاء پيدا مى‏كند. كه بزرگان مى‏گويند انبياء هم اين گونه هستند گاهى صفت جلال در اين‏ها بر صفت جمال غلبه دارد گاهى صفت جمال دائما در آنها بر صفت جلال غلبه دارد. به خلاف رسول گرامى(ص) كه هيچ تفاوتى از اين نظر در وجود مبارك ايشان نبوده و دوش به دوش صفت جلال، جمال بوده و دوش به دوش صفت جمال، جلال بوده است. حالا اين‏ها مرادم نيست. آنچه مرادم هست اين آيه شريفه است:

«تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربّهم خوفا و طمعا و ممّا رزقناهم ينفقون» (السجده ـ آيه 16)

كه در دل شب حالى دارد كه آن حال را آن لذت را احدى نمى‏تواند درك كند جز آنكه به او برسد و آن حالت چيست؟ گاهى صفت جلال بر دلش حكمفرما مى‏شود «خشيت» «خوف به اين معنا» گاهى صفت جمال بر دلش حكمفرما مى‏شود طمعا، رجاء در مقابل خشيت و عبادت محركش است: گاهى آن صفت جلال است، گاهى آن صفت جمال است.

يعنى گاهى حياء از خدا او را وامى‏دارد كه عبادت كند. گاهى آن عظمت خدا بر دلش حكمفرما مى‏شود و آن عظمت محرك مى‏شود براى اينكه نماز بخواند و خدمت به خلق خدا بكند و تبليغ كند يعنى آن خشيت محرك مى‏شود.

گاهى هم خشيت نه، بلكه رجاء، اميد محرك مى‏شود. به عبارت ديگر «رحمت خدا» كه مصداقش بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رحمت خدا آن رحمت عامش، آن رحمت خاصش يعنى رحمت رحمانيت، رحمت رحيميت بر دل حكمفرما مى‏شود. يعنى توجّه مى‏كند به نعمت‏ها توجّه مى‏كند به عنايت‏هاى حق. آن عنايت‏ها، آن نعمت‏ها، آن رحمت عام، آن رحمت خاص بر دلش مستولى مى‏شود و محرك مى‏شود. عبادتش سرچشمه مى‏گيرد از آن رحمت، عبادتش سرچشمه مى‏گيرد از آن خشيت. خوب اين معلوم است اين خيلى بالاتر از آن منزل اوّل و دوّم و سوّم است. يعنى داعى دنيا باشد يا داعى آخرت باشد به مفهومِ رفتن بهشت يا نرفتن جهنم باشد اين‏ها يك مقدار نفسيّت همراهش است. به عبارت ديگر يك مقدار شرك در آن هست. همه‏اش براى خدا نيست. امّا يك مقدار بيايد بالاتر اين شرك كمتر مى‏شود. امّا يك مقدار بالاتر بيايد و آن رحمت يا آن خشيت كار بكند ـ كه به آنها خشيت و رحمت يا خوف و رجاء مى‏گويند ـ در اين صورت كه اينها محرك شوند معلوم است خيلى عالى است. امّا ديگر اينجاها كه مى‏رسيم مى‏لنگيم.

يعنى انسان به جايى برسد كه ديگر نگويد جز براى خشيت خدا، نگويد جز اينكه محركش رحمت خدا باشد. پيدا شدنش خيلى مشكل است. چون بايد به دنيا و آخرت پشت پا زده باشد. اين رواياتى كه آمده، اين اشعارى كه اينها گفته‏اند، اين جملاتى كه عرفا و علماى علم اخلاق گفته‏اند نبايد ناديده بگيريم و سرسرى بشماريم و بايد بدانيم واقعا افرادى هستند كه وقتى نماز شب مى‏خوانند محركشان فقط و فقط خشيت خداست. مدهوش مى‏شوند. راجع به مثل ما بيهوش مى‏شود. راستى مى‏رسد به آنجا كه گريه خودش مى‏آيد، گريه شوق مى‏آيد، گاهى نه، گريه خشيت و گريه ترس مى‏آيد. اين خداترسى كه شايد هزار مرتبه در قرآن شريف آمده كه اتّقواللّه‏، اتّقواللّه‏، اينكه همه‏اش اين معنا را ندارد كه «از جهنّم خدا بترسيد» همه‏اش اين نيست. بسيارى از اين تقواها به اين معناهايى است كه در بالا گفتيم. اين آيه شريفه را شما چگونه معنا مى‏كنيد؟

«إن المتقين فى جنّات و نَهَر فى مقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر». (الرحمن آيات 54 و 55) همه متقين كه نمى‏شود اينطور باشند. يك آيه شريفه مى‏فرمايد:

«و سارعوا إلى مغفرة من ربّكم و جنةٍ عرضُها السّموت و الأرض اُعدّت للمتّقين» (آل‏عمران آيه 133) خوب اين يك دسته از متقين كه راستى بهشت براى اينها خلق شده است. آن بهشتى عرضها السموات و الارض براى اين خلق شده. اعدت للمتقين. امّا بعضى اوقات يك مقدار بالاتر مى‏آيد و مى‏گويد إن المتقين فى جنات و نَهَر فى مقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر. خوب معلوم مى‏شود اين تقوا با آن تقوا فرق دارد. اين تقوا بهشت برايش كوچك است. ديگر جاى او بهشت نيست بلكه عند مليك مقتدر است. كه به آن مى‏گويند: جنّت عنداللهى. همان جنّتى كه به او مى‏گويند يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربّك راضية مرضيه فادخلى فى عبادى و الدخلى جنّتى.

اين «جنّتى» غير آن جناتٍ تجرى من تحتها الانهار است و شما با همين عينك برويد در قرآن جستجو كنيد مى‏توانيد بيش از ده مرتبه و منزلت براى تقوا پيدا كنيد كه اين متقين، اينها كه در بهشت هستند خيلى با هم تفاوت دارند. بهشت معمولى كه براى عموم مردم است غير از بهشت عدن است. آن براى خواص است. مهمتر از او و رضوان اللّه‏ اكبر؛ آن بهشتى كه اسمش رضوان اللّه‏ است از بهشت عدن؛ اكبر است، از بهشت معمولى اكبر است. بالاتر از اين «جنّتى» است. عنداللّه‏ و من يطع اللّه‏ و الرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه‏ عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حَسُنَ اولئِك رفيقا. (النساء ـ آيه 69)

پيغمبراكرم(ص) كه در بهشت معمولى نيست. معلوم است كه اين مراتب خلوص، ميزان رنگ اخلاص در كارها و عبادات در پاداش آن مؤثر است. خدا پاداش مى‏دهد امّا گاهى اين پاداش بهشت است، گاهى بهشت عدن است، گاهى رضوان اللّه‏ است گاهى عنداللّه‏ است. امّا گاهى هم پاداش مى‏دهد خودش را و أنا اُجزى بِه.

آيه شريفه مى‏فرمايد من جاء بالحسنه فله عشر امثالها (الأنعام آيه 160) امام صادق مى‏فرمايند اين براى عموم مردم است. امّا بعضى از بنده‏ها هفتصد، هفت هزار هفتاد ميليارد، ديگر مى‏رسد به آنجا كه به اندازه خدا. ديگر هفتصد ميليون و هفتصد ميليارد و اين‏ها غلط است. ديگر عبادت اينها به آنجا مى‏رسد كه پاداشش خود خداست اين «الصوم لى و أنا اجزى به» را چگونه معنا مى‏كنيد؟ اينكه «خونبهاى امام حسين(ع) من هستم» چگونه معنا مى‏شود؟ خدا پاداش مى‏دهد امّا گاهى پاداش مى‏دهد بهشت گاهى بهشت عدن و گاهى رضوان اللّه‏ و گاهى پاداش مى‏دهند عنداللّه‏ و گاهى «اَنا أجزى به» «خودم پاداش تو» و اين مى‏رسد به آنجا كه مرحوم ديلمى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه در حديث معراج در آخر ارشاد نقل مى‏كند ـ اين حديث معراج خيلى حديث بالايى است و شما مى‏توانيد روى اين حديث يك ماه براى ديگران صحبت كنيد و خيلى بالاست ـ خطاب شد به رسول گرامى(ص) يا رسول‏اللّه‏ يك افرادى هستند در قيامت كه حرف زدن من با اين‏ها و حرف زدن اين‏ها با من، لذت اين‏هاست. من به آنها خطاب مى‏كنم بگذار بهشتى‏ها در بهشت متنعّم باشند، در قصورشان، در حورشان، در نعمت‏هايشان. متنعم باشند. لذت‏هاى شما حرف زدن من با شما و حرف زدن شما با من. بعد خطاب شد يا رسول‏اللّه‏ من نظرها به اين‏ها دارم و در هر نظرى، مِلك اينها را زياد مى‏كنم. يعنى چه؟ معلوم مى‏شود آنجا هم استكمال هست. اگر براى جهنمى استكمال نباشد (كه من خيال مى‏كنم براى بعضى جهنمى‏ها استكمال است. حالا براى آنها نباشد) از اين روايت، امثال اين روايت، از قاعده عقلى استفاده مى‏كنيم كه نمى‏شود كه استكمال متوقف باشد. بله تكليف نيست. براى عموم مردم نيست. نمى‏گويند به آنها نماز بخوانيد. امّا من نمى‏دانم آنجا براى شماها هم آنجا تكليف هست يا نه؟ امّا آنكه مى‏دانم آنجا براى شما استكمال هست. سيرِ در حق غيرمتناهى است چون پروردگار عالم غيرمتناهى است. سير من الحق فى الحق كه اينها دارند معناى همين روايت است. سير هست. رفتن هست. رفتن به سوى كجا؟ به سوى خدا، به سوى كمال انسانى. مگر مى‏شود آدم در كمال متوقف بشود؟ برسد به جايى كه متوقف شود؟ نه اصلاً در همين دنيا به ما نشان مى‏دهد اين غرايز ما حد و يَقِف ندارد. ديگر چه رسد به روح و عقل ما. پس براى اين دنيا خلق نشده‏ايم بلكه براى يك جايى خلق شده‏ايم كه حد و يقف ندارد. كجا؟ سير من الحق فى الحق. مگر پروردگار عالم متناهى است كه انسان در كمال متوقف شود؟ در سير متوقف شود؟ لذا در اين روايت معراجيه مى‏فرمايد: به آنها نظر مى‏كنم. در آن نظر به او سعه وجودى مى‏دهم. اينكه شما مى‏بينيد بهشت عدن و بهشت رضوان داريم اين معنايش است. يعنى اين بهشت براى اينها كوچك است. مى‏رسد به آنجا كه بهشت رضوان هم برايش كوچك است و آنوقت عنداللّه‏ مى‏خواهد. مى‏رسد به آنجا كه عنداللّه‏ هم برايش كوچك مى‏شود خود خدا مى‏شود پاداشش. كه در هر نظرى آن نظر لذت است نظر معشوق به عاشق. بالاترين لذت‏ها در اين عشق‏هاى مجازى اين است كه يك كسى نيم ساعت خلوت كند با معشوقش. بالاتر از اين حرف زدن با او. بالاتر از اين توجّه به حرفها. امّا بالاتر از همه اين‏ها حرف زدن معشوق با عاشق. با آن غمزه‏هايش، با آن معاشقه‏هايش، در اين روايت مى‏گويد كه بالاترين لذت براى بنده‏ها حرف زدن خدا با اين‏هاست. حرف زدن خدا با اين‏ها با آن معاشقه‏هاى الهى، با آن نازهاى الهى، سعه وجودى پيدا مى‏كنند. (استكمال) اين‏ها از كجا سرچشمه مى‏گيرند؟ از مراتب خلوص. يك مقدار در اين خلوص كار و تلاش كنيد. خوب معلوم است مرتبه اوّل خلوص را همه‏تان داريد، مگر مى‏شود در جلسه ما يك كسى رياكار و متظاهر العياذباللّه‏؟ اين كه نيست. امّا يك انسان كه نبايد حدّ يَقِف داشته باشد نبايد اكتفا كند به اينكه مرتبه اوّل و دوّم و سوّم از خلوص را دارد. بايد به آنجايى برسد كه بگويد پاداش عبادت من خداست. خود خدا.

بحث ناقص است و إن‏شاءاللّه‏ يك مقدار بيشتر در اين باره صحبت خواهيم كرد.

و السلام عليكم و رحمه‏اللّه‏ و بركاته

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group