شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس: اخلاق

شماره درس: 11

تاريخ درس: ۱۳۷۵/۲/۵

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسّرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث جلسه قبل درباره اين كلمه خلوص و اخلاص بود. اين كلمه‏اى كه مقدس‏تر از آن در اسلام نداريم. فضيلتى بالاتر از اين فضيلت در اسلام نداريم. اين كلمه‏اى كه همه عبادات متوقف بر اين كلمه است. اين كلمه‏اى كه ارزش هر كارى، ارزش هر گفتارى به اين كلمه است. كه به قول استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه اگر كارى يا گفتارى برحسب ظاهر به دنيا ارزش داشته باشد اگر اين رنگ خلوص را نداشته باشد به پر كاهى ارزش ندارد. اگر موجب وزر و وبال براى ما نباشد به پشيزى ارزش ندارد. لذا همه وهمه مخصوصا ما طلبه‏ها بايد درصدد اين باشيم كه اين كلمه خلوص اين كلمه اخلاص را خيلى روشن آن مراتب بالايش را پيدا كنيم.

بحث جلسه قبل بحث شيرين و ارزنده‏اى بود و آن اينكه ما طلبه‏ها نبايد اكتفا كنيم به اينكه خلوص جزء عمل ماست. اين كه زرنگى نيست اين كار هر فرد عامّى يا بى‏سوادى است. هر آدم عامى مى‏گويد چهار ركعت نماز مى‏خوانم قربة الى اللّه‏. راستى هم قربة الى اللّه‏ مى‏خواند. اين زرنگى نيست زرنگى آن است كه از نظر داعى، از نظر محرك، آن مرتبه بالاى داعى و آن مرتبه بالاى محرك را داشته باشد كه اسم او را مى‏گذاريم «داعى بر داعى» آنچه مهم است براى ما طلبه‏ها، قضيه «داعى بر داعى» است كه آن محرك اوّل، آن داعى اوّل چيست؟ كه ما ممبر مى‏رويم براى خدا، درس مى‏خوانيم براى خدا خوب معلوم است در مجلس ما، همه درس مى‏خوانيم براى خدا، ممبر مى‏رويم براى خدا، نماز مى‏خوانيم براى خدا، روزه مى‏گيريم براى خدا، اينها همه درست ولى محرك ما براى اينكه نماز مى‏خوانيم براى خدا چيست؟ گفتم كه بزرگان منازل هفت‏گانه را اينجا آورده‏اند و اگر انسان بتواند اين منازل هفتگانه را بپيمايد و به منزل هفتم برسد انصافا خيلى راه را طى كرده است و آن منزل هفتم ملازم مى‏شود با مقام حق اليقين. لااقل ملازم مى‏شود با مرتبه عين اليقين.

داعى اوّل دنيا بود. كه اگر كسى مثلاً ممبر مى‏رود، روى ممبر كه نشسته براى خدا مى‏گويد. خوب اين معلوم است قربة الى اللّه‏ است ثواب دارد. همه‏تان هم اينطور هستيد. امّا محرك دنياست خوب اين عبادت صحيح است امّا پيش مثل مرحوم شهيد دوّم(ره) هيچ ارزش ندارد.

اينطور نيست كه اين گونه عبادت به زندگى ما و به علم ما بركت بدهد. اينطور نيست كه اين نوع عبادت بتواند ما را با امام صادق(ع) محشور كند.

اين نظير نماز استيجارى است كه صحيح است و نُه ثواب هم به او مى‏دهند و يك ثواب به ميّت مى‏دهند. امّا اين طور نيست كه اين نماز به اين فرد استكمال بدهد و يا او را از مصلّين قرار دهد يا حالت خضوع به او بدهد يا حالت خشوع به او بدهد يا منازل را بپيمايد. معمولاً اين طور نيست. لذا در اين باره صحبت كرديم و ان‏شاءاللّه‏ هيچ كدام از ما چنين محرك‏هاى دنيايى نداريم. منزل دوّم كه خيلى مورد تعجب بود. اين بود كه نماز بخواند براى اينكه جهنم نرود. يعنى اين جهنم نرفتن محرك وى باشد. كه علامه مجلسى نسبت مى‏دهد به مرحوم شهيد(ره) كه اين عمل باطل است و من بعضى اوقات كه اينگونه قضايا را از اين بزرگان مى‏بينم جدّا وحشت مى‏كنم. كه آنها در چه منازلى، در چه راهى، در كجا بودند كه ما اصلاً نمى‏توانيم دركش بكنيم. شما مى‏دانيد كه شاهكار و معجزه قرآن شريف همين است كه وقتى يك عامى ببيند، قرآن محركش است. وقتى يك نيمه خاصّ ببيند قرآن محركش است. يكى از خواص ببيند، اخص الخواص ببيند قرآن محركش است. اين از شاهكارهاى قرآن است. خوب معلوم است اگر كسى نماز بخواند كه جهنم نرود البته ثواب دارد و نود و نه درصد مردم هم اينگونه‏اند. يا اگر نماز بخواند براى بهشت، حورالعين و آن قصرها تجرى من تحتها الانهار و آن نعمت‏هاى فراوان، خوب معلوم است بهشت مى‏رود و نمازش هم درست است لمثل هذا فليعمل العاملون. امّا اين بحث است كه اگر از نظر فقهى و طلبگى حرف شهيد و ابن طاووس را قبول نداشته باشيم اين سؤال است كه شهيد(ره) كجا را سير مى‏كرده است كه اينگونه حرف‏ها مى‏توانسته بزند. در چه درجه و مقامى بوده است؟ اين كه آن آقا مى‏گويد:

هفت شهر عشق را عطار گشت

ما هنوز اندر خم يك كوچه‏ايم

 

مثل اينكه واقعا شهيد با اين عمر 50 ساله‏اش، سيد ابن طاووس با اين عمر كمتر از شصت سال هفت شهر عشق را گشتند. گويا از هفت شهر عشق هم گذشتند و بالا رفتند و به مقام «حركت مِن اللّه‏ فى اللّه‏» رسيدند. راستى اين گونه است كه بتواند فتوا دهد كه هركس نماز بخواند براى اينكه جهنم نرود نمازش باطل است! على كل حالٍ اين هم مرتبه سوّم بود كه محرك ما در عباداتمان نرفتن جهنم و رفتن بهشت و پيش متقين و بهشتيان بودن و از نعمتهاى بهشتى استفاده كردن.

داعى چهارم و پنجم يك مقدار شباهت دارد به نظر شهيد اوّل و شهيد دوّم، يك مقدار شباهت دارد به آنها كه نصف شب به آن طرف روزشان است، آنها كه قبل از طلوع فجر لذّتشان است و آن مقام «خوف و رجا» است. انسان بنشيند روى ممبر و براى خدا بگويد و در عين حال محركش خشيت الهى باشد. آن خشيتى كه در حضرت موسى بود. كه من خيال مى‏كنم همين خشيت و امثال خشيت است كه مى‏تواند عصا را اژدها بكند. كه بعض اوقات كه تسلط بر دلش پيدا مى‏كرد «خرّ موسى صعقا».

روى ممبر بنشينيم و محرك ما آن خشيت باشد نه خوفِ از جهنم، آن مال عوام مردم است. خشيتِ عظمت خدا نه اينكه از خدا بترسيم. خدا كه ترس ندارد. اگر ترس داشته باشد مقام خدا ترس دارد. عدالت خدا ترس دارد. آن تجسم عملى كه از خداست ترس دارد و امّا من خاف مقام ربّه. نمى‏گويند و امّا من خاف اللّه‏. امّا خشيت هست. خشيت از حق، ابهّت حق مستولى بشود بر دلش و به آنجا برسد كه ديگر مثل چوب خشك. حالا آن مرتبه ضعيفش، ما درس بخوانيم همان وقتى كه كتاب را مطالعه مى‏كنيم آن جمله اوّل شرح امثله محرك ما باشد؛ اوّل العلم معرفة الجبار آخر العلم تفويض الامر اليه. همين جمله چيزهاى ديگرى غير از آنچه محرك عوام مردم براى عبادت است به ما مى‏فهماند. اوّل العلم معرفة الجبار ـ خوب اگر راستى كسى خدا را بشناسد و آن مُسَبّب الاسبابى او را بشناسد و بداند كه او در كارها شكسته‏بند خوبى است و من يتق اللّه‏ يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب، (الطلاق ـ آيه 2) اين را بشناسد. خدا را بشناسد كه اين خدا قهر و غلبه و غضب دارد. غضبى كه به خودش مى‏خورد. آن ابهت و آن عظمت خدا را بشناسد. خواه‏ناخواه خشيتى در دل پيدا مى‏شود كه پروردگار عالم اينجا هنوز اسماء و صفات است وقتى كه نگاه بكند به يك جنبه خشيت حق. كه اينجا ديگر مقام جمال الجمعى برايتان پيدا مى‏شود. در اين جلسه مسلما افرادى هستند كه به خوبى درك مى‏كنند كه من چه مى‏گويم چون من مى‏گويم و آنها در دل شب در عمل اينگونه هستند. در ميان شما افرادى هستند كه قبل از طلوغ فجر آنچه من دانسته‏ام و گفتنى است آنها مى‏يابند. براى آنها يابيدنى است.

«تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربّهم خوفا و طمعا» (السجده ـ آيه 16) نگاه مى‏كند با دل، مى‏يابد خدا را، مى‏يابد آن صفت خشيت و عظمت حق را و بعد آن خشيت بر دلش مستولى مى‏شود. در همان حال يك تغيير هويت صد درصد پيدا مى‏كند. رحمت حق را مى‏يابد. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم بر دل او حكمفرما مى‏شود. مى‏يابد، نه مى‏داند. الان كه من دارم مى‏گويم (فقط) مى‏دانم شما هم مى‏شنويد امّا آنهايى كه اهل دل هستند مى‏يابند رحمت حق را. رحمت عام‏اش را. رحمت خاص‏اش را، علاوه بر رحمانيتش رحيميتش را مى‏يابد. نظير آدم تشنه كه مى‏يابد آب را، مى‏خورد آب را.

چه عالى سيراب مى‏شود در دل شب. «فلاتعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين» (السجده ـ آيه 17) كى مى‏داند اين سيراب شدن در دل شب يعنى چه؟ مگر دانستنى است؟ سعى كنيد به اين مرتبه برسيد. البته معلوم است خيلى كار دارد. كارش هم گفتنى و شنيدنى نيست بلكه به عمل است. به عمل كار برآيد... اگر ما عرفان بخواهيم، عرفان استدلال نيست. اسفار صدرالمتألهين خوب است امّا به قول خود صدرالمتألهين و شيخ بهايى براى إن قلت قلت خوب است. قيل و قال است. از راه عمل و اعبد ربك حتى يأتيك اليقين (الحجر ـ آيه 99).

از راه اجتناب از گناه و از راه عمل بتواند براى رضاى خدا روى نفس اماره و هوا و هوسش پا بگذارد. اين قضيه اصحاب رقيم كه در قرآن آمده است معلوم مى‏شود اين قضيه خيلى بالاست. مى‏خواهد به ما بفهماند خيال نكنيد به راحتى و به زودى مى‏توانيد به مراحل متوسط از خلوص و اخلاص برسيد. قرآن شريف اصحاب رقيم را پهلوى اصحاب كهف مى‏گذارد و مى‏فرمايد در اصحاب رقيم و اصحاب كهف دقت كنيد و وقتى ما در اين دو دقّت مى‏كنيم مى‏بينيم كه اين رنگ (خلوص) كار كرده است. صبغة اللّه‏ و من أحسن من اللّه‏ صبغه كه اصحاب رقيم ـ اين طور كه مرحوم طبرسى نقل مى‏كنند ـ سه نفر در كوهى بودند و باران گرفت. رفتند در غارى پناه گرفتند و اتفاقا سيلى آمد و سنگى را در دهانه غار قرار داد. آنجا ماندند و ديدند فريادرسى ندارند و مى‏ميرند. يكى از آن فهميده‏هايشان گفت اگر انسان يك كارى بكند فقط براى خدا، و محرّكى بجر خدا نداشته باشد؛ يك دعاى مستجابى داريم و اگر شما اينطور كارى داشته باشيد يك دعاى مستجاب داريد. هر كدامشان چيزى گفتند. اين جرقه‏ها در زندگى هر كسى وجود دارند. قطعا در زندگى شما هم اين جرقه‏ها آمده است. حالا از آن استفاده كرده‏ايد يا نكرده‏ايد بحث ديگرى است ولى معمولاً در زندگى شما هم آمده است. (و تقاضايى كه از شما دارم در اينجا بعنوان جمله معترضه اين است كه خاطرات خودتان را بنويسيد. مخصوصا خاطره‏هاى شيرين خود را، مخصوصا خاطره‏هاى تلخ خود را، و بعضى اوقات خاطره‏هايى جلو مى‏آيد و انسان از آنها استفاده نمى‏كند. اين روايتى كه از پيغمبراكرم(ص) نقل شده و نزد بزرگان و ازكياء خيلى معنا دارد كه پيغمبراكرم(ص) بارها مى‏فرمود: ألا إنّ فى ايام دهركم نفحات ألا فتعرضوا لها. نسيم‏هاى رحمانى مى‏وزد ـ بدانيد هست ـ خود را در معرض اين نسيم‏ها قرار دهيد و انسان چه موقع مى‏تواند خود را در معرض اين نسيم‏ها قرار دهد؟ توجّه توجّه توجّه، اين حرف آخر علامه طباطبايى بوده است. خانم ايشان به ما مى‏گفت كه آخرين حرف ايشان اين بود: «توجّه توجّه توجّه» ـ فاذكرونى أذكركم» چه قدر عالى! اين خاطره‏ها را همه‏مان داريم ولى متأسفانه استفاده نمى‏كنيم.)

لذا اين سه نفر اصحاب رقيم بنابر آنچه مرحوم طبرسى مى‏گويند، يكى از آنها مى‏گويد خدايا تو مى‏دانى پولى از كسى نزد من بود و من به صاحبش دسترسى نداشتم برايش گوسفندى خريدم اين گوسفندها زياد شد و آن فرد وقتى بازگشت؛ همانطور كه براى رضا و خاطر تو اين گوسفندها را خريدم و حفظ و محافظت كردم؛ براى خاطر تو اين گوسفندها را به او دادم و يك فقير را متموّل نمودم. خدايا اگر براى رضاى تو بود ما را نجات بده.

دوّمى گفت خدايا مى‏دانى كه يك استفاده سرشارى برايم جلو آمده بود براى اينكه پول بردارم پدر و مادرم را از خواب بيدار نكردم و براى خاطر تو از آن استفاده كلان صرف‏نظر كردم. اگر براى خاطر تو بود ما را از اينجا نجات بده.

سومى گفت خدايا مى‏دانى كه من مبتلا شدم به يك زنى و براى خاطر تو روى شهوت و نفس امّاره‏ام پا گذاشتم، اگر براى خاطر تو من دست از آن زن برداشتم و براى خاطر تو شهوتم را كوبيدم ما را از اينجا نجات بده.

كه روايتى هم از امام صادق‏سلام‏اللّه‏عليه نقل مى‏كنند كه سنگ عقب رفت و اينها نجات پيدا كردند. اگر واقعا كارى براى خدا باشد، يك دعاى مستجاب دارد. ممكن است راه صد ساله را هم بپيمايد. يكى از كسانى كه به مقامى رسيده بودند به من مى‏گفت كه كربلا سر قبر امام حسين(ع) زيارت مى‏كردم. مكاشفه بود. آنكه ما مى‏گوييم «تسمعُ كلامى تَرُدُّ سلامى» اين مكاشفه بود. يعنى امام حسين(ع) را مى‏ديده و به او مى‏گفته السلام عليك يا اباعبداللّه‏، آن هم جواب مى‏داده و عليكم السلام.

در اين عالم مكاشفه ناگهان يك جوان دهاتى از باديه‏نشين‏ها وارد شد و سلام كرد. امام حسين(ع) جوابش را داد و تعظيم كرد. خيلى تعجب كردم! ما ديده بوديم امام حسين لطف كند و «تردُّ سلامى» باشد امّا اينكه امام حسين(ع) تعظيم كند به يك جوان دهاتى براى من خيلى عجيب بود. گفت اين حال مرا ديگر به جاهاى ديگرى برد كه متوجه اين شوم كه چه خبر است؟ كى است؟ و آن جوان دهاتى متوجه جواب امام حسين(ع) و تعظيم وى نشد و بطور معمول زيارتش را خواند و از حرم بيرون رفت. مى‏گفت من بلافاصله عالم كشف‏ام را رها كردم (خوب جا هم داشته كه اينكار را بكند و بفهمد چه خبر است؟) و رفتم دنبال اين جوان سلام و احوالپرسى و بالاخره ريشه‏يابى كردم. ديدم آنچه من مى‏خواهم به دست نيامد، بالاخره موضوع را به او گفتم. گفتم كه راه صد ساله را پيموده‏اى. به خيلى مقامات بالا رسيده‏اى، تعظيم ولايت در مقابل تو، علت چيست؟

گفت راستش اين است امسال من يك كارى انجام دادم فقط براى خدا پا گذاشتم روى ميل خودم و يك ازدواج اينطورى كه موافق با ميلم نبود كردم. شب عروسى آنچه كه دختر بايد داشته باشد نداشت. ديدم كه اگر موضوع را فاش كنم پدرم ناراحت مى‏شود و از سوى ديگر اين دختر هم رسوا مى‏شود. براى خاطر خدا روى تَشفّى خاطرم پا گذاشتم و چيزى نگفتم. به احدى نگفتم. به پدرم هم نگفتم .به رخ آن دختر هم نكشيدم. از قضيه چند روزى گذشت. پدرم به من گفت الحمدللّه‏، خوشحال شدم، راحت شدم، حالا اگر بميرم طورى نيست من واهمه ازدواج تو را داشتم كه اين هم انجام شد. حالا بيا و من را ببر كربلا. مى‏گويد پدرم را به دوش گرفتم و از چهار فرسخى آمديم كربلا. دو سه روزى اينجا بوديم و پدرم از دنيا رفت و من او را دفن كردم. حالا آمده بودم خداحافظى با امام حسين(ع) و برگردم به ده و باديه‏مان.

ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من اياتنا عجبا. (الكهف ـ آيه 9)

راستى عجب است! امّا مى‏آيد براى همه، براى ما طلبه‏ها اين فرصت‏ها بيشتر مى‏آيد و اگر راستى در آن موقع توجّه داشته باشيم و خود را در معرض اين نسيم‏ها قرار دهيم ألا إن فى ايام دهركم نفحات ألا فتعرضوا لها.

اين دو كلمه ألا كه تكرار شده مى‏خواهد بگويد مواظب باشيد اين فرصت مى‏آيد اگر رنگ بخورد ولو همان رنگهاى اوايل، يعنى از شكم و خودمحورى برود كنار و ديگر بالاتر برود براى دنيا شكمت، خودمحورى‏ات، نفسيت‏ات.

براى رفتن بهشت، نرفتن جهنم باز هم پيش اهل دل شرك است.

و من الناس من يتخذ من دون اللّه‏ أندادا. (البقره ـ آيه 165)

خيلى‏ها معنى مى‏كنند أندادا يعنى يكى از تمايلات خود.

لذا اينكه شهيد مى‏فرمايد نبايد تعجب كنيد. باز هم خوديّت و نفسيت در كار است. در نماز خوديّت، در ممبر رفتن خوديت، در خدمت به خلق خدا خوديت، در درس خواندن و درس دادن و مطالعه كردن خوديت و نفسيت.

امّا وقتى از مرتبه سوّم رفت بالا ديگر اين خوديت و نفسيّت از بين مى‏رود. البته كار مى‏خواهد تا انسان بتواند اين بت را بشكند. آن هم بت نفسيت را، بت منيّت را بشكند امّا بالاخره اگر بتواند اين بت را بشكند آنوقت مرتبه چهارم مى‏شود مقام خشيت.

ديگر به آنجا مى‏رسد كه با يك جرقه مى‏تواند راه صد ساله را بپيمايد. مى‏شود اصحاب رقيم كه در قرآن شريف آمده است. ديگر مى‏رسد به آنجا كه مثل مرحوم شهيد رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه مى‏شود. چگونه مى‏شود يك آدم 54 ساله دويست جلد كتاب بنويسد غالب كتابهايش هم دويست سيصد سال مورد استفاده مردم است. كتاب شرح لمعه كتاب نمونه‏اى نيست پس چطور شده اين كتاب چند صد سال است مورد استفاده طلبه‏ها و پايه درسى و پايه علمى حوزه‏ها قرار گرفته است. اين از خلوص شهيد(ره) است و ايشان مى‏تواند بگويد هر كه عبادت را براى فرار از جهنم انجام دهد اين عبادت باطل است. او كه بهتر از ما بلد است و باطل فقهى كه نمى‏گويد ايشان تسلط بالايى بر فقه داشتند و شهيد اوّل و شهيد دوّم در فقه كم‏نظير بوده‏اند از زمان غيبت صغرى تاكنون و ايشان مى‏دانسته‏اند كه نود و نه درصد مردم اينگونه عبادت مى‏كنند پس چرا گفته‏اند باطل است؟ يعنى پيش من يعنى پيش اهل دل يعنى پيش آن كسى كه مى‏تواند بگويد. استاد بزرگوار ما حضرت امام رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه از مرحوم شاه‏آبادى نقل مى‏كنند كه مرحوم شاه‏آبادى در وقتى كه حالى پيدا مى‏كرد مى‏گفت اف باد بر آنكسى كه در آخر شب پا مى‏شود وضو مى‏گيرد نماز مى‏خواند خدا را به اسماء و صفات حق يعنى به پيغمبر و آل‏پيغمبر و اهل‏بيت(ع) قسم مى‏دهد امّا مرادش دنياست. اُف باد بر اين فرد.

اف باد بر اين شخص يعنى چه؟ يعنى اين بزرگان بدون دليل حرف مى‏زنند؟ نه اينها در وادى ديگرى هستند. پيش اينها اين گونه عمل ارزش ندارد و باطل است. اگر مى‏خواهى پيش من ارزش داشته باشد يك كارى بكن كتابت 200 سال 300 سال حرف اوّل را در بين طلبه‏ها بزند. خوب اين كتاب مكاسب، اين كتاب فرائد، همه چيز را دارد. به راستى مرحوم شيخ در فرائد همه اصول را ياد ما دادند ولى اينها كه كتاب درسى نيست يعنى اين جزوه‏هايى است كه جمع‏آورى شده است. چطور شد اينقدر اين كتابها تقدّس پيدا كرد؟ يعنى بعد قرآن و نهج‏البلاغه قرار گرفته اين فرائد شيخ. در كفايه ديده‏ايد هر جا آخوند خراسانى به حرف شيخ مى‏رسند لرز مى‏كند. مى‏خواهد رد بكند نمى‏شود. اين طرف بزن آن طرف بزن نمى‏شود در پايان بحث افتخار مى‏كند شيخنا العلامه اين گونه گفته من هم مى‏خواهم اينگونه بگويم. اينها همه‏اش صرف علم نيست اين‏ها همه‏اش صرف نوشتن كتاب نيست.

صبغة اللّه‏ و من احسن من اللّه‏ صبغة. اين است. آن وقتى كه كتاب را مى‏نوشت چيزى جز خدا در نظر نداشت. چيزى در نظر نداشت جز تقويت حوزه، جز ولايت، چون ولايت و امام زمان(عج) و تقويت حوزه و پيغمبر(ص) و قرآن و خدا در نظرش بود، كتابش به آنجا مى‏رسد كه از نظر علم پهلوى نهج‏البلاغه اميرالمؤمنين(ع) قرار مى‏گيرد. به آنجا مى‏رسد كه اهل علم چند صد سال روى اين كتاب كار مى‏كنند. افتخار مى‏كنند من آن هستم كه توانستم بر فرائد شيخ انصارى حاشيه بنويسم.

خدا رحمت كند مرحوم آيت‏اللّه‏ العظمى آسيد اسماعيل صدر، ايشان كه يكى از مراجع بزرگ در نجف اشرف بوده‏اند گفته بودند كه خيلى جرأت مى‏خواهد انسان بتواند در مقابل شيخ انصارى(ره) فتوا بدهد. ايشان فتواهايى در مجمع الرسائل دارند. يكى از بزرگان به من مى‏گفت به ايشان گفتم آقا چرا اينجا احتياط كرده‏ايد؟ در جواب گفت چه مى‏گويى؟ در مقابل شيخ انصارى(ره) من فتوا بدهم؟ و اين در حالى بود كه خواص، مرحوم آسيد اسماعيل صدر را از نظر علم و عمل خيلى بالا مى‏دانستند.

اين روايت امام دوّم را بخوانيم:

إذا اردت عزّا بلاعشيرة و هيبةً بلاسلطان فاخرج من ذلّ معصيه‏اللّه‏ اِلى عزّ طاعة اللّه‏.

اگر مى‏خواهيد كتابتان ابهّت داشته باشد اگر مى‏خواهيد در ميان مردم عزيز باشيد اگر مى‏خواهيد دشمن از شما حساب ببرد اگر مى‏خواهيد دوست حرف شما را بپذيرد و حرف شما تأثير داشته باشد؛ بايد لباس ذلّت معصيت را بكنيد. اين لباس منيّت‏ها نفسيّت‏ها اينها كنده شود. لباس عزّت اطاعت پوشيده شود. لباس خلوص پوشيده شود. صبغة اللّه‏ و من أحسن من اللّه‏ صبغة. رنگ خدا چه رنگ خوبى! وقتى رنگ خدا در كارها آمد مى‏شود شيخ انصارى(ره)، مى‏شود صاحب جواهر(ره). خوب صاحب جواهر واقعا كرامت كرده است. الآن چكش مراجع تقليد چيست؟ جواهر. ـ اين كتاب مرحوم صاحب وسائل چرا اينطور شد؟ ايشان كه چيزى ندارد جز جمع كردن كتابهاى چهارگانه. يعنى كافى، من لايحضر، تهذيب و استبصار شده است وسائل. امّا آن خلوص مرحوم حرّ علت اين كار است. مرحوم حرّ جمله‏اى دارند كه تعجب‏آور است. مى‏فرمايند من 26 سال در خدمت حضرت رضا(ع) بودم نشد من چيزى از حضرت رضا(ع) بخواهم و ايشان ندهند. اينها كجا سير مى‏كرده‏اند؟ چگونه مى‏شد؟ و من اصلاً خيال مى‏كنم مكاشفه داشته و رابطه داشته با حضرت رضا(ع)، خوب نتيجه اينها مى‏شود وسائل. اگر مى‏خواهيد عمرتان، درستان، كتابتان، وسائل الشيعه حرّ عاملى باشد بايد حرّ باشيد. حرّ از چى؟ حرّ از هوا و هوس، از نفسيّت‏ها، از منيّت‏ها و پاره كردن اين زنجير هم كار مشكلى است امّا كار لازمى است.

خدا را قسمش مى‏دهم به اوليائش، به اهل‏بيت عليهم‏السلام، اين صبغه خدا را، اين رنگ خدا را به همه ما به آن منزل آخرش عنايت بفرمايد.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group