موضوع درس: اخلاق
شماره درس: 11
تاريخ درس: ۱۳۷۵/۲/۵
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يسّرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث جلسه قبل درباره اين كلمه خلوص و اخلاص بود. اين كلمهاى كه مقدستر از آن در اسلام نداريم. فضيلتى بالاتر از اين فضيلت در اسلام نداريم. اين كلمهاى كه همه عبادات متوقف بر اين كلمه است. اين كلمهاى كه ارزش هر كارى، ارزش هر گفتارى به اين كلمه است. كه به قول استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى رضواناللّهتعالىعليه اگر كارى يا گفتارى برحسب ظاهر به دنيا ارزش داشته باشد اگر اين رنگ خلوص را نداشته باشد به پر كاهى ارزش ندارد. اگر موجب وزر و وبال براى ما نباشد به پشيزى ارزش ندارد. لذا همه وهمه مخصوصا ما طلبهها بايد درصدد اين باشيم كه اين كلمه خلوص اين كلمه اخلاص را خيلى روشن آن مراتب بالايش را پيدا كنيم.
بحث جلسه قبل بحث شيرين و ارزندهاى بود و آن اينكه ما طلبهها نبايد اكتفا كنيم به اينكه خلوص جزء عمل ماست. اين كه زرنگى نيست اين كار هر فرد عامّى يا بىسوادى است. هر آدم عامى مىگويد چهار ركعت نماز مىخوانم قربة الى اللّه. راستى هم قربة الى اللّه مىخواند. اين زرنگى نيست زرنگى آن است كه از نظر داعى، از نظر محرك، آن مرتبه بالاى داعى و آن مرتبه بالاى محرك را داشته باشد كه اسم او را مىگذاريم «داعى بر داعى» آنچه مهم است براى ما طلبهها، قضيه «داعى بر داعى» است كه آن محرك اوّل، آن داعى اوّل چيست؟ كه ما ممبر مىرويم براى خدا، درس مىخوانيم براى خدا خوب معلوم است در مجلس ما، همه درس مىخوانيم براى خدا، ممبر مىرويم براى خدا، نماز مىخوانيم براى خدا، روزه مىگيريم براى خدا، اينها همه درست ولى محرك ما براى اينكه نماز مىخوانيم براى خدا چيست؟ گفتم كه بزرگان منازل هفتگانه را اينجا آوردهاند و اگر انسان بتواند اين منازل هفتگانه را بپيمايد و به منزل هفتم برسد انصافا خيلى راه را طى كرده است و آن منزل هفتم ملازم مىشود با مقام حق اليقين. لااقل ملازم مىشود با مرتبه عين اليقين.
داعى اوّل دنيا بود. كه اگر كسى مثلاً ممبر مىرود، روى ممبر كه نشسته براى خدا مىگويد. خوب اين معلوم است قربة الى اللّه است ثواب دارد. همهتان هم اينطور هستيد. امّا محرك دنياست خوب اين عبادت صحيح است امّا پيش مثل مرحوم شهيد دوّم(ره) هيچ ارزش ندارد.
اينطور نيست كه اين گونه عبادت به زندگى ما و به علم ما بركت بدهد. اينطور نيست كه اين نوع عبادت بتواند ما را با امام صادق(ع) محشور كند.
اين نظير نماز استيجارى است كه صحيح است و نُه ثواب هم به او مىدهند و يك ثواب به ميّت مىدهند. امّا اين طور نيست كه اين نماز به اين فرد استكمال بدهد و يا او را از مصلّين قرار دهد يا حالت خضوع به او بدهد يا حالت خشوع به او بدهد يا منازل را بپيمايد. معمولاً اين طور نيست. لذا در اين باره صحبت كرديم و انشاءاللّه هيچ كدام از ما چنين محركهاى دنيايى نداريم. منزل دوّم كه خيلى مورد تعجب بود. اين بود كه نماز بخواند براى اينكه جهنم نرود. يعنى اين جهنم نرفتن محرك وى باشد. كه علامه مجلسى نسبت مىدهد به مرحوم شهيد(ره) كه اين عمل باطل است و من بعضى اوقات كه اينگونه قضايا را از اين بزرگان مىبينم جدّا وحشت مىكنم. كه آنها در چه منازلى، در چه راهى، در كجا بودند كه ما اصلاً نمىتوانيم دركش بكنيم. شما مىدانيد كه شاهكار و معجزه قرآن شريف همين است كه وقتى يك عامى ببيند، قرآن محركش است. وقتى يك نيمه خاصّ ببيند قرآن محركش است. يكى از خواص ببيند، اخص الخواص ببيند قرآن محركش است. اين از شاهكارهاى قرآن است. خوب معلوم است اگر كسى نماز بخواند كه جهنم نرود البته ثواب دارد و نود و نه درصد مردم هم اينگونهاند. يا اگر نماز بخواند براى بهشت، حورالعين و آن قصرها تجرى من تحتها الانهار و آن نعمتهاى فراوان، خوب معلوم است بهشت مىرود و نمازش هم درست است لمثل هذا فليعمل العاملون. امّا اين بحث است كه اگر از نظر فقهى و طلبگى حرف شهيد و ابن طاووس را قبول نداشته باشيم اين سؤال است كه شهيد(ره) كجا را سير مىكرده است كه اينگونه حرفها مىتوانسته بزند. در چه درجه و مقامى بوده است؟ اين كه آن آقا مىگويد:
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم يك كوچهايم
مثل اينكه واقعا شهيد با اين عمر 50 سالهاش، سيد ابن طاووس با اين عمر كمتر از شصت سال هفت شهر عشق را گشتند. گويا از هفت شهر عشق هم گذشتند و بالا رفتند و به مقام «حركت مِن اللّه فى اللّه» رسيدند. راستى اين گونه است كه بتواند فتوا دهد كه هركس نماز بخواند براى اينكه جهنم نرود نمازش باطل است! على كل حالٍ اين هم مرتبه سوّم بود كه محرك ما در عباداتمان نرفتن جهنم و رفتن بهشت و پيش متقين و بهشتيان بودن و از نعمتهاى بهشتى استفاده كردن.
داعى چهارم و پنجم يك مقدار شباهت دارد به نظر شهيد اوّل و شهيد دوّم، يك مقدار شباهت دارد به آنها كه نصف شب به آن طرف روزشان است، آنها كه قبل از طلوع فجر لذّتشان است و آن مقام «خوف و رجا» است. انسان بنشيند روى ممبر و براى خدا بگويد و در عين حال محركش خشيت الهى باشد. آن خشيتى كه در حضرت موسى بود. كه من خيال مىكنم همين خشيت و امثال خشيت است كه مىتواند عصا را اژدها بكند. كه بعض اوقات كه تسلط بر دلش پيدا مىكرد «خرّ موسى صعقا».
روى ممبر بنشينيم و محرك ما آن خشيت باشد نه خوفِ از جهنم، آن مال عوام مردم است. خشيتِ عظمت خدا نه اينكه از خدا بترسيم. خدا كه ترس ندارد. اگر ترس داشته باشد مقام خدا ترس دارد. عدالت خدا ترس دارد. آن تجسم عملى كه از خداست ترس دارد و امّا من خاف مقام ربّه. نمىگويند و امّا من خاف اللّه. امّا خشيت هست. خشيت از حق، ابهّت حق مستولى بشود بر دلش و به آنجا برسد كه ديگر مثل چوب خشك. حالا آن مرتبه ضعيفش، ما درس بخوانيم همان وقتى كه كتاب را مطالعه مىكنيم آن جمله اوّل شرح امثله محرك ما باشد؛ اوّل العلم معرفة الجبار آخر العلم تفويض الامر اليه. همين جمله چيزهاى ديگرى غير از آنچه محرك عوام مردم براى عبادت است به ما مىفهماند. اوّل العلم معرفة الجبار ـ خوب اگر راستى كسى خدا را بشناسد و آن مُسَبّب الاسبابى او را بشناسد و بداند كه او در كارها شكستهبند خوبى است و من يتق اللّه يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب، (الطلاق ـ آيه 2) اين را بشناسد. خدا را بشناسد كه اين خدا قهر و غلبه و غضب دارد. غضبى كه به خودش مىخورد. آن ابهت و آن عظمت خدا را بشناسد. خواهناخواه خشيتى در دل پيدا مىشود كه پروردگار عالم اينجا هنوز اسماء و صفات است وقتى كه نگاه بكند به يك جنبه خشيت حق. كه اينجا ديگر مقام جمال الجمعى برايتان پيدا مىشود. در اين جلسه مسلما افرادى هستند كه به خوبى درك مىكنند كه من چه مىگويم چون من مىگويم و آنها در دل شب در عمل اينگونه هستند. در ميان شما افرادى هستند كه قبل از طلوغ فجر آنچه من دانستهام و گفتنى است آنها مىيابند. براى آنها يابيدنى است.
«تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربّهم خوفا و طمعا» (السجده ـ آيه 16) نگاه مىكند با دل، مىيابد خدا را، مىيابد آن صفت خشيت و عظمت حق را و بعد آن خشيت بر دلش مستولى مىشود. در همان حال يك تغيير هويت صد درصد پيدا مىكند. رحمت حق را مىيابد. بسم اللّه الرحمن الرحيم بر دل او حكمفرما مىشود. مىيابد، نه مىداند. الان كه من دارم مىگويم (فقط) مىدانم شما هم مىشنويد امّا آنهايى كه اهل دل هستند مىيابند رحمت حق را. رحمت عاماش را. رحمت خاصاش را، علاوه بر رحمانيتش رحيميتش را مىيابد. نظير آدم تشنه كه مىيابد آب را، مىخورد آب را.
چه عالى سيراب مىشود در دل شب. «فلاتعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين» (السجده ـ آيه 17) كى مىداند اين سيراب شدن در دل شب يعنى چه؟ مگر دانستنى است؟ سعى كنيد به اين مرتبه برسيد. البته معلوم است خيلى كار دارد. كارش هم گفتنى و شنيدنى نيست بلكه به عمل است. به عمل كار برآيد... اگر ما عرفان بخواهيم، عرفان استدلال نيست. اسفار صدرالمتألهين خوب است امّا به قول خود صدرالمتألهين و شيخ بهايى براى إن قلت قلت خوب است. قيل و قال است. از راه عمل و اعبد ربك حتى يأتيك اليقين (الحجر ـ آيه 99).
از راه اجتناب از گناه و از راه عمل بتواند براى رضاى خدا روى نفس اماره و هوا و هوسش پا بگذارد. اين قضيه اصحاب رقيم كه در قرآن آمده است معلوم مىشود اين قضيه خيلى بالاست. مىخواهد به ما بفهماند خيال نكنيد به راحتى و به زودى مىتوانيد به مراحل متوسط از خلوص و اخلاص برسيد. قرآن شريف اصحاب رقيم را پهلوى اصحاب كهف مىگذارد و مىفرمايد در اصحاب رقيم و اصحاب كهف دقت كنيد و وقتى ما در اين دو دقّت مىكنيم مىبينيم كه اين رنگ (خلوص) كار كرده است. صبغة اللّه و من أحسن من اللّه صبغه كه اصحاب رقيم ـ اين طور كه مرحوم طبرسى نقل مىكنند ـ سه نفر در كوهى بودند و باران گرفت. رفتند در غارى پناه گرفتند و اتفاقا سيلى آمد و سنگى را در دهانه غار قرار داد. آنجا ماندند و ديدند فريادرسى ندارند و مىميرند. يكى از آن فهميدههايشان گفت اگر انسان يك كارى بكند فقط براى خدا، و محرّكى بجر خدا نداشته باشد؛ يك دعاى مستجابى داريم و اگر شما اينطور كارى داشته باشيد يك دعاى مستجاب داريد. هر كدامشان چيزى گفتند. اين جرقهها در زندگى هر كسى وجود دارند. قطعا در زندگى شما هم اين جرقهها آمده است. حالا از آن استفاده كردهايد يا نكردهايد بحث ديگرى است ولى معمولاً در زندگى شما هم آمده است. (و تقاضايى كه از شما دارم در اينجا بعنوان جمله معترضه اين است كه خاطرات خودتان را بنويسيد. مخصوصا خاطرههاى شيرين خود را، مخصوصا خاطرههاى تلخ خود را، و بعضى اوقات خاطرههايى جلو مىآيد و انسان از آنها استفاده نمىكند. اين روايتى كه از پيغمبراكرم(ص) نقل شده و نزد بزرگان و ازكياء خيلى معنا دارد كه پيغمبراكرم(ص) بارها مىفرمود: ألا إنّ فى ايام دهركم نفحات ألا فتعرضوا لها. نسيمهاى رحمانى مىوزد ـ بدانيد هست ـ خود را در معرض اين نسيمها قرار دهيد و انسان چه موقع مىتواند خود را در معرض اين نسيمها قرار دهد؟ توجّه توجّه توجّه، اين حرف آخر علامه طباطبايى بوده است. خانم ايشان به ما مىگفت كه آخرين حرف ايشان اين بود: «توجّه توجّه توجّه» ـ فاذكرونى أذكركم» چه قدر عالى! اين خاطرهها را همهمان داريم ولى متأسفانه استفاده نمىكنيم.)
لذا اين سه نفر اصحاب رقيم بنابر آنچه مرحوم طبرسى مىگويند، يكى از آنها مىگويد خدايا تو مىدانى پولى از كسى نزد من بود و من به صاحبش دسترسى نداشتم برايش گوسفندى خريدم اين گوسفندها زياد شد و آن فرد وقتى بازگشت؛ همانطور كه براى رضا و خاطر تو اين گوسفندها را خريدم و حفظ و محافظت كردم؛ براى خاطر تو اين گوسفندها را به او دادم و يك فقير را متموّل نمودم. خدايا اگر براى رضاى تو بود ما را نجات بده.
دوّمى گفت خدايا مىدانى كه يك استفاده سرشارى برايم جلو آمده بود براى اينكه پول بردارم پدر و مادرم را از خواب بيدار نكردم و براى خاطر تو از آن استفاده كلان صرفنظر كردم. اگر براى خاطر تو بود ما را از اينجا نجات بده.
سومى گفت خدايا مىدانى كه من مبتلا شدم به يك زنى و براى خاطر تو روى شهوت و نفس امّارهام پا گذاشتم، اگر براى خاطر تو من دست از آن زن برداشتم و براى خاطر تو شهوتم را كوبيدم ما را از اينجا نجات بده.
كه روايتى هم از امام صادقسلاماللّهعليه نقل مىكنند كه سنگ عقب رفت و اينها نجات پيدا كردند. اگر واقعا كارى براى خدا باشد، يك دعاى مستجاب دارد. ممكن است راه صد ساله را هم بپيمايد. يكى از كسانى كه به مقامى رسيده بودند به من مىگفت كه كربلا سر قبر امام حسين(ع) زيارت مىكردم. مكاشفه بود. آنكه ما مىگوييم «تسمعُ كلامى تَرُدُّ سلامى» اين مكاشفه بود. يعنى امام حسين(ع) را مىديده و به او مىگفته السلام عليك يا اباعبداللّه، آن هم جواب مىداده و عليكم السلام.
در اين عالم مكاشفه ناگهان يك جوان دهاتى از باديهنشينها وارد شد و سلام كرد. امام حسين(ع) جوابش را داد و تعظيم كرد. خيلى تعجب كردم! ما ديده بوديم امام حسين لطف كند و «تردُّ سلامى» باشد امّا اينكه امام حسين(ع) تعظيم كند به يك جوان دهاتى براى من خيلى عجيب بود. گفت اين حال مرا ديگر به جاهاى ديگرى برد كه متوجه اين شوم كه چه خبر است؟ كى است؟ و آن جوان دهاتى متوجه جواب امام حسين(ع) و تعظيم وى نشد و بطور معمول زيارتش را خواند و از حرم بيرون رفت. مىگفت من بلافاصله عالم كشفام را رها كردم (خوب جا هم داشته كه اينكار را بكند و بفهمد چه خبر است؟) و رفتم دنبال اين جوان سلام و احوالپرسى و بالاخره ريشهيابى كردم. ديدم آنچه من مىخواهم به دست نيامد، بالاخره موضوع را به او گفتم. گفتم كه راه صد ساله را پيمودهاى. به خيلى مقامات بالا رسيدهاى، تعظيم ولايت در مقابل تو، علت چيست؟
گفت راستش اين است امسال من يك كارى انجام دادم فقط براى خدا پا گذاشتم روى ميل خودم و يك ازدواج اينطورى كه موافق با ميلم نبود كردم. شب عروسى آنچه كه دختر بايد داشته باشد نداشت. ديدم كه اگر موضوع را فاش كنم پدرم ناراحت مىشود و از سوى ديگر اين دختر هم رسوا مىشود. براى خاطر خدا روى تَشفّى خاطرم پا گذاشتم و چيزى نگفتم. به احدى نگفتم. به پدرم هم نگفتم .به رخ آن دختر هم نكشيدم. از قضيه چند روزى گذشت. پدرم به من گفت الحمدللّه، خوشحال شدم، راحت شدم، حالا اگر بميرم طورى نيست من واهمه ازدواج تو را داشتم كه اين هم انجام شد. حالا بيا و من را ببر كربلا. مىگويد پدرم را به دوش گرفتم و از چهار فرسخى آمديم كربلا. دو سه روزى اينجا بوديم و پدرم از دنيا رفت و من او را دفن كردم. حالا آمده بودم خداحافظى با امام حسين(ع) و برگردم به ده و باديهمان.
ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من اياتنا عجبا. (الكهف ـ آيه 9)
راستى عجب است! امّا مىآيد براى همه، براى ما طلبهها اين فرصتها بيشتر مىآيد و اگر راستى در آن موقع توجّه داشته باشيم و خود را در معرض اين نسيمها قرار دهيم ألا إن فى ايام دهركم نفحات ألا فتعرضوا لها.
اين دو كلمه ألا كه تكرار شده مىخواهد بگويد مواظب باشيد اين فرصت مىآيد اگر رنگ بخورد ولو همان رنگهاى اوايل، يعنى از شكم و خودمحورى برود كنار و ديگر بالاتر برود براى دنيا شكمت، خودمحورىات، نفسيتات.
براى رفتن بهشت، نرفتن جهنم باز هم پيش اهل دل شرك است.
و من الناس من يتخذ من دون اللّه أندادا. (البقره ـ آيه 165)
خيلىها معنى مىكنند أندادا يعنى يكى از تمايلات خود.
لذا اينكه شهيد مىفرمايد نبايد تعجب كنيد. باز هم خوديّت و نفسيت در كار است. در نماز خوديّت، در ممبر رفتن خوديت، در خدمت به خلق خدا خوديت، در درس خواندن و درس دادن و مطالعه كردن خوديت و نفسيت.
امّا وقتى از مرتبه سوّم رفت بالا ديگر اين خوديت و نفسيّت از بين مىرود. البته كار مىخواهد تا انسان بتواند اين بت را بشكند. آن هم بت نفسيت را، بت منيّت را بشكند امّا بالاخره اگر بتواند اين بت را بشكند آنوقت مرتبه چهارم مىشود مقام خشيت.
ديگر به آنجا مىرسد كه با يك جرقه مىتواند راه صد ساله را بپيمايد. مىشود اصحاب رقيم كه در قرآن شريف آمده است. ديگر مىرسد به آنجا كه مثل مرحوم شهيد رضواناللّهتعالىعليه مىشود. چگونه مىشود يك آدم 54 ساله دويست جلد كتاب بنويسد غالب كتابهايش هم دويست سيصد سال مورد استفاده مردم است. كتاب شرح لمعه كتاب نمونهاى نيست پس چطور شده اين كتاب چند صد سال است مورد استفاده طلبهها و پايه درسى و پايه علمى حوزهها قرار گرفته است. اين از خلوص شهيد(ره) است و ايشان مىتواند بگويد هر كه عبادت را براى فرار از جهنم انجام دهد اين عبادت باطل است. او كه بهتر از ما بلد است و باطل فقهى كه نمىگويد ايشان تسلط بالايى بر فقه داشتند و شهيد اوّل و شهيد دوّم در فقه كمنظير بودهاند از زمان غيبت صغرى تاكنون و ايشان مىدانستهاند كه نود و نه درصد مردم اينگونه عبادت مىكنند پس چرا گفتهاند باطل است؟ يعنى پيش من يعنى پيش اهل دل يعنى پيش آن كسى كه مىتواند بگويد. استاد بزرگوار ما حضرت امام رضواناللّهتعالىعليه از مرحوم شاهآبادى نقل مىكنند كه مرحوم شاهآبادى در وقتى كه حالى پيدا مىكرد مىگفت اف باد بر آنكسى كه در آخر شب پا مىشود وضو مىگيرد نماز مىخواند خدا را به اسماء و صفات حق يعنى به پيغمبر و آلپيغمبر و اهلبيت(ع) قسم مىدهد امّا مرادش دنياست. اُف باد بر اين فرد.
اف باد بر اين شخص يعنى چه؟ يعنى اين بزرگان بدون دليل حرف مىزنند؟ نه اينها در وادى ديگرى هستند. پيش اينها اين گونه عمل ارزش ندارد و باطل است. اگر مىخواهى پيش من ارزش داشته باشد يك كارى بكن كتابت 200 سال 300 سال حرف اوّل را در بين طلبهها بزند. خوب اين كتاب مكاسب، اين كتاب فرائد، همه چيز را دارد. به راستى مرحوم شيخ در فرائد همه اصول را ياد ما دادند ولى اينها كه كتاب درسى نيست يعنى اين جزوههايى است كه جمعآورى شده است. چطور شد اينقدر اين كتابها تقدّس پيدا كرد؟ يعنى بعد قرآن و نهجالبلاغه قرار گرفته اين فرائد شيخ. در كفايه ديدهايد هر جا آخوند خراسانى به حرف شيخ مىرسند لرز مىكند. مىخواهد رد بكند نمىشود. اين طرف بزن آن طرف بزن نمىشود در پايان بحث افتخار مىكند شيخنا العلامه اين گونه گفته من هم مىخواهم اينگونه بگويم. اينها همهاش صرف علم نيست اينها همهاش صرف نوشتن كتاب نيست.
صبغة اللّه و من احسن من اللّه صبغة. اين است. آن وقتى كه كتاب را مىنوشت چيزى جز خدا در نظر نداشت. چيزى در نظر نداشت جز تقويت حوزه، جز ولايت، چون ولايت و امام زمان(عج) و تقويت حوزه و پيغمبر(ص) و قرآن و خدا در نظرش بود، كتابش به آنجا مىرسد كه از نظر علم پهلوى نهجالبلاغه اميرالمؤمنين(ع) قرار مىگيرد. به آنجا مىرسد كه اهل علم چند صد سال روى اين كتاب كار مىكنند. افتخار مىكنند من آن هستم كه توانستم بر فرائد شيخ انصارى حاشيه بنويسم.
خدا رحمت كند مرحوم آيتاللّه العظمى آسيد اسماعيل صدر، ايشان كه يكى از مراجع بزرگ در نجف اشرف بودهاند گفته بودند كه خيلى جرأت مىخواهد انسان بتواند در مقابل شيخ انصارى(ره) فتوا بدهد. ايشان فتواهايى در مجمع الرسائل دارند. يكى از بزرگان به من مىگفت به ايشان گفتم آقا چرا اينجا احتياط كردهايد؟ در جواب گفت چه مىگويى؟ در مقابل شيخ انصارى(ره) من فتوا بدهم؟ و اين در حالى بود كه خواص، مرحوم آسيد اسماعيل صدر را از نظر علم و عمل خيلى بالا مىدانستند.
اين روايت امام دوّم را بخوانيم:
إذا اردت عزّا بلاعشيرة و هيبةً بلاسلطان فاخرج من ذلّ معصيهاللّه اِلى عزّ طاعة اللّه.
اگر مىخواهيد كتابتان ابهّت داشته باشد اگر مىخواهيد در ميان مردم عزيز باشيد اگر مىخواهيد دشمن از شما حساب ببرد اگر مىخواهيد دوست حرف شما را بپذيرد و حرف شما تأثير داشته باشد؛ بايد لباس ذلّت معصيت را بكنيد. اين لباس منيّتها نفسيّتها اينها كنده شود. لباس عزّت اطاعت پوشيده شود. لباس خلوص پوشيده شود. صبغة اللّه و من أحسن من اللّه صبغة. رنگ خدا چه رنگ خوبى! وقتى رنگ خدا در كارها آمد مىشود شيخ انصارى(ره)، مىشود صاحب جواهر(ره). خوب صاحب جواهر واقعا كرامت كرده است. الآن چكش مراجع تقليد چيست؟ جواهر. ـ اين كتاب مرحوم صاحب وسائل چرا اينطور شد؟ ايشان كه چيزى ندارد جز جمع كردن كتابهاى چهارگانه. يعنى كافى، من لايحضر، تهذيب و استبصار شده است وسائل. امّا آن خلوص مرحوم حرّ علت اين كار است. مرحوم حرّ جملهاى دارند كه تعجبآور است. مىفرمايند من 26 سال در خدمت حضرت رضا(ع) بودم نشد من چيزى از حضرت رضا(ع) بخواهم و ايشان ندهند. اينها كجا سير مىكردهاند؟ چگونه مىشد؟ و من اصلاً خيال مىكنم مكاشفه داشته و رابطه داشته با حضرت رضا(ع)، خوب نتيجه اينها مىشود وسائل. اگر مىخواهيد عمرتان، درستان، كتابتان، وسائل الشيعه حرّ عاملى باشد بايد حرّ باشيد. حرّ از چى؟ حرّ از هوا و هوس، از نفسيّتها، از منيّتها و پاره كردن اين زنجير هم كار مشكلى است امّا كار لازمى است.
خدا را قسمش مىدهم به اوليائش، به اهلبيت عليهمالسلام، اين صبغه خدا را، اين رنگ خدا را به همه ما به آن منزل آخرش عنايت بفرمايد.