موضوع درس:
شماره درس: 24
تاريخ درس: ۱۳۷۵/۶/۱۴
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
جلسه قبل درباره عبوديت كه براى انسان بهترين مقامهاست صحبت كردم و گفتم اين مقام عبوديت هم مثل همان خلوص مراتب هفتگانه دارد و معلوم است چون مقول به تشكيك است هر مرتبهاى از آن هم مراتبى دارد مرتبه اولش ايمان بود كه گفتم منقسم مىشود به سه قسم ايمان تقليدى كه نود و پنج درصد مردم ايمانشان چنين است گرچه نتيجة البرهان پيش آنهاست يقين دارند امّا يقين تقليدى است از تقليدشان يقين پيدا كردهاند خدا هست، معاد هست، نبوت و قرآن و امامت و... هست و به اين سادگى هم يقينشان را از دست نمىدهند همين عوام شيعه اگر دنيا را به آنها بدهند و بگويند العياذ باللّه يك جسارت به حضرت زهرا (س) بكن مسلما چنين كارى نمىكنند بلكه حاضر است خودش را زن و بچهاش را عالم را فداى اميرالمؤمنين سلام اللّه عليه بكند ايمان تقليدى است امّا وضعش اين طور است كه از دست نمىدهد ولو بلغ ما بلغ و حاضر هم هست كه براى تشيع اين كارها را بكند تا اينكه براى خودش و براى ديگران شيعه حفظ شود الا اينكه اين كاربرد داشته باشد به معنا كه نيروى كنترل كننده باشد نيست از همين جهت هم همين كه انصافا تشيعش به اندازهاى است ـ كه گفتم اگر تمام دنيا را به او بدهند كه يك جسارت به اميرالمؤمنين بكند نمىكند ـ امّا اين ربا مىخورد خمس نمىدهد حتى نماز مىخواند يا بد مىخواند اين ايمان تقليدى نيروى كنترل كننده براى عمل نمىتواند باشد امّا اصلش آن يقينش پابرجاست و نود و پنج درصد مردم همين طورند و از همين جهت هم شما فقهاء مىفرماييد كه آثار فقهى هم بار بر اوست مىشود شوهر كند مىتواند بگيرد آثار اسلام تشيع بار بر اوست.
در روز قيامت هم بالاخره نجات پيدا مىكند حالا ولو اينكه العياذ باللّه آن گناهانش موجب شود جهنم برود امّا آن در گرانبهاى ولايت او را به بالاخره بهشتى مىكند و اگر هم بشود در دنيا سختى به او بدهد در قبر، در عالم برزخ، در روز قيامت برايش آن پنجاه هزار سال بشود حساب و كتاب دقيق بشود تا اينكه مورد شفاعت اهل بيت (ع) قرار بگيرد و به بهشت ببرندش و بالاخره اين تشيع او را نجات مىدهد او را بهشتى مىكند ولو در مدت دور و درازى.
قسم دوم ايمان عقلى بود كه مىتواند عقل ديگران را اسكات كند مىتواند عقل خودش را با استدلال افهام كند بلكه اشراب كند راجع به معارف اسلامى و از نظر عقلى مىفهمد آنجا كه بايد تقليد كند ـ مثل احكام شرعيه ـ تقليد كند آنجا هم كه عقل كشش دارد مثل معارف اسلامى استدلال مىكند به فراخور حالش آنجا هم بايد اخلاق اسلام را ياد بگيرد، ياد مىگيرد و اين ايمان استدلالى هم براى ما مسلما واجب و لازم است و هفته گذشته هم مىگفتيم كه ما الحمدللّه اين ايمان تقليدى را داريم بايد اين ايمان عقلى را پيدا بكنيم لازم و واجب است براى يك طلبه در فراخور توانش بتواند مبدأ اثبات بكند بتواند معاد اثبات بكند بتواند نبوت و امامت اثبات كند حالا يا براى خودش براى رفع شبهه ـ اگر شبهه براى او جلو بيايد ـ يا براى ديگران اگر از او بپرسند و اين را هم توجه داشته باشيد براى عموم معمولاً شبهه پيدا نمىشود آن ايمان تقليدى اگر راستى ايمان رسوخى باشد ـ كه معمولاً هعم هست ـ براى اينها اگر آدم متعارف باشد و وسواسى نباشد شبههاى برايش پيدا نمىشود و امّا براى ما طلبهها شبهه پيدا مىشود براى اينكه علم مىآيد علم يعنى شبهه، علم يعنى قيل و قال، خواه نا خواه براى ما شبهه پيدا مىشود حالا يا شبهه را مىشنويم يا شبهه را مطالعه مىكنيم يا تخيل و وهم ما، عقل ما، شبهه بعد شبهه ايجاد مىكند و ما بايد اسلحه رفع شبهه داشته باشيم و نمىخواهم اين حرفها را بزنم امّا براى زنگ خطر عرض مىكنم به قول حضرت امام (ره) هر دينى كه اختراع شد زير سر همين عمامهها بود اگر بهايى گرى بود، اگر وهابى گرى بود، اگر صوفى گرى است، اگر شيخى گرى بود، اگر هم كسروى منش و امثال اينهاست بالاخره از اين جاها سرچشمه مىگيرد از اين جهت ما بايد اسلحه رفع شبهه داشته باشيم كسروى يك آدم خوبى بود خدا لعنتش بكند و يك منبرى خوبى در تبريز بود و منبرى نمره اوّل هم بود و براى همين مه نتوانست جواب شبههها را بدهد اوّل شبهه ضعيف بود كمكم قوى شد، كمكم رسيد به آنجا كه شيعه گرى نوشت و در آن شيعه گرى جسارت به امام صادق سلام اللّه عليه زياد دارد ديگر چه رسد به روحانيت چنانچه سنى گرى نوشت، بهايى گرى نوشت، وهابى گرى نوشت، در آخر كار هم ادعاى پيغمبرى كرد كه آن شير مرد او را در دادگاه كشت و او را به درك واصل كرد. لذا نظير كسروى و كسروى منشها در زمان ما، يا نظير شيخى گرىها و صوفى گرىها در زمان قبل يا نظير اديان خرافى ديگر در دين اسلام در زمانهاى قبل همه، همه از اينجا پيدا شد كه كه شبهه آمد نتوانست رفع شبهه بكند كمكم اين رفع شبهه نشد مثل گناه مىماند كه در روايات داريم كه گناه اگر آمد نقطه سياهى در دل پيدا مىشود اگر توبه كرد نقطه سياه رفع مىشود و اگر توبه نكرد گناه دوم آمد سياهى بيشتر، گناه سوم سياهى بيشتر، تا آنجا كه همه دل را سياهى مىگيرد بعد امام صادق (ع) مىفرمايد «فلن يفلح بعدها ابدا» ديگر رستگار شدنش آن موقع كار مشكلى است «ثم كال عاقبة الذين أساؤا السوأى ان كذبوا بايات اللّه» [1] در باب شبهه هم مثل همين گناه است اوّل يك تاريكى اگر اين تاريكى را رفعش كرد ـ كه بايد هم رفعش كنيم ـ در ميان مردم اين طورها نيست در ميان عوام مردم اصلاً شبههاى براى آنها پيدا نمىشود اگر وسواسى هست آنجا هم وسواسى فكرى پيدا مىكند خيلى اهميت ندارد ولى براى ما طلبهها اين طور نيست يك تاريكى پيدا مىشود بايد اين تايكى را رفع كنيم اگر رفع نكنيم و شبهه دوم آمد تاريكى دوم پيدا مىشود و كمكم اين تاريكىها يك دفعه العياذ باللّه ـ اگر هم يكى از غرايز ديگر كار كند يعنى العياذ باللّه مثلاً حب به رياست يا حب به مال كار بكند و يك دشمنى پيدا بشنود اين حب به رياست را ارضاء بكند حب به مال را ارضاء بكند ديگر زود است كه اين شخص اين طلبه حربه بشود عليه اسلام.
از اين جهت از همه شما تقاضا دارم نگذاريد شبهه در ذهن شما بماند فورا بايد شبهه را رفع كنيد حالا يا با خواندن كتاب، يا مطالعه، يا مباحثه، يا شنيدن از كسى و سؤال و جواب و.... خواهش مهمتر از اين، اينكه در فراخور علمتان هرچه بالاتر مىرود بايد اثبات مبدأ و معاد، اثبات نبوت، اثبات قرآن شريف و اثبات امامت براى شما خيلى محكم باشد خيلى محكم و كمكم هرچه ديگر براى شما عزيزان مسلم است كه بايد برويد در جزئيات يعنى مثلاً قضيه جبر و تفويض را خوب بايد حلش كنيد بله البته در فراخور علمتان كمكم هرچه علم بالاتر مسأله جبر و تفويض هم مقول به تشكيك است مسأله بداء، مسأله قضا و قدر، اين مسائل دقى، فلسفى كه تشيع دارد، مسأله رجعت، مسأله ظهور و امثال اينها. حتما بايد در اينها مطالعه داشته باشيد حتما بايد استدلال داشته باشيد اگر الان از شما بپرسند رجعت يعنى چه؟ دليلش چيست؟ خوب در زيارات ما اين قضيه رجعت آمده است در شب اوّل قبر حرف داشته باشد آن كسى كه در معراج حرف داشته باشد در شب اوّل قبر حرف داشته باشيد آن كسى كه در رجعت حرف داشته باشد روايات ما مىگويد «ليس منا» اينها شيعه نيستند خوب اگر از شما بپرسند شب اوّل قدر چگونه است؟ بايد فورا بتوانيد جواب دهيد مسلم است ولى نحوهاش چيست؟ خوب ما طلبهها بايد جوابگو باشيم مسأله رجعت، مسأله معراج... يك دفعه الهعياذ باللّه چهار تا اصطلاح از فلسفه ياد مىگيريم كمكم مىرسد به اينجا كه مىخواهد اظهار لحيه بكند يك غلطى پيدا مىشود كه ديگر پاك شدن اين غلط كار مشكلى است شنيدم يك طلبه نيمچه فاضل در ميان عوام مردم گفته است كه اين معراج يعنى چه؟! پيغمبر هميشه معراج مىرفته و مثل اينكه ما نماز مىخوانيم پيغمبر هميشه معراج داشته است خوب اين نميچه طلبه چهار تا اصطلاح فلسفى ياد گرفته ناگهان در ميان عوام مردم معراجى كه از ضروريات اسلام است اين طورى تفسيرش مىكند خيلى بايد مواظب باشيم خيلى. لذا اين قضيه معراج را علامه مجلسى رضوان اللّه تعالى عليه خوب دربارهاش صحبت كرده است بايد روايات را بيانهاى علامه مجلسى را كتابهاى تفسيرى را مطالعه كرد. و بالاخره وقتى كه پيغمبر اكرم (ص) از منزل امّ هانى (در يك سال قبل از اينكه بخواهند بروند به مدينه) شروع كردند به مسجد اقصى و آنجا حضرت جبرئيل براق را آوردند پيغمبر سوار شدند و رفتند در آسمان اوّل و دوم و هفتم تا رسيدند به آنجا كه گفت:
جبرئيلا بيا اندر پىام گفت رو رو من حريف تو نيم
لودنوت انملة لاحترقت و رفت كجا؟ «ثم دنى فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى» [2] ديگر آنجا كه فاصلهاى بين او و واجب نبود بين احد و احمد نبود الا ميم امكانى اين را بايد اثبات كنيد يك دفعه خداى نكرده اثبات نكنيد تأويل و تاوّل طلبگى مىآيد جلو پيغمبر را زمين مىكند در خانه همان ام هانى و مىگويد معراجش همين جا بود هزار تا روايت را زير پا مىگذارد و اين براى عوام مردم نيست اين براى ماست و بايد ما اين معارف دقى شيعه را بتوانيم اثبات كنيم يكى از امتيازات شيعه اين است كه معارفى دارد كه نظير مسأله بدأ كه اگر سنى پشت به پشت يكديگر بكند و بخواهد بفهمد نمىفهمد امّا شيعه دارد شيعه معراج دارد شيعه بداء دارد شيعه قضا و قدر و جبر و تفويض دارد به اندازهاى كه اينها افتخار براى شيعه است و ما طلبه اينها را بايد زنده كنيم لذا يك رشته تخصيصى در علم كلام حتما بايد در حوزه مقدس اصفهان باشد در ميان شما طلبهها كه الحمدللّه ـ من تشكر مىكنم از تحرك شما تشكر مىكنم از استعداد شما، تشكر مىكنم از ذوق شما ـ اينها بايد باشد يعنى همه شما عزيران الان بايد خوب برهان صديقين را اگر نمىتوانيم پياده بكنيد برهان حدوث را، برهان امكان را، لااقل برهان نظم را به زيبايى بايد خوب پياده بكنيد به طورى كه يك دانشجو لذت ببرد همچنين تا آخر خوب اين هم قسم دوم از ايمان اين هم كاربرد ندارد به اين معنا كه بخواهد نيروى كنترل كننده باشد براى انسان نمىتواند باشد ممكن است چهل تا دليل براى مبدأ بياورد امّا هنوز رياست طلب باشد ممكن است چهل تا دليل براى معاد جسمانى بياورد امّا هنوز غيبت مىكند هنوز شايعه پراكنى كند هنوز دروغ بگويد يكى از بزرگان اصفهان وقتى با تعجب به من مىگفت فلانى ريشش سفيد شده است پايش لب گور است امّا من ديدم دروغ مىگويد اصلاً مثل اينكه اين آقا نمىتوانست باور كند كه يك طلبه بتواند دروغ بگويد مگر مىشود يك كسى عمامه سرش باشد و دروغ بگويد خدا بيامزردش خيلى تعجب مىكرد مىگفت آقا ديدم ريشش سفيد است، پايش لب گور است و دروغ مىگويد خوب بخواهد اين ايمان دوم اين طور بشود نيروى كنترل كننده براى زبان ما، كه اين زبان ما دروغ نداشته باشد، غيبت نداشته باشد، شايعه پراكنى نداشته باشد، حتى ما لايُعنى نداشته باشد زبان كليد داشته باشد اين را ايمان دوم نمىتواند انجام دهد براى ما طلبهها حربه است اسلحه است نمىشود در جنگ سلاح نداشته باشيم امّا يك چيز ديگر مىخواهيم غير از اين، اين بايد باشد و حتما يك چيز هم بايد باشد و الا ايمان عقلى هم نيروى كنترل كننده نيست بله البته از مراتب عبوديت هست.
مرتبه سوم ايمان قلبى است. ايمان قلبى معنايش اين است كه انسان يك دفعه مىداند خدا هست، يك دفعه باور كرده خدا هست، خيلى فرق دارد يك دفعه مىداند معاد جسمانى است خوب است يك دفعه باور كرده معاد جسمانى است و اين باور كردن خيلى كار مىخواهد اين ايمان از اسفار ملاصدرا پيدا نمىشود اين ايمان از قيل و قال ما پيدا نمىشود اين ايمان «و اعبد ربك حتى يأتيك اليقين» [3] از رابطه با خدا در دل شب، از خدمت به خلق خدا و بالاخره با دعا و توسل به اهل بيت (ع) با عنايت امام زمان (عج) اگر بخواهيم اين ايمان پيدا بشود راز و نياز با خدا و توسل به اهل بيت (ع) در ما بايد محكم باشد زيارت جامعه اين ايمان را به انسان مىدهد اين زيارت جامعه زيارت خوبى است امام زمان (عج) هم آن را امضاء كرده است علامه مجلسى اوّل چه افرادى پيدا مىشوند ـ مىفرمايند اين را مىگوييم ايمان قلبى، اين را مىگوييم ايمانى كه انسان باور كرده چه خبر است علامه مجلسى در شرح من لايحضر مىفرمايند كه مشرف شدم به نجف اشرف مىخواستم بروم حرم ديدم لياقت ندارم گفتم مقام، مقام حضور است بايد لياقت پيدا كنم لذا مىگويند تصميم گرفتم ده روز، روزها در مقام قائم و شبها در رواق مطهر علوى عبادت كنم تا لياقت پيدا كنم مىفرمايند ده شب و ده روز، روزها در مقام قائم در وادى السلام و شبها هم در رواق مطهر عبادت مىكردم مىفرمايند دهه تمام شد شبى در رواق مطهر در عالم كشف و شهود، عالم كشف براى من پيدا شد ديدم در سُرُ من رَاه هستم در حرم امام هادى و امام عسگرى (ع)، در حرم عسكريين هستم و آنجا در خدمت امام زمام (عج) كشفم تمام شد فهميدم كه بايد بروم آنجا ديدم از راه بايد وارد شد قطب عالم امكان الان اوست محور عالم وجود الان اوست واسطه بين غيب و شهود اوست ـ مخصوصا در اين چيزها يعنى در ايمان قلبى پيدا شدن، در علم حقيقى پيدا شدن ـ مىفرمايند ناامنى هم بود امّا پياده رفتم سُرُ من رَاه غسل كردم وارد حرم عسكريين شدم ديدم آقا امام زمان (عج) آنجاست مىفرمايند كه مداحوار انگشتم را اشاره مىكردم ـ اينجا مرادم است ـ و زيارت جامعه را خوندم آقا گوش مىدادند من هم مداحى مىكردم وقتى تمام شد آقا فرمودند بيا جلو نمىتوانستم بروم جلو ابهت آقا من را گرفته بود بالاخره باز فرمودند بيا رفتم پهلوى قبر امام هادى و امام عسگرى (ع) آقا دست تلطف گذاشتن روى شانهام و فرمودند «نعم الزيارة هذه» گفتم آقا از جدتان است؟ ـ اشاره كردم به قبر مطهر امام هادى (ع) ـ فرمودند نعم خوب اين مداحى را شيعه بايد داشته باشد امّا ما طلبهها براى اينكه از راه واسطه فيض نور بيايد در دل ما بايد اين مداحى را بيشتر داشته باشيم «نور يقذفه اللّه فى قلب من يشاء ليس العلم بكثرة التعليم و التعلم» (يعنى اين علم كه الان در قسم سومش است)
اين نيست «بل نور يقذفه اللّه فى قلب من يشاء» از راه اهل بيت (ع) از راه امام زمان (عج) خوب اين زيارت جامعه كبيره از اين جهت خيلى عالى است به تجربه اثبات شده زيارت عاشورا چهل روز و لعن و سلامش را هم مثل بزرگان در راه بگوييد. خيلى مؤثر است مهمتر از اين دو يا در رديف اين دو نماز شب است نمىشود يك طلبه نماز شب نداشته باشد و امام عسگرى سلام اللّه عليه در آن روايت مىفرمايند محال است كسى بتواند سير و سلوك بكند بدون نماز شب. يعنى محال است كسى اين ايمان را پيدا بكند بدون نماز شب. نمىشود و نيم ساعت قبل از اذان صبح براى همه ما بيدار بودن ضرورى است خدا رحمت كند حضرت آيت اللّه العظمى آقاى نجفى مىفرمودند كه يك سيد بزرگوارى كه من موثق اطمينان صد در صد به او دارم آمده بود پيش من و مىگفت خدمت آقا امام زمان (عج) رسيدم و آقا فرمودند ننگ است يك كسى طلبه باشد امّا نمزا شب نخواند نمىشود، ما نمىتوانيم نماز شب نخوانيم يعنى اگر ما نماز شب نخوانيم نمىتوانيم سير و سلوك بكنيم و ما اگر اين ايمان قسم سوم را نداشته باشيم فايدهاى ندارد يعنى قيل و قال همان حرفهاى شيخ بهايى و كتاب نان و حلوا است. گفتم كتاب نان و حلوا را آن كسى نوشته (شيخ بهايى) كه همه چيز را به همه ما نشان داد ما ايمان دوم را مىخواهيم حربه مان است نمىشود كه ما نظامى باشيم و بدون اسلحه به جنگ برويم امّا آنكه ما را بخواهد به جايى برساند بخواهد راستى باور كنيم مبدأ و معاد را، باور كنيم اين حوزه مربوط به امام زمان (عج) است و امام زمان (عج) اين حوزه را دوست دارد باور كنيم كار ما بهترين كارهاست، باور كنيم محروميت در اين كار ارزش دارد، باور كنيم در محضر امام زمان (عج) هستيم، باور كنيم: «قل اعملوا فسيرى اللّه عملكم و رسوله و المؤمنون» [4] باور كنيم اينها نماز شب مىخواهد ما بايد خودمان را به اين عنوان طلبه بكنيم: وقف براى مردم. همان كه امام صادق (ع) فرمودند، فرمودند شيعيان ما، يتيمهاى ما؛ شما بايد سرپرستى اين يتيمها را بكنيد و وظيفه ما طلبهها، ما اهل علم سرپرستى شيعيان است يعنى يتماى اهل بيت عليه السلام.
خوب اين بهترين خدمت به خلق خداست اگر به آن رنگ بدهيم كه مسلم شما اين كار را مىكنيد و خدمت كردن به زن و بچه در خانه كه بايد به اين هم رنگ بدهيم براى اينكه يك زن شيعه است، براى اينكه اين بچهها، بچههاى شيعه هستند و آن ناموس اسلام است و اينها هم نسل آينده اسلام و اين خدمت به خلق خدا هم بايد باشد لذا من زياد سراغ دارم از وقتى كه نمىتوانست خدمت به خلق خدا كند مىرفت دنبال مورچهها، مىرفت دنبال كبوترها دانه ريختن روى برفها، اينها يك چيزهايى است كه نبايد سبك بشماريد يكى از بزرگان جملهاى به من مىگفت مىگفت يك حال قبضى براى من پيدا شد. ـ مرادشان از حال قبض اين است كه يعنى بى توفيقى، كسالت در نماز شب، كسالت در نماز و اينكه نشاط در عبادت نداشته باشد، اين را مىگويند حال قبض ـ مىگويد كه مدتى اين طور بود و نمىدانستم چطور شده براى اينكه اينها را از يك خرماى شبهه ناك، از يك حرف شبهه ناك، از يك كار شبهه ناك اين حال قبض را پيدا مىكنم نظير گل سرخى است كه وقتى آفتاب به آن مىتابد پژمرده مىشود مىگفت نمىدانستم چطور شده ـ حالا او مىگفت در خواب و مرادش از خواب كشف و شهود بود. در عالم كشف به من گفتند شكت عنك عصفورة فى الحضرة يك گنجشكى از دست تو پيش خدا شكايت كرده، مىگفت از خواب بيدار شدم گفتم چى؟ كجا؟ فهميدم كه چند روز قبل مىرفتم و من كار داشتم ديدم بچهها يك گنجشك را گرفتهاند و دارند با آن بازى مىكنند و آن را اذيت مىكنند من با بى اعتنايى رد شدم و همان باعث شد كه حال قبض بيايد و اينها مىبينند و مىفهمند ما نمىدانيم.
ما سميعيم و بصيريم و هوشيم با شما نامحرمان ما خاموشيم
حالا اينها كه شعر است اين آيه قرآن را چه مىگوييد:
«يا جبال أوّبى معه و الطير» [5]
يعنى راستى اين گنجشك مىبيند مىفهمد ما نمىفهميم به قول اين آقا ما شعور نداريم و الا آن خوب مىفهمد او خوب مىداند كه ما با بى تفاوتى از كنارش رد شديم. «يا جبال أوّبى معه و الطير» ـ «و أن من شىء الا يسبح بحمده و لكن لاتفقهون تسبيحهم» [6] نمىشود كه اين را تسبيح تكوينى معنا كنيم اين را هر طلبهاى مىفهمد پس لاتفقهون تسبيحهم يك چيز ديگرى بايد باشد بالاخره اين آقا مىگويد بچه گنجشك را شكنجه دادند و مرد حالا من چه كار كنم؟ مىگويد خيلى ناراحت بودم ـ ديگر معمولاً وقتى كه بخواهيم درست مىشود ـ «عن تنصر اللّه ينصركم و يثبت اقدامكم» ـ مسلما اگر بخواهيم معقول نيست خدا ندهد اگر برويم دنبالش معقول نيست كه آن نشود مىگويد با حال حزنى كه چه بكنم، اين حال قبض را چطور رفع كنم كفارهاش چيست رفتم بيابان مىگويد ديدم يك بچه گنجشك از بالا افتاده پايين يك مار هم حمله كرد اين بچه گنجشك را بخورد من عصايم را بلند كردم مار فرار كرد. بچه گنجشك را گرفتم و نوازشش كردم و بالاخره صبر كردم تا مادرش آمد خيلى خوشحال شدم بچه گنجشك را گذاشتم زمين و مادرش او را جمع كرد مىگفت در عالم كشف ـ كه نمىدانم همان وقت براى او پيدا شد يا بعد كه البته خودش مىگفت در خواب ـ خوابيدم در خواب به من گفتند «شكرت عنك عصفورة فى الحضرة» بچه گنجشك تشكر كرد از تو پيش خدا مىگويد حال قبض از بين رفت. اين خدمت به خلق خداست كه مقيدند حتى براى مورچهها وقتى باران و برف است دانه بريزد يا در وقتى كه پرندهها در برف نمىتوانند براى خود رزق تحصيل كنند براى آنها دانه روى برف بريزند اينها به ما مىگويند تا اندازهاى كه بتوان خدمت به خلق خدا كرد براى سير و سلوك ما خيلى بالاست خيلى عالى است امّا مهمتر از همه ايها «اجتناب از گناه» است. يعنى از نماز شب با آن مقامش ـ كه نمىشود ما نماز شب نداشته باشيم ـ از نماز اوّل وقت با آن مقامش ـ كه اگر ما نداشته باشيم بعضى اوقات منجر به فسق مىشود ـ از نماز جماعت با آن اهميتش ـ كه حتما همه ما بايد يا امامّا يا مأموما داشته باشيم (كه الان همين جا يك جملهاى بگويم بعد ادامه بدهم اينكه آقايان اين ننگ بزرگى براى ما طلبه هاست كه نماز صبح در مساجدمان برپا نيست. براى اصفهان ننگ است مخصوصا اينكه زمان طلبگى ما در اصفهان چه خبرها بود ولى على كل حال اينكه غالب مسجدها نماز صبح ندارد اين يك نقصى است براى ما طلبهها و اين نقص را ما بايد رفع بكنيم. بالاخره نماز جماعت براى ما طلبهها لازم و واجب است يا امامّا يا مأموما) حتى از خدمت به خلق خدا و از همه اينها كه گفتم بالاتر (اجتناب از گناه) است و اين اجتناب از گناه ولو گناه صغيره باشد به قول امام صادق سلام اللّه عليه نگاه نكن گناه صغيره است، نگاه كن مخالفت چيست از همين جهت عقيده ما اين است كه گناه صغيره و كبيره كه ندارد انسان را فاسق مىكند نگاه كن مخالفت چه مىكنى ببين چه كردى حالا گناه صغيره يا كبيره. لذا اين گناه براى كوبندگى ما است سد راه ما است، براى اينكه نتوانيم به ايمان قلبى برسيم و اجتناب از گناه براى ما لازم و واجب است ممكن است يك اجتناب از گناه ما را به مقام بسيار بالايى برساند و در ميان اهل علم و در ميان غير اهل علم سراغ داريم اينها با اجتناب از گناه ـ گناه جلو آمد راستى پا گذاشتند روى گناه ـ به مقامهاى بسيار بالايى رسيدند و اتفاقا بعضى اوقات انسان براى آن ايمان دوم خيلى مؤونه مىخواهد با يك تسلطى بر معارف اسلامى پيدا بكند استدلالاً پنجاه سال خون جگر مىخواهد تا انسان بتواند يك فيلسوف يا يك معلم علم كلام بشود و امّا اين ممكن است يك آن راه پنجاه ساله را بپيمايد يك اجتناب از گناه يك رسوخى در دل بدهد به عبارت ديگر نور خدا در دل بتابد اين را جلسه گذشته اشاره مىكردم منقسم كردم به سه قسم يعنى مقول به تشكيك است كه اسمش را گذاشتند علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين و قرآن شريف روى آن عين اليقين و حق اليقين خيلى پافشارى دارد. «فلما جاءها نودى ان بورك من فى النار و من حولها و سبحان اللّه رب العالمين» [7] وقتى كه حضرت موسى به مقام حق اليقين رسيد وقتى كه اطرافيانش مثل زن حضرت موسى و بچه هايش به مقام عين اليقين رسيدند مىفرمايند مبارك باد بر اين دو «فلما جاءها نودى ان بورك» مبارك باد بر شما كه به اين مقام رسيديد و راستى انسان مىتواند به جايى برسد كه خدا به او بگويد بارك اللّه مبارك باد بر تو. بله خوب معلوم است زحمت مىخواهد. معلوم است عنايت از ولايت مىخواهد معلوم است خون جگر مىخواهد ولى بالاخره اين آيه شريفه را فراموش نكنيد مبارك باد بر آن كسانى كه اين ايمان رسوخى قلبى را پيدا كردند. ـ اصلاً ايمان يعنى همين ـ اين ايمان را پيدا كردند. از مقام علم اليقين به مقام عين اليقين و از مقام عين اليقين به مقام حق اليقين رسيدند.
خدايا به حق ولايتت قسمت مىدهيم كه اين مراتب ايمان را به همه ما عنايت بفرماييد.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد
[1]- سوره روم، آيه 10.
[2]- سوره نجم، آيه 8.
[3]- سوره حجر، آيه 99.
[4]- سوره نجم، آيه 105.
[5]- سوره سبا، آيه 10.
[6]- سوره اسراء، آيه 44.
[7]- سوره نمل، آيه 8.