شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس: اخلاق

شماره درس: 8

تاريخ درس: ۱۳۷۵/۱/۱۵

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

از بحث‏هايى كه قبلاً داشتيم به اين نتيجه رسيديم كه همه همه، مخصوصا ما طلبه‏ها بايد مهذّب باشيم. بايد به مرور زمان درخت رذالت را از دل بكنيم و آنرا ريشه‏كن كنيم و درخت فضيلت به جاى آن غرس كنيم، بارور كنيم و از ميوه آن استفاده كنيم وگرنه بنابر آنچه كه از قرآن فهميده مى‏شود اگر چنين نباشد سعادت انسان بسيار مشكل است.

يَوْمَ لاينفع مالٌ و لابنون ـ إلّا مَنْ أَتَى اللّه‏ بقلب سليمٍ (الشعراء ـ آيه‏هاى 88 و 89) اگر در قرآن بجز اين آيه، چيز ديگرى براى اين مطلب نداشتيم همينآيه كافى بود. كه مى‏فرمايد «دل پاك، اين است كه به درد مى‏خورد» و الّا چيز ديگرى كه بتواند انسان را نجات دهد نخواهد بود و تهذيب نفس هم همانطور كه مى‏دانيد كار بسيار مشكلى است. بايد توجّه داشت همه ما اين صفت رذيله يا صفات رذيله را داريم. اگر كسى بگويد ريشه‏هاى ريا، خودپرستى، جاه‏طلبى، پول‏پرستى در عمق جانم نيست و من توانسته‏ام ريشه حسادت را از دل بكنم اين معلوم است ادعاست و جاهل به جهل مركب است. كجا مى‏شود انسان اين ادعا را بكند؟ من نمى‏دانم تا چه اندازه اين حرفى كه مشهور است درست باشد كه مرحوم بحرالعلوم ـ آن كسى كه انصافا در اهل علم الگو است، آن كسى كه رسيده به آنجا كه بتواند در ميان خواص و عوام ادعا بكند كه من خدمت ولى‏عصر(عج) مى‏رسم ايشان مرا در بغل گرفتند مرا بوسيدند مرا بوئيدند. يك اينجور فردى كه از نظر علم استاد الاساتيد، از نظر تقوا خيلى بالا و در ميان اهل علم مشهور است ـ مى‏گويند اين آقا (مرحوم بحرالعلوم) در آخر كار خوشحالى مى‏كرده و مى‏گفته: «من آن كسى هستم كه توانسته‏ام ريشه ريا را از دل بركنم. ديگر در دل من، در عمق جان من ريشه ريا نيست.» و اين هم خيلى ادعاست. مى‏گويند شيخ الرئيس دم مرگ مى‏گفت كه «فهميدم كه هيچ نمى‏دانم» يكى از بزرگان گفته بود كه شيخ الرئيس ادعاى بزرگى كرده است.

راستى اگر كسى بگويد من ريشه جهل مركب و درخت رذيله را كه از خوديت و نفسيّت سرچشمه مى‏گيرد از دلم كنده‏ام، خيلى ادعاى بزرگى كرده است. يك بحرالعلومى مى‏خواهد يك شيخ الرئيسى مى‏خواهد كه بتواند اين جور ادعاها را بكند. خيلى مشكل است. مخصوصا براى كسى كه اصلاً اينها را واجب نداند. ما طلبه‏ها معمولاً بحث كه مى‏كنيم مى‏گوييم اين مسأله اخلاقى است. اصلاً اينكه ما بايد خودسازى كنيم، بايد اين رذائل را ريشه‏كن كنيم، اينها در فقه و اصول ما شيخ بزرگوار كه همه‏تان مى‏دانيد درخت رذالت را از دل كنده است (با آن همه رياضات، با آن همه مشقّات) در بحث تجرّى مدّعى است كه اصلاً تجرّى استحقاق عقوبت ندارد. مثل فعل «متجرى به» كه حرام نيست، تجرى هم استحقاق عقوبت ندارد. خوب همه هم بعد از مرحوم شيخ مى‏گويند اين مطلب درست است (إلا شاذا). مخصوصا ما كه اصلاً ديگر زير پِل اين هم زديم كه از اوجب واجبات است، كى گفته؟ حتى اين جمله‏اى كه در شرايع در كتاب قضا از مرحوم محقق آمده است: الحسدُ معصيةٌ و الاظهار به قادح للعدالة.

خوب همين را گرفتند و مى‏گويند كه محقق(رض) مى‏گويد تا بروز و ظهور نكند طورى نيست، خلاف عدالت نيست و وقتى بروز و ظهور كند اثر بار بر آن شود آن اثر؛ حرام است. در جاه‏طلبى وقتى غيبت مى‏كند در حسادت وقتى كه زخم‏زبان مى‏زند. در پول‏پرستى وقتى مال مردم را مى‏خورد خوب معلوم است اين جور روش و عقيده ديگر نمى‏گذارد انسان اقلاً روزى يك ساعت به خود آيد و با اين دشمن سرسخت مبارزه كند. (مردم عوام هم كه ديگر معلوم است آنها كه اصلاً در اين زمينه جاهل به جهل مركب به معنا از مستضعفين‏اند. غفلت صد درصد از اين گونه چيزها.

لذا اين مسأله خودسازى، اين مسأله كه انسان آدم شود، حسود نباشد، بخيل نباشد. خودگرا نباشد. رياست‏طلب، پول‏پرست نباشد. سوءظن به ديگران نداشته باشد و امثال اين صفات كه زياد هم هست. بيش از چهل تا رذيله داريم. چنانچه بيش از چهل تا فضيلت داريم. استاد بزرگوار ما حضرت امام(ره) بارها و بارها به ما مى‏گفتند كه چهل سال خون جگر مى‏خواهد، مبارزه مى‏خواهد تا بشود يك صفت رذيله را ريشه‏كن كند و فضيلت را غرس كند. به جاى خودخواهى و خودگرايى، ديگرگرايى را غرس كند. به جاى قساوت، عاطفه بارور شود. عفو، گذشت ايثار، فداكارى بر او حكمفرما شود. انصافا خيلى مشكل است امّا خيلى لازم است خيلى لازم است.

حالا خوب است ـ با اجازه شما ـ هر هفته يكى از اين رذائل را و بعد فضيلتش را يا اوّل فضيلتش را بعد رذالتش را با هم مباحثه كنيم و شايد اين گفتگوها موجب شود در 24 ساعت اقلاً يك ساعت خودسازى كنيم. آنچه به نظرم آمد براى تبرّك و تيمّن، همين فضيلت با ما اعانت بكند، اينكه ان‏شاءاللّه‏ اقلاً هر روز يكساعتى به خود آييم. براى آدم شدن به صفات رذيله‏مان نظر كنيم ببينيم چه بايد كرد؟ اگر انسان زود متوجه شود كه سرطان دارد خوب مى‏شود يك كارهايى كرد بدبخت آنجا كه نداند مريض است و اوّل چيزى كه متعرض مى‏شوم در اين جلسه مقدّس، فضيلت خلوص است كه ضدّ آن ريا است. (ريا اين رذيله شوم باشد براى جلسه بعد) لذا از فضيلت خلوص شروع مى‏كنيم و اين فضيلت هم از بالاترين فضايل است. شايد نتوانيد فضيلتى بالاتر از اين فضيلت پيدا كنيد چون بقيه فضيلت‏ها بايد اين رنگ فضيلت را داشته باشند. كلمه خلوص، كلمه اخلاص راستى كلمه مقدسى است. تصور اين كلمه مثل اين است كه نور از سرتاسر اين كلمه ساطع است. اين فضيلت خلوص، يك شيرينى خاصّى، يك طراوت خاصى و حتّى يك علوّ خاصى در ميان ساير فضايل دارد و قرآن شريف روى اين فضيلت، بيش از ساير فضائل پافشارى دارد.

لذا اوّل مى‏فرمايد پيغمبر بگو تنها موعظه من همين است. ـ با يك تأكيد خاصى ـ «قل انّما أعظكم بواحدة أن تقوموا للّه‏ مثنى و فرادى.» (سَبَإ ـ آيه 46) هم «انّما» دارد و هم «بواحِدَة» يك موعظه دارم قيام للّه‏، قيام هم نه فقط در كارهاى اجتماعى، در كارهاى فردى نه فقط در كارهاى عبادى، در كارهاى غيرعبادى، در هر چيز بايد رنگ خدا باشد. (قيام للّه‏). اگر مى‏گوئيم براى خدا، اگر درس مى‏گوئيم و درس مى‏خوانيم براى خدا، اگر كار اجتماعى داريم براى خدا، اگر نماز جماعت يا نماز شب مى‏خوانيم براى خدا، نه بالاتر از اين‏ها، اگر خورد و خوراكى، استراحتى، ارضاى غرايزى داريم آن هم براى خدا باشد.

چه مثنى چه فرادى: أن تقومو للّه‏. اين تنها مؤعظه از خدا و پيغمبراكرم(ص) و قرآن شريف است و من خيال نمى‏كنم در قرآن شريف، براى تأكيد مطلبى، آيه‏اى مهم‏تر از اين داشته باشد ظاهرا در ميان همه فضايل اين فضيلت از همه افضل است.

در آيات ديگر مى‏فرمايد كه فقط امر خدا همين است. اين جمله: «و ما امروا إلا ليعبدواللّه‏ مخلصين له الدين...» (البينه ـ آيه 5) در قرآن تكرارشده است كه امر خدا در قرآن فقط همين است. اگر هم گفته عبادت كنيد اين عبادت بايد رنگ داشته باشد و إلا اگر اين عبادت رنگ نداشته باشد عبادت نيست. بلكه گناه است و گناهش هم در سرحد كفر است. اين آيه هم كه كمتر از آيه قبل نيست راجع به عبادت و دين است. ليعبدوا اللّه‏ هم يعنى دين ما، اين دين ما بايد رنگ داشته باشد. دين ما كه فقط اعتقادات نيست. يعنى اسلام ما اسلام ما هم بايد رنگ داشته باشد و اين برمى‏گردد به اينكه كارهاى اجتماعى ما، معاملات، عبادات و كارهاى فردى و اجتماعى ما، دين ما بايد رنگ داشته باشد. در دين ما هم عبادت هست هم غيرعبادت، در دين ما هم كارهاى اجتماعى هست هم كارهاى فردى. در دين ما هم آخرت هست و هم دنيا. در دين ما هم ارضاء غريزه است هم ارضاء عقل است هم ارضاء وجدان است هم ارضاء دل است و همه اينها برمى‏گردد به «و ما امروا إلا ليعبدوا للّه‏ مخلصين له الدين...» و اگر انسان راستى مخلص شود (مشكل است) ديگر خواه‏ناخواه دست عنايت پروردگار عالم روى سرش است و هيچ كسى چه شيطان انسى، چه شيطان جنّى روى آن تأثير ندارد.

شما مى‏دانيد در قرآن شريف، شيطان چندين مرتبه تشر زده است به خدا: خدا نكند انسان عالم طغيانگر شود در مقابل خدا تشر مى‏زند و اين جمله «وَ لأُغوينّهم اجمعين ـ الّا عبادك منهم المخلَصين.» (الحجر آيه 39 و 40) در زبان اين طغيانگر فراوان آمده است. كه معلوم مى‏شودبا مخلَص ديگر كار ندارد. يعنى با آنكسى كه توانسته همه كارهايش رنگ خدا داشته باشد، از مخلِص برود به مرتبه مخلَص؛ به عبارت ديگر وقتى كه مخلِص به تمام معنا شد ديگر پروردگار عالم او را مى‏پذيرد وقتى پذيرفت مى‏شود مخلَص. يك نحو لازم و ملزومى بين مخلِص و مخلَص هست. آخرِ مرتبه مخلِص، اوّلِ مرتبه مخلَص است و خود شيطان اعتراف مى‏كند كه بر روى انسانهاى مخلَص كاربرد ندارم. نه اينكه دوستشان باشد. اين مستثنى، مستثناى متصل نيست بلكه منقطع است.

كتاب مصباح الشريعة كتاب خوبى است انصافا. من نمى‏گويم همه اين روايت‏ها از امام صادق(ع) است ولى كسى كه اين روايات مصباح الشريعه را جمع كرده، عارف كاملى بوده كه در روايات اهل‏بيت(ع) مخصوصا در كلمات امام صادق(ع) وارد بوده است. در اين كتاب مصباح الشريعة جمله‏اى آمده كه اين جمله در ميان اهل دل مشهور است: «الناس كلّهم هالكون الّا العالمون و العالمون كلّهم هالكون الّا العابدون و العابدون كلّهم هالكون إلّا المخلصون و المخلصون فى خطرٍ عظيم...» ديگر اين جمله ادامه ندارد. مثل اينكه به وضوح باقى گذاشته و اين فى خطرٍ عظيم تا آنجاست كه خدا نپذيرفته باشد يعنى تا به آخر مرحله مخلِص و اوّلِ مرتبه مخلَص نرسيده باشد وگرنه اگر به اوّل مرتبه مخلَص رسيده باشد شيطان كاربردى بر او ندارد.

«انّه ليس له سلطان على الذين آمنوا و على ربهم يتوكلّون» (النحل آيه 99) توكل با مخلَص ملازمه‏اى دارد. «إنما سلطانه على الذين يتولونه...» (النحل آيه 100) و على كل حالٍ به خوبى استفاده مى‏شود كه اگر كسى بتواند به تمام كارها و به قول قرآن شريف به خودش رنگ بدهد شيطانِ جنى و انسى و نفس اماره نمى‏توانند روى آن كار كنند. پيغمبراكرم(ص) فرمودند من هم نفس امّاره دارم إلا اينكه آنرا به دست خودم غل و زنجيرش كرده‏ام. راستى بسيارى از انسانها هم هستند كه اينگونه هستند. معصوم است. به اين معنا كه گناه نمى‏كند خطور گناه هم ندارد. اين فقط مربوط به انبياء و چهارده معصوم نيست. خيلى‏ها اينگونه هستند، به جايى رسيده‏اند كه نفس اماره را غل و زنجير كرده‏اند و شيطان را فرارى داده‏اند. همانطور كه شيطان از كلمه «بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم» فرار مى‏كند از اين آدم‏ها فرار مى‏كند. براى اينكه كلمه «بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم» و كلمه «لا اله الا اللّه‏» در پوست و گوشت و استخوان آنها نفوذ و رسوخ كرده است و به جاهايى رسيده‏اند.

اين جمله «صبغة اللّه‏ و من احسن من اللّه‏ صبغه...» (البقره ـ آيه 138) را فراموش نكنيد. آيه شريفه خيلى موجز و مختصر است امّا يك دنيا معنا دارد. رنگ خدا چه رنگ خوبى است. اگر اين رنگ بخورد به چيزى ـ خوب گاهى اوقات يك چيزى كه ارزش بسيار كمى دارد آن ارزش پيدا مى‏كند به دنيا و به آخرت؛ يك دانه اشك ولى همراه خلوص در دل شب براى خاطر ابى‏عبداللّه‏ الحسين(ع) و با رنگ ولايت و خلوص؛ چنانچه در روايات آمده هيچ چيز نمى‏تواند در مقابل آن قد علم كند.

يك درهم دادن به كسى امّا با رنج (من نمى‏خواهم بگويم كه اينها درست است) امّا اين جمله‏اى كه از علامه مجلسى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه نقل مى‏كنند فراموش نكنيد كه مشهور است نمى‏دانم تا چه اندازه درست باشد. كه علامه مجلسى با مرحوم جزايرى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه اين استاد و شاگرد با هم بنا گذاشته بودند كه بعد از مرگ به خواب يكديگر بيايند. كه بالاخره علامه مجلسى از دنيا رفت و اين كسى كه به شيعه خيلى حق دارد. علامه مجلسى خيلى بالاست خيلى.

محدث‏زاده يكى از ممبرى‏هاى خوب قم بود و پسر مرحوم آشيخ عباس قمى بود. پسر صاحب مفاتيح، صاحب آن كتابهاى ارزنده كه ارزندگى كتابهايش بخاطر خلوص اوست. يعنى خلوص خورد به مفاتيح تا مفاتيح جهانى اسلام شد. ما كتاب دعا خيلى داريم حتى در حالات ابن طاووس مى‏خوانيم كه چند هزار كتاب دعا پيش آقا بوده تا يك كتاب دعا نوشته‏اند. امّا اين مفاتيح ناگهان اين جورى شد خوب كتاب خوبى است به قول حضرت امام كارخانه آدم‏سازى است امّا اين شهرت براى آن خلوص است. اينجا مرادم هست آقاى محدث‏زاده روى ممبر گفته بود كه يك جمله‏اى در بحار است اين جمله غلط است. بايد «دِخَ» باشد ولى علّامه مجلسى «دُخَّ» فرموده. (دُخَّ درست است و به معناى نمكى است كه با نان مى‏خورند.) علامه مجلسى يك روايت نقل مى‏كند كه راوى مى‏گويد من در مسافرت همراه امام صادق(ع) بودم در وسط راه فقيرى زير درخت نشسته بود. من به او نان دادم. به حضرت گفتم يابن رسول‏اللّه‏ اين مرد نصرانى است. حضرت فرمودند اگر مسلمان بود كه شريك ما بود حتى فى الدُّخَ. محدث‏زاده گفته بود اين دُخَّ نيست بلكه دِخَّ است. محدث‏زاده گفته بود كه من شب خواب پدرم را ديدم و ديدم او با من قهر است. رفتم سلام كردم التماس كردم فرمود پسرك تو را چه به علامه مجلسى؟ علّامه مجلسى در صدر همه علما واقع است. علامه مجلسى در اينجا همنشين با پيغمبراكرم(ص) است و ما اصلاً دسترسى به علّامه مجلسى نداريم. تو را چه به اين غلط‏ها، كه در روى ممبر ايراد به علامه مجلسى كنى دُخّ و دِخَّ كنى؟ كه محدث قمى مى‏گويد در همان موقع بيدار شدم تصميم گرفتم همان وقت بيايم از علامه مجلسى عذرخواهى كنم و چنين كرد.

على كل حالٍ اين كلمه خلوص، «صبغة اللّه‏ و من احسن من اللّه‏ صبغه» ولو اينكه خيلى موجر و مختصر است امّا انصافا خيلى بالاست. اگر به چيز كم ارزشى بخورد خيلى پر ارزش مى‏شود و به قول علامه طباطبايى(ره) كه بارها و بارها به ما اين جمله را مى‏گفتند به ما نصيحت مى‏كردند اين مرد بزرگ؛ مى‏گفتند كه «ببين اين انگشتر امام على(ع) كه در راه خدا داد يك درهم ارزش داشت ولى در مورد اين آيه ولايت آمده است.» مثل پيراهن اميرالمؤمنين يك درهم ارزش داشت. امّا خلوص على ارزش بسيار پيدا مى‏كند.

«انّما وليّكم اللّه‏» اين آيه ولايت كه همه سنّى‏ها را مات كرده نمى‏توانند جواب بدهند و اقرار مى‏كنند كه دال بر ولايت است در ميان سيصد آيه‏اى كه در مورد على(ع) است اين آيه مهمترين آيات است. كه به قول عمر اين جورى كه سنى‏ها نقل مى‏كنند بارها و بارها مى‏گفت كه دلم مى‏خواست دنيا و آنچه در دنياست داشته باشم و آنرا بدهم تا اين آيه درباره من باشد. راستى آيه ارزش دارد. علامه طباطبايى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه مى‏فرمودند كه آن طرفش را هم ببين. مرحوم شهيد نقل مى‏كند يك آقاى طلبه ريش سفيد را مى‏آورند در محشر مى‏گويند چكاره بودى؟ مى‏گويد هفتاد سال قال الباقر و قال الصادق مى‏گفتم. به او مى‏گويند خوب براى خدا كه نبوده براى دنيا، براى اين بوده كه بگويند «بَه چه عالمى» خطاب مى‏رسد اين را به رو به آتش جهنم بيندازيد. به يك خدمتگزار به خلق خدا ـ اين كارها كه بچه‏بازى نيست يك عمر خدمت به خلق خداست. يك گره از كار مردم گشودن ثواب بيست حج و عمره دارد. ـ به او مى‏گويند چكاره بودى؟ مى‏گويد يك عمر خدمت به خلق خدا. به او مى‏گويند كه اين درست است امّا براى كى؟ رنگ كه نداشت. براى اين بود كه به تو بگويند بارك‏اللّه‏ چه خدمتگزار خوبى. اين را هم به رو در آتش جهنم مى‏اندازند. شهيد را مى‏آورند. از او مى‏پرسند چكاره بودى؟ مى‏گويد مقاتله، كشتم و كشته شدم. خطاب مى‏رسد خوب درست امّا فى سبيل‏اللّه‏ كه نبود و به قول شهيد او را هم به جهنم مى‏اندازند. بعد علامه طباطبايى مى‏فرمود ببين اين خيلى ارزش دارد، جان داده (بالاتر از جان كه نيست) عمر داده است (70 سال، ريشش را سفيد كرده براى اسلام) هفتاد سال خدمت به خلق خدا كرده است امّا به پشيزى ارزش ندارد، ولى آن طرف ديگر يك انگشتر داده در راه خدا، يك دانه اشك ريخته براى خدا. تمام گناهان را همين يك دانه اشك از بين مى‏برد.

لذا علامه مجلسى به خواب مرحوم جزائرى آمد همين را گفت كه آنچه خيلى به دردم خورد اين بود كه: به مسجد مى‏رفتم. بچّه‏اى بغل مادرش بود. من سيبى در دست داشتم. آن بچّه ذوق اين سيب كرد. من آن را در راه خدا به آن بچّه دادم و اين خيلى به درد من خوردو راستى هم همين طور است.

علامه حلّى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه با اين همه خدمتش مى‏گويد آنچه به دردم خورد كتاب الفين بود. در حالى كه كتاب الفين دو هزار حديث كه نيست. اسمش كتاب ألفين است. چندتا روايت در مورد ولايت و چندتا روايت در مورد كسانى است كه مى‏گويند ولايت و تشيع نه. علامه مى‏گويد بالاتر از «تذكره» من و بالاتر از «مختلف» من، اين كتاب الفين است. آن هم هر دو هم تذكره هم مختلف. علامه كسى نيست كه كتابهايش رنگ (اخلاص) نداشته باشد همه كتابهايش رنگ داشته. مگر مى‏شود كتاب بحار علامه مجلسى رنگ نداشته باشد، خيلى رنگ داشته؛ امّا بعضى اوقات يك رنگ خاصى (اخلاص) به يك چيز كم ارزش و كوچكى مى‏خورد، و آن را پر ارزش مى‏كند. على كل حالٍ اين بحث بحث طولانى است بايد چند هفته‏اى درباره‏اش صحبت كنيم. خلاصه مطلب اين است كه بدست آوردن اين فضيلت مشكل است، امّا خيلى لازم است مخصوصا براى ما طلبه‏ها.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group