موضوع درس: انسان در قرآن
شماره درس: 199
تاريخ درس: ۱۳۷۷/۱۰/۲
متن درس:
بحث امسال ما درباره ي انسان در قرآن بود و ديروز عرض كردم اگر بتوانيم اين بحث را به جايي برسانيم بحث ارزنده اي است اگر انسان بتواند في الجمله خود را بشناسد همين شناخت يك نيروي كنترل كننده اي است براي انسان. صفات انسانيت به انسان مي دهد. عفت مي دهد، غيرت مي دهد، شجاعت مي دهد. حميت مي دهد و علاوه بر اينها به قول اميرالمومنين سلام الله عليه اگر انسان بتواند في الجمله خود را بشناسد خدا را خوب مي شناسد و از راههايي كه براي خدا شناسي بسيار موثر است بسيار مفيد است خود شناسي است انسان بتواند بگويد من كي هستم من چي هستم براي چه به اين دنيا آمدم هدف از خلقت من چيست و بلاخره آمدنم براي چي رفتنم براي چي ؟ اگر بتواند اين مسائل را حل كند يكي از چيزهايي كه براي او جلو مي آيد اينكه يك آدم پر محتوايي است الان بعضي از جوانهاي ما به جاي اينكه پرمحتوا باشند پوچند پوچي سر تا پاي او را گرفته است از نظر اعتقادي از نظر اخلاق و از نظر اعمالي سر تا پا پوچ است. سر تا پا گيج است به قول خودش اگر امده است چار مي رود اگر مي رود چرا آمده است؟ اصلاً براي چي آمده است و از نظر اعمال هم آيا اين عمل خوب است خوب نيست. كي او را مي برد خودش مي رود يا كس ديگر مي برد و از نظر اخلاقي هم كمبود دارد همه ي اينها براي اين است كه اين جوان خود را نشناخته است نمي داند كيست نمي داند چيست و الا اين حرفها اين شبهه ها اين اعمال هاي زشت براي او جلو نمي آمد من خيال مي كنم بحث خود شناسي بحث مفيدي باشد بحث انسان شناسي از همه ي بحث ها مهمتر باشد و اميدوارم كه ما بتوانيم تا آخر ماه مبارك رمضان اين بحث را به جايي برسانيم ان شاء الله ديروز عرض كردم كه قرآن شريف در هما آيات اول سوره ي بقره اين انسان را معرفي مي كند و مي فرمايد: اين انسان خليفه ي خداست بعد خليفه ي خدا را معلوم مي كند مي فرمايد معناي اينكه خليفه ي خداست يعني مي تواند مظهر همه ي اسما و صفات حق باشد يعني يك كودك استعداد اين را دارد بزرگ شود. مظهر علم خدا، مظهر قدرت خدا ، مظهر خلقت خدا، مظهر جواد خدا و بلاخره مظهر همه ي اسماء و صفات حق باشد اگر بيفتد در راه خليفة الهي به قول قرآن شريف اگر بيفتد در راه مستقيم مي يابد خدا را نظير آدم تشنه كه مي يابد تشنگي را علاوه بر اين آن مظهريت حق هم نتيجه ي كارش. لذا قرآن مي فرمايد: كه اين انسان خليفه ي خداست بعد هم مي فرمايد خليفه ي خدا معناش اينه كه اين انسان برتر از ملائكه است اما تا اينجا اشاره است بعدش به طور صريح آن هم نه يك مرتبه در چندين آيه مي فرمايد اين انسان مسجود ملائكه است يعني حق دارد اين انسان كه جبرئيل به او سجده كند كه ديروز سجده را معنا مي كردم مي گفتم معناي سجده يعني تزلل يعني خضوع و خشوع در مقابل اين است و همين آيات اول سوره ي بقره بالاخره خطاب مي شود كه به ملائكه سجده كنيد و مي فرمايد: همشون مسجد الملائكة كَلهُم الدابليس كه اين را هم فضلد متوجه بشند كه استثنا، استثناء منطق است يعني براي تاكيد آورده شده و معناش اين است كه ملائكه عادي نه حتي ملائكه ي مقرب حتي جبرئيل ميكائيل به اين آدم سجده كنند ما در روايات مي خوانيم كه انسان اگر برسد هب مقام علم ماهيها در دريا حيوانها در صحرا براي او تسبيح مي گويند براي او دعا مي كنند عالم وجود براي او دعا مي كند و مي رسد كارش بدانجا وقتي كه مي گويد: السلام عَلَيكُم و رَحمَة الله و بركاتُه در و ديوار به او سلام مي كنند در و ديوار با او هم صدا مي شوند هر چه سعه ي وجوديش بيشتر عالم وجود بيشتر با او هم صدا مي شوند و بالاخره مي تواند بشنود وقتي كه مي گويد: اَلسلامُ عَلَيكَ اَيُها النَبي. پيامبر اكرم جوابش را بدهند و حتي مي گويد: السَلامُ عَلَينا و عَلي عِباد الله الصالحين توجه كند كه حضرت ولي عصر جوابش را داد يعني نمازت قبوله. درود باد بر تو با اين نمازت درود باد بر تو با اين سلامت و بلاخره تو در راه من در راه خليفة الهي در راه انسانيت. ديروز آيات را تا اينجا خواندم و ما بايد توجه به اينگونه مطالب داشته باشيم . جوانهاي عزيز ما بايد توجه به اين گونه مطالب داشته باشيم نفروشند خود را به چيزهايي كه محتوا ندارد سرگرم باشد در ان راهي كه خدا تعيين كرده است و مي فرمايد: جواين بيعت در راه خليفة الهي تا برسي بدان جا كه بالفعل خليفه ي من باشي مظهر همه ي اسماء و صفات من باشي برسي بدان جا كه وقتي نماز مي خواني عالم با تو هم صدا شود. در قرآن مي خوانيم كه وقتي حضرت داوود زبور مي خواند عالم با او زبور مي خواندند. يا جِبال اَوِ بي معه و الطير يعني پرنده ها با هم هم صدا مي شوند، جوانها با هم هم صدا مي شوند، در و ديوار با هم هم صدا مي شوند كوه و دريا با هم هم صدا مي شوند يا جبال اوَ بي معه و الطير او زبور مي خواند همه به دنبال او زبور مي خواندند و صداي او مي شنيد او جلو مي خواند او هم صدا مي شد مرحوم اخوند كاشي كه يكي از عماي بزرگ در اين مدرسه صدر است در اين مدرسه صدر زندگي كرده است بسياري از علماي گذشته شاگرد اين مرد بودند و اين مرد يكي از چيزهاش همين بود كه مي گفت وقتي كه مي گم لا اله الي الله درختها در و ديوار مدرسه با من مي گويد لا اله الي الله ديگر چشم او چشم ديگر است چشم خليفة الهي گوش او گوش ديگر است گوش خليفة الهي ديگر زبان او زبان ديگر است زبان خليفة الهي شبهاي جمعه همين اواخر يك روايتي به تناسب خواندم اين روايت را مرحوم كليني در كافي به سند صحيح نقل مي كند كه پروردگار عالم مي فرمايد: وقتي بنده ام در راه افتاد وقتي اهميت به واجبات داد مخصوصاً نماز وقتي كه اهميت به مستحبات داد مخصوصاً خدمت به خلق خدا اين روايات از طرف خدا، خدا فرموده است كه من او را دوست دارم يعني من مي شوم عاشق او او وقتي من عاشق او شدم مي فرمايد: ديگر چشم او چشم من است ديگر گوش او گوش من است ديگر دست او دست من است . ديگر زبان او زبان من است ديگر دعاي او مستجاب است ديگر هر چه از من بخواهد به او مي دهم و اين روايت همين را به ما مي گويد كه راستي اگر انسان ببيند در راه وعده ي خداست اون هم اول قرآن كه انسان بيفند در راه خليفه ي الهي ابشي خليفه ي خدا قرآن مي گويد من اصلاً وعده دادم به ايمان تو را خلق مي كنم براي اينكه ي خليفه ي من بشي من به ملائكه گفتم سند دادم براي تو انسان سند دادم شاهد گرفتم شاهد گرفتم شاهد همه ي ملائكه را جبرئيل شاهد است . عزرائيل شاهد است. اسرافيل شاهد است و بلاخره حمله ي عرش شاهد است همه ي ملائكه شاهد است كه خدا گفته است « اني جاعِلٌ في الارض خليفه » من دلم مي خواد همه مخصوصاً جوانها تو اين آيات تنبه نكنند ماه مبارك رمضان قرآن زياد بخوانيد در قران توجه كنيد تنبه كنيد اين نكات قرآن شريف را به او برسيد « اني جاعِل في الارض خليفة » يعني اي ملائكه همه شاهد باشيد كه من خلق كردم يك كسي را كه اگر بيفتد در راه مي رسد به آنجا كه زبان او زبان من ، چشم او چشم من ، گوش او گوش من ، دل او جاي من و خوشا به حال آن كساني كه در دل آنها جاي خداست. « لا يَسعَني ارضي و لا سمائي و لكن سيعَني قلب عبدِي المومِن » اين وعده ي خداست اينم قرآن نيست اما كلام خداست به او مي گوييم حديث قدسي در اين حديث قدسي مي فرمايد كه من جا ندارم يك كسي بخواهد در آسمانها من را پيدا كند در زمين منو پيدا كند نمي شود اما دل مومن جاي من اين معناش چيه يعني انسان بيفت در راه مستقيم بيفت در راه يعني اصلاح بيفت در اين راه اونوقت مي رسي به آنجا كه دل تو مال خداست الان دل ما همه مون كه اينجا هستيم ديروز مي گفتم يا دو روز قبل مي گفتم شما خوب آدم هاي خوبي هستيد مسلمانيد ولايت داريد علاقه به روحانيت داريد علاقه به مسجد داريد علاقه به محراب و منبر داريد اما همين شما خوب ها الان ببينيد دلتان هر گوشه اي از دل شما يك قفس مال يك چيزي، مال يك كسي ، يك گوشه ي دل شما را حب دنيا، يك گوشه ي دل مرا حُب به رياست ، يك گوشه ي دل من و شما را خب به جاه و مقام به منيت العياذ بالله بعضي ديگر يك گوشه ي دلشان پر از حسد يك گوشه ي دلشان پر از تكبر، يك گوشه ي دلشان پر از عشق به ديگران و بلاخره هر گوشه اي از دل مال يك درنده اي مال يك رذالتي جاي خدا كجاست ؟ يكي از علماي بزرگ مي فرمود آي مردم قرآن مي گويد كه مشرك نباش ، من مي گويم مشرك باش بعد معنا مي كرد اينكه اين دل كه همه اش مال خداست بيا يك جاش را همه بده به خدا خب اين دل معلومه باغ وحشه ديگه نمازش اينه كه مي خونيم ، ديگه دعا مستجاب نمي شه ديگه دل تاريك است و جمله ي تاريكهاش اين كه قرآن مي گه وقتي تاريك شد وحشتناك است ديگه نور خدا وقتي در دل نشد زندگي تاريك است نور خدا وقتي در دل نشد ديگه اين پناه ندارد معلومه اين باغ وحشه اين باغ وحش اين چيزهايي را كه در دل اينها نمي تواند پناهگاه انسان باشد نمي تواند انسان را از غم و غصه نجات دهد از همين جهت من الان خيال نمي كنم در اين جلسه ي مقدس از آقايان مخصوصاً خانم ها يكي بگه من ضعف عصب ندارم چرا ؟ ضعف عصب به ما چه ؟ ما بايد از نظر اعصاب بسيار قوي ، ما بايد از نظر مخصوصاً جوانها از نظر اعصاب تسلط بر اعصاب داشته باشيم چرا تسلط بر اعصاب نيست؟ چرا همه مون ضعف اعصاب داريم چرا؟ چرا هممون در مقابل يك ناملايمتي كوچك شكست مي خوريم ؟ چرا در خانه عصباني مي شويم ؟ چرا هممون پرخاشگرشده ايم ؟ و بلاخره چرا جوانهاي ما اينهمه پرخاشگرند چرا ما در خانه مان در مقابل رفيقمان در اداره مان در بازارمان اينقدر پرخاشگريم تسلط بر اعصاب نداريم براي اينكه در اين زندگي پناه نداريم وقتي دل هر گوشه اش مال چيزي شد الا خدا انسان پناه ندارد ديگر زندگي تاريك است ديگر زندگي وحشتناك است پول ، مال ، جاه ، مقام ، زن خوب ، شوهر خوب ، بچه هاي خوب نمي تواند به انسان اطمينان بدهد دليلش هم اين است كه بسياري دارند اما ضعف عصبشون بيشتر از همه كس مي تواند پناه انسان باشد كي مي تواند صد در صد انسان را ياري كند در بن بست ها ، خدا وقتي كه انسان بيفتد در راه و اين دل بشود مال خدا ديگري شود اِلا بِذِكرِ الله تَطمَئنُ القُلوب ديگر غم نيست اصلاً. ديگر غصه نيست اصلاً. ديگر نگراني نيست اصلاً اگر غم و غصه هم باشد غم و غصه اي كه بخواد اعصاب او را از بين ببرد نيست سطحي است اگر غصه اي باشد براي اينكه خدا را ندارد اگر غصه اي باشد براي ترس از آخرته ؟ اگر غصه اي باشد ترس از مردمه ؟ يعني براي مردمه اما اينكه براي رذالت غصه بخورد غم بخورد نيست اصلاً و ابداً وقتي چنين باشد اعصاب بسيار قوي وقتي چنين شد پناه دارد نور دارد لذا روز اول مي گفتم اگر اين بحث را بتوانيم حل بكنيم اول چيزي را كه پيدا مي كنيم نورانيت در زندگي اگر بتواند انسان بفهمد كيست از كجا آمده ؟ براي چي آمده ؟ به كجا مي رود. اين معناي اِنا لله و اِنا اليه راجِعون يعني چه ؟ اين معناي اِلا بِذِكرِ الله تَطمَئِنُ القُلوب يعني چه ؟ ديگه مساله براي او حل مي شود و اول حل شدن اين مساله اين است كه اين ديگه پناه دارد ديگه در زندگي نورانيت دارد ديگه زندگي براي اين تاريك نيست اميد دارد اگر يك كسي مايوس در زندگي بشود اين همين است كه قرآن شريف مي فرمايد گناهش تا سر حد كفر است آدم مايوس منجر به كفر مي شود وقتي انسان خدا را نداشته باشد زندگي او را مايوس مي كند وقتي انسان خدا را نداشته باشد جزر و مد زندگي او را خفه مي كند اين دنيا جزر و مد دارد مگر مي شود يك كسي در درسا رود جزر و مد نبيند مگر مي شود يك كسي در دريا برود موج روي موج نباشد دريا كه هميشه آرام نيست اين دنيا جزر و مد دارد اين دنيا موج دارد گاهي موج ها خيلي بلندندو سنگين گاهي موج ها كوتاه اند اما بلاخره موج دارد يعني زندگي مشكل دارد زندگي گره روي گره كي مي تواند اين گره ها را باز كند تسلط بر اعصاب مي خواهد كي مي تواند از اين مشكل ها بگذرد آن كسي كه شناور خوب باشد كي مي تواند در اين دنيا شناور خوب باشد بداند براي چي آمده اين موج ها براي چيه بداند از همين موج ها مي شود استفاده كرد مي شود خود را ساخت مي شه در راه افتاد و از اين جزر و مدها استفاده كنيم برسيم به اونجا كه بشيم خليفه ي خدا وقتي خليفه ي خدا شديم اول نتيجه اش اينه كه زندگي منهاي غم و غصه زندگي منهاي اضطراب خاطر زندگي منهاي نگراني هميشه مصداق آيه الا ان اولياء الله لا خَوفَ عَلَيهم و لا هُم يَحزَنون و خوشا به حال اينها اين دنيا شونه آخرتشون هم معلومه به كجا ؟ انَ المُتَقينَ في الجَنات ولزخي مقعد صد عند ملك مقتدر بهشتي ها دو سه قسمتند. يك قسمت بهشتي ها همون افراد عموم مردم اينها كه در بهشت باغ دارند حور دارند، قصر دارند از نظر نعمت جسمي هر چه بخواهند دارند خب اين يك قسم از بهشتي ها . يك قسم ديگر از بهشتي ها كه اين بهشت عمومي اين است اما گاهي بهشت بالاتر از اينها در حاليكه بهشتند در بهشت خدا را دارند كه اين آيه ي شريفه اين را مي گه اگر انسان راستي متقي شد افتاد در راه تقوا افتاد در راه خليفة الهي شد خليفه ي خدا اين بهشت علاوه بر اينكه باغ دارد حور دارد قصر دارد هر نعمتي كه بخواهد دارد آنجا خدا را دارد به او مي گويند مقام عند الهي اين مقام عند الله يعني انسان آنجا خليفه ي خداست يعني انسان آنجا حكومت خدا بر دلشه هيچ چيزي هيچ كسي در دلش نيست جز خدا در نعمته اما نعمت را نمي بيند كي مي بيند قرآن شريف .
از آسيه زن فرعون يك جمله اي را نقل مي كند كه اين جمله يك پيام است براي همه ي خانم ها چون از يك خانم اما نه براي آن كساني كه مردند چه زن و چه مرد يك پيام است براي اونها آسيه زن فرعون يك زني است كه هر چه يك زن بخواهد او داشت زن مي خواهد متمكن باشد اون شوهرش پادشاه مصر بود زن مي خواهد عزيز باشد اين علاوه بر اينكه زن شاه بود زن خدا بود يعني فرعون ادعاي خدايي مي كرد مردم پذيرفته بودند مردم مي آمدند از بس اهميت داشت به او سجده مي كردند. اَنا رُبكُم الاَعلي مي گفت پذيرفته بودند يك زن مي خواهد از نظر دنيا در رفاه صد در صد باشد اين آسيه زن فرعون داشت يك زن هر چه بخواهد در اين دنيا اين آسيه داشت اين آسيه همين زندگي با اين همه رفاهش برايش يك زندان شد چرا ؟ براي اينكه ديد اين زندگي منهاي خداست . زندگي منهاي خدا برايش تاريك بود دلش مي خواست از اين زندگي فارغ بشه. بلاخره محكوم به اعدام شد آوردند مردم را جمع كردند مي خواهند اعدامش كنند اعدام فرعون اين بود كه ميخ كوب در زمينش مي كرد يعني مثلاً آسيه را مي خواباند يك ميخ به كف دستش مي كوبيد بر روي زمين يك ميخ روي آن دستش يك ميخ روي آن پا يك ميخ روي آن پا همينجور ميخكوب از آن ميخ طويله مي كوبيدند روي بدن اين مي رفت در زمين تا شهيد شود اين اعدامش بود بنا كردند ميخ ها را بكوبند خب اين الله الله خدا خدا اما زير همين ميخ ها يك پيام داد براي همه قرآن اين پيام را نقل مي كند چي مي گفت گفت : رب اَينَ لي عندك بَيتاً في الجنة و نَجني من فِرعون و عمله و نجِني مِنَ القَومِ الظالِمين گفت: خدايا اين زندگي براي من زندان است خدايا مرا از اين فرعون از اين مردمي كه اين قدر نفهمند كه به جاي خدا فرعون مي پرستيدند اين زندگي براي من تاريكه اين رو از اين زندان من را نجات بده خب حالا نجات بده چي ـ چي بهت بدم ؟ بهشت. مي گه نه ! بهشت منهاي تو نه آنكه مي خواهم اينه يك خانه پيش خودت . بعد پيش خودت را جلو مي اندازد مي گه رب اَين لي في الجَنَة اَون في الجَنَة را مي برد آخر يعني خدايا اون بهشتي كه منهاي تو باشد اينم براي من تاريك است اينم پوچ است نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار الله چه كنم چيز دگر ياد نداد ايستادم يعني آن كه مرا خلق كرد براي خليفه الهي به من ياد داد كه بايد برسي به آنجا كه هيچ در دل تو نباشد جز خدا لذا آسيه مي گويد خدايا من آنكه را مي خوام تو را مي خواهم اگرم بهشت مي دي بهشت منهاي تو نه بهشتي كه من سرگرم با حورالعين بشم بهشتي كه من سرگرم با خوردن بشم اين بهشت هم نه . پس بهشت چي! انَ المَُتَقين في جنت و نهرَ في مقهد صدق عند ملك مقتدر آن بهشتي كه در آن بهشت تو را داشته باشم ديگه آنها هم مختلفند بعضي هاشون مثل شما هم خدا را دارند و هم بهشت را گاهي مشغول حورالعين اند گاهي مشغول خدا اما هيچي بهشتي ها ديگه هيچ آنجا ندارند جز خدا مرحوم ديلمي در آخر ارشاد يك روايت نقل مي كند روايت معراجيه است خيلي روايت مفصله . در آخر اين روايت خطاب شد به رسول الله گرامي در معراج كه يا رسول الله من يه بنده هايي دارم در بهشت من خطاب به اينها مي كنم مي گويم: بگذار بهشتي ها در نعمت خودشون متنعم باشند نعمت بهشتي ها آن نعمت ها كه هر انسان هر چه بخواهد در آن جا هست آن نعمت هايي كه عالم حيوان است آن نعمت هايي كه نوش بدون نيش است و بلاخره آن نعمت هايي كه اصلاً و ابداً نيش ندارد بگذار بهشتي ها در اين نعمت ها متنعم باشند بعد خطاب مي شد آي بنده ي من لذت تو حرف زدن من با تو حرف زدن تو با من . چي ميگه ــ بعد خطاب شد يا رسول الله من نگـاه به اينها مي كنم نگاه عاشق به معشوق . نگاه معشوق به عاشق براي اينكه آنجا طرفيني است اگر ما عاشق خداييم قبل از عشق ما او عاشق به ماست معاشقه ــ ما عاشق براي اينكه به خاطر طرفيني است اگر ما عاشق خداييم خــــدا عاشق ما اگر راستي انسان بيفتد در مقام خليفة الهي در همين دنيا مي رسد به اونجا كه نمازش يك معاشقه است. آقا ، خانم انسان مي تواند برسد به اينجا كه وقتي حمد و سوره مي خواند بشنود كلام خدا را با زبان خودش معناي كلام الله كه ما مي گوييم قرآن را مي گيم كلام الله معناش اينه ديگه يعني خدا داره با ما حرف مي زنه حمد و سوره يعني خدا داره با مي حرف مي زنه بشنويم كلام خدا را با زبان خودمون بعدش مي رويم ركوع سُبحانَ رَبي العَظيم و بحمده ببينيم توجه خدا را به ما كه خدا دارد مي شنود كلام ما را توجه دارد به كلام ما تا همين جور برويم به جلو برسيم به سلام يك اظهار ارادت به ولايت كه بگيم ولايت است كه اينها را به ما داده است.
اَلسَلامُ عَلَيكَ ايها نبي پيغمبر جوانمون را بده پيغمبر را ببينيم السلام عَلينا و علي عباد الله الصالحين همه ي ائمه ي طاهرين حضرت زهرا جوابمون را بده جواب آنها را بشنويم آنها را ببينيم اَلسَلام عَلَيكُم و رحمَةُ الله و بركاتُه صداي عالم وجود را بشنويم كه همه ي عالم وجود به ما مي گويد درود بر تو با اين بندگي ، درود باد برتو با اين همه سلامت، چه قدر اين نماز مزه دارد اين نماز ديگه بهشت نيست ما خيال مي كنيم بهشت ديگه خيلي مزه دارد اما براي بعضي به قول خدا اين بهشت ديگه مزه ندارد چي مزه دارد در سوره ي يـــس مي خوانيم كه اين بهشتي هاي معمولي انيها هم گاهي خدا باهشون حرف مي زند در آن وقتي كه منقمر در نعمتها هستند سوره ي يس مي گويد: سَلامُ قولدً مِن ربِ الرَحيم ناگهان خدا به اينها مي گويد: سلام عليكم و رحمة الله اين مزه دارد اينه كه اونها را مست مي كند اينه كه هفتصد سال در حال مدهوشي هستند خطاب شد يا رسول الله من به بعضي از بنده هايم كه رسيدند به مقام خليفة الهي بهشون مي گم بگذاريد بهشتي ها دربهشتشون متنعم باشند نعمت شما ، لذت شما ، حرف زدن من با شما ، حرف زدن شما با من ، من كه نمي توانم بفهمم يا بفهمانم . چه طور مي شود خدا را ديد با اين چشم كه نه خدا كه جسم نيست من با اين چشم او را ببينم اما قرآن مي فرمايد: وُجُوهُ يَومَئِذ ناظره الي ربنا ناظِرَه مخَسَرين وقتي به اينجا ها مي رسند كوتاه مي آيند مي گويند الي رحمة ناظرة اما حرف بالاتر از اين هاست يعني با چشم دل با آن دلي كه مال خداست خدا مي بيند خدا مي شنود با آن چشم دلي كه مي تواند خيلي چيزها ببيند خطاب مي شود كه خطاب شد يا رسول الله من نظرها به اين ها دارم در هرنظري سعه ي وجودي به اينها مي دهم فضلدي جلسه جوانهاي عزيزم معلوم مي شود آنجا استكمال هست يعني نمي شه اين انسان حد يقف پيدا كند تكليف در بهشت نيست خب معلومه اما استكمال هست يا نه ! آري يعني انسان رو به اين مقام سند الهي تا خدا خدائي مي كند اينكه ديگه نمي ميرد اين انسان وقتي به دنيا آمد ديگر مردن ندارد ما خيال مي كنيم وقتي كه جانش از بدنش بيرون آمده مرده نه اين لباسي كنده است لباسي نو پوشيده است عالم برزخ يعني انتقال از نشعه به نشعه ي ديگر وقتي كه رسيد به اون نشعه ي تام به همه ي معنا تازه اول استكماله اسمش را بزرگان مي گذارند سير من الحق ديگه تازه اول استكماله هر قدمي ، قدم معنوي كه برمي دارد يك استكماله يك ترقي، ترقي در علم ترقي در قدرت، ترقي در مظهريت اسماء و صفات حق و اين ترقي اش هم اين نيست كه حالا يك مقدار علمش زياد بشه نه بالاتر از اينهاست اما نه مي شود شنيد نه مي شود فهماند يك دورنهايي از قيامت داريم يك دوره نهايي از اين آيات شريفه داريم يك دوره ي نهايي . اما اينش هم خوبه يعني از اين نعمتهاي بزرگ خداست اينكه مي گويم الان نمي تونم خوب بيانش مي كنم اما شما خوب مي توانيد بفهميد يعني اين استعداد در انسان دارد كه بعضي اوقات با اشاره مي فهمد آنچه نممي شود او را وصف كرد ما طلبه ها مي گوييم : يُدرَك و لا يوسف بعضي اوقات بك چيزهايي است وقفش را نمي شود كرد اما دركش را مي شود كرد الان با اشاره كه به شما خانم ها ، به شما آقايان دارم اين حرف ها را مي زنم نمي تونم تصريح بكنم يعني سقوط كوتاهه اما همين لفظ كه كوتاهه لفظ ، اشاره اما به طور تفضيل در دل شما جاي مي افتد آنچه مي خواهم بگويم اين از نعمتهاي بزرگ خداست كه است دليل بر همين كه ما مقام عند الهي داريم لذا استكمال در بهشت هست خطاب شد يا رسول الله هر نظرري كه به اينها مي كنم سعه ي وجودي به اينها مي دهم سعه ي وجودي يعني كمال كمال روي كمال تا كي تا خدا خدائي مي كند يك روايتي داريم از پيامب اكرم كه بعضي از اوقات خدا نامه مي نويسد به بنده هاش اينها را نمي فهمم يعني چه اما نامه محتواش عجيبه من الحي الذي لا يموت الي الحق الذي له يموت اين نامه از طرف آن زنده اي كه هرگز نمي ميرد به آن زنده اي كه هرگز نمي ميرد اين نامه از خدا به بنده اي كه خليفة الهي است امروز نمي خواستيم اين جور صحبت كنم اميدوارم كه مرضي اما زمان باشد مي خواستم در بعضي كمالات ديگر كه قرآن گفته است راجع به انسان صحبت كنم بحث ها كشيده شد به اينجا و خلاصه ي حرف اين شد كه آقا ، خانم ، پروردگار عالم ما در اين دنيا آورده است براي اينكه خليفه ي خدا شويم خليفه ي خدا معنا مي كند براي اينكه مظهر اسماء و صفات حق بشويم براي اينكه مسجود ملائكه شويم حالا ما آمديم به اين دنيا براي اينكه ملك به ما سجده كند اگر برسيم به آنجا كه ما سجده ي به شيطان بكنيم چه مي شود سجده به هوي و هوس چه مي شود چقدر حسرت دارد چقدر لذت دارد در روز قيامت اين حسرت و ندامت براي جهنمي ها بالاتر از آتش جهنم است آتش جهنمي كه اگر يك قطره اي از آن بيايد به دنيا دنيا را آتش مي زند تمام درياها غل مي شود جوش مي شود اما بالاتر از عذاب جهنم چيه ؟ اين حسرت ها يعني يك جهنمي ببيند كه به جاي اينكه ملك ، يا جبرئيل به او سجده كند اين سجده كرده است به هوي و هوس سجده كرده است به شهوت پس پرستيده است آلة رجوليت ببين كار به كجا مي رسد يعني وقتي يك كسي در زندگي اش فقط شهوت شد مثل همان هندي نفهم كه آلة رجوليت مي پرسته آن به آلة رجوليت زن يا انوسيت زن سجده مي كند اين هم شهوت سر تا پاش را گرفته مي بردش آنجا كه خاطر خواه اوست اين چه فرقي دارد با همين در حقيقت بر مي گردد به اينكه بعضي از جوانهاي ما بعضي از خانم هاي ما آلة رجوليت به سجده مي كند آن هم آلت انوسيت را بهش سجده مي كند چقدر حسرت دارد خدايا به حق حسين عليه السلام و آن مقامش .