شماره درس: 204
تاريخ درس: ۱۳۷۷/۱۰/۸
متن درس:
بحث این بود که انسان برای چی خلق شده است ؟ هدف از خلقت این انسان چیست؟ منتهی سیر این انسان کجاست ؟ و بالاخره این انسان از کجا آمده است ؟ برای چی آمده است ؟ به کجا می رود؟
بحث قبلی ما به اینجا رسید که عالم تشریع ، عالم تکوین همه و همه برای این انسان خلق شده است. از قرآن استفاده کردیم اگر زمین و آسمان است اگر آنچه در زمین و آسمان است و بعبارت دیگراگر عالم ملک و ملکوت و جبروت هست همه و همه برای خاطر این انسان است و اگر هم عالم تشریع و هم صد و بیست و چهار هزار پیامبر برای این انسان است و حتی نقل کردم از حضرت امام رضوان الله تعالی علیه قبل از آنکه این انسان پا بگذارد روی این کره ی زمین اول پیامبرش آمد حضرت آدم مبعوث به رسالت آمد روی این زمین و بعد در کره ی زمین آدم پیدا شد چیز دیگری اضافه کنم اینکه از این قرآن استفاده می کنیم این صد و بیست و چهار هزار پیامبر که آمدند علاوه بر اینکه سفارش شده بودند برای تبلیغ ، برای هدایت سفارش شده بودند به اینکه تبلیغشون با تلطف با مهربانی و از طرف حق سفارش شده بود به همه ی انبیا اینکه با تلطف و مهربانی با این انسان برخورد شود وقتی که حضرت موسی زیر دست شعیب پیغمبر ده سال ریاضت دید مبعوث به رسالت شد خطاب شد که :
« اِذهَب اِلی فرعَونَ اِنَه طغی و قولا له قولاً لینا لِاَنَهُ تَتَذَکَرُ اَو یَخشی » پیغمبر خدا حضرت موسی تو و برادرت که برادرتم پیامبری می کنم برای اینکه کمک کارتو باشد دو نفری برید به این غلدر زمان را یعنی فرعون را که ادعای خدایی هم می کند موعظه اش کنید خدا درست می دارد متنبه می شود خدا دوست دارد دست از این کارهای زشتش بردارد و سفارش می کنم با تلطف و مهربانی با او برخورد کنید. « و قولاً له قولاً لیّنا » با گفتار نرم ، با تلطف ، او برخورد کنید یعنی سفارش فرعون رو هم پروردگار عالم کرده است پروردگارعالم صد و بیست و چهار هزار پیامبر فرستاده است به همه ی اونها سفارش کرده است باید صبرکنید باید سعه ی صدر داشته باشید باید تحمل با بردباری در میان مردم بروید و صبری که پیامبرها کردند اذیتی که پیامبرها کشیدند احدی از مردم نکشیدند موفق بودند اما نه به اون اندازه که می خواستند با اون صبرشون با اون استقامتشون با اون سعه ی صدرشون توانستند کار بکنند اما انطور که می خواستند ، آنطور که سزاوار بود مانع نگذاشت ، ظالم نگذاشت سد راه نگذاشت اما بلاخره امر شده بود به اینکه باید تحمل آزار دادن مردم را ، ظلم ظالم را داشته باشید تا بتوانید موفق شوید. درباره ی حضرت نوح می خوانیم که هزار وچهارصد سال رسالت او طول کشید اما نه سال تا مرید بیشتر پیدا نکرد قرآن شریف می فرماید: نهصد و پنجاه سال فَلَبِثَ فی قومه الفَ سَنَة الا خمسینَ عاماً نهصد و پنجاه سال تبلیغ کرد در روایت می خوانیم هزار و چهارصد سال تبلیغ کرد و بالاخره آن طور که می خواست نه موفق شد بلکه مرید های او خیلی کم. ما بقی انبیاء هم یکی پس از دیگری چنین بودند من جمله خاتم الانبیاء.
پیامبر گرامی ما به اندازه ای اذیت شدند راجع به حضرت زکریا در تاریخ می خوانیم که مردم تعقیبش می کردند. دید الان مردم او را می گیرند به درخت ، گفت: درخت مرا راه بده. درخت باز شد حضرت زکریا رفت در وسط درخت. اما این مردم نانجیب رفتند ارّه ی دو سر آوردند درخت را با حضرت زکریا دو نیم کردند و نظیر این اذیت ها رو و پیامبرهای گرامی خیلی کشیدند. اما پیامبر می فرماید: هیچ پیغمبری به اندازه ی من اذیت نشد. سیزده سال در مکه نتوانست کار بکند به اندازه ای برای پیغمبر اکرم مشکل بود که در تاریخ می خوانیم وقتی از خانه بیرون می آمد پیغمبر اکرم را سنگ بارون می کردند اراذل و اوباش بچه ها جمع شده بودند دستور از بزرگترها پیغمبر را سنگ باران می کردند دستور داده شده بود این که سنگ ها را به ساق پای پیامبر بزنند و معلومه چه قدر اذیت می شد گاهی به خانه برمی گشت خانه را سنگ باران می کردند گاهی می توانست فرار کند در مسجد می رفت گاهی هم فرار به بیابان. حضرت خدیجه خبردار می شد حضرت خدیجه با او نوجوانی که خیلی حق به این اسلام دارد یعنی امیرالمومنین علی علیه السلام یه جوان سیزده ساله می رفتند بیابان زیر این سنگ و خار زیر اون خار مغیلان و پیامبر رو پیدا می کردند خون از پای مبارک می ریخت و پیغمبر اکرم زمزمه داشت می شنید پیغمبر اکرم می گفت:
« اللهُمَ اهدی قَومی وَ اِنَهُم لا یَعلَمون» خدایا اگه می خوای دلم خوش بشه توفیق هدایت به اینا بده خدایا اگر اینها منو سنگ می زنند نمی دونند، نمی فهمند، عذابشون نکن ، بالاخره با این صبر با این استقامت مکه نتوانست کار بکند. سه سال در شعب ابی الطالب مسلمان ها که کمتر از چهل نفرهم بودند زندان شدند امیرالمومنین در نهج البلاغه به معاویه می نویسد معاویه سه سال را ما را شما زندانی کردید در وسط آفتاب شب ها از سرما و روزها از گرما بچه های ما از تشنگی مردند زن های ما از تشنگی پوست گذاشتند و بالاخره سه سال با گرسنگی با تشنگی با سرما با گرما پیغمبر اکرم با این اذیت ها با این ظلم ها اما صبر استقامت سعه ی صدر تا بالاخره آمدند مدینه ده سال در مدینه اقلاً هشتاد و چهار جنگ با نبود امکانات تحمیل کردند بر پیغمبر اکرم . پیغمبر اکرم بالاخره وقت شهادتشون وقت رحلتشون توانسته بودند حجاز را مسلط بر او بشند. یا بگوییم حجاز را مسلمان کرده باشد. نتوانستند اون که می خواهند یعنی مسلط بر دنیا اما بیست و سه سال اون همه ظلم اون همه مشقت شبانه روز تبلیغ برای خاطر این انسان علاوه بر اینکه خودشون رحمةٌ للعالمین اند علاوه بر اینکه خود پیغمبر اکرم نفس رحمت است از نظر قرآن اما دستور داده شده بود به پیغمبر اکرم که باید صبرکنی باید سعه ی صدرداشته باشی باید تحمل کنی باید در قرآن شریف دستور اولی که به پیغمبر اکرم داده شد اینه که باید فعال باشی نظیرکره ای که شبانه روز فعاله توهم باید فعال باشی در روز باید تبلیغت برای هدایت مردم و همه ی پیامبرها چنین بودند شبانه روز برای هدایت این انسان و خلاصه حرف این است عالم تکوین با اون همه نظمش عالم تکوین با اون همه دقتش عالم تشریع با اون همه فعالیتش هدف این انسان است پروردگار عالم ، عالم تشریع و عالم تکوین را خلق کرده است ایجاد کرده است برای این انسان این بحث این دو روزه بود حالا بحث این است همه ی این عالم برای انسان ، این انسان برای چی؟ قرآن می فرماید: این انسان برای خداست. خطاب شد به حضرت موسی « وصتَنَعتُکَ لِنَفسی » تو را خلق کردم برای خودم و ما اگر چیزی برای امتیاز انسان نداشتیم جزهمین یه جمله این آیه ی کوچک اما رسا ، بس بود این که بگوییم این انسان خیلی با فضیلت است. انسان بگه من اونم که خدا خلق کرده است مرا برای خودش. رسیدن به مقام مشکل است. شکی نیست اما بالاخره هدف از خلقت اینست قرآن می فرماید : انسان «انَ الی ربِکَ المنتَهی » منتهی سیر تو خدا ، خلق شدی برای اینکه برسی به خدا « اِنَ الی رَبَکَ الرُجعی » منتهی سیر برگشت تو از این دنیا ، خدا. یه آیه ای در قرآنه این آیه خیلی پرمحتواست هم راه را نشون می دهد هم منتهی سیر را. می فرماید: « یا اَیُها الاِنسان اِنَکَ کادُحٌ اِلی رَبِکَ کادحاً فَمُلقیَه » ای انسان تو در راهی یک راه پر رنج یعنی آمدی در این دنیا، این دنیا یعنی مشکل یعنی رنج ، نظیر یک راه بیابانی که در آن راه بیابانی سنگ های مغیلان باشد خارهای مغیلان باشد تنهایی و صد در صد راه خطرناک تو آمدی در این دنیا تو آمدی در دنیا که همش مشکل است یک روزی به شما می گفتم که نمی شود یه کسی در این دنیا بیاید مشکل نداشته باشد هر کسی جوری مشکل هر کسی رنگی اما بالاخره همه مشکل دارد گره روی گره یک گره انسان باز می کند هنوز باز نشده گره ی بعدی می آید همون وقتی که جوانه تشکّل خانوادگی می خواهد کاریست بسیار مشکل ، وقتی تشکیل خانه دارد می بینه مشکلی جلو آمد اولاد می خواهد مشکل است اولاد پیدا کرد مشکلی برای او جلو آمد تا بالاخره وقتی که به این دنیا می آید تا وقتی که از این دنیا می رود مشکل بعد مشکل ، گره روی گره، امتحان روی امتحان. خب قرآن می گه این راه « یا اَیُها الناس اِنَکَ کادحٌ انی ربَک» تو در یک رهه مشکلی هستی اما منتهای سیر ملاقات خدا یعنی اگر بیفتی در راه در اون راهي كه منتهي سيرش خليفه ي خدا مي شي در اون راهي كه ديگه هيچ چيزي هيچ كسي در دل نيست جز خدا به عبارت ديگر در اون راهي كه مي يابي خدا را ، در همين دنيا مي يابي خدا را راجع به همين انسان قرآن مي فرمايد يه انسانهايي هستند در روز قيامت هنوز بهشت نرفته « وجوهُ يَومَئِذٍ نافدَة اِلي ربها ناظِره » يعني يه افرادي هستند خيلي بشاش خيلي باطراوت با نشاط كار اينا چيه در صف محشر نگاه به خدا معناش چيه؟ مگه مي شه نگاه به خدا كرد ؟ با اين چشم نه اما با اون چشمي كه خدا خلق كرده است براي اين انسان يعني با دل يعني با فطرت يعني با عمق جان انسان مي بيند خدا را.
اينكه آيه ي شريفه مي فرمايد در قيامت چنين است دو بهشت چنين است نه در همين دنيا بعضي چنين اند وقتي كه ميگه « اِياكَ نَعبُدُ و اِياكَ نَستَعين » مي بيند خدا را مي يابد خدا را. ديگه نرفتي بالا تر از اين فرض نمي شود ديگه كمالي ، مقامي بالاتر از اين فرض نمي شود در سوره ي فجر يه آيه است كه مي گن اين شان نزولش امام حسين عليه السلام مفسرين مي گويند براي بعضي دم مرگ اما من خيال مي كنم نه براي همين در هر آن « يا ايَتُها النفس المطمئنة اِرجعي الي رَبِّك راضيةً مرضيَة فادخلي في عبادي وا دخُلي جَنَتي. مي فرمايد اي كسي كه به مقام نفس مطمئنه رسيدي! يعني رسيدي به اونجا كه مي شه خطاب به تو كرد پرده ها را پاره كردي امتحان ها را دادي اين راه پررنج را رفتي تكاليفي كه به تو گفتم تكاليف را ادا كردي به اين مي گن نفس مطمئنة خطاب مي شه « اِرجِعي الي ربِك» بيا بيا. كجا بيا؟ به سوي خدا يعني در دل شب بيا بيا برسي به اونجا كه وقتي مي گي « اياكَ نَعبُدُ و اياكَ نَستَعين » بيابي خدا را و راستي خطاب كني به خدا اين خطابه. خطاب با غياب خيلي تفاوت دارد يه دفعه شما مي گي فلاني گفت يك دفعه مرگي تو گفتي خب اگر بخواي بگي تو گفتي بيد در مقابل من ايستاده باشي تا بگويي تو گفتي. اين خطابهاي قرآن چي مي گه؟ اياك نعبد يعني خدا تو، تو را عبادت مي كنم فقط از تو كمك مي گيرم فقط خب بايد يه كسي اون وقتي كه مي گه تو را ببيند او را تا بگويد تو.
خب راستي اگه نماز نماز باشه مي يابد خدا را . مي بيند خدا را نه با اين چشم اين چشم ماده مي بيند نه مجرد. اين چشم نان و آب مي بيند ، مسكن و ازدواج مي بيند نه خدا ، نه مقصود ، نه مطلوب اون چشمي كه براي اين انسان خدا خلق كرده براي اينكه بتواند خدا ببيند در اون « اِياكَ نَعبدُ و اياك نَستَعين» اين همون خطاب. « يا اَيَتُها النَفس المطمئنة ارجعي الي ربك» بيا بيا به سوي خودم بيا « راضيةً مرضية» اُي كسي كه تو از من راضي من از تو راضي اگر براي اين انسان ، انسان تو راه براي اين انساني كه راستي به واسطه ي اداء تكاليفش به واسطه ي اجتناب از گناهش رسيده به يك مقامي به يك جايي از خدا راضي باشد كم پيدا مي شود الان در همين جلسه ي مقدس ما من خيال نمي كنم يك كسي بتونه بگه من صد در صد از خدا راضي هستم اگه راستي ما صد در صد از خدا راضي باشيم با خدا آشتي باشيم خدا صد در صد از ما راضيت خطاب شده يك قدم بيا ده قدم مي آيم. نه يك قدم بيا هزارها قدم مي آيم تو مرا دوست داشته باش من عاشق تو مي شوم من عاشق تو هستم انسان برسه به اونجا كه از خدا راضي باشد و خدا هم از او راضيه اون وقت مقامش چيه؟ « فَادخُلي في عبادي » اين « فَادخُلي في عِبادي » معناش چيه ؟ يه معناش اينه وقتي پيش چهارده معصوم خيلي خوبه در قيامت پيش چهارده معصوم ، وقتي هم بهشت بره پيش چهارده معصوم « فَادخُلي في عِبادي » اما يه معناي ديگه اش هم اينه كه در همين دنيا در حضور حضرت ولي عصر در حضور پيغمبر اكرم در حضور اميرالمومنين ببيند اين السلام عليك خطاب جوونها معناي خطاب اينه كه بايد مواجهه باشد يك دفعه مي گيد كه اسلام علي الانبياء خب اين خطاب نيست يعني سلام ، درود همه ي انبياء اَلسلام علي آدم صفوة الله السلام علي نوحٍ نبي الله خب اين خطاب نيست غياب. سلام بر نوح پيغمبر بايد مواجهه باشد اگر نبينيم پرده داريم خلق شديم براي اين « فَادخُلي في عبادي» خلق شديم براي اينكه بگيم السلام عليك پيغمبر ببينيم بشنويم پيغمبر به ما مي گويد عليكم السلام اي بنده ي خدا اي امت من وقتي مي گيم « السَلام علينا و علي عباد الله الصالحين » ائمه ي طاهرين را ببينيم اونها جواب ما رو بدند جواب اونها را بشنويم يك مواجهه و اين انسان عجيب راستي خلق شده برا همان خلق شده برا انبه خطاب توان به او بشه « يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضية مرضيه فادخُلي في عبادي و ادخُلي جَنَتي» خطاب مي شه بيا در ميان بنده هام بيا در بهشتم اين بهشتم غير بهشت مردمه غير بهشت عموميت اگر در روز قيامت باشد اگر در قبر و شب اول قبر باشد پيش خدا در روايت مي خوانيم بنه را ــ اون كه راستي بنده ي خداست مي گذارند در قبر روي قبر را مي پوشانند نگاه مي كنه مي بينه همه رفتند خدا خطاب بهش مي كنه همه رفتند من هستم من پيش تو چه قدر مزه دارد اين معناي « فادخلي في عبادي ادخُلي جنتي » اين معناشه.
يكي از بزرگان به من مي گفت كه يه پيرمرد بي سوادي اما اهل دل يه پيرمرد روشن ضمير اما سواد الفبا هم نداشت اين مريد باباي من بود باباي او از اهل علم يكي از شهرهاي بزرگ ايران بود. مي گفت اين مريض شد فرستاد پيش بابام بابام رفت اونجا گفت: من امشب مي ميرم و دلم مي خواد تو سر مرده ي من بشي دم مرگ من باشي ميگه پدر من بعد از نماز مغرب و عشا رفت خانه ي اين گفت نه آقا برو بخواب من الان نمي ميرم ، هر وقت بخوام بميرم تو را صدا مي كنم ميگه نصف شب اونطرف بابام را صدا كرد بابام اومد پهلوي اين پيرمرد روشن ضمير كه خدا با اين ديگه مي داند ببيند مي شنود مي داند ميگه كه نماز شبش را مي خوندند بابام هم نماز شبش رو خوند بعد گفت من حالا مي خوام بميرم ناگهان بنا كرد سلام بكنه السلام عليك يا رسول الله السلام عليك يا اميرالمومنين السلام عليك يا حسن بن علي السلام عليك يا حسين السلام عليك يا علي بن الحسين تا رسيد به اين گفت كه چهارده معصوم اومدند من اومدند منم دارم مي بينم « فادخُلي في عبادي » منم الان بر مي دارند مي برند پيش خودشون یه روایت از امام باقر مرحوم کلینی روایت رو نقل می کنند خوب روایتی است. راوی می گه ما شاگردهای امام باقرپیش امام باقر نشسته بودیم یه پیرمردی اومد عصا زنان، اینا سواد نمی خواد اینا دل می خواد اینها رابطه با خدا می خواد چه بسیار از با سواد ها که در اونجا لنگند. دو سه روز قبل بهتون گفتم مرحوم آیت الله عظمی آقای نائینی را خوابش رو دیدند یکی از شاگردهای بزرگ ایشون خوابش رو دید از وقتی که مرده بود تا وقتی که به این خواب اومد پانزده سال همه ی شاگرداشون نظیر مرحوم آیت الله عظمی آقای حکیم ، آقای خوئی ، آسید عبدالهادی شیرازی و دیگران می خواستند خواب ایشون را ببینند نمی شد این طلبه ی فاضل خواب ایشون را دید مرحوم نائینی فرموده بودند آقا اینجا خبرهاست چه با سوادهایی که اینجا بی سوادند. چه اشرافیان و بزرگانی که اینجا هیچ خبری شون نیست که نیست اما چه بسیار افرادی که مردم اینها را نمی شناختند گمنام اما اینجا خیلی خبریشون هست اینجا پیش پیغمبرند اینجا پیش علما اند اینجا وضعشون اینجوری که الان می خوام این روایت امام باقر رو بخونم روای میگد که یه پیرمرد عصا زنان اومد دم در ایستاد اول سلام کرد به امام باقر بعد هم به یکی یکی ما سلام کرد بعد رو کرد به امام باقر گفت: یابن رسول الله دلم می خواد پهلوی شما بشینم آقا امام باقر جا باز کردند اومد این پیرمرد روشن ضمیر پهلوی امام باقر نشست گفت : یابن رسول الله می خوام دینم رو بر شما عرضه بدارم بارک الله به اینها، این دین عرضه داشتن لازمه ، واجبه جوانها باید اقلاً سالی یک مرتبه دینشون رو عرضه بدارید به علما به دین شناسها ببینید دین شناسها ببینید دین شما رو اون دین شناسها قبول دارند یا نه ؟ این رسم اصحاب ائمه ی طاهرین بود همین شاه عبدالعظیم ای که خیلی مقام داره و یکی از افتخارهای ایرانیست که در ری ایشون دفن اند همین اومد خدمت امام دهم گفت: یابن رسول الله می خوام دینم را به شما عرضه بدارم دینش رو عرضه داشت امام هادی می فرمودند بله تصدیق می کنم دین خوبیه دین اسلام این پیرمردم گفت که یابن رسول الله می خواهم دینم را به شما عرضه دارم دین رو عرضه داشت گفت من خدا را قبول دارم من پیامبرها از جمله پیغمبر خاتم رو واجب می دانم محرمات شما را حرام می دانم من دوستان شما را دوست دارم من از دشمنان شما بی زارم « هَل لی مَن نَجاة » این دین منه من نجات دادم ؟ امام باقر فرمودند بارک الله یک کسی اومد پیش بابای من همین رو گفت امام چهارم بابای من فرمودند که بارک الله نجات دادی نجاتت هم اینه اینجا مرادمه دم مرگ پیغمبر خدا می آید دم مرگ امیرالمومنین امام حسن، امام حسین حضرت زهرا می آید تو را بعد از قبض روح مثل اینکه گلی بو بکنی ازرائیل قبض روحت می کند بعد قبض روح تو رو بر می دارند می برند پیش خودشون.
روای میگه این به اندازه ای خوشحال شد بنا کرد گریه کرد به اندازه ای که غش کرد امام باقر سلام الله علیه بلند شدند به دست مبارکشون این پیرمرد را به هوش آوردند بعد این پیرمرد دستاش رو مالید به بدن امام باقر تبرکاً تیمناً مالید به تمام بندنش اجازه ی مرخصی گرفت گفت این پیرمرد عصا زنان می رفت اما امام باقر مثل اینکه یه عاشق به معشوق نگاه کند هی به سرتا پای این پیرمرد نگاه می کرد تا پیرمرد رد شد وقتی پیرمرد غایب شد از خونه رفت بیرون امام باقر رو کردند به ما فرمودند: اگر یه بهشتی می خواهید نگاه به این بکنید اگر می خواهید نگاه بکنید به یه بهشتی نگاه کنید به این اگر راستی در راه باشیم البته کند و تند داود البته اینجور نیست که همه بتونند در یک صف همه بتونند تند تند برند اما بالاخره تند و کند می شود رفت که برسد به اونجا که باشیم مال خدا. باشیم مال خدا یعنی بشیم مال خدا ، یعنی ما بشیم صد در صد عبد خدا اونم بشد خدای ما دیگه افتخاری به قول امیرالمومنین بالاتر از این نیست در اون مناجات امیرالمومنین می فرماید: خدا بالاترین افتخار من اینه که من بنده ی تو هستم بالاترین شرافت من این است که تو خدای من هستی این رو بیابد نه بگوید بگوییم می گوییم اما راستش مثل امیرالمومنین بیایم این یافتنی ها اینها خیلی لذت دارد دیگه لذت این لذت نیست دیگه لذت یک انسانیت است لذت انسانیست الا لذت خوردن خوابیدن این انسان سه تا لذت دارد یک لذت ، لذت حیوانی است که این مشترک بین ما و حیوانات است یعنی می خوریم می آشامیم اطفاء شهوت می کنیم استراحت می کنیم حیوان ها هم چنین اند حیوان ها خیلی راحت تر از ما خیلی یعنی حیوانها مثلاً به آهو ببینید که چه قدر راحت چه قدر آسوده یه علفی می خورد یه آب گوارایی پیدا می کند یه جا و مکانی در بیابونم دارد یه زنی هم دارد که اطفاء شهوت می کند راحت، آسوده ، نه نمی داند.نه غصه ای نه خود تهیه ی منزلی بکند نه ازدواجی نه این صدمات رو ما داریم برای خورد و خوراک نه اون راحت و آسوده لذا ما خلق نشدیم مثل او والاّ اگر این باشد چه عبث ، چه بیهوده اون خیلی بهتر از ما می خورد می آشامد اطفاء شهوت می کند و استراحت می کند اونم مجانی این یه لذته ، معلومه ما برای این لذت خلق نشدیم و الا اگه برای این لذت خلق شده باشیم چه قدر بیهوده ، برای اینکه ما برای خورد و خوراک هر نوشی چه نیش ها دارد یه افطار این خانم می خواهد تهیه بکند چه قدر ساعت باید این خانم زحمت بکشه تا بپزه بالاخره شست و شوی بعدش تهیه ی قبلش چه قدر اذیت دارد و چه قدر اذیت شما تا این مواد غذا را تهیه بکنید اما آهو این نیست ، پلنگ در بیابون هم این نیست یه لذت دیگر هم هست لذت تخیل یعنی ریاست طلبی اولاد دوستی و پول پرستی این هم مشترک بین ما و حیوان هاست حیوان ها هم ای لذات را دارند اونم بچه اش را خیلی دوست دارد. بسیاری از این حیوانها پول دوستند اونم مثل موچه مال دوست ، حریص، مثل موش و امثال اینها ریاست طلبند بعضی از این الاغها می خواند جلو بیفتند بار بارشه سختش هم هست اما هی این طرف بزن اونطرف بزن جلو بیفت این معنای ریاست طلبی است دیگه این الاغه چهار- پنج روز تا الاغ رو دیدی اون وقت ها الاغ زیاد در اصفهان می آوردند این الاغ ها چه بدبختی درست می کنند ارزه بارش بود اذیت می کرد اینطرف بزن اونطرف بزن تا جلو بیفته این میشه امتیاز انسان باشد می دونی امتیاز انسان چیه ؟ که نمیشه این رو دیگه سنجید با خوردن و آشامیدن اینکه انسان بتونه یک دختر بی شوهری را شوهر بده اون شبی که این دختر شوهر می کند یه پسر بی زنی را زن بده اون شبی که این پسر در حجله می رود این آقا این خانم چه قدر لذت می برد در اون وقتی که انسان روزه می خواد افطار بکنه « لِلصّانَم فَرحتان ، فرحةٌ عند الجَّبار» برای روزه گیر دو تا خوشحالیه ، نمی گه خوردن و یه خوشحالی وقتیکه می گه « اللهم لَکَ صُمتُ وعلی رِزقِکَ اَفطرتُ و عَلَیک َ توکلتُ» ای خدا ، برای تو چه قدر لذت دارد حضرت مریم کی مرد کجا مرد؟ در وسط بیابون نه خانه داشت نه شوهر داشت نه زندگی داشت با پسرش تبعید بیابون ها بود پسرش روزه بودند هر دو – پسرش رفته بود علف بیاره علف را بپزند بخورند وقتی اومد دید مادر مرده . خب راحت شد کجا رفت حضرت مریم ؟ عند الله. تو اون بهشت کذایی. همین حضرت مریم را غسل داد کفن کرد دفن کرد وقتی که دفن کرد گفت مادرم می خوای به این دنیا برگردی زنده شد گفت: آره می خواهم برگردم گفت : برای چی ؟ گفت: می خوام برگردم تو جلسه های ابی عبدالله بشینم برا حسین گریه کنم این لذتها نمی شه بگیم نعمت های مادی نمی شه بفهمیم این لذت ها چه قدر لذت داره مگر اینکه خودمون به اون برسیم و خوشا به حال اون کسانی که بیفتند تو معنویت وقتی بیفتند تو معنویت همین لذتها خیلی پائینش همین هاست که دارم می گم اما یه وقتم می رسه به اونجا که وقتی می گه ایاک نَعبُدُ و ایاکَ نَستَعین می فهمد خدا داره با زبان این با این حرف می زند و خدا جوابشو می ده خدا توجه به او داره دو رکعت نماز می خونه اما یک معاشقه یک مکالمه خوبه اینا ، خیلی عالیه ، ما خلق شدیم برا این و الا اگر خلق شده باشیم برای خورد و خوراک و پوشاک و .... خب این هفتاد سال این ، حالا چی ؟ دیر شد یه مثالی بزنم مطلب تمام بشه مرحوم حجة الاسلام و المسلمین آقای فلسفی یه جمله ای می گفت: من این جمله را از آقای فلسفی نقل می کنم برای روح پر فتوح ایشون ثواب این جمله هم باشه و یه جمله هم از خود ایشون نقل کنم برا ایشون ایشون می گفت : ما عده ای من جمله ی پدرم – پدر ایشون از مجتهدین خوب تهران بود – گفت: رفتیم آسید محمد و آسید محمد خب هر که رفته باشد می دانه در دامنه ی کوه ماشین نمی رفت الان نمی دونم می ره یا نه اینها الاغ کرایه می کردند سوار الاغ می شدند می رفتند تا اونجا می گفت ما از پای کوه هفت تا هشت تا الاغ کرایه می کردیم سوار شدیم این الاغ ها در وسط راه موندند این این خرک چیه هر چه این الاغ ها را می خواست ببره بالا نشد لذا بعضی پیاده شدیم بعضی سوار بودیم مثل بابای پیرم سوار بود من پیاده شدم یه جوری داشتیم می رفتیم ناگهان دیدم یه الاغی یه وضع عجیبی از اون بالا داره میاد پائین صاحبش سوار شه زمینی داره یالی داره خیلی شست و شو عالی تند میاد اومد از مقابل ما گذشت ما هی نگاه به این الاغه وامونده ی خودمون نگاه به این الاغه این خر کچیه فهمید رو کرد به ما گفت: نمی دونید این الاغه چه قدر شانس دراه این ظاهرش رو که می بیند خورد و خوراکشم جو و نقل و نبات و کارشم اینه که مرتب می ره این ده و اون ده فحل ماده الاغ ها اون کارش اون خورد و خوراکش این وضعش خیلی شانس داره می گفت: پدر من یک جمله گفت : ببینید جمله ی عالمان چه قدر مزه داره می گفت : پدر من رو کرد به ما گفت بهتون بگم ها این الاغ ها بالاخره الاغه حالا ولو اینکه کارشون اون که این مرگه خورد و خوراکش اون اینم ظاهرش که ما دیدیم ولی بالاخره الاغه اگه راستی هفتاد سال بگو مثل همون الاغه خورد و خوراکش مسکنش ازدواجش اما بالاخره الاغ ها پس کی الاغ نیست؟ همین خود آقای فلسفی نود و سه سال عمر کرده هفتاد سال قال الباقر و قال الصادق گفته ، هفتاد سال تبلیغ دین کرده ، روز جمعه ظهر جمعه موذن می گه الله اکبر بعد از تبلیغش امام حسین میاد برش می داره میره این خیلی فرق داره با کسی که نود سال خورده ، خوابیده مثل یه الاغه بله آقای فلسفی برای دین زندون ها رفت زجزها کشید اون طلبگیش چه فقرها دید بعدش چه مصیبت ها دید اما بالاخره یک انسان هفتاد سال در انسانیت هفتاد سال برای خدا برای امام حسین غیشه مقایسه کرد این را با کسی که هفتاد سال بخور و بخواب و استراحت کن که اونم همیشه همونی که خورد و خوراک گفتم هر نوشی اش نیش ها دارد اما معنویت دیگه نوش بلا نیش است. نیش هم ندارد نیش ندارد لذت بهشته بهشت نیش ندارد خوشا به حال اینها.
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل دیگر هجران پسندند
من از درمان و درد و وصل هجران پسندم آنچه در جانان پسندد
این بابا طاهره راستی چه شعرهای خوبی میگه:
خوشا آنان که الله یارشون بی به حمد و قول هو الله کارشون بی
خوشا آنان که دائم در نمازند بهشت جاودان بازارشون بی
این دائم در نمازند معناش این است که بره تو مسجد دائماً نماز بخون یعنی « لا تُسَلهیهم تجارةٌ و لا بیعٌ عن ذکر الله » تو بازاره اما در دلش خدا ، سر کارش اما در دلش خدا ، دیگه خدا با اوست ، هر کجا بره خلوت خلوت خدا با اوست این مزه دارد مزه دارد خوشا به حال اینا به قول بابا طاهر.