موضوع درس:
شماره درس: 232
تاريخ درس: ۱۳۷۸/۱/۵
متن درس:
بحث ما دربارۀ این بود که این انسان سیری دارد به نام سیر بسوی حق حرکت بسوی الله و در این سیر، در این حرکت باید منازلی را طی کند منازل هفت گانه یقظه، توبه، تقوی، تخلیه، تجلیه، لقاء. دربارۀ این منازل فی الجمله صحبت کردم. بحث ما دربارۀ منزل هفتم بود یعنی انسان می تواند برسد به یک مقامی که بیابد خدا را نظیر یک آدم تشنه که می یابد تشنگی را به قول امام حسین در دعای عرفه ببیند خدا را با چشم و دل بلا چشم فطرت و بگوید بیابد چیزی در این جهان نیست جز خدا جلوه ای ظهوری نوری در این جهان نیست جز جلوۀ خدا نور خدا ظهور خدا و میتواند مثل امام حسین (ع) و باباش امیرالمؤمنین (ع) بگوید عمیّت عینٌما تری ما رأیت شیءً الّا و رأیت الله قلیله بَعْدَه و مَعَه کورباد آن چشمی که خدا را نمی بیند و من قیومیّت حق را در این جهان می بینم چیزی نمی بینم که قبلش خدا می بینم، بعدش خدا می بینم، با او خدا می بینم و بالاخره به عبارت دیگر انسان می تواند برسد به یک جایی که دلش شود مال خدا دیگه در دل چیزی نباشد، در دل کسی نباشد جز خدا و به عبارت دیگر صاحب خانه بیاید در دل قلب المؤمن عرش الرحمن و میتواند انسان به این جا برسد به این می گویند مقام لقاء به این می گویند مقام فنا البته رسیدن به این منزل کلر مشکلی است اما هدف از خلقت همه موجودات همین است در بحثهای سابق اشاره شد که هدف از خلقت همۀ موجودات این انسان است اَلَمْ تَرَوْ اَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فی السَّماواتُ و ما فُی الْاَرضُ وَ اَسْبَقَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطُنَه و هدف از خلقت این انسان خود خداست.و اُصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی. به قول آن روایتی که مربوط به خود خداست یعنی روایت قدسی، خَلَقْتُ الْاَشیاء لماَجْلِک و خَلَقْتُکَ لِاَجْلی رسیدن به این مقام لذت بخش است هدف از خلقت همین است انسان در این دنیا گمشده دارد و به گمشده اش رسیدن لذت دارد یک کسی در منا خانمش را گم کرده باشد ناگهان بیابد چقدر لذّت دارد یک کسی در منا شوهرش را گم کرده باشد ناگهان بیابد چقدر لذت دارد یک کسی هم گمشدۀ واقعی اش یعنی خدا بیابد چقدر لذت بخش است و اگر هم رسید به آن مقام دیگر چشمش غیر از این چشم هاست، گوشش غیر از این گوشهاست دلش هم غیر از این دلهاست دیگه راستی دل است چشم است گوش است می شوند آن چیزهایی که ما نمی شنویم می بیند آن چیزهایی که ما نمی بینیم،
می فهمد آن چیزهایی که ما نمی فهمیم علم هم نمی تواند به ما بفهماند حتی علم دینی، علم فقه، علم فلسفه نمی تواند آن را بفهماند لذا دلی دارد ملکوتی چشمی دارد ملکوتی، گوشی دارد ملکوتی. یک روایت باز از قدسیّات است می فرمایدفَلَولا اَنَّ الشَّیاطین یَحُومونَ عَلی قُلوبِ بَنی ءادَم لَنَظَروا الی ملکوت السَّمواتِ و الْاَرْض. اگر این دل چراگاه شیاطین نباشد اگر این دل چراگاه هوا و هوس، چراگاه صفات رذیله، چراگاه شیطان انس و شیطان جنّی و بالاخره چراگاه، این دنیا پست نباشد این انسان می تواند قیومیّت حق را بیابد. این انسان می تواند مثل حضرت ابراهیم که وَ نُرِیَ اِبْراهیم مَلَکوتِ السَّمواتِ و الْاَرْض ما آن جنبۀ یل ربّی موجودات را به حضرت ابراهیم فهماندیم، نشا ن دادیم و آن لذّت غیر از لذّت خوردن و آشامیدن است غیر از لذت اطفاء غریزۀ جنسی است و بالاخره، غیر از مادی و ارضای غرایز لذت از مادیّات است. ما خیال می کنیم که لذت یعنی لذت حیوانی یعنی خوردن، آشامیدن، استراحت کردن، اطفاء غریزۀ جنسی کردن یک مقدار بالاتر، پول پیدا کردن، ریاست پیدا کردن اما آنها که بهآن مقام می رسند دیگه پشت پا می زنند به همه چیز. دیگه نمی بینند این لذّات را لذّت دیگه آن لذتش خداست. این دعای عرفه که ان شاء الله پس فردا
می خوانیم و باید بخوانیم دعای عجیبی است این همان دعایی است که از دل یک انسان کامل به زبانش جاری شده. از دل یک انسان کامل با آن اشکهایی که امام حسین در پای کوه، در عرفات ریخته است جاری شده است و این دعا به ما همین ها را
می گوید که لذت همین انسان غیر از این لذّات مادی است و اگر راستی جلو بره دیگه کم کم می رسد به آنجا که در بهشت هم لذّتش آن لذّات مادّی نیست یگه آنجا لذّتش حرف زدن او با خدا حرف زدن خدا با او یک وقتی به جوانها می گفتم که یک روایتی مرحوم دیلمی در آخر ارشاد نقل می کنند، به نام روایت معراجیه. خطاب شد به پیغمبر اکرم در معراج یا رسول الله یک بنده هایی دارم در بهشت که لذت آنها، حرف زدن من با آنها، حرف زدن آنها با من. خطاب بهشون می کنم بگذار بهشتی ها در بهشتشان متنعم باشند گذشت شما حرف زدن من با شما، حرف زدن شما با من خطاب شد یا رسول الله من نظرها به این بنده ها دارم و در هر نظری مُلک آنها را، یا مِلک آنها را توسعه می دهیم یعنی استکمال، یعنی سعی وجودی که بزرگان به آن می گویند سیر من الحق فی الحق. یعنی آنها هم استکمال آنجا هم حرکت. این انسان حدیقف ندارد. نمی شود این انسان برسد به جایی که به او بگویند دیگر حرکت نکن مگر اینکه خودش، خودش را از حرکت بیندازد مگر اینکه جهنّمی شود، مگر اینکه در دنیا این منازل را طی نکند و خودش ساکن شود، از حرکت بیفتد و الّا اگر بخواهد حرکت کند معنا ندارد حدیقف. خطاب می شود حرکت کن، اما کجا خوب درک ما دیگه اینجا لنگ است معلومه لنگه. اما آنچه هست اینه که خطاب می شود مِنَ الْحَیِّ الَذی لایَموت. این حرف این نامه این حرف این توسعه از آن کسی است که زنده است و هرگز نمی میرد به کسی که زنده است و هرگز نمی میرد لذا در بهشت هم دیگه
می رسد بدانجا که لذتش حورالعین نیست، لذتش خوردن و آشامیدن نیست؛ وبالاخره لذتش لذات مادّی نیست. بالاتر از اینهاست بسیاری از بهشتی ها وقتی که در بهشت منعمند شاید برای اینکه منغمر در آن عالم کثرت نشوند، شاید برای اینکه منغمر در مادیّات بهشتی نشوند در همان حال پرودگار عالم به اینها سلام می کند در سورۀ یس دارد سَلامٌ قولاً من ربّ الرّحیم اینها مدهوش می شوند اینها مست می شوند مست معنویت مدهوش می شوند چندین هزار سال. و این لذت غیر از آن لذت از میوۀ بهشتی یا از خوراک بهشتی یا از آب بهشتی است و بالاخره این انسان حدیقف ندارد اگر بتواند خود را به منزل هفتم برساند دیگه صد در صد لذت است آن هم لذات معنوی نه لذات مادّی دیگه صد در صد حیات است آن هم حیات به حیات ابدی نه حیات مادّی دیگه صد در صد انسانیت است، صد در صد آدمیّت است دیگه حیوانیت نیست اصلاً و ابداً. و خوشا به حال اینها البته رسیدن مشکل است یک در صد هم نمی شود رسید نمی رسند مردم از همین جهت هم قرآن می فرماید بسیاری مردم نمی دانند چه خبرهاست.و شعور اینکه چه خبرهاست این را هم ندارند عقل اینکه طی کند چه خبرهاست ندارد اَکْثَرَهُمْ لایَعْلَمون اَکْثَرَهُمْ لایَشعَرون اَکْثَرَهُمْ لایَعْقِلون. و متأسفانه اکثرهم اینکه می روند جهنم. به جای آن حرکت صعودی، حرکت نزولی می کنند. وَ لَقَدْ ذَرَعْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْاِنْس لَهُمْ قُلوبٌ لایفْقَهونَ بِما وَ لَهُمْ اَعْیَنٌ لایُبْصِرونَ بِما وَ لَهُمْ ءاذانٌ لایَسْمَعونَ بِما اُولئک کَالْاَنْعام بَلْ هُمْ اَضل اولئک هم الغافلون.یعنی اکثرهم غافلون اکثر غفلت دارند از اینکه برای چه آمدند، در کجا آمدند، کجا می خواهند بروند. امیرالمؤمنین (ع) رو منبر بارها می فرمود رَحِمَ اللهُ امْرَاَ عَرِفَ مِنْ اَیْن فی اَیْن اِلی اَیْن. خدا رحمت کند آن کسی که توجه کند از کجا آمده، در کجا آمده، برای چهآمده، کجا خواهدرفت ولی اکثر مردم منغمر در عالم کثرتند و از اینکه از این عالم کثرت استفاده بکنند. اصلاً اگر یادتان باشند در اول بحث همین بود که این انسان چون کثرت دارد، چون منغمر در کثرت است ترقی دارد اگر کثرت فقط باشد مثل حیوان ها ترقی نیست اگر وحدت فقط باشد مثل ملائک ترقی نیست اما اگر کثرت در وحدت، وحدت در کثرت شد ترقی می شود یعنی انسان یعنی این ترکیبی که انسان دارد روح، جسم، جسم و روح نحوه ترکیبش هم کسی نمی داند جز خدا این ترقی دارد و ترقیش دیگه حدیقف ندارد بگوییم دیگر حالا رسید به عالم فنا به عالم لقاء دیگه توقف، نه مرد حالا توقف نه وقتی مرد تازه اول حرکتش است تازه اول سیرش است و آنجا دیگه می بیند خیلی چیزها که اینجا نمی توانسته ببیند
می فهمد خیلی چیزها که اینجا نمی توانست بفهمد. می شنود خیلی چیزها که اینجا نمی توانست بشنود. به قول قرآن وُجوهٌ یَوْمَئِذٍ ناظِرَه، اِلی رَبِّها ناظِره اینها را نمی فهمیم یعنی چه یعنی در روز قیامت یک افراد با نشاطی هستند سر تا پا نشاط. خوب لذتشان چیه نگاه می کنند به ذات خدا مگر می شود با این چشم خدا را دید؟ نه از همین جهت آقایان مفسرین وقتی می خواهند معنا بکنند می گویند وجوهٌ یومئِذٍ ناظِره اِلی رَحْمَهِ رَبِّها ناظِرَه. اینها نظر به رحمت خدا می کنند اما حرف بالاتر از اینهاست. انسان غیر از این چشم چشم دیگر دارد، چشم دل. با آن چشم خدا می بیند. یک دنیا نشاط است برای اینکه لذت دیگر لذت مادّی نیست. دیگه یک زندگی منهای غم و غصه، یک زندگی منهای دلهره، یک زندگی منهای اضطراب خاطر.اما بالاتر از این، یک زندگی، حیات به حیات پروردگار عالم حیات انسانیّت. این جمله در زیارت عاشورا چه جملۀ خوبی است و اما در خیلی از زیارتها آمده می گوید اَللّهُمَّ اهْدی حَیاتَ مُحَمَّدٍ و ءالِ مُحَمَّد وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد. علی کل حال، طی کردن این منازل مشکل است اما نشدنی نیست ما آمدیم در همین دنیا برای اینکه این مشکل را پشت پا بگذاریم، پشت پا بزنیم. از این منزل به آن منزل، از آن منزل به این منزل تا برسیم به آن منزل هفتم می شود رسید اما مشکل است. از همین جهت هم می رسند اما کم می رسند. این حرکت نظیر این ماشین های خط است. اول پر است اما کم کم آخر خط که می رسد یا کسی در او نیست یا یکی دوتا این وضع این حرکت انسان است. نگوئید هم اگر چنین است چرا؟ چراش هم معلوم است. باغبان یک باغچه گلی دارد یک آبی از یک فرسخی می آورد این آب درختهای هرزه را درختهای غیر هرزه زا آبیاری می کند. خارها را آبیاری می کند و بالاخره گل وگیاه صحرایی را آبیاری می کند تا بالاخره برسد به آن باغچۀ کوچک این باغبان آبیاری شود. این وضع خلقت این انسان است. برای همان یک در صد بس است که پروردگار عالم این انسان را خلق کرده باشد. روزهای اول در ماه مبارک رمضان که آیۀ قرآن را خواندم همین بود که ملائکه می گفتند چرا؟ پروردگار عالم گفت ملائکه می خواهم این انسان را خلق کنم. ملائکه گفتند برای چی؟ برای اینکه این انسان بیاید روی زمین، چه جنایتها بکند، چه خونریزیها بکند. خوب اگر می خواهی تسبیحت می کنیم ما اگر می خواهی تقدیست بکنیم ما خطاب شدند مقدس نمی خواهم، آدم می خواهم، آدم. بله این آدم اگر بخواهد آنکه خلیفه الله است جامه عمل بپوشد دیگه باید این خونریزیها، این جنایتها، این عقب ماندگی ها باشد تا در میان اینها یک انسانهایی پیدا بشود. بعضی از آنها منزل اول، بعضی از آنها منزل دوم، بعضی منزل سوم تا بالاخره بعضی هم برسند به مقام لقاء. یک در صد هم برس بس است یعنی واجب می شود از نظر لطف، اینکه پروردگار عالم این انسان را خلق بکند. دیگه لازم می شود اینکه پروردگار عالم همۀ موجودات را خلق کند تا این انسان خلق کند، این انسان ار خلق کند تا اینکه یک آن صد، یک در صد آن انسانهای باب، آن انسانهای ناب خلق شوند. حتی 124 هزار پیامبر می فرستد برای همین به قول حضرت امام (رض) از الطاف خفیۀ خدا اینکه اول پیامبر را می فرستد بعد این انسان را روی این کرۀ زمین می آورد. از الطاف خفیۀ خدا اینکه حضرت موسی را خلق می کند با آن خرق عادت بزرگ می کند زیر نظر یک پیغمبر خدا 10 سال پرورش می دهد بعد به پیغمبری می رسد، خطاب می شود اِذْهَبْ اِلی فِرْعَون اِنَّهُ طَغی وَ قولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنا لَعَلَّهُ یَتَذَّکَر اَوْ یَخْشی. سفارش فرعون می کند سفارش این انسان نا باب شاید بیفتد در راه 124 هزار پیامبر با آن همه زحمت با آن همه مشقت، با آن همه کُشت و کُشتار که غالب پیامبرها را کشتند. چنانچه 14 معصوم ما را همه شان را شهید کردند. اما خدا می گوید باز ارزش دارد، ارزش دارد ولو یک در صد تابع این پیامبرها شود. یک در صد به مقام لقا برسد؛ اقلاً یک در صد بتوانند منزل اول، منزل دوم را، به منزل سوم برسد. اما مشکل است. از این بحثهای این چند مدت به خوبی استفاده کردیم مشکل است. چهل سال خون جگر می خواهد انسان بتواند درخت رذالت را از دل بکند اما اگر راستی دیگه حسود نبود، متکبر نبود، بخیل نبود، مغرور نبود، خود پسند نبود دیگه نتوانست این دنیا روی او تأثیر بگذارد. معلوم است که ارزش دارد. معلوم است آن چهل سال که چهل سال است، 40 سال هم شبانه روز باشد باز ارزش دارد انسان برسد به مقام تخلیه؛ ارزش دارد یک کسی از حیوانیت برسد به مقام آدمیّت. این لباس مادیّت را بکند. لباس معنویت بپوشد، بشود آدم و باید هم این راه را بپیماید اگر پیمودیم، می رسیم به آنجا که باید برسیم اگر هم نپیمودیم به دست خودمان برای خودمان سقوط درست کرده ایم. اگر پیمودیم می رسیم به آنجا که این اگر پیماید راه را. خطاب یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَه اِرْجِعی اِلی رَبِّک. در بهشتش هم گفتم خطاب شد به رسول اکرم یا رسول الله من نظرها به اینها دارم. من با اینها حرف می زنم اینها با من حرف می زنند. در هر نظری مِلک آنها را مُلک آنها را سعد وجودی بهشون می دهم، زیاد می کنم و اما اگر این نشد دیگه خطاب می شود به پیغمبر که یا رسول الله بگذار که مثل حیوان در چراگاهشان بچرند و اگر نبود از برای انسانی که سقوط کرده است. اگر نبود برای انسانی که به دست خودش، خودش را زمین گیر کرده است. به غیر همین خطاب بس بود که ما بگوییم ذلت برای انسانی که سقوط کرد. قُلِ الله ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبون. یا رسول الله اینهایی که حرف تو را نمی شنوند دیگه رهاشون کن تو بگو خدا برو جلو. در آیه دیگر، در آیه دیگر همین؛ نظیر حیوانی که در چراگاه می چرد خطاب می شود یا رسول الله بگذار اینها در تخیّلشان، بگذار در دنیاشون، بگذار در چراگاهی که برای خود تهیه کرده اند بچرند تا معلوم بشود. آن خطاب برای آن انسان اون خطاب برای این انسان. و اگر نبود برای شقاوت انسان جز اینگونه خطابات، بس بود اینکه بگوییم ذلّت، بگوییم مسکنت، بگوییم پستی. دیگه برسد سقوط هم بکند و متأسفانه بجای اینکه صعود کند بسیار از انسانها سقوط می کنند. سقوطش هم حدیقف دارد اما بالاخره سقوطش هم گاهی به منزل اول. همان طبقه اول جهنم است، تا برسد به آنجا که اِنَّ المنافقین فی الدّرْکِ الْاَسْفَلِ مِنَ النّار. دیگه برسد به آنجا که سقوط کرده است سقوط کرده است رسیده است به ته جهنم. جوانها حیف است این انسانی که باید برسد به مقام لقا، سقوط بکند برسد به ته جهنم. توجه. توجه. وتجه آمدیم در اینجا برای اینکه بپیماییم این راه را. مشکل است اما اگه راستی بیافتیم، همان مشکل نه آسان می شود، لذّت بخش می شود. مسلماً در جلسه ما هستند یک افرادی که اینها از نماز لذّت می برند. چنانچه الان در جلسه ما بسیاری هستند که نماز برای اینها سنگین است. اگه نماز می خونه، نماز اول وقت می خونه. نماز جماعت می خونه برای این است که می خواهد دنیایش آباد بشود. برای این است که می خواهد بهشت برود و الّا اگر بهشت نبود، اگر دنیای آباد نبود، نماز نبود. اما یک افرادی هستند این نیست، نمازبرای او لذّت بخش است. نماز شب بالاترین لذتها را برایش دارد. تَتَحافی جُنوبُهُم عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقون فَلاتَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ اَعْیُن جَزاءً بُما کانوا یَعْلَمون.یک افرادی هستند که تکلیف در همین دنیا برای آنها لذت بخش است اصلاً معنای تکلیف یعنی مشکل. اما همین مشکل برای آنها لذت بخش است. به قول قرآن پشت پا می زند به رختخواب، پا می شد در دل شب سبّوح قدرتش بالاترین لذت است برایش. گاهی صفت جمال خدا، گاهی صفت جلال خدا بر دلش حکفرما می شود. گاهی می نالد گاهی شوق پیدا می کند، با آن نمازی که با خدا در دل دارد. راستی دیگه می باید وقتی حمد و سوره می خواند می یابد اینکه خدا دارد با زبان این با این حرف می زند. وقتی هم که سبحان ربی العظیم و بحمده، سبحان ربی الاعلی و بحمده می گوید
می یابد که دارد با خدا حرف می زند خوب معلوم است این لذت دارد. همین تکلیف برای این می رسد به آنجا وقتی می گوید السّلام علیکَ ایّها النّبی می یابد، می شنود، نه با این گوش، گوش دل، پیغمبر اکرم بهش گفت سلامٌ علیکم. می یابد وقتی گفت السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته عالم وجود به او گفت سلام علیکم خوب اینها معلومه لذت داره. همین دنیایش دیگه میشه تمام لذّت. همین تکلیف می شود بعد آسان می شود. لِصائِمِ فَرْحَتان فَرْحَة عِنْد الْجَبّار و فَرْحَةٌ عِنْدَ الْاِفْطار. راستی روزه لذت دارد نمازش لذت دارد. انفاق در راه خدا می رسد به آنجا که راستی آن چیزی که
می دهد می گوید این باقی ماند. یک گوسفندی در خانۀ پیغمبر اکرم ذبح شد. پیغمبر اکرم رفتتند نماز برگشتند، فرمودند گوسفند چه شد. گفتند همه اش را دادیم در راه خدا تمام شد یک گردنش باقی مانده. پیغمبر فرمودند اشتباه می گویید، بگوئید آنچه دادیم باقی مانده، گردنش فنا شده است. راستی درک می کند این را. راستی درک
می کند چیزی که در راه خدا داده او باقی مانده. بالاترین لذّت هم برایش این است که خمس بدهد. بالاترین لذت برایش این است کهایثار و گذشت و فداکاری راجع به فقرا داشته باشد. او می خورد این لذتش را می برد این گرسنه است اما آن لذتی که این از خوردن فقیر می برد این غی از آن غذایی است که می خورد و سیر می شود.اما ما لذت در همین دنیا بخواهیم آدمیّت اگر ما لذت بهشت بخواهیم آدمیّت. اگر ما مقام لقا بخواهیم برسیم آدمیّت. و بالاخره ملی کردن این منازل و الّا انسان مثل کرم ابریشم در خود بتند تا خفه شود این چه لذتی است حالا هی بخور آخر چی؟ چه شد یک تکرار مکرات این لذت نیست این حیوانیّت است این اصلاً از همین تکرار مکررات خسته است. بسیاری از افراد را سراغ داریم که اینها از نظر مادیّت در رفاهند اما این زندگی برای آنها مشکل است یک مرگ تدریجی است یک تکرار مکررات است معلوم است کسی که صبحی یک صبحانه ای بکند برود دنبال کار ناهاری بخورد برود دنبال کار، برگردد در شب شامی بخورد، بخواند، استراحت کند، دوباره بلند شود مثل روز قبل و همین طور این ماه و آن ماه این تکرار است و این تکرار مکررات ملال آور است خسته کننده است دیگه اگه خدایی ناکرده گناهش هم واجب شود یک زندگی تلاطم، یک زندگی پر از غم، غصّه نگرانی، اضطراب خاطر، آن که دیگه قوز بالا قوز به قول اصفهانیها یعنی علاوه بر اینکه مرگ تدریجی است آن به آن داره صدمه می خورد آن به آن داره کشته می شود. آن به آن داره زجر می کشد تا اینکه یک روز مرگ بیاید وقتی مرگ آمد چه می شود؟ ماندنش صدمه است رفتنش صدمه است و بالاخره زندگی یک زندگی پر مشقت. اگر ما سعادت بخواهیم خدا اما اگر دنیا و عاقبت بخیری بخواهیم، خدا اگر آخرت بخواهیم خدا و بالاخره اگر بخواهیم یک زندگی سالمی داشته باشیم جز راهی که خدا تعیین کرده است راهی نیست. البته و صد البته این بحث ناقص است باید یک مقدار بیشتر درباره اش صحبت بکنیم.