موضوع درس:
شماره درس: 41
تاريخ درس: ۱۳۷۶/۱/۲۷
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث روز چهارشنبه ما گرچه راجع به آن دستورالعملى بود كه اوّل سوره مزّمّل آمده و دستورالعمل خوبى است. امّا امروز ديگر ماه ذىالحجة و فردا هم روز عرفه و پس فردا هم روز عيد اسلامى، بد نيست يك مقدارى درباره اين روزها صحبت بشود. خود قرآن شريف اين روزها را ايام معلومات دانسته است لذا مىفرمايد: «ليشهدوا منافعَ لهم و ليذكُر اسمَ اللّه فى ايامٍ معلومات» حج علاوه بر اينكه يك مسئله عبادى است، يك مسئله سياسى است و اينكه مسلمانها در آنجا ليشهدوا منافعَ لهم تبادل افكار بكنند، بنشينند،توطئههاى دشمن را دفع بكنند، اتّحاد و برادرى، قانون مواسات خود را و بالاخره آن چند روزه كنگرهها داشته باشند و خصوصا در منى و مصائب اسلام را و منافع اسلام را، و مصائبى كه براى اسلام به سرشان آمده مىآيد تبادل افكار كنند، و آنجا ياد خدا هم باشند، فى ايام معلومات يعنى در عرفه، در مشعر، در مِنى، رمى جمرات، ذبحشان، برگشت آنها و اعمال صبح ايشان، لذا قرآن شريف، به اين چند روزه فوقالعاده اهميت داده است. ايام معلومات، لذا معلوم مىشود از اين آيه، آن آيه (فَذكرهم به ايام اللّه) يك مصداق كاملش، اگر مصداق متعيّن آن نباشد، همين است.
همين دهه ذىالحجّة كه قرآن در سوره فجر قسم به او خورده «و الفجر و ليالٍ عشر» كه مشهور است در ميان مفسرين، گرفته شده از روايات يعنى دهه ماه مبارك ذىالحجة و اين دهه براى افرادى كه آنجا هستند، كه خيلى مىتوانند كار بكنند ما هم كه اينجا هستيم، همين روز عرفه را يعنى فردا انسان مىتواند، به مقامهاى بالايى برسد، اين دعاى عرفه امام حسين عليهالسلام از ذخائر بزرگ شيعه است ولى متأسفانه ما طلبهها روى آن كار نكرديم و الآن هم شرح دعاى عرفه يا نداريم يا اگر داريم طورى نيست كه بتوانيم نشان بدهيم و اين ذخائر را ما خيلى داريم و روى آن كار نكرديم اين زيارت جامعه كبيره كه به قول خود حضرت ولىعصر(عج) به علامه مجلسى فرمودند: «نعم الزيادة هذِهِ» خوب زيارتى همين نعم الزيارة هذِهِ را ما روى آن كار نكرديم. يا شرح جامعه نداريم يا آنكه داريم نمىشود نشان داد، و به آن افتخار كرد، و اگر در روز قيامت اهلبيت از ما سؤال كنند، يعنى امام حسين بگويد كه اين ذخيره بزرگ، اين دعاى عرفه را من گفتم، با آن حال گفتم، تو چرا شرح ندارى، تو را چرا اقلاً در 10 جلد اين كتاب را به اسلام به جامعه بشريت نشان ندادى، چه چيز اين دعا ندارد، ما در معارف اسلامى، هر چه بخواهيم در اين دعا هست ولى متأسفانه، خيلى از ما آن را نمىخوانند، چه برسد بخواهد روى آن دقّت و تدبّر كند و يا وقت بگذارد روى آن و آن را شرح كند و ما معلوم نيست در روز قيامت بتوانيم جواب امام حسين(ع) را بدهيم، يا اين زيارت جامعه، يك صبحگاهى است ديگر، ارتش، سپاه اين قواى مسلحه، صبحگاهى دارند و اين زيارت جامعه يك صبحگاهى شيعه است با امام زمان، مخصوصا براى ما طلبهها، حالا ما طلبهها صبحگاهى داريم با امام زمان؟ ما علاوه بر اينكه صبحگاهى بايد داشته باشيم، بايد اين زيارت جامعه را، حفظ باشيم. تدّبر، تفحص، هر چه كه شيعه در معارف دقّى، عرفانى و فلسفىاش دارد، اين زيارت جامعه دارد، من خيال نمىكنم يك چيز عرفانى، پيدا بشود، كه يك امر دقّى باشد، در اين زيارت نباشد، من خيال نمىكنم يك چيزى راجع به معارف، فلسفى، در اين زيارت نباشد. اين زيارت از اوّل تا آخرش مىنماياند عقيده شيعه را آن هم نه عقيده عوامانهاش را مىنماياند، براى اينكه، شيعه دو عقيده دارد، هر دو ارزنده، يكى عقيده عموم مردم، كه برود درب صحن را ببوسد و تبرّك كند، برود وارد حرم شود، درب ببوسد، ديوار ببوسد، برود پهلوى ضريح، اگر بتواند، جا باز كند. خودش را به ضريح بچسباند، زيارت جامعه را با امام رضا يا يكى از ائمّه طاهرين درددل كند، خوب اين ذهن عوامانه كه بايد داشته باشد. اگر نداشته باشيم، نقص بزرگى داريم. كه چه كسى بالاست؟ آنكسى كه فيلسوف و عارف به تمام معنى، فقيه به تمام معنى باشد امّا اين صفت را از دست ندهد. من هيچ فراموش نمىكنم. با استاد بزرگوارم، علامه طباطبائى مىآمديم، مثلاً از درب صحن مطهّر قم عبور كنيم. ايشان چه تواضعى داشتند. درب صحن را مىبوسيدند، دست مىماليدند، به صحن مىماليدند، به تمام بدنشان كه ايستاده بودند. مىآمدند، در مقابل قبر حضرت معصومه از دور، السلامِ عليكِ يا مولاتى، يا سيدتى. وقتى مىخواستند، خارج شوند، برگردند، تعظيم كنند، سلام كنند، دوباره درب را ببوسند، و از درب خارج شوند، يا درباره استاد بزرگوار ما، مرحوم حضرت امام، 15 سال در نجف يك شب، زيارت جامعه ايشان؛ در حرم تعطيل نشد. آن هم همينطور بيايند، درب صحن را ببوسند، در رواق ببوسند، تعظيم كنند، بروند پهلوى ضريح بنشينند، خودشان را به ضريح بچسبانند، مثل عموم مردم، كه دلشان مىخواهد، دستشان را به ضريح برسانند، دلش مىخواهد طواف كند، يا سجده كند، سجده البته سجده تعظيمى، اين كه ما طلبهها مرتبا اين طرف، آن طرف بزنيم سجده نبايد كرد، سجده مختص خداست ما اشتباه كرديم، سجده عبادى، يا سجده تعظيمى را. سجده عبادى كه هيچ عامى نمىكند. همين فردا بىسواد را بگويند چرا سجده مىكنى به امام رضا، امام رضا خداست، مىگويد: نه خير. مىخواهم بگويم، خودم، جانم، عزيزم همه چيزم فداى تو، مىخواهم بگويم كه انتهاى عظمت را براى تو قائلم، آن سجده تعظيمى چه اشكال دارد. حالا مراد همين جاست. اين دستت را به ضريح برسانى، دور ضريح بگردى، اين را بايد داشته باشد. آن معارف دقّى شيعه را، ولايت تكوينى، خوب حسابى بايد همه بدانند، ولايت تكوينى يعنى چه؟ رجعت، خوب همه ما بايد بدانيم كه رجعت يعنى چه؟ اصلاً اين رجعت مثل اينكه يك مسئله كهنه در ميان شيعه شده در حالى كه پيغمبر اكرم(ص) فرمده كه: به شفاعت ما نمىرسد كسى كه رجعت نداند، رجعت را منكر باشد كه از مختصات شيعه است. من زمانى بررسى مىكردم، مىديدم 126 روايت درباره رجعت وجود دارد. بسيارى از روايتها صحيح السند است. بدايى كه ما داريم. علم غيبت. علم غيبت كه غلط است، راجع به ائمه طاهرين بگوييم، حضور، حضور در ماسوىا... همه ماسوىا... و در محضر امام زمان، عالم وجود، در محضر امام صادق، علم غيب اين گونه، خوب اينها چيزهائى است كه در زيارت جامعه فراوان آمده. اين كه انسان، مُحبّت خود را با مودّت اهلبيت گره بزند كه امام باقر سلاما...عليه مىفرمايد: اصلاً علامت شيعهگرى اين است. يعنى اگر فرزندش را مىخواهد براى امام زمان، اگر خود را مىخواهد براى امام زمان، اگر خودش را مىخواهد، اگر طايفهاش را مىخواهد اگر مريدش را مىخواهد، گره زدن محبت ما به مودت اهلبيت و اين در زيارت جامعه تكرار شده است. بِاَبى انتم و امى و نفسى و اهلى و مالى و اُسرتى و اينها يك چيزهائى است كه ما شيعه داريم و سنى ندارد و در زيارت جامعه از اوّل تا آخرش آمده است. ما طلبهها اين زيارت جامعه را بايد بنمايانيم، علم اهلبيت است فضايل اهلبيت است. بنمايانيم به مردم و اين روز عرفه و دعاى عرفه خيلى بالاست، انسان مىتواند راه صد ساله را در همين عصر عرفه بپيمايد، نظير اينكه راديو پيچش بسته است، پيچ راديو را بزن، خوب يك تسلط پيدا مىكند. اينجا تاريك است كليد برق را بزن، روشن مىشود. انسان با دعاى عرفه برود جلو، فردا در روز عرفه مىتواند راه پنجاه ساله را بپيمايد، چنانچه، اصلاً، عرفه را عرفه گويند، به همين خاطر است. كه انسان در حج مىتواند به مقام علمُ اليقين، يك مقدار برود جلوتر به مقام عين اليقين، و يك مقدار برود جلوتر، دم غروب به مقام حقُ اليقين برسد. خطاب به او بشود. باركا... به تو. «فلمّا جاءها نودى اَن بارك مَنْ فى النار سبحانا... عمايصفون» خطاب شد كه موسى باركا... به تو كه به مقام حق اليقين رسيدى. و باركا... به همسرت و بچههايت كه به مقام عين اليقين رسيدند. و عرفه معنايش همين است كه به مشعر بيايد. مشعر معنايش از شعور است يعنى همان كه عرفه از نظر دل گرفته، همان رسوخ شود در چشمش، در گوشش، در همه اعضاء و جوارح او، خوب اعمال حج همان مشعر تمام مىشود و ديگر مابقى اعمال، اعمال ركنى نيست. اين مشعر است كه اعمال آن ركنى است. خوب اعمال ركنى حج كه تمام شد، يعنى آن مقام حق اليقين رسوخ كرد در تمام اعضاء و جوارحش، يعنى ديگر رسيد به آنجا كه خطاب بشود، [عبدى اطعنى حتى اجعلك مثلى] اقول كن فيكون، تقول كن فيكون، امّا اينها شده است و فراوان است.
جابر جعفى مىرفت. يكى از صاحاب رسيد، گفت كه دلم هواى امام صادق را كرده است. گفت كه مىخواهى برويم، گفت: بله. گفت دستت را به من بده. دستش را گرفت؛ به او گفت: چشمانت را ببند، و او چشمانش را بست. گفت: چشمانت را باز كن. ناگهان چشمانش را باز كرد، ديد كه توى كوچههاى مدينه است. و حكمت او را گرفت. جابر به او گفت: اين خانه امام صادق است، برو به خدمت خانه امام صادق من الآن مىآيم آن فرد مبهوت شده بود، نكند او مرا سحر كرده، خوب است ما يك ميخى بكوبيم، نزديك خانه امام صادق سال ديگر بياييم، ببينيم، اين ميخ هنوز آنجاست يا نه، اگر هست، بفهميم درست است. جابر جعفى آمد و يك ميخ و يك سنگ به او داد و گفت بكوب. رفت خدمت امام صادق(ع) ديد جابر جعفى نشسته خدمت امام صادق و مثل همان معاشقههاى پيغمبر و اميرالمؤمنين، گاهى او سر توى گوش او مىگذارد و حرف مىزند و گاهى او سر در گوش او مىگذارد و حرف مىزند، او خيلى وحشت گرفته بودش. ديگر در روايت ندارد كه با امام صادق صحبت كرد. امام صادق به او تلطّف كردند يا نه، آمد بيرون. جابر جعفى گفت خيلى ترسيدى. مىخواهى بروى كوفه. گفت چشمانت را ببند، چشمانش را بست. ديد پشت در كوفه است. زياد از اينها هست. اينها براى انسان پوچ است. خواجه عبدا... انصارى يك جمله خوبى دارد. مىگويد: اگر به هوا پرى مگسى، كار مگسها هم همين است چيزى نيست. اگر روى آب روى خسى قورباغه هم روى آب مىتواند برود، خسها هم روى آبند، اگر دل به دست آورى كسى. برسى به آنجا خدا به تو بگويد كه فلما جاءها نودى اَن بورك مَنْ فى النار و من حولها سبحانا... عما يصفون بگويد باركا... با اين عرقت، باركا... با اين دعاى امام حسينت. باركا... كه پيمودى، باركا... كه مرا خشنود كردى رسيدى به مقام قرب من. مرحوم آقا شيخ غلامرضاى يزدى اين آيتا... خدا او را رحمت كند به يكى از بزرگان قم، يكى از مدرسين قم، حضرت آيها... مصباح يزدى، آقاى مصباح مىگفتند، آشيخ غلامرضا به من مىگفتند كه ما از نجف مىآمديم، كربلا، عدهاى هم بوديم، خيلى تشنه شديم. هوا گرم بود، آب نداشتيم، خيلى تشنه شديم. مرحوم آسيد عبدالهادى شيرازى آن مرجع بزرگ آن معلم اخلاق. كه در نجف علاوه بر اينكه شهرت به سزايى در فقه داشت، معلم اخلاق هم بود. خيلى از بزرگان در علم اخلاق شاگردش بودند مىگفت مرحوم آسيد عبدالهادى گفتند، مىخواهيد آب به شما بدهم، بياييد برويم پشت اين تپّه. همه ما را برداشت رفتيم ديديم كه چه چشمه آبى، همه تطهير كرديم وضو گرفتيم، آب خورديم. لُنگها راتر كرديم روى سر انداختيم. وقتى كه از تپه آمديم اين طرف، آشيخ غلامرضا گفت كه من به نظرم آمد كه اينجا كه آب نبود، مىگويد برگشتم، پشت تپّه، آقاى مصباح گفت كه آشيخ غلامرضا تبسم مىكردند گفتند: لنگتر بود روى سر من، امّا آب جايى نبود.
آقا اينها خيال نكنيد چيزى است براى ما طلبهها، نه، اگر راستى طلبه باشيم اينها خيلى ساده است. يك مثال عوامانه برايتان بزنم ببينيد چقدر ساده است ما از نظر وجود ذهنى الآن هرچه بخواهيم خلق كنيم مىتوانيم، يعنى الآن شما يك چشمه آبى خلق كنيد در ذهنتان، يك بيدهاى سركجى اطراف اين چشمه. نيمكت بگذاريد اطراف، شما و رفقا بنشينيد روى اين نيمكتها، خوب مىشود. فورا مىتوانيد اين كار را بكنيد. تا شما توجّه به اين وجود ذهنى داريد آن هم موجود است، تا صرفنظر بكنيد، آن معدوم مىشود كه نحوه وجود پروردگار عالم و مخلوقاتش هم همين است. كه مرحوم صدرالمتألهين در اسفار از روايات هم فهميده مىشود. ايشان مىفرمايد: در بهشت، بهشتىها اين گونه هستند، اين وجود ذهنى ماست، ما هرچه بخواهيم اين وجود ذهنى را خلق بكنيم مىتوانيم. حالا ما طلبهها نه، عوام مردم، زن مرد، پير جوان، خوب اين وجودش ضعيف است، مخلوقش هم ضعيف است. يكدفعه، وجود قوى مىشود، مثل وجود مرحوم آسيد عبدالهادى شيرازى، موجودش، مخلوقش هم قوى مىشود كار جدى پيدا مىكند. مىتواند چشمه كذايى را ايجاد بكند. با يك چشم به هم زدن.
مرحوم آيها... آقاى حائرى يزدى، آقاى حاج آقا مرتضى، ايشان براى من تعريف مىكردند، خداوند رحمتشان كند، ايشان هم انصافا مرد بالائى بودند، هم در علم، من يك مقدارى كفايه را نزد ايشان خواندم لذت تحقيق ايشان، هنوز زير ذائقه من هست. خيلى محقق بود انصافا، دوش به دوش ايشان تقوى، مهمتر از اين دو سلامت نفس انسان، خيلى بالا بود. ايشان يك قضيهاى را براى من نقل مىكردند، بعد مىگفتند، من ماهى يك مرتبه مىروم تهران و به ايشان مىگويم اين قضيه را براى من تكرار كن، اين كه مرتب مىگويند، اخلاق تكرار، اين معنايش است. مرحوم آقاى حائرى از حضرت آيها... العظمى آقاى خوانسارى، آن مرد بزرگى كه به قول حضرت امام از نظر علم و عمل مشهور پيش همه است. مرحوم حاج سيد احمد خوانسارى كه براى خاطر اسلام، خودش را فدا كرد. رفتند در تهران ماندند در حالى كه مقدم همه مراجع بودند به قول حضرت امام، حضرت امام يك علاقه خاصى به ايشان داشت و مىفرمود: مقدم به همه، رفتند تهران، مرحوم آقاى حائرى از ايشان نقل مىكردند. مىگفتند من پدر پيرم را بردم مشهد. با يك قافله، در وسط راه بين شاهرود و مشهد. من شب خسته شدم، خسته بودم خيلى، خوابم گرفت، به اندازهاى كه مجبور شدم بخوابم. لذا افسار قاطر دستم كنار جاده خوابيدم. خوابم برد و يك وقت از خواب بيدار شدم، ديدم كه نزديك است، آفتاب بزند. اين قدر سنگين خواب شده بودم، فرموده بودند: فورا تيمم كردم، نماز خواندم ديدم وحشت عجيبى، از يك طرف اينجا مخوف است. از يك طرف زاده توشه ندارم. مهمتر از اين پدر پيرم را. حالا كى پياده، چه جور مىشود. حالا اين پدر پيرم كارش به كجا مىرسد؛ ايشان گفتند به ذهنم آمد، توسل به امام زمان گفتند: توسل پيدا كردم، با لفظ يا اباصالح المهدى ادركنى، ديدم آقا آمدند، فرمودند كه اين راه را بگير و برو، يك اشاره اُبُهّت آقا گرفتم، ديگر نتوانستم كارى بكنم، و سوار شدم، راه را گرفتم بروم، يك دقيقه كمتر يا بيشتر، رفتم. ناگهان ديدم كه يك قهوهخانهاى، حوض عالى، نيمكتها؛ بيدهاى سركج، آب فوارهزنان، كشانده شدم به اين قهوهخانه رفتم آنجا نشستم، چاى اوّل را آوردند، خوردم، چاى دوّم، چاى سوّم، ناگهان يادم آمد، من پول ندارم، به آقايى كه چايى مىآورد گفتم، من پول ندارم، گفت: اينها همه مال توست، بخور نوش جانت، گفت: نفهميدم يعنى چه بالاخره استراحت كامل كردم، بعد پا شدم، يكدقيقه طول كشيد رسيدم ديدم قافله دارد پياده مىشود، رفتم جلو كه بابام را پيدا كنم، گفت كجا بودى از اوّل شب تا حالا، گفتم خوابم برد، امّا قضايا را به ايشان نگفتم. با يك اشاره امام زمان، چون وجود قوى است. همان قضيه شير و حضرت رضا...
[عبدى اطعنى، حتى اجعلك مثلى] و وجود ما چه وقت قوى مىشود وقتى بنده صد درصد شويم، عبد، اينكه در بعضى از روايات ضعيفه آمده كنهها الربوبيّه، معنايش همين است. حقيقت عبوديت ديگر كنه او همين است، وجود مىشود قوّى. رابطه نظير اين كار خانه و اين لامپ، رابطه با خدا با آن وجود لايتناهى ديگر مخلوق او مىشود قوى هر كار بخواهد، مىكند، مىشود و ما از عرفه و مشعر اين را مىخواهيم اين بايد باشد، پس فردا عيد است، معناى عيد يعنى همين، يعنى اعمال حاجى تمام نشده عيدى به او مىدهند، چه چيز مىدهند، خوب معمولاً ما همه آنجا، متأسفانه اينگونه است كه 75 هزار نفر مىروند، و برمىگردند چه چيز مىآورند، نمىدانم، عيد، هنوز اعمال تمام نشده، عيدت است. چه به تو مىدهند مقام حق اليقين در عرفه، رسوخ در همه اعضاء و جوارح اين عيدى تو است. به عبارت ديگر عزيزان من مىدانيد چه مىدهند (الصوم لى و انا اُجزى به) جزايش خود خداست، ما فردا مىتوانيم. بعد از دعاى عرفه يك پاداش بگيريم، خود خدا، حكومت خدا صد درصد بر دل، مقام لقائى كه 21 مرتبه در قرآن آمد. به قول مرحوم آقا ملكى، چه داعى دارى تقدير بگيرى [فمن كان يرجوا لقاءا...] چرا تقدير، 21 جا اين لقاءا... آمده [فمن كان يرجوا لقاءا... فَلْيعمل عملاً صالحا و لايُشرك بعبادة ربِّهِ احدا] ببينيد چگونه مىشود. «مَنْ عَمِلَ صالحا من ذكرٍ او اُنثى و هو مُؤمن فلنحيينه حَياةً طيّبة» حياة طيبه در اين دنيا چيست، اين معنويّتها و الا معلوم است آقا اين مادّيات نمىتواند، حياة طيّبة باشد. هرچه بيشتر دردسرش بيشتر، وبالش بيشتر، كثافتش بيشتر، تاريكيش بيشتر. اصلاً ذاتش تاريك است، مىتواند دل مرا روشن كند، زندگى مرا روشن كند؟ فلنحييّنه حياةً طيّبة، يعنى انسان برسد به جائى پاداشش امام زمان باشد برسد به جايى پاداشش خود خدا باشد. لذا تقاضا دارم اين روز عرفه را خيلى به آن اهميّت بدهيد روز عيد را خيلى به آن اهميّت بدهيد و دعا به ديگران، دعا به نظامتان، نفرين به اين توطئهگرها. اميدوارم فردا پروردگار عالم، يك نظر لطفى، عنايت خاصى به همه ما عنايت بفرمايد.