شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس:

شماره درس: 42

تاريخ درس: ۱۳۷۶/۲/۳

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احْلُل عُقدةً من لسانى يفقهُوا قولى.

بحث روز چهارشنبه ما در يك مطلب دقيق، لطيف قرآنى بود. يك دستورالعمل از طرف پروردگار عالم، به پيغبمر اكرم اوّل بعثت. كه از اين فهميده مى‏شود كه اگر دستورالعملى بهتر از اين بود بايد خدا به پيغمبرش گفته باشد. براى اينكه اوّل بعثت، براى كاربرد رسالت، و اين دستورالعمل، از طرف خدا، به كسيكه پذيرش كل، پذيرش لامتناهى دارد، يعنى پيغمبر اكرم، لذا دستورالعمل، دستورالعمل مهمى است، و انصافا هم آن كسانى كه به اين دستورالعمل عمل كرده‏اند به خيلى جاها رسيده‏اند، براى سير و سلوك؛ براىعلمشان، براى بركت عمرشان، و انصافا دستورالعمل خوبى است، اين دستورالعمل همين طور كه پيداست و گفته شد، پيغمبر اكرم در كوه حراء مبعوث شدند، به رسالت با آن آيات اوّل سوره علق، و معلوم است واهمه عجيبى داشتند، در حالى كه قبلاً پيغمبر بودند، قبلاً همه چيز داشتند، قبلاً با جبريل در كوه حراء سر و كار داشتند. ولى على كل حالٍ به قول قرآن بار سنگين است.

آمدند خانه به حضرت خديجه گفتند و اميرالمؤمنين سلام‏ا...عليه با ايشان در طراز بود، براى اينكه همينطور كه از نهج‏البلاغة فهميده مى‏شود. ديگر مثل بچّه دنبال مادر وقتى اميرالمؤمنين راه افتاد، هميشه دنبال پيغمبر بود لذا بارها و هميشه در حراء با پيغمبر بود، و پيغمبر مى‏فرمود: مى‏شنوى، آنچه مى‏شنوم و مى‏فهمى، آنچه مى‏فهمم، فرقش اينست كه تو امامى و من پيغمبر و الا فرقى با هم نداريم. اميرالمؤمنين كه قبلاً ايمان آورده بود بعدش هم در حراء ايمان آورد. حضرت خديجه بلافاصله ايمان آورد. يعنى وقتى كه پيامبر وارد خانه شدند، حضرت خديجه ايمان آورد. پيغمبر عبايش را، عباى وحى بود يا عباى غير وحى روى سر كشيدند و خوابيدند، البته خواب هم شايد نبودند جبرئيل آمد [يا ايُّها المُزمل قُم الليل، الا قليلاً] كه اين آيه يك معنى ظاهرى دارد يك معنى باطنى هر دومعنا اراده شده معنى ظاهرى. اى كسى كه عبا روى سرت هست بلند شو، خوب اين معناى ظاهرى است كه مفسرين گفتند يك معنى بهتر از اين كه هر دو معنا اراده شده‏اى كسى كه عباى نبوت به دوشت آمد، يعنى اى طلبه‏اى كه عمامه و عبا دارى كه اين عبا و عمامه براى رسالت توست بالاخره‏اى كسى كه عباى نبوت به دوشت آمده [قمْ] بلند شو ديگر و گذشت، جاى فعاليت است، ديگر در كوه حراء بخواهى بروى آنجا رياضت بكشى رابطه با خدا داشته باشى، نه، ديگر بايد در ميان اجتماع باشى، در حالى كه آن رابطه بايد باشد. امّا آن بايد اجتماعى باشد. [انّا سَنُلقى عليك قولاً ثقيلاً] بار سنگينى به دوشت آمده، بلند شو.

اين دستورالعمل كه اوّل و بعد آن [انا سنلقى عليك قولاً ثقيلاً] كه با القاء خصوصيت، با طلبه‏هاست، يعنى اى طلبه بار سنگينى به دوشت هست، مهيّا باش و مواظب باش، عباى نبوت است، عباى امامت است، و خيلى بايد مواظب باشى، اين بار سنگين را به منزل برسانى لذا [قُم الليل، الا قليلا] بايد شب‏بيدارى كنى اين راه شب‏بيدارى مى‏خواهد، اين راه نماز شب مى‏خواهد، اين راه نماز اوّل وقت، خضوع در نماز و خشوع در نماز مى‏خواهد، اين راه تمسك به قرآن مى‏خواهد. تا اينجاها فى الجمله صحبت كرديم، كه به پيغمبر فهمانده شد. دستورالعمل شب‏بيدارى، شب‏زنده‏دارى، خواندن نماز شب، خواندن نماز اوّل وقت، اهميت به خضوع و خشوع در نماز و بالاخره، از نماز كمك گرفتن [و استعينوا بالصبر و الصلاة] بعد آن دوباره مى‏فرمايد: [انّ ناشئةَ الليل هى اشدُ وطئا و اقومُ قيلاً] اى پيغمبر، اين راه اراده قوى مى‏خواهد و دراين راه بايد روى همه چيز پا گذاشت. تا برسى به خدا، چقدر فاصله بين ما و خدا، يك قدم، همين كه الآن قرآن مى‏گويد و آن قدم، قدم گذاشتن روى هوى و هوس، قدم گذاشتن روى صفات رذيله، قدم گذاشتن روى نفس امّاره مى‏رسيم به خدا، لذا فاصله بين ما و خدا، خود خدا كه از هر چيز به ما نزديكتر است، [انّ اللّه‏ يَحُولَ بين المرء و قلبِه] ما دوريم، ما دوريم كى به خدا مى‏رسيم، اين كه [انَّ ناشئةَ الليل هى اَشُدُ وطئا و اقومُ قيلاً] وقتى كه انسان بتواند، پا بگذارد، روى نفس اماره روى هوى و هوس، روى صفات رذيله، آن وقت تقويت اراده پيدا مى‏شود. اين راه تقويت اراده مى‏خواهد، تا تقويت اراده نباشد، اراده پولادين نباشد معلوم است انسان وامى‏ماند. اين دو كار كه مهمترين كارهاست براى پيشرفت 1ـ رسيدن به كارها به عبارت ديگر پا گذاشتن، روى همه چيز جز خدا، پا گذاشتن، روى هرچه غيرخدا و يكى هم اراده پولادين، اينها از كجا پيدا مى‏شود. ناشئة الليل، از نصف شب به آن طرف، از شب‏بيدارى، اين تكرار است، يعنى اوّل فرمود، قم الليل الا قليلاً نصفَهُ اَوِ انْقُص منهُ قليلاً اَوْزد عليه، وَ رَتِّل القرآنَ ترتيلا، پيغمبر آنچه مى‏شود، شب‏بيدارى، دوباره هم علتش را مى‏گويد، انَّ ناشئة الليل، شب‏بيدارى، اين بار سنگين است، اراده قوى مى‏خواهد، اين بار سنگين است، پا گذاشتن روى همه چيز غيرخدا مى‏خواهد و اين از كجا پيدا مى‏شود، شب‏بيدارى، از نصف شب به آن طرف، هرچه نزديك بشويم به طلوع فجر، نيم ساعت قبل از طلوع فجر، نيم ساعت در بين طلوع فجر تا بعدش اگر بشود... هم [اَشدُّ وطئا است، و هم اقوَمُ قيلا] هم انسان مى‏تواند سير و سلوك كند، هم مى‏تواند پا بگذارد، روى هرچه هست غيرخدا تا برسد به خدا و هم اراده پولادى سعه صدر، هضم مشكلات. تا اينجا كه قبلاً صحبت كرده بودم، آن كه الآن صحبت كردم، راجع به [انّ ناشِئة الليل هى اشدُّ وطئا و اقومُ قيلا است] كه باز قرآن اين را تكرار مى‏كند، علت حكم است تقريبا. قُم الليل الا قليلاً تا مى‏شود، براى چه؟ براى اين (انّ ناشئة الليل هى اشدُ وطئا و اقومَ قيلاً) علت حكم است [انّا سَنُلقى عليك قولاً ثقيلا] اين هم علت [يا ايها المُزّمل] است كه [يا ايُّها المزمل قُمْ]. چرا براى اينكه [انّا سَنُلقى عليك قولاً ثقيلاً] آن وقت با اين جملاتى كه عرض كردم ديگر يك دستورالعمل مى‏شود براى ما براى پيغمبر اكرم فقط نيست. براى ما لازمتر، براى ما بهتر و على كل حالٍ، ديگر اينها همه علت حكم ميشود، مُعَمِّمْ مى‏شود و مُخَصِّصْ مى‏شود، و اگر بخواهيم اين آيه را تطبيق كنيم براى خودمان، اينگونه مى‏شود اى طلبه بار سنگينى به دوش است؛ و آن بار نبوت، براى اينكه كار ما ادامه كار نبوت و كار ولايت است [الذين يُبلغون رسالات اللّه‏] اين الذين يُبلغون رسالات ا... كه راجع به انبيا است، مصداق كاملش شما هستيد. [الذين يُبلغون رسالات ا... و يَخشونه و لايَخشونَ احدا الا اللّه‏] بنابراين قبلاً گفتم و الان هم مى‏گويم تقاضا دارم، تا مى‏شود، اين شب‏بيدارى را داشته باشيد اين نماز شب ولو مختصر، اين نماز اوّل وقت را به هر طور بشود، اين نماز با تواضع با خشوع، مؤدب، اوّل وقت. اينها فراموش نشود.

و بعد از آن، مهمتر اينكه پا گذاشتن روى هوى و هوس و معلوم است، اگر يك كسى نتواند، پا بگذارد روى هوى و هوس نتواند پا بگذارد روى نفس اماره، نتواند پا بگذارد روى صفات رذيله. اين ترويج‏اش، ترويج از خود است. [الذين يُبلغون رسالات ا...] نيست. معلوم است نمى‏شود، بعضى اوقات به طور ناخودآگاه، بت‏پرست است، بُت او كيست؟ بُت بزرگ خودش، درجات آن‏ها عالى است، عالى‏تر گردد، مرحوم آيه‏ا... العظمى، اُستاد آقاى داماد، بعضى اوقات مثل باران گريه مى‏كرد. بكّاء عجيبى بود آقاى داماد به اينطور چيزها كه مى‏رسيد، خيلى گريه مى‏كرد. مثل باران گريه مى‏كرد، به ما مى‏گفت كه آقايان يك دفعه شيطان مى‏آيد، به من مى‏گويد كه ترويج تو، ترويج اسلام است، براى انيكه تو مرجعى، تو امام جماعت محلّى، براى اينكه تو شهرت دارى، لذا ترويج تو ترويج اسلام است، پس، هر كسى كه مروج تو باشد مروج اسلام است، پس بايد هم پول به او بدهى، احترامش كنى، و تا مى‏شود او را نگاه دارى براى اينكه براى اسلام است. يك سبكى هم درست مى‏كند، مى‏گويد كه تخريب تو، تخريب اسلام است. اگر كسى پشت‏سر تو غيبت كند، اگر كارشكنى كند اين تخريب اسلام است، و هركس تخريب اسلام كند بايد او را بكوبى، هر جورى هست بايد نابودش كنى، بايد بكوبى او را، براى اينكه تخريب تو مى‏كند، تخريب اسلام است، لذا او را مى‏كوبيد، به قول مرحوم حاج شيخ رضوان‏ا...تعالى‏عليه اوّل غيبت مى‏كند، تجويز غيبت مى‏كند، وجوب غيبت درست مى‏كند، تفسير مى‏كند، تشويق مى‏كند، اين حرف آقاى داماد خيلى حرف خوبى است. من هر وقتى يادم مى‏آيد گريه‏هاى مرحوم آقاى داماد و اين جمله و بُغض ايشان، موهاى بدنم، سيخ مى‏شود كه چه حرف خوبى، واين حرفها هم دو قسم است. گاهى از الهاماتى است كه به اين بزرگان داده مى‏شود. گاهى هم نه، از بزرگان، سينه به سينه از او به او، از او به او... تا به او مى‏رسد و على كل حالٍ دُرّ است، انصافا اينها دُرّ است يك كسى آمد، خدمت امام صادق(ع) امام صادق يك روايت خواندند، خيلى خوشش آمد، لذا آن شخص گفت: يابن رسول‏ا.. دُرّ است امام صادق خنديدند، تبسّم فرمودند و فرمودند: هَلَ الدُّرَ الّا الحجر، كلامم را تشبيه به دُرّ مى‏كنى، دُرّ يك پاره سنگ بيشتر نيست نه كلام من خيلى از اينها بالاتر است. انصافا كلام اين آقاى بزرگ مرحوم آقاى داماد خيلى از اينها بزرگتر است تا ما بخواهيم بگوييم كه دُرّ است، نه خير، دُرّ چيست؟! حرف خيلى حرف خوبى است براى ما طلبه‏ها و اين هميشگى هم هست، همان وقتى كه مى‏گوييم: بدان [ايّدك ا... تعالى فى الدرارا] كه كلمات عرب بر سه گونه است اين بايد، مواظب باشد تا آن وقتى كه عزرائيل مى‏آيد، و مى‏خواهيم چشم‏مان روشن بشود، به صورت اميرالمؤمنين(ع) مى‏آيد، آن وقت، و بايد اراده قوى داشته باشد، برسد به آنجا كه: به يكى از علما گفتند دم مرگ گفتند، بگو: لااله‏الاا... مى‏گفت: نمى‏گويم، نمى‏گويم، نمى‏گويم. تا اينكه حالش سر جا آمد. به او گفتند، نمى‏گويم، شما براى چه بوده همان وقت شيطان آمده بود و مى‏گفت، بگو لااله‏الاا... گفتم چون تو مى‏گويى] شيطان [نمى‏گويم... نمى‏گويم. من از روز اوّل پا گذاشتم روى كله تو، من از روز اوّل پا گذاشتم روى نفس امّاره، پا گذاشتم روى هوى و هوس، پا گذاشتم روى صفات رذيله، و راستى انسان يك زمان مى‏رسد به اينجا. و على كل حالٍ ]انّ ناشئة الليل، هى اشدُّ وطئا و اقومُ قيلا] بما مى‏گويد طلبه اگر مى‏خواهى وارد بشوى بدان اين پا گذاشتن، روى همه چيز غيرخدا مى‏خواهد و الّا اگر ما نتوانيم، پا روى هوا و هوس بگذاريم به غير از بت‏پرستى هيچ نداريم، آن يك شخص‏نفهم، يك چيزى مى‏تراشد، و به آن سجده مى‏كند، ما فهميده‏ها نفس خودمان را بُت خود قرار مى‏دهيم و سجده به آن مى‏كنيم، فرق نمى‏كند، ديگر هر دو بُت‏پرستيم، و پيش بزرگان، هوى و هوس‏پرستى، نزد قرآن، نفس اماره پرستيدن، خوديت پرستيدن، آن خيلى بدتر از آن بُت‏پرستهاست كه ما به آن مى‏خنديم. بعد از آن مى‏فرمايد: يك دستورالعمل مهم؛ و آن اينكه فعاليت در روز. انّ لك فى النهارِ سبحا طويلاً يا رسول‏اللّه‏ عباى نبوت به دوشت آمده، ديگر از اين به بعد فعاليت در روز بايد بكنى. كار مى‏خواهد. اگر بخواهى رسالتت را به جايى برسانى فعاليت مى‏خواهد. همين طور كه نمى‏شود. ديگر كوه حراء نيست. ديگر آمدن در بين مردم و آدم‏سازى است. رسالت را منتشر كردن است. يا رسول‏اللّه‏ ببين اين ستاره كه شناور در فضا است چطور كار مى‏كند. همين طور تو بايد كار كنى. اين ستاره‏ها را قرآن شريف بارها مى‏گويد كه اينها شناورند. همانطور كه علم اكنون اين را مى‏گويد. شناور در فضا هستند. ستون دارند و ستونشان را نمى‏بينيم. آن قوه جاذبه و قوه دافعه؛ اين‏ها را قرآن بارها گفته است. اينجا هم اشاره مى‏كند. اين كره زمين ما كه شناور در فضاست. شانزده حركت دارد چه حركت‏هاى سرسام‏آورى! چه حركت‏هاى منظمى، كه اگر يك آن كندى يا تندى كند نه تنها خودش را نابود مى‏كند بلكه شايد تمام منظومه‏ها و كهكشان‏ها نابود شوند. يك چرخ مى‏زند شبانه‏روز پيدا مى‏شود. يك دور مى‏زند سال پيدا مى‏شود. و بالاخره به دنبال خورشيد و خورشيد به دنبال ستاره وگا؛ از آن وقتى كه من مباحثه را شروع كردم با شما تا الآن ما يك ميليون فرسخ رفته‏ايم. كجا؟ نمى‏دانم. و الشمس تجرى لمستقرّ لها. آنجا كه خدا بلد است. آنجا كه تو نمى‏دانى. آنجا كه علم نمى‏فهمد. امّا از حركت باز بماند و خسته شود يا تند و كند حركت كند؛ نه، يا رسول‏اللّه‏ بايد اينطورى باشى، مرتب و منظم در حركت و فعاليت باشى، بدون فعاليت نمى‏شود. لذا مى‏بينيم پيغمبر اكرم(ص) سيزده سال در مكه چه فعاليت‏هايى كرد و مريد هم پيدا نكرد. ظاهرا اين سيزده سال چهل مريد پيدا كرده بود و تعدادى ديگر كه هجرت كرده بودند امّا آنها كه در مكه ماندند تا وقتى كه پيغمبر(ص) هجرت كردند چهل نفر بودند، كه سه سال در شعب ابى‏طالب اينها زندان بودند. و پيغمبر اكرم چه مصائبى را تحمل كردند و چه فعاليت‏هايى كردند. پيغمبر اكرم(ص) وقتى از خانه بيرون تشريف آوردند، اين اراذل و اوباش را وادار مى‏كردند ايشان را سنگسار كنند. كه ايشان اگر به خانه فرار مى‏كردند خانه را سنگباران مى‏كردند. اگر نمى‏شد فرار مى‏كردند به بيابان كه حضرت خديجه و اميرالمؤمنين(ع) مى‏رفتند ايشان را زير سنگ غرقه به خون پيدا مى‏كردند و مى‏آوردند به خانه. صبح فردا دوباره مهياى فعاليت مى‏شدند. حضرت خديجه سؤال مى‏كردند كجا؟ حضرت مى‏فرمودند دين غريب است. خديجه هم مى‏گفتند بله، برو به اميد خدا. سيزده سال اينطورى بود. نمى‏توانست كار هم بكند امّا فعاليت را هم كنار نمى‏گذاشت. يعنى صبح تا ظهر سنگ‏ها را مى‏خورد. توهين‏ها را مى‏شنويد توهين‏هاى عجيب و غريب كه ما نمى‏توانيم روى منبر بگوئيم و نبايد هم بگوئيم. چه توهين‏هايى! چه مسخرگى‏هايى! چه زجرهايى! و بالاخره چه سنگ‏هايى به ساق پا، امّا از فعاليت دست برنمى‏داشت. دوباره فردا صبح مهياتر؛ كه قرآن در سوره الم نشرح مى‏فرمايد كه اين مصيبت‏هاى كمرشكن را از گرده تو برداشتم. ديگر ببينيد مكه چه خبرها بوده است. بالاخره آمدند مدينه. تقريبا 104 غزوه و سريه داشتند. كه اختلاف نقل شده است. بالاخره قريب صد جنگ روى دست پيغمبر گذاشتند. نه عدّه داشت نه مدّه نه نيرو داشت نه امكانات. بالاخره پيروى مى‏شد. اين فعاليت است. ما بايد از پيغمبر اكرم(ص) فعاليت را ياد بگيريم. در ده سال صد جنگ كرد. جرجى زيدان مى‏گويد اين‏ها به اين جنگ‏ها مى‏رفتند و كفش نداشتند به پا كنند چه رسد به شتر كه بخواهند سوار شوند. اسلحه نداشتد اگر يك شمشير هم داشت قلاف نداشت. يك شمشير برهنه با ليف خرما به گردنش آويزان بود. مى‏گويد كه در جنگ تبوك دو تا نظامى يك خرما را يك نفرشان آبش را مى‏خورد و فرد ديگر سفتش را. پيغمبر(ص) هم همين طور بود.و ايشان تشريفاتى نبود كه غذاى ديگرى داشته باشد. تشنه، چه تشنگى‏هايى در همين جنگ تبوك، ابى‏ذر عقب مانده بود يك مقدارى آب پيدا كرد وقتى رسيد به پيغمبر(ص)؛ از تشنگى غش كرد. بعد بالاخره به او گفتند چرا آب نخوردى، گفت مى‏خواستم اوّل پيغمبر(ص) بخورد. آب گنديده، ده بيست روز مانده، براى اينكه آب باران بود و يك جا جمع شده بود. اين جنگ ذات الرقاع را يعنى جنگى كه مسلمانها كهنه به پايشان بستند. يعنى همه‏شان پابرهنه بودند. رفتند جنگ و پيروز شدند. برگشتند. پاهايشان زخم شده بودند. كهنه بستند و شد جنگ ذات الرقاع. در همين جنگ پيغمبر اكرم(ص) عمار ياسر را با فرد ديگرى پاسدار قرار داد و خودش چون خسته بود خوابيد. لشكر خوابيد. نصف شب به آن طرف دشمن آمد تيراندازى كرد به سينه عمار ياسر. عمار ياسر نماز مستحبى مى‏خواند. سوره كهف را شروع كرده بود. دلش نيامد سوره كهف را قطع كند و رفيقش را بيدار كند. (به رفيقش هم گفته بود تو بخواب من پاسدارى مى‏دهم.) عمار ياسر گفت ما كه بيداريم هم نماز مى‏خوانيم هم پاسدارى مى‏كنيم. تير اوّل آمد، دوّم آمد، سوّم آمد، سوره را قطع كرد نماز را تمام كرد. رفيقش را بيدار كردند و دو نفرى رفتند سراغ دشمن و دشمن فرار كرد. ديد خون از سينه عمار مى‏چكد به او گفت چرا نماز را قطع نكردى؟ گفت دلم مى‏خواست جان از بدنم مفارقت كند امّا نماز را قطع نكنم. نماز مستحبى را، سوره را قطع نكند. مى‏ترسيد مخالفت رسول‏اللّه‏ باشد لذا سوره را قطع كرد و نماز را تمام كرد. خوب صد و چهار جنگ اينطورى بود. ما طلبه‏ها بايد ياد بگيريم.

يا مكن با پيل مردان مشورت

يا بنا كن خانه‏اى در خورد پيل

 

طلبه شده‏ايد. اين عمامه ما اين عباى ما مى‏گويد يعنى محروميت. همين روايتى كه در اوّل جلد اوّل بحار هست. خدا مى‏گويد من علم طلبه‏ها را در فقر قرار دادم و آنها در بى‏نيازى دنبال آن هستند. نمى‏شود. پيغبرش با محروميت بوده است. حالا محروميت او يك طرف، آن چه هست فعاليت، آقا كار مى‏خواهد اگر روات ما نبودند آيا ما الآن وسائل داشتيم؟ خوب مثل سنى‏ها بوديم ديگر، سنى‏ها روايت دارند؟! اين همه كتاب كه در سنّى در روايت دارد صحيح بخارى دارد، صحاح ستّه دارد ششصد روايت بيشتر در فقه ندارد كه استاد بزرگوار ما مرحوم آيت‏الله العظمى بروجردى تا سر حد گريه، بغض و بعضى اوقات ـ تكرار هم مى‏كردند ـ مى‏گفتند سنى‏ها ششصد تا روايت بيشتر در فقه ندارند و آن ششصد تا روايت هم يك ثلثش مال عايشه خانم است. يك ثلث آن هم مال ابوقُريره‏ها و كعب الاخبارها است!! يك ثلثش هم مال مابقى است. امّا به پيغمبر(ص) برسد، نه، بعد مى‏فرمودند متأسفانه هر روايتى كه ركاكت لفظى يا ركاكت معنوى داشته باشد نسبت داده‏اند به اميرالمؤمنين(ع). خوب آقا روايت ندارند. اين صحيح بخارى براى سنى‏ها به منزله قرآن است. ما كه صبح به صبح قرآن مى‏خوانيم آنها صحيح بخارى مى‏خوانند. آن مقدس‏هايشان. خوب ببينيد روايات همه‏اش مى‏رسد به اصحاب. خيلى كم است به رسول‏اللّه‏ برسد. خيلى كم است. همه اصحاب. خوب شما وسائل الشيعه داريد از كجا پيدا شد؟ شما بحار علامه مجلسى داريد از كجا پيدا شد؟ حالا علاوه بر اينكه مثل كلينى 25 سال مسافرت‏ها كرد خون جگرها خورد شبانه‏روز تا كافى را نوشت ولى علاوه بر اينها روات ما، اين زُراره مى‏دانيد اين روايات را چطور جمع كرده است؟ اين زراره يك تاجر بود. شش ماه تجارت مى‏كرد در كوفه و آنجا جلسه درس مخفيانه دارد. جلسه درس روايى قال الصادق و قال الباقر(ع) و... و آنجا سؤال جمع مى‏كرد. مى‏آمد به عنوان زيارت خانه خدا مى‏ترسيد كه بگويد مى‏روم مدينه امام صادق(ع) ببينم. مى‏آمد به عنوان زيارت پيغمبر اكرم(ص). يك جا به تنهايى منزل مى‏كرد. نصفه شب با امام صادق(ع) ملاقات مى‏كرد. دفترچه‏اش را باز مى‏كرد و سؤالها را جواب مى‏گرفت. بالاخره يك ماه مى‏ماند به عنوان زيارت پيغمبر اكرم(ص) و نصف شب‏ها روايت جمع مى‏كرد. حالا ما مرتب مى‏گوئيم «عن زراره عن ابى‏عبداللّه‏».

همه‏شان اينطورى بودند. اين «ابن ابى‏عمير» كه الآن شما مى‏گوئيد مرسلاتش حجت است به عنوان راوى امام صادق، راوى موسى بن جعفر(ص) اين را گرفتند و خواهرش و روايت‏هايش را زير علف‏ها مخلفى كرده بودند. بيست و يك هزار تازيانه به مرور زمان به او زدند. براى خاطر اينكه شيعه را فاش كند. براى اينكه رواة شيعه را فاش كند. بيست و يك هزار تازيانه كه خودش مى‏گويد يك مرتبه كه تازيانه را روى زخم مى‏زدند نزديك بود از كوره درروم يكى از اصحاب گفت ابن ابى‏عمير همه جا محضر خداست و تو در محضر خدايى. مى‏گويد جان گرفتم، تازيانه روى زخم مى‏آمد ولى اسم كسى را اعلام نكردم هفت سال زندان، مصادره تمام اموال و بعد هم كه برگشت باران تمام روايت‏هايش را خراب كرده بود. كه مى‏گويند مرسلات ابن ابى‏عمير حجت است از همين باب است. اين طورى وسائل الشيعه به دست ما رسيده است. با كار و فعاليت‏هاى زياد. طلبه عزيزم بايد ما اين فقه مبارك دقيق شيعه را بدهيم به دست آينده و الّا خيانتى بالاتر از اين نيست كه ما طلبه‏ها بكنيم. و الآن فقه و اصول در مخاطره عجيبى است. عجيب. و همه جا اينطور است. همه جا و نمى‏شود با اينطور درس خواندن. آقا بايد مهيّا شد. آقا شما ببينيد اين علماى بزرگ در اصفهان چه خون جگرها خوردند، چه صدمه‏ها ديدند. اين مرحوم حضرت آيت‏اللّه‏ العظمى آقاى آسيد محمدباقر درچه‏اى كه يكى از علماى بزرگ بوده است. اين يك حجره داشته در نيم‏آورد كه حجره‏اش هنوز هم هست. اين مى‏آمده مدرسه و پنج شنبه و جمعه‏ها مى‏رفته درچه. آنجا امام جماعت بوده و مى‏رفته مقدارى كند و تلاش بكند درچه هم بوده است. يك نان خشكى با قدرى ماست مى‏آورده در حجره. غذاى ايشان نان خشك و ماست بوده است. هيچ احتياجى به احدى نداشته است. هيچ جا هم نمى‏رفته است. امّا مى‏گفتند تا نصف شب كه هيچ، هر وقت طلبه‏ها بيدار مى‏شدند مى‏ديدند چراغ اتاقشان روشن است و دارند مطالعه مى‏كنند. به قول ما طلبه‏ها سينه به حصير مى‏مالد. يعنى افتاده روى كتاب، خوب مى‏شود آسيد محمدباقر درچه‏اى، كه هم ايشان به طلبه‏ها گفته بود وقتى من رفتم نجف تصميم گرفتم نامه‏ها را نخوانم. نامه اوّل آمد نخواندم، دوّم، سوّم و بالاخره تا آخر. تا وقتى كه مى‏خواستم برگردم. آن وقت‏ها تلفن و تلگراف نبود موقع برگشت نامه‏ها را برداشتم بخوانم ديدم نامه اوّل نوشته‏اند كه پدرت مرده است بيا، ديدم الحمدللّه‏ كه نامه را نخواندم وگرنه كار طلبگى ما هم تمام شده بود... نه نامه مى‏خواند، حتى نامه پدر و مادر و نامه‏هاى از شهرشان را. گفت درس مقدم بر همه چيز است. ما مى‏گوئيم همه چيز مقدم بر درس است!!! من بعضى اوقات مى‏بينم اين اصول يك قدرى افت كرده، اين اصول به اين دقيقى، به اين دسته گلى به اين شيوايى، با خود مى‏گويم چرا اين طلبه‏ها اينطورند؟ چرا اينطور شده است؟ بعدمان چه مى‏شود؟ آقا شما طلبه‏ها به اين تحركى كه در حوزه شده بايد خيلى اهميت دهيد. امّا هيچ كدام اهميت نمى‏دهيد. آقا فعاليت مى‏خواهد. ما بايد اين فقه و اصول را بدهيم به نسل آينده و اگرنه گناهش ذنب لايغفر است. كار مى‏خواهد. خدا رحمت كند امروز اسم آقاى داماد جلو آمد. مرد بالايى بود. به من بعضى اوقات مى‏گفت فلانى من هشت ساعت روى فقه كار كردم هشت ساعت!! نظير اين جمله را حضرت امام(ره) هم بعضى اوقات به من مى‏فرمود. مى‏فرمود فلانى فقه سخت است فقه مشكل است. من ديشب خيلى روى اين مسأله مطالعه و بررسى كردم. در حالى كه اصول مثل موم در دست ايشان بود بنا گذاشته بود روزى دو ساعت قبل از آمدن درس مطالعه اصول بكند. در حين مطالعه احدى را در آن اتاق راه نمى‏دادند. حتى خانواده‏شان را. دو ساعت مطالعه اصول، اصولى كه مثل موم در دستشان بود. بعد مى‏آمدند درس مى‏گفتند. اينطورى اين فقه و اصول به دست ما رسيده است. و ما انصافا داريم فقه و اصول مى‏كُشيم. همه‏مان همه‏مان. «و كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته» آقاى طلبه بار سنگينى به دوش ما است مخصوصا زمان فعلى مردم از ما خيلى چيز مى‏خواهد. نسل آينده از ما فقه و اصول مى‏خواهد. نسل حاضر از ما معارف مى‏خواهد. ما بايد جوابگوى شبهات دانشگاه باشيم. ما بايد برويم در دانشگاه معارف بگوئيم همه را مبهوت كنيم. نه اينكه العياذباللّه‏ يك كسى آنجا برود درس بگويد و موجب سرافكندگى براى خودش و طلبه‏ها باشد. بايد به اندازه‏اى تسلّط در درس داشته باشد كه مثل موم همه را به هم بپيچاند. خوب اينها را از ما مى‏خواهند. از ما اقتصاد مى‏خواهند. از ما جامعه‏شناسى مى‏خواهند. از ما فلسفه و عرفان مى‏خواهند. از ما فهم روايات مى‏خواهند از ما تاريخ مى‏خواهند. همين طور كه يك عمامه سر گذاشتن و يك منبر درست كردن كه نمى‏شود. اين بحث را بايد مقدارى بيشتر درباره‏اش صحبت كنم. «إنّ لك فى النهار سبحا طويلا» نصفه شب به آن طرف شب‏بيدارى مى‏خواهند. روز و شبانه‏روزش فعاليت مى‏خواهند. به اندازه قدرتمان. يك طلبه اقلاً هشت ساعت بايد كار كند. اگر هشت ساعت كمتر در درس و بحث‏اش كار نكند اين اسمش طلبه نيست. اين كه نمى‏شود طلبه باشد. تازه هشت ساعت خيلى عادى است. آقا ما وقتى كه طلبه بوديم به جان شما قسم، به جان حضرت امام كه من خيلى علاقه به ايشان دارم (براى اينكه از روز اوّل پرورش من زير نظر ايشان بوده است تا وقتى كه از دنيا رفت)، من روزى بيش از شانزده ساعت در فقه و اصول و معارف كار مى‏كردم. من سه تا درس خارج مى‏خواندم و هر سه را مى‏نوشتم. حالا من طلبه بطله حالا چه برسد به بزرگان، ما محروميت هم زياد داشتيم. ما شفا مى‏خوانديم نزد استاد بزرگوارمان علامه طباطبايى(ره) (يك صحنه‏اى جلو آمد اسفارمان تعطيل شد، به جاى آن شفا شروع كرديم) الحمدللّه‏ شكر هم مى‏كنيم خيلى خوب شد. يك دوره سه سال شفا نزد ايشان خوانديم. هيچ كدام از ما كتاب شفا را نداشتيم. در كتابخانه يك شفا بيشتر نبود. من، حضرت آيت‏اللّه‏ آقاى مصباح، حضرت آيه‏اللّه‏ آقاى جوادى با هم مسابقه گذاشته بوديم. مسابقه به اين معنا كه ساعت نه تا ده كتاب مال شما، ساعت ده تا يازده مال شما، ساعت يازده تا دوازده مال ديگرى. خوب نه تا ده براى آقاى مصباح، ده تا يازده براى آقاى جوادى و يازده تا دوازده براى من. اينطورى شفا مطالعه مى‏كرديم. بعد يك كسى لطف كرد و يك كتاب شفا داد به آقاى جوادى و سه نفرمان از آن استفاده مى‏كرديم. بايد كار كرد. اينكه محروميت دارم و... اينها پذيرفته نمى‏شود. همه‏تان مى‏توانيد مجتهد جامع الشرايط فيلسوف عارف متقى در اسلام شويد. اگر تلاش نكنيد حتما مسئول هستيد.

خدا را قسمش مى‏دهم به حق پيغمبر(ص) و آن زحمتهايش، به حق ائمه طاهرين(ع) و آن زحمتهايشان روح خداترسى، روح فعاليت و كار در امور اسلام، در معارف اسلامى به معناى عام، به همه ما عنايت بفرمايد.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group