موضوع درس:
شماره درس: 45
تاريخ درس: ۱۳۷۶/۳/۷
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث روزهاى چهارشنبه ما درباره اين دستورالعملى بود كه در سوره مزمّل براى پيغمبر اكرم(ص) آورده شده بود و انصافا اين دستورالعمل براى شخصيت پيدا كردن در اجتماعمان براى آخرتمان خيلى مفيد است. اين دستورالعمل جمله اولش اهميت به نماز، نماز واجبى، نماز مستحبى، مخصوصا نماز شب است. و اين جمله اوّل بود كه معلوم است و مىدانيد كه افضل همه عبادات براى توفيق پيدا كردن براى سير و سلوك براى اينكه انسان به جايى برسد محبوبيت اجتماعى پيدا كند، براى آخرت اهميت دادن به نماز است كه بهامام صادق كه از ايشان سؤال كردند افضل اعمال چيست؟ فرمود بعد از معرفت چيزى سراغ ندارم از نماز بهتر باشد. و يك جملهاى هم نسبت مىدهند به مرحوم آشيخ حسنعلى نجفآبادى، آن مرحوم نخودكى، آنكه انصافا چيز داشته است انصافا به مقام بالايى رسيده بوده است. كه مرحوم آقاى محسنى رضواناللّهتعالىعليه از شاگردهاى ايشان بود به من مىفرمود ايشان طى اللسان داشت. علاوه بر طى الارض طى اللسان داشت. خيلى چيزها از ايشان نقل مىكنند. مرادم اينجاست كه ايشان به يكى از بزرگان فرموده بود كه آن بزرگ به من مىگفت فرموده بود كه من رياضتهاى متنوعى بجا آوردم. مثال زده بودند حتى من يك چلّهنشينى يك ختم قرآن داشتم و اين رياضت را كشيدم. اين چلّهنشينى راكردم. هر روز يك ختم قرآن به مدت چهل روز. فرموده بود كه من چلّهنشينى چهارده هزار صلوات كردم يعنى هر روز چهارده هزار صلوات به عنوان چهارده معصوم. فرموده بود كه من چلّهنشينى بيدارى از اوّل غروب تا اوّل طلوع كردم. با روزههاى روزش. بعد فرموده بود امّا در تمام اين چلهنشينىها من چيزى را مهمتر از نماز اوّل وقت نديدم. چيزى را مهمتر از خدمت به خلق خدا نديدم و انصافا هم چنين است. يعنى اگر رياضت هم مىخواهد اين رياضت قرآنى. «قم الليل الّا قليلا نصفه او نقص منه قليلا او زد عليه و رتل القرآن ترتيلا» به اندازه وسعت شبزندهدارى براى نماز شب، براى اوّل وقت، براى نماز واجبى براى نماز مستحبى. و من تقاضا دارم اين را بپذيريد. يكى از بزرگان شايد در جلسه باشد يك جملهاى را از پدرش براى من نقل مىكرد. كه مىگفت پدرم گفته بود كه من دعوت روضه و منبر خيلى داشتم هفت هشت ده تا. امّا بيش از سه چهار تاى آنرا نمىرسيدم. سببش هم اين بود كه مىرفتم در نوبت معطل مىشدم و بالاخره در شبانهروز بيش از سه چهار تا منبر نمىرسيدم بروم. و مابقى منبرها از كار مىافتاد. مىگفت يك روزى خدمت مرحوم حاج آقا حاج ميرزا على آقا شيرازى رفتم. (اين هم مرد بزرگى بود در اصفهان چه مردان بزرگى بودند و در زمان ما قدرشان را ندانستيم مثل حاج ميرزا على آقا شيرازى را از دست داديم و اصفهان از او استفاده نكرد. مرحوم مطهرى(رض) اين شهيد بزرگوار راستى تا سر حد عشق محبت به اين مرد بزرگوار داشت.) مرادم اينجاست. اين آقا گفته بود من خدمت حاج ميرزا على آقا درددل كردم. همين مطلب را كه ما هفت هشت ده منبر داريم نمىرسيم چه بكنيم؟ ايشان همين طور كه نشسته بود من نماز اوّل وقت نمىخواندم و مىگذاشتم آخر شب در منزل مىخواندم. ديدم اشتباه كردم و شروع كردم به نماز اوّل وقت. البته صبحش ظهر و عصرش و شبش. مىگويد ديدم وضع اينطورى شده كه ديدم به تمام منبرهايم مىرسم. و مىرفتم براى منبر يا كسى منبر نبود يا در حال ختم منبر بود. نظير اينها زياد است. دنيا بخواهيم «نماز»، آخرت بخواهيم «نماز» و متأسفانه هرچه هم ما پافشارى مىكنيم، اصرار مىكنيم كه بابا اين مسجدها صبحها بسته است. ننگ است براى ما طلبهها ولو آنها نيايند شما برويد كمكم درست مىشود. خوب مىشود امّا بالاخره نمىشود نمىشود. بعضى اوقات ننگ هم مىشود. بعضى اوقات نامه مىنويسند به ما، از شيراز نامه مىنويسد ما اصفهان آمديم آن مسجد بسته بود آن مسجد بسته بود. بعد از اذان صبح بود مجبور شديم در خيابان نماز خوانديم و چه اصفهانِ دارالمؤمنينى است كه اوّل صبح مساجدش بسته است. و اين ديگر تقصير ما طلبههاست و ما طلبهها بد مىكنيم. بالاخره ما دنبال مريد هم باشيم راستى اگر براى خدا برويد براى مسجد برويد براى احياء يكى از شرايع اسلام برويد مريد هم پيدا مىشود و عالى هم پيدا مىشود. بايد صبر و حوصله داشته باشيم. ولى بالاخره نمىرويم ديگر. مسجدها بسته و خودمان ـ البته شما ديگر اين طور هستيد ـ نماز شبتان را مىخوانيد بعد از آن نماز صبحتان را مىخوانيد و مىخوابيد. امّا اين مساجد چطور اينطورى رها شده است؟ حالا اگر يك طلبه هم پيدا بكنيم (خدا رحمتش بكند يكى فاميلش مقدس بود مىگفت مىدانيد چرا من مقدس هستم؟ براى اينكه نماز صبحام هميشه يك ركعت اين طرف آفتاب، يك ركعت آن طرف آفتاب و قاعده «مَن ادرك» را من هميشه عمل مىكنم. اگر اين باشد كه ديگر نمىدانم....
و على كل حالٍ اين جمله اوّل نماز است. به پيغمبر هم مىگويد يا رسولاللّه اى كسى كه بار نبوت به دوشت است، بار نبوت را به منزل رساندن كار مشكلى است، نماز، نماز واجب، نماز شب مخصوصا. خوب اين را فى الجمله صحبت كرده بوديم و حالا هم يك درددلى با شما كردم. بعدش هم قرآن است تمسك به قرآن. «و رتل القران ترتيلا» اين خواندن قرآن تدبر در قرآن، عمل كردن در قرآن، در حوزهها متن شدن قرآن و بالاخره در زندگى ما دخالت كامل قرآن. اين هم متأسفانه نيست. نبوده و نيست. و شما طلبهها بايد اين را ايجاد كنيد. ديروز به دو نفر از فضلاى درس كه ديدم درس حضرت آيتاللّه خزعلى شركت نكردند پرسيدم چرا؟ يكى از آنها به من گفت سرم درد مىكرد. و درس دوّم اصول شما را كه نشستم ديگر نشد. و يكى از آنها هم گفت كار داشتم.
حالا كارش هم چيست؟ كجا بگردد نگردد نمىدانم. بابا حضرت آيتاللّه خزعلى از تهران با آن همه كارش پا مىشود مىآيد اينجا براى شما. بارها هم گفته است براى اينكه من از ايشان عذرخواهى مىكنم آقا براى شما سخت است. پول كه نمىگيرد، موجب جاه و منال كه براى ايشان نيست. به قول خودشان مىآيد كه شايد يك شهرتى قرآن در ميان طلبهها پيدا كند. غير از اين ديگر نمىشود تفسير كنيم آمدن آقاى خزعلى را. امّا اين همه صدمه، خوب براى آقاى خزعلى يك شبانهروز را دادن به اصفهان خيلى خدمت است. همه ما بايد از ايشان خيلى تشكر كنيم. امّا مىترسم از روزى كه درسشان افت پيدا بكند و شما طلبهها كوتاهى مىكنيد. اين اصول اگر مربوط به من نبود يك مقدار دربارهاش صحبت مىكردم. نعمت بزرگى است. يك اصول فوقالعاده منفع پر محتواى پر مايهاى است امّا مىبينم افت كرده است و از شما گله دارم. بپذيريد گله را. مرادم اينجاست آقاى خزعلى با آنچنانى مىآيد امّا مىترسم يك دفعه خداى نكرده استقبال نشود خيلى مصيبت جلو مىآيد. حالا على كل حالٍ «و رتل القرآن ترتيلا» در متن زندگى ما بايد قرآن و خواندن قرآن، عمل كردن به قرآن، تدبر در قرآن، برداشت از قرآن باشد و ما طلبهها اينطور نبودهايم. يعنى راستى در فقه و اصول ـ البته حالا كه نه، حالا فقه و اصول هم ضربه خورده است ـ مىتواند چهارده دليل بياورد براى رد و دليل و اثبات كردن امّا وقتى به قرآن مىرسد ديگر مىترسم بگويم قرآن بلد نيست بخواند امّا طلبه فاضل بايد برداشت از قرآن داشته باشد و اينكارها را بكنيد آقا. اينها مسئوليت دارد. يعنى يك دفعه يك اهل علمى، يكى از شما، درس خوانده، ريشش را در اسلام سفيد كرده، ملّا، خدمت به خلق خدا كرده، در روز قيامت پيغمبر اكرم داد بزند خدا اين قرآن را پشتپا زد. «يا رب ان القوم اتخذوا هذا القران مهجورا» چه جواب مىدهى؟ خدايا در حوزه، در متن درسها تفسير نبود. خواندن قرآن نبود. در خانه در متن زندگىاش خواندن قرآن نبود. و على كل حالٍ اين تمسك به قرآن و اهلبيت هم معلوم است براى زندگى خيلى مفيد است. بعدش مىفرمايد «إنا سنلقى عليك قولاً ثقيلا» كه اين تكرار «يا ايها المزمل» است يعنى بار سنگين است. مثل بارى كه به دوش ما طلبههاست خيلى سنگين است. بار طلبهها سنگين است. مشهور از آقا باقر بهبهانى است آن كسى كه الگوست از نظر علم و عمل در ميان ما طلبهها، آن كسى كه لقب آقا گرفت از اهل علم، اين وحيد بهبهانى نقل مىكنند ايشان در آخر عمر مىگفتند اگر مىدانستم اجتهاد اين قدر بار سنگين است كارم را به تقليد گذرانده بودم. بله پاداش ما زياد است. پاداش آقا باقر بهبهانى زياد است. در روز قيامت ميزان مىآورند. خون شهدا را ميزان مىكنند مركب ما طلبهها را ميزان مىكنند. ترجيح پيدا مىكند مركب ما از خون شهدا «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» بله امّا بار سنگينى است «انا سنلقى عليك قولاً ثقيلاً» بعدش مىفرمايد «إن ناشئة الليل هى اشدّ وطئا و اقوم قيلا» يعنى اجتماب از گناه پا گذاشتن روى نفس اماره، روى هوا و هوس، آنكه اراده را قوى مىكند. آنكه در جزر و مدها ديگر انسان را نمىگذارد ببازد. آن از كجا پيدا مىشود؟ اين آيه مىفرمايد از شببيدارى امّا اينكه الآن دستورالعملش را مىفرمايد و دستورالعمل سوّم است اجتناب از گناه است. گناه در زندگى نباشد اصلاً و ابدا. كه براى ما طلبهها علاوه بر اينكه گناه نباشد، از روى ملكه نباشد. يعنى ما طلبهها همان سالهاى اوّل بايد برسيم به آنجا كه عدالت رسوخ در دل ما كند. اهميت به واجبات و مستحبات، مخصوصا اجتناب از گناه براى ما بطور ناخودآگاه و به طور خودكار باشد. يعنى همين طور كه چشم ما الآن باز است و ما مىبينيم و بخواهيم نبينيم نمىشود بايد گناه كردن براى ما چنين باشد. ديگر مراتب هم دارد كمكم مىرسد به تال و تلو عصمت و اصلاً عصمت هم يكى از آن مراتب بالايش است. كه چهارده مرتبه براى همين عدالت درست كردهاند و مرتبه چهاردهمش را گفتهاند «عصمت» عصمتى كه مختص به انبياء و مختص به معصومين است. مختص به اوصياست. چهارمش «فعاليت» است كه در جلسه قبل راجع به آن صحبت كردم. اينكه قرآن دارد خيلى رسا و عالى است. مىفرمايد اين كره زمين كه معلق در فضاست چطور حركت سرسامآور طولانى مستدام دارد بايد تو در روز چنين باشى. «إن لك فى النهار سبحا طويلاً» سَبْح به آن چيزى مىگويند كه شناور در فضا باشد. يعنى اين كره زمين ما سبح است و حركتهاى متعدد سرسامآور دارد. و حركتها خيلى منظم و خيلى مرتب كه اگر اين شانزده حركت كه تا حالا شناخته شده يك ذره كم يا زياد شود عالم به آن چنانى مضمحل خواهد شد. حركت دارد متعدد و مستدام طولانى و مرتب و منظم و بالاخره حركت با استقامت. ا ين خيلى جمله رساست. چون هرچه قرآن مىخواست بگويد به اين رسايى درنمىآمد. يعنى ما طلبهها اولاً بايد فعال در كارمان باشيم. خيلى فعال. فعال در درسمان باشيم خيلى فعال و برسد به آنجا كه تعطيلى نداشته باشيم اصلاً و ابدا. بىمطالعه نمانيم اصلاً و ابدا. كم مطالعه نباشيم اصلاً و ابدا. خوب اين كارمان. علاوه بر اين در اين كار بايد تنظيم وقت داشته باشيم، يعنى همهاش درس خواندن نباشد. مثل آن شانزده حركتى كه براى زمين است بايد انسان هر وقتى را براى يك چيز قرار دهد. بزرگان اينطور بودند. خدا رحمت كند آيتاللّه آقاى فياض را، ايشان مستراح رفتنش وقت داشت. لذا همه طلبهها مىدانستند چه موقع ايشان آفتابه به دستشان است از حجرهشان بيرون مىآيند مىروند براى مستراح. اين كارهايى كه آقاى فياض مىكرد يك دستورالعمل بود. ايشان انصافا از نظر علم و عمل خيلى بالا بودند و به طلبهها مىگفت درسمان بايد نظم داشته باشد حتى دستشويى رفتن و وضو گرفتنمان بايد نظم داشته باشد. كه من چهارده سال درس حضرت امام(ره) بودم قطعا هفت روز تعطيلى نداشت. (نمىشود بگوئيم چهارده روز!) آن هم مرتب و منظم. يكى از بزرگان چند وقت قبل مىخواست بيايد منزل ما، وعده كرده بود ساعت پنج و من به يك تناسبى آمدم دم درب. ديدم آن دور ايستاده است. بعد گفتم آقا بفرمائيد داخل. گفت يك دقيقه مانده است! چشم، يك دقيقه تمام شود مىآيم. اينها را خيلى روى آن بايد حساب كنيم. نه يك دقيقه كم نه يك دقيقه اضافى. ما بايد وقتمان نظم داشته باشد. ما بايد عمرمان قيمت داشته باشد. روى دقيقه عمرمان بايد حساب بكنيم و اگر عمر بدون نظم از بين برود خوب مسئول هستيم ديگر. اين جمله را فراموش نكنيد: العبد لايزول قدماه يوم القيامة حتى يسئل عن شبابه فيما ابلاه و عن عمره فيما افناه. يعنى وقتى وارد قيامت مىشويم يك بازپرسى داريم قبل از حساب و كتاب. در اين بازپرسى اگر رفوزه شويم حساب و كتاب خيلى مشكل مىشود و آن بازپرسى چيست قبل از حساب و كتاب؟ اينكه آقا جوانىات در چه از بين رفت؟ آقا عمر در چه از بين رفت؟ اگر بتوانيم بگوئيم جوانى را كهنه كردم امّا به ازاء جوانى اجتهاد گرفتم. به ازاء جوانى خدمت به خلق خدا گرفتم. عمر را از بين بردم امّا به ازاى آن يك ملّاى متعبد عاقلى براى اجتماع شدم و الا در همان بازپرسى مىمانيم.
عزيزان من، من خيلىها را سراغ دارم كه دو سه سال در مدرسه بودند امّا آخر مدرسه چه خبر بوده نمىدانستند. يكى از بزرگان اصفهان به من مىگفت كه من دو سه سال در مدرسه صدر بودم و براى تطهير مشكل داشتم چون آن دستشويىهاى دم درب مشترك بود بين بازارىها و بين طلبهها و خيلى مشكل بود براى من و يك روزى بعد دو سه سال گله كردم به يك آقايى درددل كردم. آن آقا گفت خوب آقا آن آخر مدرسه دستشويى هست چرا نمىروى آنجا؟ ديدم واى نمىدانستم آنجا دستشويى هست. روى اينها بايد حساب بكنيد. نظيرش را ما زياد ديديم. زياد. در اصفهان است چندين سال، امّا درس و بحث نگذاشته خيلى جاها را ببيند. از او مىپرسند تو چهل ستون را ديدى يا نه؟ مىگويد نه! منارجنبان را ديدهاى يا نه؟ مىگويد نه! امّا جواهر را؟ مىگويد يك دوره ديدهام. مرحوم سيد رضواناللّهتعالىعليه صاحب عروة مىفرمايد من هفت مرتبه جواهر را از اوّل تا آخر خوب ديدم. اينها را ما سخره مىشماريم. هفت دوره جواهر! ما يك دوره جواهر را ورق هم نزدهايم. بسيارى از بزرگان را مىبينيم تسلط بر جواهر دارند. هر مسألهاى را از او بپرسند كجاى جواهر است فورا جواب مىدهد. طلبههاى جوان اين كتاب جواهر مال شماست. شمائيد كه اگر از هر مسأله جواهر از شما بپرسند بايد بدانيد كجاست. اين نظم در وقت را فراموش نكنيد.
به شما گفتم كه مرحوم حضرت امام(ره) پانزده سال در نجف بودند يك شب نشد ساعت نه ايشان حرم نباشند. شايد نجفىها يا قمىها در جلسه باشند. معمولاً يك مقدار كه زياد زيارت رفتيم ديگر زيارت حضرت معصومه هفتهاى يك مرتبه، ماهى يك مرتبه، زيارت اميرالمؤمنين(ع) هم براى خيلىها هفتهاى يك مرتبهاى ماهى يك مرتبه مىشد ولى اين پانزده سال هر شب حضرت امام(ره) به زيارت مىرفتند. دقيقا سر ساعت نه در آنجا زيارت جامعه مىخواندند. اينها همه علاوه بر اينكه نظم در وقت داشتند يك دستورالعمل براى ما هست كه بايد نظم داشته باشيم.
مهمتر از اين دو «استقامت» است. اين مذبذب بين ذلك. و لااله هؤلاء و لااله هؤلاء اين پدر انسان را درمىآورد. از او بپرسند منبرى هستى يا طلبه؟ نه مىتواند بگويد منبرى هستم نه مىتواند بگويد طلبه. بازارى هستى يا طلبه؟ و... مشكل است. استقامت مىخواهد. اين آيه شريفه خيلى چيزها به ما مىفهماند. «الذين قالو ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه» اينكه در بعضى از روايات آمده «دم مرگ» اين از باب مصداق است. و الا آيه شريفه «دم مرگ» ندارد. «تتنزل عليهم الملائكه» مخصوصا اينكه «أن لاتخافوا و لاتحزنوا و أبشرو بالجنة التى كنتم توعدون نحن اوليائكم فى الحياة الدنيا و فى الاخرة.» معلوم مىشود دم مرگ نيست. دم مرگ يك مصداق است. مصداق كاملش است. يعنى اگر كسى بگويد اللّه و اسقامت روى آن داشته باشد، پابرجا روى كارش باشد اين «تتنزل عليهم الملائكه» ديگر پردهها عقب مىرود ملائكهها بر او نازل مىشوند به او مىگويند: «أن لاتخافوا و لاتحزنوا» از گذشتهها غم نداشته باش. از آينده نگران نباش. «نحن اوليائكم فى الحياة الدنيا و فى الاخرة» ما كمك كار تو هستيم. هم در كارهاى دنيا و هم در كارهاى آخرت تو. ما مواظب تو هستيم هم در دنيا، هم در آخرت خوب اين آيه به ما مىگويد «كار و استقامت» «دوام» دوام و استقامت در كار، اينكه با استقامت موانع را يكى پس از ديگرى پشت پا بزنيم. با اينها. برسد به آنجا كه مرحوم سيد رشتى(رض) ـ انصافا ملا بوده است. همين كتاب كه از ايشان چاپ شده معلوم است كه ايشان ملّا بوده است. متقى بود انصافا. مرحوم آيتاللّه العظمى آقاى كلباسى در حالى كه خود ملّا و متقى بوده امّا يك ارادت خاصى به هم معاصر خود آقاى شفتى داشته است. و اين آقا علاوه بر اينها اثر وجودى هم در زمان خودش و من جمله مسجدسيد را داشته است. اينجا مرادم هست كه موانع را رفع مىكنند اين آقا گفته بود دو سه روز چيزى پيدا نكردم امّا به احدى هم نگفتم تا ديگر روز سوّم شبهه وجوب شد براى من، يك مقدار پول از رفيقم قرض كردم. رفتم يك غذا گرفتم آمدم حجره بخورم يك سگى را ديدم در جويى افتاده بچّهها به پستان او و شير ندارد. غذايم را به آن سگ دادم و گرسنه آمدم در حجره و همان موجب شد كه يك حواله براى من آمد. يك كسى مرده بود و ثلث مالش را براى من در مازندران گذاشته بود و آن ثلثِ مال، اين مسجد شد. آن ثلث مال ايشان را يكى از متموّلين كرد. گفته بود كه من تاريخ گذاشتم همان وقتى كه به اين سگ رسيدگى كردم همان روزش اين وصيت شده بود. يعنى دو ساعت بعدش، ده ساعت بعدش اين وصيّت شده بود. حالا اين خدمت به خلق خدا، همان حرف آقاى نخودكى است كه فرموده بود كه هيچ چيزى را در رياضت بهتر از نماز و خدمت به خلق خدا نديدم. آنكه من الآن مىخواهم به آن تمسك كنم اينجاست كه اينها همهشان اين محروميتها را داشتند. موانع را زير پا گذاشتند. مانعشكن، طلبه؛ اگر طلبه مانعشكن نباشد كه طلبه نيست. طلبه يعنى مبارز با موانع. مانعشكن هيچ كسى و هيچ چيزى نتواند به درسش ضرر بزند. نمىخواستم در اين باره اينطورى صحبت بكنم. آمد اميدوارم مرضى امام زمان(عج) باشد. مىخواستم يك مقدارى در اقسام كار صحبت بكنم. كار فرهنگى، كار توليدى، كار توزيعى، كار خدماتى،... إنشاءاللّه هفته آينده در اين باره صحبت مىكنم. خدا را قسمش مىدهم به اولياءش، به آن كسانى كه مانعشكن بودند در پيشرفت امورشان، در پيشرفت براى رسيدن به هدفشان؛ خدا اين نيرو را به همه ما عنايت بفرمايد.
و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته