شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس:

شماره درس: 50

تاريخ درس: ۱۳۷۶/۵/۱۵

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث گذشته ما در مورد دستورالعملى بود كه معلم حقيقى به معلم بشر داده بود به منجى عالم بشريت و مى‏گفتم اگر دستورالعملى بهتر از اين بود قطعا پروردگار عالم گفته بود معلوم مى‏شود بهترين دستورالعمل‏ها براى پيدا كردن توفيق براى تقويت اراده بقول قرآن براى امكان رسيدن به هدف براى اينكه بار بر ما سنگينى نكند و بتوانيم بار را به منزل برسانيم انصافا دستورالعلمل خوبى است يك مقدارى از جملاتش را عرض كردم و بحث رسيد به اينجا «وذكر اسم ربك و تبتل اليه تبتيلاً» راجع به واذكر اسم ربك دو جلسه صحبت كرديم وبحث الان راجع به تبتل است كه مهمتر از همه يعنى مشكل‏تر از همه اين اجزاء يازده گانه اين است كه انسان بتواند تبحل و تبتل پيدا بكند معنى تبتل اين است يعنى انقطاع كه دو قسم است يكى انقطاع از غير خدا يكى انقطاع از خدا نظير تخليه و تحليه. تخليه يعنى درخت رذالت را از دل كندن، انسان حسود نباشد بخيل، مغرور، منيت، نفسيت نداشته باشد الى آخر، مشكل است و امّا تخليه انسان محلّى بشود به فضائل، درخت فضائل را در دل غرس كند و از ميوه آن استفاده بكند اين مشكل است امّا بعد از تخليه زياد مشكل نيست يعنى اگر انسان بتواند ريشه تكبر را از دل بسوزاند درخت تواضع را در دل غرس كند و از ميوه آن استفاده كند ديگر خيلى مشكل نيست و زود هم مى‏شود. اشكال اين است كه انسان بتواند تهذيب نفس بكند لذا مى‏بينيد در قرآن شريف آنكه پافشارى است روى تهذيب نفس است گويا مثل اينكه قرآن ديده، اگر تهذيب نفس بشود اگر درخت رذالت را از دل بكنيم درخت فضيلت جاى او مى‏شود و اگر هم نشد غرس مى‏شود و استفاده از ميوه او ديگر مشكل نيست. الان ياد ندارم جائى در قرآن شريف راجع به اين صحبت كرده باشد كه درخت رذالت را بكن و به جاى آن درخت فضيلت را غرس كن شايد هم علت اين باشد در تهذيب نفس آنكه مشكل است اين است كه انسان بتواند با رذائل بجنگد و پيروز بشود و در آن جهاد درون و امّا فضيلت را بياورد خود را داراى آن لشكر مجهز فضائل بكند خيلى آسان است راجع به تبتل هم همين است انقطاع از غيرالله خيلى مشكل است انسان وابسته چيزى دل بسته به كسى نباشد خيلى مشكل است يعنى انسان بتواند وابستگى دلبستگى از اين دنيا را پيدا بكند انقطاع از غيرالله يعنى برسد به آنجا كه پول حلال براى او نظير خاك باشد و به اين معنى كه دل بسته به او نباشد براى پول ارزش قائل است براى اينكه دلبسته باشد وابسته باشد از اين نظر براى او ديگر رياست و داشتن پول و نداشتن پول مساوى است «لكى لا تأسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما اتاكم» كه از اميرالمؤمنين سؤال كردند زاهد چه كسى است فرمودند كسى كه مصداق اين آيه باشد دنيا مال او است ولى الان از او بگيرند هيچ تأثير فرق براى او نمى‏كند رياست دنيا دارد يك ساعت ديگر رياست دنيا نداشته باشد برايش فرق نكند «لكى لا ما تأسوا على ما فاتكم» تأسوا على مافاتكم نباشد «تفرحوا بما اتاكم» هيچ چيزى نداشته باشد خدا دنيا را به او بدهد برايش تفاوتى نكند حالا اينكه دارد ازش استفاده بكند و امّا اينكه حالا يك خوشحالى از اينكه دنيا برايش پيدا شده نه تمام رياست‏هاى دنيا مالش امّا اين تفاوت نكند تفرحوا بما اتاكم اين نباشد اميرالمؤمنين(ع) مى‏فرمايد يعنى زهد واقعى اين است كه روى فرمايش اميرالمؤمنين كلمه انقطاع عن غيرالله با زهد يك معنى پيدا مى‏كند معمول مردم زهد را معنى مى‏كنند كه دنبال دنيا، رياست نرود گوشه‏نشين باشد امّا اينها زهد نيست از نظر اخلاق زهد نيست از نظر اميرالمؤمنين(ع) هم زهد نيست پس زهد چيست اينطور كه اميرالمؤمنين مى‏فرمايد انقطاع عن غيرالله اين انقطاع عن غيرالله خيلى مشكل است پيداشدنش خيلى رياضت مى‏خواهد دعا و توسل خيلى مى‏خواهد مخصوصا توسل به اميرالمؤمنين(ع) كه انسان برسد به آنجا كه درباره اميرالمؤمنين(ع) كه اينرا كه مى‏خواهم بگويم خود شما هم مى‏دانيد و حتما بارها براى مردم گفته‏ايد وقتى كه حق اميرالمؤمنين(ع) را دادند كارى نداشت بيل و كلنگ را برداشت و رفتند طرف نخلستان تا يك نخلستانى آباد كند براى فقرا و بيچارگان يا پيغمبر اكرم با آن روشها و منشها مى‏ديدم كه يك ذره دلبستگى وابستگى به آن رياست پول مقام نداشتند. كندن دل از اين و آن خيلى مشكل است. مخصوصا از رياست «آخر ما يخرج عن قلوب الصديقين حب الجاه» يعنى ممكن است متقى باشد امّا رياست طلب باشد ممكن است ورع داشته باشد امّا رياست طلب باشد وقتى برسد به مقام صديق آنوقت است كه مى‏تواند دل را شده باشد از اين تعنيات، رها شده باشد از اين دنيا به معنى عام و هيچ كس نمى‏تواند بگويد من چنينم مگر اينكه امتحانى جلو بيايد و در آن نمره بيست بياورد لااقل نمره پانزده بياورد. نه، رفوزه نشود امّا اگر امتحان جلو بيايد فكر نمى‏كنم كه به اين زودى‏ها كسى بتواند بگويد من حالت تبتل دارم يعنى انقطاع عن غيرالله هيچ چيزى و هيچ كسى نتواند او را گول بزند دل اين بسته به او نباشد دل اين وابسته به او نباشد معنى حرّيت يعنى همين اين آيه شريفه كه مى‏فرمايد «و يضع عنهم اصرهم و الا غلال التى كانت عليهم» يك معنايش همين است پيغمبر اكرم آمده انسان‏ها را آزاد كند حرّيت كه اين حرّيت همان عبوديت است يك مراتب وسط و آخر مراتب وسط عبوديت يعنى تبتل يعنى انقطاع عن غيرالله و قرآن مى‏گويد اصلاً پيغمبر و قرآن براى همين آمده است كه بتواند حريت درست بكند عبوديت به عبارت الان تبتل بدهد به انسان و در ميان ما روحانيت زياد داريم كه اين حالت جدا براى ماها پيدا شده بود پيدا بود درباره شيخ انصارى و رياست او نقل مى‏كنند. شيخ انصارى فرارى بوده از اين رياست‏ها فرارى بوده از اينكه مرجعيت را قبول بكند در حالى كه همه شما مى‏دانيد قبول كردن مرجعيت خيلى ثواب دارد قبول كردن رياست آنهم رياست حوزه نجف خيلى ثواب دارد آن حالش بوده و فرار مى‏كرده يا مى‏ترسيده و فرار مى‏كرده و اين‏ها حتى حاضر نبوده درس عمومى داشته باشد حتى درس مى‏رفته است ما طلبه‏ها معمولاً وقتيكه خودمان را با سواد ببينيم چه سواد داشته باشيم چه نه ديگر درس نمى‏رويم و توجيه هم مى‏كنيم كه درس اين فايده‏اى ندارد براى من اين درسها ديگر فايده ندارد شيخ انصارى درس هم مى‏رفته است درس مرد ملائى مى‏رفته درس سيد حسين كوه كمرى رحمه‏الله عليه مرحوم حاج سيد حسين كوه كمرى در مسجد ترك‏ها خدا قسمت كند آنهائى كه رفته‏اند مى‏دانند مسجد آبادى بوده است هميشه براى تدريس آنجا درس مى‏گفت يك روزى حاج سيد حسين كوه كمرى نيم ساعت زودتر آمد چرا؟ نمى‏دانم مى‏گويد: جائى بودم رسيدم به مسجد گفتم تا بروم منزل و برگردم دير مى‏شود امروز زودتر از شاگردها بروم مسجد و آمد يك كنار نشست و ديد كه يك آقائى دارد درس مى‏گويد و چهار پنج شاگرد هم بيشتر ندارد و گوش داد به درس ديد درس خيلى بالا است راستى اين درس براى حوزه مفيد است تا آخر گوش داد و استفاده كرد وقتى كه درس اين آقا تمام شد فضلا علما جمع شدند آنهائيكه خودشان را از شيخ انصارى بيشتر مى‏دانستند مرحوم سيد حسين كوه كمرى رفت منبر قبل از آنكه درس بگويد گفت آقايان من الان آمدم اين حاج شيخ درس مى‏گفت خود مرحوم حاج سيد كوه كمرى شيخ را نمى‏شناخت درس اين بهتر از درس من است مفيدتر است درس و منبرم را درسم را واگذار مى‏كنم به ايشان لذا از منبر آمد پائين و به زور شيخ انصارى را روى منبر فرستادند. شيخ انصارى از آنجا شد شيخ انصارى اين را مى‏گوئيم انقطاع عن غيراله بعد آمد سر شيخ انصارى مرحوم صاحب جواهر رضوان‏الله تعالى عليه مى‏خواست از دنيا برود خيلى رابطه‏اى بين ايشان و شيخ انصارى نبود و اگر هم درس مى‏آمد رابطه خيلى نبود امّا صاحب جواهر آن گوهر شناس شيخ انصارى را شناخته بود شايد قضيه حاج شيخ حسين كوه كمرى به گوش صاحب جواهر رسيده بود دم مرگ كه: حاج شيخ مرتضى شوشترى كجا است توى جلسه مرگ صاحب جواهر نبود آوردندش گفت بيايند نشست پهلوى صاحب جواهر. صاحب جواهر او را معرفى كرد به مرجعيت كه اعلم از همه شما اين است و من مرجعيت را مى‏دهم به ايشان مى‏دانيد مرجعيت دادنى نيست امّا بالاخره طلبه‏ها و صاحب جواهر شاگردها و استاد معلوم است احترام استاد را نگاه مى‏دارند حالا منظورم اينجاست. حاج شيخ مرتضى انصارى رساله ندارد گفتند كه آقا چى گفتند من كه مرجع نيستم و من يك هم مباحثه‏آى داشتم در مازندران است الان و او از من ملاتر است و اعلم شرط است همه برويد مازندران و آن آقا را بياوريد و بالاخره زور شد يك عده از بزرگان آمدند مازندران خدمت آن آقا چى جواب مى‏دهد مى‏گويد بله من اعلم هم بودم امّا من دو الى سه سال است من اينجا آقا هستم ولى شيخ انصارى مشغول بوده است او اعلم است مى‏خواسته فرار كند برويد سراغ ايشان بعد آمدند گفتند: آقا ما رساله مى‏خواهيم رساله نوشتن براى شيخ انصارى كارى نداشت مخصوصا اين رساله‏اى كه شيخ انصارى نوشته يك فاضل مى‏تواند حدود ده روز بنويسد بالاخره نجاه‏الباد مرحوم صاحب جواهر را ايشان برداشتند با احتياط هر كجا گير مى‏كردند مطالعه نمى‏كردند مى‏گفتند احتياط اين است يك رساله با احتياط دادند دست مردم يعنى يك رساله دادند زورى و مرجع مردم شد زورى امّا آنكه مكاسبش يك دائرة المعارف فقه فرائدش يك دائرةُ المعارف اصول من راجع به فرائد امتحان كردم بعد شيخ انصارى هر كه هر چه دارد كليات آن از شيخ است كم پيدا مى‏شود ابتكار در جزئيات كه زياد است امّا در كليات ابتكار كم است و به تجربه برايم اثبات شد كه ابتكارها از شيخ بزرگوار در فرائد گرفته شده است پس اينكه فقه او دائرة المعارف فقه و اصول او دائره‏المعارف اصول. اين حالتش است اصلاً نمى‏تواند خود ببيند چه برسد علم خودش را ببيند وقتيكه نمى‏تواند خودش را ببيند و علمش را ديگر من اعلم هستم من بايد منبر بروم و منبر حق من است ديگران بايد پاى منبر من بيايند و بايد متابعت از من بشود همه‏اش مى‏شود سالبه به انتقاء موضوع. موضوع ندارد چون خود نمى‏بيند اين بت را شكسته است و امّا تا نتوانيم اين بت را بشكنيم اين بت نفسيت معلوم است به هيچ جا نخواهيم رسيد هر چه پيدا كنيم بت است رياست يك بت و بقول امام سجاد(ع) اگر نباشد بهتر است امام سجاد(ع) مى‏فرمايند «الهم ان كان عمرى مرتعا لشيطان فاقبضنى اليك سريعا» خدايا اگر عمر من چراگاه شيطان بشود هر چه زودتر بميرم بهتر. حضرت امام مى‏فرمودند اين دعايتان باشد يك طلبه بگويد اگر من بنا باشد بزرگ بشوم رياست طلب بشوم خدايا زودتر بميرم مى‏گفتند اين كار را بكنيد كه اين بالاترين دعا است براى ما طلبه‏ها. خدايا اگر بنا باشد من مرجع باشم امّا تصرف در بيت‏المالم بد باشد تبعيض، خودخوورى، خودخواهى مسلم است نه مرجعيت، هر كه باشد هر چه زودتر بميرد بهتر است و پيدا شدن اين حالت خيلى مشكل است امّا بر ما طلبه‏ها خيلى لازم است براى ما طلبهها «الحسن لكل احد حسنُ و منك احسن لمكانك منّا» و الا براى هر كسى كه بت نفسيت داشته باشد مشرك است روز قيامت هم به او مى‏گويند يا مشرك! اين بت بايد شكسته شود. امّا ما طلبه‏ها. ولى پروردگار عالم در ما طلبه‏ها افراد فراوانى دارد به ما نشان مى‏دهد كه مى‏شود بت نفسيت را شكست مى‏شود انقطاع عن غيرالله شد مرحوم ميرزاى كوچك حاج ميرزا محمّد تقى شيرازى يكى از مراجع بزرگ است مخصوصا عرفيّت ايشان و فهم ايشان در روايات خيلى بالا است يك حاشيه بر مكاسب دارد كه مى‏گويد خيلى بالا است ميرزاى كوچك شاگرد ميرزاى بزرگ است آنكه تحريك تنباكو داد. حاج سيد محمّد فشاركى ايشان كه ملاتر از مرحوم حاج سيد محمّد تقى است مرحوم نائينى مرحوم حاج شيخ عبدالكريم مؤسس حوزه و اين خواص كه خيلى نتيجه براى حوزه داشته‏اند مرحوم نائينى انصافا خيلى خدمت كرد به عالم فقه و اصول علاوه بر اينكه يك عالم سياست مدار وارد بر اجتماعى بوده امّا يك ملا عالى بوده اين شاگرد حاج سيد محمّد است من به تجربه برايم اثبات شده هر حرف خيلى خوبى كه خيلى ذوق شيرين و دقيق مرحوم نائينى دارد مى‏بينم كه مرحوم حاج شيخ هم دارد مى‏فهميم «تضعان من لبنن واحد» و اين را بزرگان ديگر هم گفته‏اند كه اين شاگردهاى حاج سيد محمّد فشاركى كه همه آنها از محققينى از ملاها و از فلقيهان بودند اينها همگى «يرتضعان من لبنن واحد»

اين حاج سيد محمّد اينها را اينطور تربيت كرده هم ملا هم متقى اين هم مباحثه بود با ميرزاى كوچك هم مباحثه شيرينى هم بود يعنى سالها با هم مباحثه مى‏كردند و حتى رفت و آمد خانوادگى داشتند و در خانه همديگر مباحثه مى‏كردند علاوه بر اينكه هم مباحثه بودند رفيق بودند مرحوم ميرزاى بزرگ از دنيا رفت مى‏گويد غروبى از دنيا رفت و غوغا شد. همان وقت حاج سيد محمّد فشاركى پسرش را فرساد نزد هم مباحثه‏اى و گفت كه تو اعلم هستى يا من، من نمى‏توانم تشخيص بدهم من زن و بچه‏ام را به خودم ارجاع بدهم يا به تو ميرزاى كوچك گفت تا ببينم بناى بر اعلم بودن چيست اگر فهم عرفى باشد من، اگر دقت عقلى باشد تو، يعنى تو مى‏دانى كه تو از فهم عرفى من و من از دقت عقلى تو استفاده مى‏كنيم لذا ببينيم چيست؟ حاج سيد محمّد فشاركى آمدند بهش گفتند گفت برو به آقا بگو مناط بر اعلميت فهم عرفى است و تو اعلم هستى نه من و من زن و بچه‏ام را ارجاع مى‏دهم به تو و تو هم زن و بچه‏ات را ارجاع بده به خودت اين حرف همان وقت در سامرا پيچيد كه حاج سيد محمّد فشاركى ميرزاى كوچك را مرجع قرار داد معلوم است كه همه پذيرفتند حالا فردا صبح است و مرجع بايد بيايد نماز مرجع را بخواند ميرزاى كوچك بايد بيايد نماز ميرزاى بزرگ را بخواند توى تشيع جنازه نبود حاج شيخ محمّد تقى با اين تقوا با اين ورع با اين كه شاگرد ميرزاى بزرگ تشييع جنازه استاد خودش نيامده است بالاخره گشتند اينطرف و آنطرف مخصوصا به من گفتند كه موقع نماز معطل شدند تا آقا را پيدا كنند و بالاخره اين آقا را در سرداب مطهر پيدا كردند از خود بيخود شده آقا مردم منتظرند چرا نمى‏آئيد؟ من اين مرجعيت را قبول ندارم برويد براى خودتان كسى را انتخاب كنيد خوب بالاخره بزرگان سيد محمّد امثال ايشان آمدند كه آقا چه مى‏گوئيد چرا؟ گفت راست اين است كه من وقتيكه اين حرفها درست شد تو ذهنم آمد اينكه من شدم مرجع ديدم كه يك وابستگى هست دلبستگى است. و فهميدم مرجعى كه دل بسته و وابسته به دنيا باشد مرجع نيست و «امّا من الفقها صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهو له مطيعا لا امر مولاه فاللعوام ان يقدروه و معنى صسائنا لنفسه» همين است هيچ چيزى هيچ كسى نمى‏تواند در اين دل راه داشته باشد بايد دل در داشته باشد در اين بسته باشد اگر باز است صاحب خانه در اين دل باشد «انقطاع الى الله» يعنى خدا، تمام وابستگى‏ها به صاحب خانه حافظا لدينه يعنى تمام دنيا يك طرف دين هم يك طرف يعنى يك مسئله خلاف واقع بگويد، نه بايد اين باشد اين حافظا لدينه اين معنايش است «والله لو اعطيت اقاليم السبعه و ما تحت افلاكها على من اعصى الله فى نملةً اسلبها جلب شعيرة ما فصلت» بخدا قسم اگر عالم هستى را به من بدهند به اميرالمؤمنين و بگويند گناه كن پوست جوى را بى‏گناه به دليل از دهن مورچه بگير من چنين نمى‏كنم اين را مى‏گويند حافظا لدينه تمام عالم هستى يك طرف كراهت يك طرف مورچه دارد مى‏رود پوست يك دانه‏اى دارد آنرا از او بگيريم و الا اگر اين نباشد حافظا لدينه نمى‏شود. حافظ دين يعنى همه چيز فداى دين مخالفا لهويه اين ديگر مربوط به محرمات هم نيست مرجع آن است كه مخالفا لهويه هوى نيست در دل يك كاسه را ببينيد هوا داخل آن است كى ديگر هوا ندارد؟ وقتى كه آب حياة در اين كاسه باشد. تا دل مالامال خدا نباشد هوى و هوس در آن دل است ما بخواهيم هست نخواهيم هست اين كاسه وقتى نصفه آب داشته باشد نصف ديگرش هوا است و قرآن مى‏گويد آنكه هوا دارد بست است افرأيت من اتخذوا الهه هويه و اضله الله على علم» پيغمبر نمى‏بينى آنكس يكه هوى مى‏پرستد بت هوى كى مى‏تواند بگويد من بت هوى ندارم؟ كى مى‏شود گفت كه ما بت هوى نداريم؟ همانطور كه كاسه پس از آب است و هوى داخل در او نمى‏شود.

وقتيكه كه دل ما پر از خداست حكومت خدا بر دل آنوقت هوى نداريم و الا تا دل پر از خدا نباشد هوى مسلم هست قطعا هست براى اينكه هوى منافات هم ندارد كه اين صديق باشد هوى هم داشته باشد. دلم مى‏خواهد اين دلم مى‏خواهد خيلى كارها مى‏كند خيلى لذا بعضى از ماها اگر دلش مى‏خواست كه لا اله الا الله بگويد نمى‏گفت. مى‏گويند دم مرگ يكى از شماها هى مى‏گفتند بگو لا اله الا الله مى‏گفت نمى‏گم به حال آمد گفتند اين بازى چى بود در آوردى گفت شيطان به من مى‏گفت بگو لا اله الا الله مى‏گفتم چون تو مى‏گوئى نمى‏گم اين لا اله الا الله را كه مى‏گويى بگو را نمى‏گويم خدمت به خلق خدا نوشتن رساله رياست روحانيت كه از طرف دل باشد اين بت است اين بت بايد شكسته بشود اينكه بعضى امام جماعت نمى‏شوند بدكارى مى‏كنند براى خاطر اينكه بايد امام جماعت بشوند امّا چون مى‏بيند كه هوى دارد امام جماعت نمى‏شود بايد با هوى مبارزه كند و امام جماعت شود. امّا يك كسى كه خيلى بالا بود به ايشان اصرار مى‏كرديم كه امام جماعت بشود مى‏گفت هر وقت توانستم كه رو به خدا بايستم در محراب مى‏ايستم و هنوز نتوانسته‏ام چونكه الان وقتى در محراب مى‏ايستم رو به مردم مى‏ايستم نه رو به خدا شلوغ مى‏شود خوشحال مى‏شويم خلوت مى‏شود ناراحت مى‏شويم و ما طلبه‏ها خوب توجيه طلبگى هم بلد هستيم طورى هم نيست امّا بالاخره آدم بتواند عقب سرش را نبيند هيچ تفاوت براى شنداشته باشد راستى برسد به همان كه دو ثلث عالم رياست دارد كفش وصله كند آن لباسش باشد آن زندگيش باشد و بعد هم بگويد ابن عباس اين رياست به اندازه اين لنگه كفش ارزش ندارد بله مگر اثبات كنم حقى را يا از بين ببرم باطلى را مخالفا لهويه مطيعا لامر مولاه ببيند خدا چه مى‏گويد نه خودش نه نفس اماره، صفات رذيله، شيطان درون، هوى و هوس آنوقت للعوام ان يقلدوه لذا پيدا شدن تبتل كار مشكلى است خون جگر مى‏خواهد به قول حضرت امام اين معلم حقيقى اخلاق مى‏فرمود چهل سال خون جگر مى‏خواهد تا انسان بتواند يك صفت رذيله را ريشه‏كن بكند به اين زودى‏ها مگر مى‏شود مشكل است امّا واجب است اگر نه مى‏شويم بت‏پرست به اين معنى كه آثار بت‏پرستى با تو باشد نه امّا بالاخره بايد بدانيم بت نفسيت بالاى بت‏ها است بزرگ‏ترين بتها و اين بايد شكسته بشود بت حسادت كى مى‏تواند بگويد من حسود نيستم؟ بت تكبر چه كسى مى‏تواند بگويد من متكبر نيستم؟ بت علمى كى مى‏تواند بگويد من مغرور نيستم؟ و سائر بت‏ها خدايا نكند دل ما مركز بت‏ها باشد اين دل ما خانه خدا است قلب المؤمن عرش الرحمن لا يسعنى ارضى و لا سمائى ولكن يسعنى قلب عبدى المؤمن دل ما خانه خدا المؤمن اشرف حرمة من الكعبه المؤمن اشرف حرمة من الملائكه مقرب براى خاطر اين دل است اين دل از ملائكه مقرب بالاتر از كعبه بالاتر امّا نكند اين دلى كه جاى خدا است جاى سى صد و شصت بت باشد مثل خانه خدا كه سى صد و شصت بت در او بود و ولايت يا نبوت بواسطه ولايت اين بت‏ها را شكست كه شايد همان شكستن نبوت توسط ولايت الان به ما بگويد كه بايد اين بت‏ها را توسط ولايت شكست بايد توسل به حضرت ولى عصر كوشش از ما فراوان فراوان يكدفعه كه نمى‏توانيم بشكنيم امّا بالاخره بدست حضرت ولى عصر به آن تبرى كه حضرت ولى عصر دارد اين بت منيت شكسته بشود.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group