شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

شماره درس: 72

تاريخ درس: ۱۳۷۷/۲/۲

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

از نظر قرآن تبليغ كار انبياء است يعنى معظم‏تر مكرم‏تر از هر كارى درباه انبياء قرآن مى‏فرمايد «الذين يبلغون سالات اللّه‏ و لا يخشون الا اللّه‏» لذا تبليغ دين يعنى كار پيامبر گرامى كار همه انبياء كه تكرار هم شده است در قرآن راجع به پيغمبر اكرم كه يك معلم آموزشى و يك معلم پرورشى است «هو الذى بعث فى الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياة و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة»

اين هم عبارت اخراى «والذين يبلغون رسالات اللّه‏» لذا تبليغ يعنى كار انبياء از نظر ثواب هم خيلى ثواب بار بر او است و در اين دهه محرم اگر شما بتوانيد يك بد حجاب را با حجابش كنيد يك بى نماز را با نمازش كنيد يك كسى كه بد بين به روحانيت است خوش بين به روحانيتش كنيد مثل اين است كه عالمى را زنده كرده باشيد اگر يك نفرى در شرف مرگ باشد تصادف كرده باشد در شرف مرگ است و شما اين را رسانيدش به بيمارستان و از مرگ نجاتش داديد يك خاطره شيرينى مى‏شود در زندگى شما تا وقتى هم پير شديد از شما بپرسند يك خاطره شيرينى براى ما بگو آن وجدان شما عاطف شما همين خاطره را براى شما جلو مى‏آورد يكنفر در شرف مرگ نجاتش بدهيد اما قرآن شريف بنا بر تفسير امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد «من احياها فكانما احيا الناس جميعا» اگر كسى بتواند يك نفر را بسازد اين يك آمدم زنده نكرده است يك قوم را زنده كرده است مثل اين است كه تمام جهان را زنده كرده باشد خيلى ثواب است از نظر نتيجه كار هم بالاخره تشيع تا اينجا آمده است مرهون روحانيت است و آمارگيرى شده است گفته‏اند حتى عراق در حاليكه حوزه درمتن آنجاست اما چون كه حوزه جداى از مردم بود لذا تبليغ در ميان آنها نبود مردمش خيلى عامى از تشيع چيزى نداشتند چيزى ندارند جز همان تقليدى كه از آبا و اجدادشان به آنها رسيده است و ايران اينجور نيست و اين آگاهى ايرانى‏ها مرهون ما طلبه‏ها است شكى نيست در اين باره بسيارى از اوقات ديده شده است يك طلبه يك ماه در يك ده در وقتى كه مى‏آيد بيرون انصافا آن ده را روشن كرده است است اين آيه شريفه آيه لطيفى است انصافا و مصداق كاملش هم ما طلبه‏ها است قرآن شريف در سوره يس راجع به قوم انطاكيه مى‏فرمايد «واضرب لهم مثل اصحاب القريه» پيغمبر مثال بزن براى آنها همان دهى را كه دو تا پيغمبر واردآن ده شدند و بالاخره تا آخر كار مى‏آيد پيغمبر سوم يا مومن سوم با آنها شد وتحولى ايجاد كردند بعد مى‏فرمايد كه «و جاء من اقصى المدينه رجل يسعى» اول ده بود حالا شهر شد گفت «وضرب مثلاً اصحاب القريه» وقتى پيامبرها آمدند در شرف تحول مى‏فرمايد كه «وجاء من اقصى المدينه رجل يسعى» ده شهر شد براى اين كه طلبه رفت آنجا را روشن كرد يك پيامبر از پيامبران خدا يكى از اولياءاللّه‏ مومن آل فرعون اينها و راستى هم اين جور است يعنى دراين كه ما طلبه‏ها ده را شهر مى‏كنيم شهر را مدينه فاضله مى‏كنيم در اين باره اشكالى نيست همه مى‏دانند حالا خومان قدر خودمان رانمى داينم حرف ديگرى است همه مى‏دانند همه مى‏دانيم ما خيلى كار مى‏كنيم خيلى كار كرديم و بالاخره از زمان غيبت صغرى ديگر حالا غيبت صغرى را بگيريم قبل آن طلبه‏هاى امام باقر عليه‏السلام و امام صادق عليه‏السلام همين جورها بود اما بالاخره از زمان غيبت صغرى كه تشكل‏هاى حوزه شد قدما پيدا شدند و بعدش هم ديگر متأخرين پيدا شدند علما مثل مرحوم شيخ طوسى تا الان اين تشيع اين هم تشيع اين جورى تشيع پايه دار تشيعى مى‏تواند جمهورى اسلامى درست بكند اين‏ها مرهون ما طلبه‏ها است ديگر و ساختن افرادش هم همين است لذا كار ما هم خيلى نتيجه دارد ثواب دارد خيلى قرآن شريف وقتى ما وارد در يك دهى بشويم ده را شهر مى‏بيند شهر مى‏داند چنانچه اگر يك شهرى در آن عالم نباشد آنجا را اسلام ده مى‏بيند و راستى هم ده است نه بايد بگوييم باغ وحش است حضرت امام يك جمله مى‏گفتند خوب جمله‏اى است اين جمله و اين هم به تجربه اثبات شده است ايشان مى‏فرمودند به تجربه برايم اثبات شده است هر دهى كه مردمش متدين نجيب بر روى حق گفتند وقتى بررسى بكنيم مى‏بينيم يك عالم متدين فعالى آنجا بوده است يا هست و اين نجابت اين مردم از آن عالم است اين تدين ذاتى مردم از آن عالم است بعد مى‏فرمودند به تجربه براى من اثبات شده است هر دهى كه ناجنس باشد لاابالى گرى قبح ده معمولاً مى‏گفتند وقتى ريشه يابى كنيم مى‏بينيم يا آنجا عالم نداشته است يا اگر داشته است خود آن عالم هم نا جنس بوده است متدين نبوده است و اين به تجربه هم براى ما اثبات شده است لذا ما كارمان كه كار انبياء است انصافا خيلى هم كار كرديم خيلى كار مى‏كنيم اين اصل قضيه چيزهايى مترتب بر اين تبليغ ما است كه بايد خيلى مواظب آن باشيم اولى آن قرآن مى‏گويد خلوص است «الذين يبلغون رسالات اللّه‏ و يخشون و لا يخشون الا اللّه‏» هيچ چيزى هيچ كسى روى اين تبليعش كار نكند جز خدا اين شرط اساسى است من خيال مى‏كنم كه همه ما اين خلوص را دايم حالاولو اينكه مثلاً العياذ باللّه‏ براى پول برود تا پول زياد نباشد العياذ باللّه‏ نرود يك دواعى ديگر باشد وقتى نشست روى منبر گفت بسم اللّه‏ تا آخر كه مى‏گويد اسلام عليكم ديگر همه‏اش مال خدا است ديگراين براى خدا نباشد اين ديگر شيطان به تمام معنااست معلوم مى‏شود ديگر جنس او ناجنس است و الا از آن وقتى كه مى‏نشيند روى منبر و از منبر مى‏آيد پايين اين ديگر بايد صد در صد خدا باشد ولو مقدمات آن خراب باشد ولو داعى بر داعى باشد ولو اين كه داعيش دنيا باشد اما بالاخره نظير نماز استيجارى است اگر كسى نماز استيجارى وقتى مى‏گويد اللّه‏ اكبر تا وقتى مى‏گويد السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته اگر خدا نباشد علاوه بر اينكه نماز باطل است يك كافر است يك فاسق است يك فاجر است آن كه من از شما تقاضا دارم اين كه غير از خدا در تبليغ شما داعى نباشد حالا ولو اين كه معلوم است اين آقايانى كه تبليغ مى‏كنند ماها كه طلبه هستيم بايد از نظر دنيا اداره بشويم شكى نيست اما حالا اين داعى بشود اين هدف باشد يك كارى بكنيد در زندگى اين جورها نباشد يكدفعه به شما مى‏گفتم حضرت امام (رضوان اللّه‏ تعالى عليه) مى‏گفتند كه اين عبا را كه من مى‏پوشم خوب اين مرا از سرما حفظ مى‏كند حالا اگر قصد من اين باشد كه من از سرما و گرما حفظ بشوم آبرويم حفظ بشود عزت من حفظ بشود اين خيلى عالى است اگر هم قصد من اين باشد كه تفاخر بكنم به مردم بنمايانم اين هم من را از سرما و گرما حفظ بكند الا اين كه يك شركى بيش نيست پس چه خوب است كه ما اين شرك را بگذاريم كنار بالاخره يك كسى ده روز يك جا منبر مى‏رود اين پول را به او مى‏دهند حالا چه بهتر اين كه هدف قرار ندهد ديگر هدف چيزى نباشد جز خدا جز همين كه همين الان گفتم كه ما تشيع را تا اينجا آورده‏ايم گفتم «من احياها فكانما احى الناس جميعا»راستى همش غمش «من اصبح و كان همه الاخره» اين «ومن اصبح و كان همه الدنيا شيطط اللّه‏ امره» كه در روايات داريم همين است كه يكدفعه انسان همش غمش شكمش است اين بدبخت مى‏شود ديگر به شكمش هم نمى‏رسد يكدفعه همش غمش خدا است «اصلح اللّه‏ دنيا و الاخره» هم شكمش پر مى‏شود هم آخرتش آباد مى‏شود و تا مى‏شود من ديگران را سفارش نمى‏كنم شما وقتى كه نشستيد روى منبر از اول تا آخر فقط خدا باشد اين را مى‏دانم هست ولى تا مى‏شود آن درجات اول و دوم و سوم اين خلوص را به دست بياوريد هدف چيزى نباشد جز تبليغ دين جز رضايت خدا اين اسلام خيلى عزيز است پيش خدا به اندازه‏اى عزيز است كه حاضر است حسين را فدايش بكند به اندازه‏اى اسلام عزيز است پيش خدا كه حاضر است زينب را عيال را عيال پيغمبر را فدايش بكند به اسارت بدهد لذا وقتى اينقدر عزيز باشد اگر هدف شما چيزى نباشد جز اسلام خدا شما را عزيز مى‏كند شكى نيست و همين جا يك چيزى بگويم كه اين هم باز از اين جا سر چشمه مى‏گيرد اين است كه ما در وقتى كه مى‏توانيم حرفهايمان مؤثر باشد راستى يك كسى را بسازيم كه تأثير در كلام داشته باشد حكومت بر دلها تأثير در گفتار تأثير در گفتار ديگر دست ما نيست ديگر حكومت بر دلها ديگر دست ما نيست دست خدا است و قرآن مى‏گويد اگر مى‏خواهى تقوا مى‏خواهد خلوص مى‏خواهد ايمان مى‏خواهد خلوص مى‏خواهد «سيجعل لهم الرحمن ودا» اين «سيجعل لهم الرحمن ودا» اين عزت را همه مى‏خواهيم قرآن مى‏گويد اگر اين را مى‏خواهى خلوص مى‏خواهد و يك كارى بكنيد كه كلام مؤثر باشد و اگر بخواهيم كلام شما مؤثر باشد بايد متقى باشيد بايد بر طبق گفتارتان عمل كنيد بايد حرفها از دل بلند شود بايد خلوص باشد وقتى خلوص آمد ديگر همه چيز مى‏آيد ديگر رنگ خداى پيدا كرد وقتى «صبغة اللّه‏ و من احسن من اللّه‏ صبغة» وقتى رنگ خدايى پيدا كرد منبر معلوم است تأثير بسزاى دارد جاذبه بسزاى دارد ديدم بعضى اوقات بعضى افراد نمى‏توانند اصلاً صحبت بكنند به اندازه‏اى جاذبه دارد يك تحول در جلسه پيدا مى‏شود اين تحولها ازخلوص سر چشمه مى‏گيرد چون خلوص دارد تحول دارداين شرط اول يعنى تذكر اولى كه داريد تذكر دوم اين است اين كه منبرو محراب اينها يك ابهت خاصى دارد ما در مسجد سلماسى اصرار مى‏كرديم به حضرت امام منبر بروند قبول نمى‏كردند و ديگر معمولاً مى‏دانيد وقتى يك كسى نشسته باشد اگر صد نفر در آن جلسه باشد همان جلوها فقط ايشان را مى‏بينند ديگر عقب‏ها صداى ايشان را مى‏شنوند بالاخره بدون اجازه ايشان يك منبر براى ايشان درست كرديم گذاشتم همان جا ايشان مى‏نشستند و رسم ايشان اين بود كه سرشان زير بود و راه مى‏رفتند همان طور وارد مسجد شدند و آمدند تا آنجا كه مى‏خواستند بنشينند ناگهان مصادف شد با همان جا كه منبر بود ديگر ايشان وفايشان اقتضا مى‏كرد بروند منبر رفتند منبر اما به انداره‏اى ناراحت شدند ناراحت بودند يك تحول عجيبى در جلسه پيدا شد براى يك جمله فرمودند كه وقتى مرحوم نائينى رفتند منبر گريه كردند فرمودند من كجا و منبر كجا اين جا جاى پيغمبر است اين جا جاى ائمه طاهرين عليهم‏السلاماست من بنشينم جاى پيامبر جاى ائمه عليهم‏السلام محرابش هم همين است محراب يعنى محل حرب با شيطان، با نفس اماره ولى آن كه مهمتر ازاين است محراب يعنى نشستن جاى پيغمبر اكرم جاى ائمه طاهرين اين كه بعضى‏ها از محراب فرار مى‏كردند اين براى همين است من اين را قبول ندارم آن بى جا است ولو اين كه خيلى بالا هم بوده است خيلى هم بالا بودند اما اين كه معنا ندارد فرار كردن بايد خودمان را يك كارى بكنيم لياقت پيدا بشود براى رفتن منبر و براى رفتن محراب اين ابهت خاصى دارد و ما اين را بايد مواظب باشيم اين ابهت منبر و محراب شكسته نشود متأسفانه ما يا ديگران نمى‏دانم اين ابهت منبر را شكسته‏ايم يعنى كار رسيد به اينجا كه معمولاً امام جماعتها زير بار منبر سابقا حالا بهتر شده است نمى‏رفتند يك امام جماعت سواد نداشت اما بخواهد منبر برود شأن خودش نمى‏دانست يا مثلاً مراجع آنكه اصلاً ننگ بود يا علما اينها زير بار محراب مى‏رفتند يك متر بروند پايين اما يك متر بيايند بالا زير بار نمى‏رفتند مردم هم مى‏گفتند نه مردم مى‏گفتند نه من خيال مى‏كنم براى اين كه هر كسى و ناكسى رفت منبر نمى‏دانم روضه خوان بى سواد آن طلبه هنوز لياقت اين كار نداشته باشد هر كسى هر چيز روى منبر گفت و اين ابهت منبر شكسته شد واين ابهت منبر بايد برگردد و شما بايد برگردانيد شما يعنى فضلا يعنى علما اينها بايد اين ابهتى كه منبر دارد برگردانند محرابش هم قبلاً خيلى ابهت داشت بيش از اينها داشت مخصوصا در غير اصفهان در اصفهان اين ابهت را براى اين كه مى‏خواستند احترام كنند به آقا ابهتش را شكستند مثلاً آقا مى‏مرد پسرش يك آدم لاابالى يا باابالى بى سواد يك عمامه سرش مى‏گذاشتند او را در محراب و بالاخره حالا اين بعد درس بخواند درس نخواند چه جور مى‏شود اين هم ابهتش را ما اصفهانى‏ها شكستيم جاهاى ديگر اين جور نيست هست هم همه جا الان ابهت محراب هم شكسته شده است ولى اين كه مهم است اين ابهت منبر است اين منبر جاى كيست آن كه گريه مى‏كند مى‏گويد من كجا و منبر كجا مى‏گويد منبر جاى پيغمبر است منبر جاى انبياء است جاى اولياء است حالا آن كه الان من مى‏خواهم به شما عرض كنم اين است كه اين ابهت منبر را يكدفعه با حرفهايتان نشكنيد مثلاً جناح بندى روى منبر اين گناه است تا سر حد كفر منبر كه جاى اين حرفها نيست تعيير و سرزنش، غيبت، تهمت، خيلى بايد مواظب باشيم يكدفعه انسان يك جمله مى‏گويدخطاب مى‏شود ديگر نمى‏آمرزمت بعضى اوقات انسان يك جمله مى‏گويد يك طائفه را منحرف مى‏كند يك طائفه‏اى را در همين اصفهان شما يك افرادى هستند كه لعن مى‏كنند به حضرت امام چه كسى كرد ما آخوندها يك افرادى هستند كه الان اين نظام جمهورى را كفر مى‏دانند مى‏گويند شاه خيلى بهتر ازاينهابود چه كسى كرد ما آخوندها نگوييد نه بگوييد آرى و ما بايد اينها را جبران بكنيم ما آقاها اين‏ها بايد جبران شود من يكدفعه مى‏گفتم كه يك جمله‏اى هست از حضرت امام مى‏گفتم احدى تا حال نگفته است جز زيارت جامعه كبيره اما يك فيلسوف مثل ملاصدرا با آن همه ولايتش يا ديگران نگفتند و همين را مى‏گويند ولايت ندارد همينها يكدسته پيدا شده‏اند به نام ولايتى‏ها اسمشان را گذاشتند حضرت امام را كافر مى‏دانند يا فاسق مى‏دانند فاجر مى‏دانند ولايت ندارد حضرت امام مى‏فرمايد كه پروردگار عالم در اين وصيت نامه سياسى الهى كه منشور اسلام هست آنجا هم دارد پرودگار عالم دو تا تجلى ذاتى دارد با همه اسماء و صفاتش حتى اسماء و صفات مستأثره‏اش يك تجلى قرآن پيدا شد يك تجلى ائمه پيدا شد چه كسى گفته است اين را تا به حالا اين زيارت جامعه هم به اين جور دارد اما رمزى رمزى حالا ما به اين اندازه بگوييم ولايت ندارد لذا در گفتارمان خيلى بايد مواظب باشيم يكدفعه ما يك طائفه را بى دين مى‏كنيم در روز قيامت نمى‏شود جواب اينها را داد بايد اولاً وقتى مى‏خواهيد منبر برويد از شما تقاضا دارم كه هميشه بگوييد خدايا من را بدار به گفتن به آنچه رضاى تو در آن است اين را بگوييد و برويد منبر خيلى خوب است وقتى نشستيد روى منبر ديگر با فكر بگوييد با احساسات اگر ما حرف بزنيم بعضى اوقات حالا احساسات له باشد يا عليه باشد نمى‏دانم انقلابى باشد غير انقلابى باشد احساسات دينى باشد غير دينى باشد بعضى اوقات همين احساسات براى ما يك مصيبت به بار مى‏آورد نه انسان روى منبر بايد با فكر بگويد با فكر به عبارت ديگر عقل ما بايد روى منبر ما بايد كار كند يك جمله‏اى حضرت امام از مرحوم يك عالمى از اصفهان به مرحوم ميرزاى بزرگ نوشتند و ميرزاى بزرگ را نصيحت كردند چقدر عالى بوده است مرحوم ميرزاى بزرگ يك كسى را فرستادند اصفهان براى تبليغ براى اينكه اين آقاى اصفهان باشد اين بد در آمد آن آقاى پير مرد محلى آشنا باميرزا بوده است يك نامه نوشته است به آقا گفته است آقا كسى را كه مى‏فرستى براى تبليغ سه تا شرط بايد داشته باشد. اول بايد ملا باشد اگر ملا نباشد كه نمى‏تواند جايى را اداره كند يا منبربرود. دوم بايد متدين باشد اگر زبانش كليد نداشته باشد معلوم است كه اين نمى‏تواند خودش را نگاه بدارد اين نمى‏تواند دين را حفظ بكند زبانش را نمى‏تواند حفظ بكند مى‏تواند دين را حفظ بكند. سوم عاقل باشد بعد آن آقا به مرحوم ميرزا نوشته بود آقا اگر نمى‏توانيد اين سه تا شرط را احراز بكنيد كسى را بفرست كه متدين باشد عاقل باشد ملا نباشد و اگر نمى‏توانيد اين دو شرط را احراز بكنى اقلاً يك كسى را بفرست كه اقلاً عقل باشد ولو ملا نباشد متدين هم نباشد عقلش اقلاً هم خودش را حفظ مى‏كند هم ديگران را حرف خوبى است انصافا ما بايد وقتى نشستيم روى منبر عقلمان كار بكند ما بايد آن جا وقتى نشستيم روى منبر ملا باشيم ملا اقلاً ملاى در منبرماان هر چه مى‏گوييم اگر از ما پرسيدند اقلاً بتوانيم جواب بدهيم هر چه مى‏گوييم اگر از ما بپرسند كجا بتوانيم بگوييم و اين عقل اگر نباشد بعضى اوقات مى‏آيد سرمه چشمش كند چشمش را كور مى‏كند مثلاً يك روايت دارد هر كسى يك دانه اشك بريزد براى ابى عبداللّه‏ حسين بهشت برايش واجب مى‏شود حالا اين جور روايتها هست ما بايد بنشينيم و طلبگى حرف بزنيم اما حالا اين روايت را ببريم در مقابل يك مشت اين جديديها كه پرورش شده چرا؟ چرا؟ هستند حالا اين مى‏گويد بنابر اين من كه نماز نمى‏خوانم چرايش بلند مى‏شود اين اشكالهايى كه الان اين جوجه فكلى‏ها با ما دارند نمى‏توانند يك اشكال حسابى بكنند مى‏روند در همين اشكالها نمى‏دانم در مفاتيح محدث قمى اين است چرا نمى‏دانم در فلان كتاب اين است چرا اين چراهايى كه همه‏اش جواب دارد ما روى منبر گفتيم آن پاى منبر گرفت براى ما يك شبهه كرد اين شبهه را به رخ ما كشيد همه جا نمى‏شود كه هر چه ديدم بگوييم حتى اين جمله «كلما يعلم يقال» كه در ميان ما طلبه‏ها هم هست هر چه بدانيم بتوانيم بگوييم نمى‏شود كه «ليس كلما يعلم يقال» خيلى چيزها را آدم مى‏داند اما نمى‏شود گفت كه بايد ببينيم كه پاى منبر ما چه مى‏خواهند چه به دردشان مى‏خورد و اگر ما با يك عبارت ديگر يك راست دروغ نما نمى‏شود گفت اين جمله سعدى را بپسنديد مى‏گويد راست دروغ نما بدتر است از دروغ راست نما صاحب قابوس نامه يك جمله‏اى نقل مى‏كند براى ما منبرى‏ها خيلى خوب است صاحب قابوس نامه يكى از شاهزاده‏هاى ايران بوده است مى‏گويد من رفتم گرگان بوده است مى‏گويد رفتم در يك شهرى و آن حكومت شهر شاه آنجا خيلى به من احترام مى‏كرد هر روز مى‏رفتم يك ساعتى با او بود يك روزى من يك جمله به او گفتم، گفتم در گرگان ما يك دهى هست به نام على آباد اينجا آب ندارد يك چسمه در دامنه كوه است عصر به عصر مى‏روم آنجا و آب مى‏آورم اما يك كرمهاى سبزى هست آنجا فراوان است اين آب را كه روى سرش است يا به دوش است اگر پا بگذارد روى اين كرم آب تلخ مى‏شود مى‏گويد اين خيلى حال اشميزاز پيدا كرد كه اين چه است كوزه آب روى سر اين زن پايش را مى‏گذارد روى كرمى آب تلخ مى‏شود اين صاحب قابوس نامه از كتابش هم معلوم است آدم عاقلى بوده است انصافا آدم مؤدبى بوده است مى‏گويد من تصميم گرفتم اين را اثباتش كنم لذافرستادم گرگان كه چهل نفر از بزرگان امضاء كنند چنين چيزى هست يك طومار درست شده بود مى‏گويد پس از مدتها اين طومار چخل نفر از اشرافيها كه اين مى‏شناخن بردند پيش اين آقا گفت آقا اين هم طومارش كه اين جور است آن آقا اين را گفت، گفت همان وقت كه اين را گفتى نگفتم كه دروغ مى‏گويى چون مى‏دانستم تو آدم راستگويى هستى اما چيزى كه چهل تا شاهد برايش بياورى چه داعى دارى بگويى حرف است انصافا آدم بعضى اوقات يك حرف مى‏زند مى‏خواهد يك دليل برايش بياورد خراب مى‏شود دليل دوم خراب مى‏شود آنطرفش خراب مى‏شود چه داعى داريم در مجالس اين جور حرفها يا روى منبرمان اين جور حرفها بزنيم و اين كه مى‏گويند دروغ راست نما است بهتر از راست دروغ نما است براى خاطر اين عوارضش حرف خوبى است تقاضا دارم مواظب زبانتان باشيد روى منبر تقاضا دارم مواظب قبل و بعدش با فكر حرف بزنيد ملاى در منبرتان باشيد عمل كن در منبرتان آنچه مى‏گوييد در منبرتان عمل كنيد راستى اگر به مردم مى‏گوييد دروغ نگوييد شما دروغ نگوييد كه اگر به مردم مى‏گوييد چشم چرانى نكن خودتان هم ديگر نيستيد ديگر اگر مرحوم اشراقى روى منبر مى‏گفت من نماز شب نمى‏خوانم لذا تا حال نگفتم در مدت عمرم هم نگفتم نماز شب بخوان حالا من به آقاى اشراقى گفتم نه آقا نماز شبتان را بخوانيد به مردم هم بگوييد بخوانيد اما اين جمله خوب جمله‏اى است اين آيه شريفه همين را مى‏فرمايد براى چه مى‏گوييد چيزى كه خودت به آن عمل نمى‏كنيد «كبر مقتا عند اللّه‏ ان تقولوا مالا تفعلون»[1] اين معنايش اين نيست كه منبر نرو، نه منبر رفتن واجب معناى آيه اين است منبر رفتن واجب اما عمل كردن هم شرطش هست واجبش است. يك نصيحت ديگر كه به شما عزيزان دارم اين فصاحت و بلاغت در كلام بايد حفظ شود فصاحت يعنى خوب حرف زدن بلاغت يعنى حرف خوب زدن به آن مى‏گوييم فصاحت كه خوب حرف مى‏زند و كسى كه منبرش محتوا داشته باشد مى‏گوييم بلاغت. حرف خوب زدن ،خوب حرف زدن دو سه قسم است يك قسمت اينكه يكى مى‏تواند مسلسل وار حرف بزد مى‏تواند از نظر ادبيات اول جمله و آخر جمله درست باشد و اين اصلاً روى منبر اين جور چيزى لازم است نمى‏دانم حالا اين يك قسم است اما مهمتر از اين ادب ما در گفتار ما است. ما بايد در گفتارمان مؤدب باشيم يك جملاتى كه ركيك يك كسى به من مى‏گفت كه پير مرد هم بود 50 سال منبر رفتم تا حالا در منبر نگفتم خر، از اين الفاظ ركيك، خيلى خوبى است راستى انسان بايد حتى در فحش دادن ببيند بعضى اوقات اميرالمومنين عليه‏السلاممى‏خواست فحش بدهد اما چه جورى فحش مى‏دهد با ادب بعضى اوقات ديدم منبريى يك شوخى‏هاى ركيكى براى خاطر اينكه مردم بخندند شوخى ركيك مى‏كند در حاليكه زنها هستند يك شوخى‏هاى كه حتما اشكال شرعى پيدا مى‏كند در منبرش دارد اصلاً شوخى كردن در منبر يعنى چه؟ و مواظب كلماتمان باشيم اين فصاحت براى ما اين عمده است مواظب كلماتمان باشيم مثلاً بعضى آقايان پير مرد است اما هنوز تن صدايش از ده است همان الفاظش را از ده مى‏گيرد معلوم است اين غلط است در ميان ما طلبه‏ها. ما طلبه‏ها وقتى آمديم طلبه شديم همان اول بايد تن صدايمان عادى باشد تن صدا تركى باشد غلط است، اصفهانى باشد غلط است، قمى باشد غلط است، تن صدا بايد عوض بشود بايد عادى بشود همچنين الفاظ مى‏بينيم ريشش پر شالش است دم مرگ است در مردم بزرگ شده است، در شهر بزرگ شده است، اما همان لغات دهاتى را دارد 50 سال در قم است هنوز آن زدو بندهاى غليظ اصفهانى‏ها را دارد هنوز تن صدا تركى است معلوم است اينها غلط است نگوييد نمى‏شود ما بسيارى از بزرگان را داريم ترك است اما اصلاً معلوم نيست ترك هستند يا اصلاً معلوم نيست اصفهانى هستند اينها بايد در منبر نباشد. خيلى بايد مواظب باشيم مهمتر از اين فصاحت بلاغت ما است ما بايد حرف خوب داشته باشيم يك ساعت عمر مردم را بگيرم من اين اشكال را الان به راديو و تلويزيون دارم اين راديو و تلويزيون 60 ميليون نفر را عمرشان را 10 ـ 12 ساعت مى‏گيرد به اندازه 10 ـ 12 ساعت آيا نتيجه مى‏دهد يك ساعتش هم نتيجه نمى‏دهد اگر نتيجه‏هاى نا مطلوب نداشته باشد اين راجع به ما هم هست آقا يك ساعت صحبت بكنيم چى؟ حالااينها كه پاى منبر بلند شدند چه شد؟ آيا به اندازه اين يك ساعت عمر كه شما گرفتيد به او چه چيز دادى؟ يك تاريخ مفصلى از يك جاى بدون نتيجه گرفتن نمى‏شود كه ما بايد ببينيم قرآن كه تاريخ مى‏گويد براى چه است اين «فسيروا فى الارض» كه قرآن سفارش مى‏كند تاريخ بگو اين تارخ براى چه است فورا نتيجه اخلاقيش را دستش بدهيد. لذا منبر ما بايد، يك احكام داشته باشد، آقا مردم احكام بلد نيستند بسيارى از آقايان دكتر است، مهندس است دكتر فقط در طب هم نه دكتر حيطه مى‏آيد به من مى‏گويد من از حضرت امام تقليد مى‏كردم حالا همان تقليد بكنم مى‏گويم بايد از حى تقليد بكنيد مى‏گويد نه من از حضرت امام تقليد مى‏كنم اصلاً بلد نيست كه وقتى مجتهد مرد بايد به حى مراجعه كند آقا مردم مسئله را بلد نيستند و اين مسئله بلد نيستند ما هم مسئله نمى‏گوييم انصافا مسئله گفتن راى ما شده است ننگ اگر يك واعظى باشد مسئله گفتن برايش ننگ است. مسئله، مسئله گو مى‏خواهد يك آدم بى سوادى كه منبر نتواند برود مسئله نگويد اين كه نشد ما بايد مسئله براى مردم بگوييم احكام مردم اعتقادات بلد نيستند صد نود مردم، معاد جسمانى است به چه دليل جسمانى است؟ بالاها يعنى دكترها، مهندسها، دانشگاهيها بلد نست ديگر اينها مى‏خواهند و مهمتر از اين دو اخلاق، مردم اخلاق مى‏خواهند قرآن كتاب اخلاق است خوب از آيات استفاده كن نتيجه بدهيد از روايات استفاده كنيد نتيجه بدهيد از تاريخ استفاده كنيد نتيجه بدهيد و بالاخره منبر بايد پر محتوا باشد پر محتوا يعنى مثل قرآن داراى اعتقادات باشد داراى احكام داراى اخلاق.
وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

 


[1] ـ سوره صف آيه 3.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group