شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس:

شماره درس: 75

تاريخ درس: ۱۳۷۷/۳/۶

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

هفته گذشته عرض كرديم ما از قرآن استفاده مى‏كنيم كه اين انسان يك حركتى دارد بنام حركت به سوى اللّه‏ «ياايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه» «الا الى اللّه‏ تصير الامور» «انا للّه‏ و انا اليه راجعون» همين طور كه اين آيه‏اى كه خواندم دلالت دارد منتهاى سير خدا است در آيات ديگر هم مى‏فرمايد منتها سير خدا است مى‏فرمايد كه «وان الى ربك منتهى» يا آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد «و ان الى ربك الرجعى» يا همين آيه ارتجاع «انا للّه‏ و انا اليه راجعون» يا بهتر از همه اين آيات «يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملقيه» و ملاقات خدا يعنى چه؟ معمولاً مفسرين گفته‏اند يعنى ملاقات رحمن خدا يا اينكه مراد يعنى روز قيامت و روز قيامت چون مظهر قهر خدا است مظهر رحمت خدا است به اين گفته‏اند ملاقات كه هم كافر را بگيرد هم مومن را هم فاسق را بگيرد و هم متقى را مرحوم آقاى ملكى دارلمراقبات مى‏فرمايد كه 21 مورد درقرآن اين لفظ ملاقات آمده است و ما بخواهيم حملش بكنيم همه را بر مجاز كار مشكلى است انصافا وداعى نيست كه بگوييم كه ملاقات رحمت، ملاقات غضب، يعنى روز قيامت به قول ايشان اين آيه «فمن كان يرجوا لقاء ربه» اين معنا ندارد بگوييم روز قيامت «فليعمل عملاً صالحا ولا يشرك بعبادة ربه احدا» مى‏فرمايند پس بنابراين ملاقات بايد يك معناى ديگرى پيدا كند و معناى ديگر اين است كه انسان از نظر فطرت خدا ياب است خدا جو است از همين جهت در بن بستها خدا را مى‏بيند خدا را مى‏يابد «فاذا ركبوا الفلك دعوا اللّه‏ مخلصين له الدين فاذا نجهم الى البر اذاكم يشركرون» راستى همان وقت در بن بست مى‏بيند خدا را اما نه فقط مى‏بيند خدا را يك خدايى كه مى‏يابد اين خدا قدرت دارد لذا مى‏خواهد از خدا نجاتش را مى‏يابد اين خدا عالم به حالش است لذا خدا خدا ميكند همان وقت هم حتى كافر به قول قرآن شريف آن وقتى كه در بن بست واقع شد دستش از همه جا كوتاه شد خدا خدا شروع مى‏شود اين خدا را سميع مى‏داند لذا خدا خدا مى‏كند خدا را رحيم مى‏داند لذا خدا خدا مى‏كند قادر مى‏داند و بالاخره مى‏يابد نظير آدم تشنه كه مى‏يابد تشنگى را مى‏يابد يك ذات مستجمع جميع صفات كمالات لذا اين كه مى‏گويند توحيد فطرى است نبايد بگوييم توحيد فطرى است بايد بگوييم ذات مستجمع جميع صفات كمالات اين فطرى است در بن بستها انسان فقط ذات نمى‏يابد ذات مستجمع جميع صفات كمالات مى‏يابد يك ذاتى كه رحيم است سميع است بصير است عالم است قادر است هر كه بشد ولو كافر لذا در آن بن بست مى‏گويد خدا خدا اين ديدن خدا است ديدن كه به اين چشم معنا ندارد اين چشم چه چيزى است كه انسان راجع به آن حرف بزند راجع به فطرت عشق جان انسان اين خدا ياب است خدا جو است خدابين است خدا ياب است آن نه وقت ذات مستجمع جميع صفات كمالات. در روز قيامت اين كه مفسرين گفتند روز قيامت براى خاطر اين است كه روز قيامت ديگر همه همه خداياب هستند الا شاذا، هستند يك افرادى كه آن‏ها آنجا هم باز خدا ياب نيستند معمولاً «وكشفنا عنك غطائك و بصرك يوم الحديد» ديگر خدا ياب هستند لذا جهنمى‏ها با خدا حرف مى‏زنند جواب مى‏شنوند جهنمى‏ها به خدا مى‏گويند خدايا ما را بر گردان تا آدم بشويم خطاب مى‏شود هفتاد سال عمر به شما دادم حالا برگردانمت باز هم همين است حتى از قرآن استفاده مى‏شود ديگر«وكشفنا عنك غطائك» دم مرگ است آن وقت كه حتى باشد مردنش مى‏گويد «رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فى ما تركت»[1] خطاب مى‏شود «كلا» مى‏شنود مى‏بيند البته با چشم دل مى‏شنود با چشم دل مى‏يابد با دل با عمق جان لذا جهنمى‏ها در روز قيامت مظهر قهر خدا را كه جهنم باشد در آنجا هستند و مى‏بينند خدا را با چشم دل مى‏شنوند خدا را با چشم دل مى‏يابند خدا را با دل ديگر بهشتى‏ها هم وضعشان اين است «وجوهٌ يومئذٍ ناضره‏الى ربها ناظره» به قول حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» مى‏گويند آخر معنا دارد بگويند «وجوهٌ يومئذٍ ناضره‏الى ربها ناظره» اين كه درست نمى‏آيد راستى «وجوهٌ يومئذٍ ناضرة الى ربها ناظره»يك افرادى با نشاطى يك افرادى كه منقمر در رحمت حق هستند مى‏بينند به چه عواملى دارند اينها در روز قيامت 50 هزار سال براى آنها يك لحظه است چرا يك لحظه براى اينكه «الى ربها ناظره» نظر عاشق به معشوق نظر دل مومن به خدا از همين جهت هم آمد خدمت امام باقر عليه‏السلام گفت يابن رسول اللّه‏ دو تا آيه هست نمى‏توانم درستشان بكنم يك آيه مى‏گويد كه روز قيامت 50 هزار سال يك آيه مى‏گويد هزار سال حضرت فرمودند كه 50 هزار سال الا اين كه هزار سال 50 گردنه دارد هر گردنه‏اى هزار سال وحشت كرد گفت 50 هزار سال حضرت فرمودند اما براى مومن يك لحظه اين همان است آن جمله ادبى عرب مى‏گويد كه «سُنة وصال سِنه» «سُنة وصال سنه» ديگر يك آن وصال عبد با مولا 50 هزار سال اما يك آن فراق عبد از مولا 50 هزار سال است. اين همان كه اميرالمومنين در دعاى كميل مى‏فرمايند بدتر از آتش جهنم فراق تو بود «صبرت على حر نارك فكيف اصبر على فراقك» بدتر از آتش جهنم فراق تو بود براى اميرالمومنين ديگر همين است لذا اين ملاقاتها راستى يك ملاقاتهاى واقعى است هم براى كافر هم براى مومن الا اين كه براى كافر آن جورى براى مومن اين طورى كه قرآن مى‏گويد از همين جهت هم بايد استكمال در روز قيامت باشد هستند استكمال نه اين كه عبادت بكند نه بالاتر از عبادت «المومن ينظر الى وجه اللّه‏» يكى از بزرگان در يكى از كتابش ايشان يك روايت نقل كرده است روايت معراجيه آخر اين روايت معراجيه يك جمله‏اى دارد كه پروردگار عالم خطاب كرد به رسول اللّه‏ فرمود يا رسول اللّه‏ يك افرادى هستند در بهشت كه لذت اينها صحبت كردن من با آنها صحبت كردن آن‏ها با من است و من خطاب مى‏كنم به اينها بگذار بهشتى‏ها در بهشتشان متنعم باشند در حورشان در قصورشان در ساير نعمشان، لذت شما حرف زدن من با شما حرف زدن شما با من مسلم همه شما درك مى‏كنيد اين را كه اين لذت ديگر لذت حور و قصور نيست لذت اينكه چند تا باغ در بهشت و چند تا حور دارد و چه نعمتهايى دارد اين لذت عاشق و معشوق لذت عبد و مولا اينها يك چيزى است بعد اينجا مرادم است خطاب شد كه يا رسول اللّه‏ من در هر نظرى ملك اينها را چندين برابر مى‏كنم يعنى استكمال يعنى وجود سعى يك نظر خدا آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند يك نظر كيميايى چه‏ها مى‏كند حالا يك نظر خدا نظر رب به عبدش نظر معشوق، نظر عاشق براى اين كه اگر بنده عاشق خدا باشد پروردگار عالم هفتاد برابر مى‏شود عاشق اين مى‏شود وجود سعى يعنى در هر نظرى وجود اين وسعت پيدا مى‏كند يعنى كمال آن به آن رو به كمال است كمال هم غير متنهى است براى اينكه سير غير متناهى است اگر
كسى دراين دنيا بتواند برسد به مقان لقاء كه تازه اول سير است لذا بزرگان مثل حضرت امام (رضوان اللّه‏ تعالى عليه) ديگر اين مقدمات هفت گانه‏اى كه عرفا مى‏گفتند ايشان مى‏گويند همه مقدمه است توبه، يقضه، تقوى، تخليه، تحليه، تجليه، اينها همه و من جمله خود لقاء اينها مقدم هستند مقدم است براى چه؟ براى رسيدن تازه به اول راه سير چى؟ سير من الحق فى الحق ديگر آن وقتها سير من الخلق بود الى حق اينها مقدمه است ديگر آدم از اين جا حركت بكند برسد به قبر حضرت رضا عليه‏السلام همه اينها مقدمه است تا اينكه در بغل بگيرد قبر حضرت رضا عليه‏السلام را همه مقدمه است تكليف با مراتبش يعنى توبه، يقضه، تقوى، تخليه، تجليه، تحليه، حتى لقاء اينها همه مقدمه است سير است «ياايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه» در راه البته راه پر رنج 50 سال رياضت مى‏خواهد انسان بتواند از منزل تخليه بگذرد آن هم در راه باشد مثل ما كه اصلاً به فكر تخليه نيستيم اين يك مصيبت فوق العاده بزرگ كه اگر همه ما برايش دغ بكنيم جا دارد همين است كه حوزه‏هاى عليمه معلم اخلاق ندارد بايد دغ كرد هر كه روى اين مسئله دغ كند و بميرد مات شهيدا و الان چنين است اين درس اخلاقش است در حاليكه يك صفت رذيله را انسان بخواهد ريشه كن كند حسود نباشد 40 سال خون جگر مى‏خواهد شما اينها را ساده نگيريد كه مرحوم بحرالعلوم (رضوان اللّه‏ تعالى عليه) در آخر عمر روى منبر به طلبه‏ها مى‏گويندمن ريشه ريا را از دل خشك كردم كندم ديگر حسادتش هم همين است پول دوستى رياست‏طلبى خساست و بخل تكبر عناد لجاج خودپرستى ديگر پرستى همه اينها همين است مگر به همين زودى‏ها مى‏شود انسان درخت رذالت را از دل بكند مخصوصا ديگر برسد به آن راه بعدى آن درخت فضيلت به جاى آن قرس بكند كجا مى‏شود لذا يك وقت به شما مى‏گفتم آقا نمى‏شود به قول مرحوم حاج شيخ محال است پس چه بكنيم لا اقل در جهاد باشيم اين خود سازى جهاد اكبر است اين جنگ در درون جنگ هميشگى اين لااقل باشد در جبهه باشيم ما در جبهه نباشيم دشمن را ريشه كن هم نكيم بعدهم بخواهيم دشمن را ما نابود نكند معلوم است دشمن مى‏آيد ما را نابود مى‏كند ديگر لااقل اگر نمى‏توانى خود سازى بكنيم كه نمى‏توانيم ريشه كن بكنيم لااقل نگذاريم شعله ور بشود جلوى دشمن را بگيريم به قول پيغمبر اكرم به آن نظامى‏ها مى‏گفت جهاد اصغر تمام شد «عليكم باالجهاد الاكبر قيل يا رسول اللّه‏ و ما جهاد الاكبر قال جهاد النفس» تمام شدنى نيست اين جنگ درون جنگ فطرت با نفس جنگ عقل با نفس اماره و ما هستيم كه بايد در جبهه باشيم تا در اين جنگ درون لااقل اگر پيروز نشويم بتوانيم جلوى دشمن را بگيريم اين هم خيلى خوب است كه انسان بتواند جلوى دشمن را بگيرد ولو اينكه دشمن را سركوب نكند عزيزان من همه همه چه پير و چه جوان مخصوصا جوان انيكه خودسازى اوجب واجبات است اما در سر حد محال است واجب‏تر از اين بودن در جبهه است و اينكه شعله ور نگذاريم بشود نگذاريم جلو بيايد نگذاريم توپ و تفنگش كار بكند اينهم بسيار مشكل است جلوى صفات رذيله را گرفتن مخصوصا وقتى كه طوفانى بشود قضيه جنسى طوفانى بشود چه كسى مى‏تواند جلوى آن را بگيرد جضرت يوسف مى‏گويد «و الا تصرف عنى كيدهن اصب اليهن» خدا مى‏خواهد ياور باشد «واكن من الجاهلين و لقد همت به و هم بها لولا ان رأى برهان ربه» ما بقى هم همين است پول دوستى رياست‏طلبى چه كسى مى‏تواند در همين جلسه بگويد اگر دنيا يك طرف دين يك طرف من پا مى‏زنم به دنيا و دين را مى‏گيريم مگر مى‏شود به اين زودى‏ها ادعا كرد ممكن است يك كسى بكند اما ادعاى دروغين چه كسى مى‏تواند يك سور بدهند به آدم يك جورى مى‏شود انسان مى‏دانيد چه كسى مى‏تواند درميان ما خيلى بودند مرحوم آيت اللّه‏ آقا سيد محمد باقر درچه‏اى ايشان جايى نمى‏رفتند و ايشان يك حجره در حجره مطالعه مى‏كردند بعد بالاخره يكى از مريدها ايشان را يك شام وعده گرفت ايشان رفتند شام، شام را خوردند مى‏خواستند بلند شوند آقا يك قباله در مقابلش و گفت اينها را امضاء كنيد آقا سيد محمد باقر ديد اين سور رشوه بوده آن كسى كه نقل كرده است مى‏گويد مثل مار گزيده رنگشان تغيير كرد بنا كردند بلرزند به اين گفتند من چه كردم با تو كه اين زهر مار را به خورد من دادى؟ بعد هم آمدند لب باغچه تا مى‏شد استفراغ كردند مگر مى‏شود انسان آقا سيد محمد باقر درچه‏اى بشوند به اين زوديها ولى از اوجب واجبات است روايت مى‏گويد از اوجب واجبات است همه فقها، قدما، متأخرين مى‏گويند از اوجب واجبات است اما مهمتر از همه قرآن مى‏گويد از اوجب واجبات است يازده تا قسم بعد از يازده تا قسم مى‏فرمايد «قد افلح من زكاها و قد خاب من دساها» نداريم مثلش را در قرآن نداريم سوره منحصر به فرد جمله منحصر به فرد همين جا است يازده تا قسم بعد يازده تا قسم با دو سه تا تأكيد «قد افلح من زكاها و قد خاب من دساها» رستگارى فقط و فقط اين رستگارى عام هم هست هم دنيا هم آخرت رستگارى فقط و فقط مال كسى است كه مزكى باشد بدبخت است شقى است بى بهره است آن كسى كه يك صفت رذيله‏اى در دل اين حكمفرما باشد ممكن است هفتاد سال خودش را نگه بدارد ناگهان با يك استثنا برود چه رفتنى سقوط كند چه سقوطى اين طلحه و زبير شما خيال مى‏كنيد مثل من و شما بودند از خواص پيغمبر اكرم عالى بالا در اين هشتاد جنگ شايد قطعا بيش از 50 جنگ اينها شركت كردند شمشير پيغمبر بعد از اميرالمومنين بازوى پيغمبر اما رفت چه رفتنى در مقابل ولايت ايستاد در حاليكه مى‏دانست اين ولايت ثلث قرآن درباره‏اش است آن مى‏دانست آن دانستنش هم غير دانستن من و شما است دانستن تاريخى يا قرآنى باشد نه از زبان پيغمبر شنيده بود از عمل پيغمبر ديده بود اما رياست‏طلبى پول پرستى برد آنها را برد همان وقتى هم كه مى‏خواست ببرد ولايت جلوى آنها را گرفت اينها آمدند پيش اميرالمومنين، اميرالمومين داشتند حساب بيت المال را مى‏كردند نشستند يك مقدار حساب بيت المال تمام شد اميرالمومنين سر بالا كردند فرمودند كه چه كار داريد بنا كردند گله كنند تا حرفهاى غير بيت المال آمد جلو اميرالمومنين چراغ را خاموش كردند گفت آن وقت تا به حال حساب مال بيت المال بود اين شمع هم مال بيت المال است از اين به بعد شما مى‏خواهيد حرف خارجى بزنيد مربوط به بيت المال كه نيست گله داريد با من، من گوش دارم شما هم زبان در تاريكى هم مى‏شود، ديدند كه حاضر نيست يك شمعى بسوزد حاضر است ميليون ميليون بدهد
حاضر است آن جور بدهد اينها خيال مى‏كردند واى به اين پول پرستى خيال مى‏كردند عثمان بنى اميه را رسانده بود به آنجا كه با تبر شكستند طلاهاى بيت المال را بردند اينها خيال مى‏كردند اميرالمومنين به خويش و قومها همين است رفتند دفعه دوم آمدند دفعه دوم اميرالمومنين آب پاك را روى دستشان ريخت فرمود كه اين دارالعماره متصل بود به يك جايى كه تجارة خانه بود اموال تجار آنجا مى‏آمد فرمودند كه برويد يك نردبان بياوريد بگذاريد پايين برويد پايين يك مقدار از اين مال التجاره را بدزديد بياوريد بالا يك مقدارى از آن را بدهيد به من يك مقدار هم خودتان برداريد يا اميرالمومنين شما به مى‏گوييد دزدى كنيم فرمودند چرا شمابه من مى‏گوييد دزدى كنم به شمابدهم شما دزدى كنيد به من بدهيد ديدند نمى‏شود مردم را كار كردند اين را آن را آقا تو را به خدا قسم اينها خويشان تو هستند آقا تو را به خدا قسم اينها هشتاد تا جنگ شركت كردند آقا اينها دستهاى راست پبغمبر بودند آقا تو را به خدا دست بردار و دو تا استاندارى بده به اينها ديگر كلك را بكن جنگ خاموش بشود اميرالمومنين براى اينكه اين حرفها را ساكت بكند دو تا امارت دادند به اينها بصره و يكى هم مصر اينها تا اين دو تا امارت را گرفتند خوشحال بنا كردند قربانت برويم تشكر مى‏كنيم به چه آقاى كرديد بارك اللّه‏ به شما. مرتب گفتند وقتى تملق اينها تمام شد اميرالمومنين گفتند بدهيد به من اين دو تا امارت را گرفتتد جر جر پاره كردند ريختنددور يا اميرالمومنين ما كه گفتيم بارك اللّه‏ چرا اين جور فرمودند راستش اين است من اين امارت را اين بار سنگين را به دوش شماگذاشتم من بايد از شما تشكر كنم كه مى‏خواهيد برويد آنجا حمالى كنيد برويد آنجا شبانه روز خدمت به خلق خدا بكنيد من بايد از شما تشكر بكنم شما از من تشكر مى‏كنيد معلوم مى‏شود مى‏خواهيد برويد آنجا دزدى بكنيد برويد آنجا رياست كنيد نمى‏شود كه ديدند نمى‏شود از همان جا نرفتند خانه رفتند پيش آن حسود تحريكش كردند جنگ جمل به پا شد آن حسود جنگ جمل را به پا كرد براى حسادتش چيز كه نداشت اين حسود (عايشه) وقتى كه مى‏آمد خبر مرگ عثمان را به او دادند حمد خدا كرد گفت الحمدللّه‏ يك روباه شلى را كشتند گفت چه كسى به جاى او گفت اميرالمومنين على، گفت اى كاش آسمان به سرم خراب شده بود نشنيده بودم على خليفه شده باشد از همان جا برگشتند چرا؟ حسود است براى چه؟ نه دخترى او اين زن اميرالمومنين است والا پدر كشتگى كه با هم نداشتند حسادت زنانگى واى اگر حسود باشد قابيل هابيل مى‏كشد براى هيچ چيز برادان يوسف، يوسف مى‏كشند براى هيچ چيز عايشه براى زنانگى اش جنگ جمل به پا مى‏كند اقلاً 20 هزار نفر 25 هزار نفر به كشتن مى‏دهد اين يكى و دو تا وده تا هزار تا نيست از روز قيامت تا الان اگر بشماريم ميليون‏ها مى‏شود «لاتعد و لا تحصى» همه اينها به ما يك چيز مى‏گويد و آن مقدم است بر همه چيز علم اخلاق «يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة» پيامبر اكرم معلم است آمده است با قرآن آمده است با معجره اما كتابش قبل از هرچيز كتاب اخلاق است خودش قبل از هر چيز معلم تربيتى است «يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة» و ما به چيزى كه از اوجب واجبات است عقلاً، قرآنا، روايتا، سيرتا، رها كرديم نمى‏دانم به چه چسبيده‏ام على كل حال آن كه بحث ما بود اين است كه بالاخره از تخليه و تحليه بگذريم به تجليه برسيم به لقاء و فناء برسيم به مطلوب برسيم به مقصود برسيم «ان الى ربك منتهى» «فان الى ربك الرجعى» اين منتهى سير است ديگر مطلوب است مقصود اين انسان همين است مقصود 124 هزار پيغمبر همين است اين كه گفتم انسان مقصودش خدا است در بن بست‏ها مى‏يابد 124 هزار پيغمبر آمدند براى همين كه آن بن بستى كه انسان مى‏يابد خدا را، آن را هميشگى كند همه پيامبرها براى همين است من جلمه قرآن و پيغمبر اكرم براى همين است دائم التوجه همه جا محضر خدا است ما بايد خود را در محضر خدا بيابيم اين جمله‏اى است كه حضرت امام ديگر در اين اواخر در رسانه‏هاى گروهى هميشه مى‏گفتند يك وقت هم به شما مى‏گفتم استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى (رضوان اللّه‏ تعالى عليه) دم مرگ به جا «لا اله الا اللّه‏» حالا ايشان كه انصافا نفس او «لا اله الا اللّه‏» بود به جاى «لا اله الا اللّه‏» سه مرتبه گفتند توجه، توجه، توجه بعد از دنيا رفتند. هفتاد سال به ما گفتند توجه، توجه، توجه الان هم من به شما مى‏گويم توجه اما با اين حالات نمى‏شو آقاى حسن زاده آملى به من مى‏گفتند كه من مازندران در تابستان خواب بودم بچه‏ها سرو صدا كردند از خواب بلند شدم آمدم زنم و بچه‏ها را دعوا كردم ناگهان متوجه شدم زنم چه كار كرده است ناگهان متوجه شدم بچه يعنى بازى حالا من بچه را دعوا كردم براى چه ديدم كه بايد جبران كنم گفتم بروم پيش مرحوم آقاى قاضى برادر مرحوم علامه طباطبايى قبلاً من به ايشان گفته بودم كه وقتى خدمت قاضى بزرگ رسيدى، مرده بود يعنى خدمت برزخى وقتى خدمت ايشان رسيدى از ايشان بخواه يك نظر توجهى به من بكنند مى‏گفت رفتم و آمدم تهران و ماشين نشستم رفتم تبريز براى اينكه جبران كنم اين را مى‏گويند كسى كه در راه است از مازندران مى‏آيد تهران از تهران ماشين مى‏نشيند مى‏رود تبريز پيش معلمش بگويد آقا غلط كردم توجبران كن من زنم را بيخود دعوا كردم من بچه هايم را بيخودى دعوا كردم مى‏گويد وقتى رفتم منزل قاضى صبحانه تهيه كرده بود آماده بود مثل كسى كه مى‏دانست من مى‏آيم رفتم نشستم و صبحانه خوردم وقتى صبحانه‏ام تمام شد خسته‏گى‏ام در آمد قبل از آنكه من بخواهم بگويم به ايشان خود ايشان به من گفتند كه مرحوم قاضى گفتند كه آن كسى كه بيخودى زنش را دعوا بكند اين نمى‏خواهد كه اظهار لطفى ازعالم ملكوت به او بشود اين ديگر لياقت اين را ندارد كه بخواهد سير وسلوكى داشته باشد اينها هست زياد هم هست اين كه مى‏گويم مرحوم حاج شيخ مى‏گويد در سر حد محال است قبول كند اينكه مى‏گويم از اوجب واجبات است اما به قول قرآن شريف «انك كادح الى ربك كدحا» پر رنج است پر مشقت است آقا اين را قبول بكنيد همه ما بى تفاوت هستيم راه پر رنج و تاريك همه بى تفاوت هستيم اينكه دشمن مى‏آيد در خانه ما يعنى حسادت مى‏آيد ريشه دين ما را مى‏برد يعنى پول پرستى يعنى دنياطلبى يعنى منيت خوديت لجاج مى‏ريزد در خانه مان ناموسمان را نابود مى‏كند يعنى دين ما را خودمان را نابود مى‏كند يعنى شرافتمان را و بالاخره يك آدم منقمر در عالم دنيا. خدايا نمى‏دانم چه بكنيم ديگر فقط آنكه مى‏دانيم اين است كه خدايا به حق حسينت قسمت مى‏دهم تو را به حق عيال ابى عبداللّه‏ كه اين ماه در راه است قسمت مى‏دهيم كه توفيق خود سازى توفيق توجه به اين گونه مطالب به همه ما عنايت بفرما.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

 

 

 

[1] ـ سوره مومنون آيه 99.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group