شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس:

شماره درس: 79

تاريخ درس: ۱۳۷۷/۴/۲۵

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث هفته گذشته در مورد انقطاع الى الناس و انقطاع الى اللّه‏ بود كه قرآن به او مى‏گويد تبتل و خيلى جاها هم كه مى‏گويد لقاء كه معمولاً علماى علم اخلاق لقاء را گرفتند و از مراتب سير و سلوك قرار داده‏اند و هفته گذشته مى‏گفتم كه مخصوصا ما طلبه‏ها برسيم به يك جايى كه دل بستگى به غير خدا نباشد همه مفاسد از همين جا پيدا مى‏شود حب الدنيا رأس كل خطيئه يعنى همين انسان اگر دل بست به چيزى از اين دنيا كه مشغولش كرد ديگر آن چيز كم باشد يا زياد با ارزش باشد يا بى ارزش ديگر او را مى‏برد «الهكم التكاثرحتى زرتم المقابر» ديگر تا بميرد مشغول است و هرچه كه از عمرش بگذرد اين درخت ريشه دارتر مى‏شود و مى‏رسد به آنجا كه ديگر ريشه‏ها را كندن كارى است بسيار مشكل در سر حد محال و به قول قرآن شريف انسان همان وقت كه بدنيا بيايد اين اشتغال هست اين دلبستگى‏ها هست «انما الدنيا لعب و لهو وزينة و تفاخر و تكاثر فى الاموال و الاولاد» مرحوم شيخ بهايى (رضوان اللّه‏ تعالى عليه) درباره اين آيه مى‏فرمايد قرآن شريف عمر انسان را تقسيم كرده به پنج قسمت آن وقتى كه بچه است در كارهايش بازيچه است ديگر خانه مى‏سازد وقتى كه مى‏خواهد برود آن خانه را خرابش مى‏كند يك كارهاى غير مفيد لعب خب بچگى به قول شيخ بهايى اين است يك مدتى عمر انسان به بازى مى‏گذرد يك مدتى لهو يعنى فائده دارد اما آدم را از فائده بالا باز مى‏دارد نوجوان دلش مى‏خواهد بازى كند درس نخواند يك ساعت دو ساعت بازى مى‏كند ناگهان مى‏بيند درسش از بين رفت اين بچه هايى كه درس نمى‏خوانند حال درس خواندن ندارند معمولاً اينجورى هستند كه عمرش صرف مى‏شود در يك اموراتى كه مفيد است براى بچگى مفيد براى مثلاً من جمله تفريح مفيد است اما آدم را باز مى‏دارد از كارهاى مهم معناى لهو را همينجورها هم لغت معنا كرده مفردات راغب، خب اين يك مدت عمرش يك مقدارش لعب يك مقدارش لهو آن وقت مى‏رسد به زينت يعنى به لباسش وَر مى‏رود به خودش ور مى‏رود بالاخره عمرش را صرف زينت‏ها مى‏كند اگر بيفتند در اين وادى مثلاً زن ده دست بيست دست لباس دارد اما باز هم دنبال بيست و يكمين اش است ديگر دلش مى‏خواهد امروز اين فرش باشد فردا آن فرش باشد جوان دلش مى‏خواهد امروز اين عينك باشد فردا آن عينك باشد يك مدت هم جوانى كه بهترين عمر است بهترين اوقات است صرف اين مى‏شود كه اين تمام مى‏شود مسن مى‏شود سى ساله، چل ساله تفاخرش شروع مى‏شود به خودش مى‏نازد به زنش مى‏نازد زن به شوهرش مى‏نازد به بچه هايش مى‏نازد به سرمايه و مالش مى‏نازد به علمش مى‏نازد به جمالش مى‏نازد همينجور در هر مجلسى بنشيند تفاخرش مى‏رسد به آنجا كه تخيل در خواب هم تفاخر قبل خواب هم تفاخر و هر وقتى كه بيكار بشود تفاخرش شروع مى‏شود ولو پيش خودش گاهى انسان به
خودش هم مى‏نازد چه رسد به خانمش گاهى به خودش هم مى‏نازد چه رسد به رفيقش به مردم ديگر يك مدتى هم اين است ديگر «يشب ابن آدم و يشب فيه الخصلتان الحرص و طول الامل» ديگر وقتى كه رسيد به شصت كه ديگر همه اين چيزها برايش عادى شده تازه اول بدبخت او است حرص تمام دنيا را هم به او بدهند باز دنبال اين است كه جاى ديگر پيدا كند مى‏نازد به اطرافيانش و تكاثر فى الاموال و الاولاد مى‏نازد به اقربايش من آن هستم كه سى چهل نفر را دارم يا من آن هستم كه يك دنيا با من است من آن هستم كه يك مملكت با من است مريد خيلى دارم نمازم خيلى شلوغ است و دلبستگى به نمازش و شلوغ بودن نمارش دلبستگى به رياستش و افرادى كه دنبال او هستند دلبستگى به رياستش و لشكرش خب ناگهان بانگى بر آمد خواجه مرد عمر هم معمولاً بين شصت، هفتاد سال ولى هر چه جلو مى‏رود معلوم است كه بد است اين جمله امام سجاد عليه‏السلام خيلى جمله خوبى است انصافا خيلى در صحيفه سجاديه مى‏فرمايد «اللهم ان كان عمرى مرتعا للشيطان فاقبضنى اليك سريعا» خدايا اگر بنا است عمر من چراگاه شيطان باشد هر چه زودتر بميرم بهتر است راستى اگر انسان برسد عمرش به آنجا كه تفاخر بكند زودتر بميرد خيلى بهتر است نرسد به آنجا كه تكاثر فى الاموال و الاولاد مشغولش بكند توهمها، خوب خيلى بهتر است تا اينكه برسد به قول شيخ بهايى طى بكند اين پنج مرتبه را و عمر برسد به آخر پير شود و هنوز بنازد به يك چيز خيلى جزئى يك توهم بنازد دلبستگى داشته باشدشلوغ بودن درسش مثل ما طلبه‏ها بعضى از ماها اينجورى هستيم ديگر نمازش شلوغ خب خيلى خوشش مى‏آيد حتى حسادت مى‏برد از اينكه نماز فلانى شلوغ است و نماز من خلوت گله مى‏كند از مريدها كه چرا نماز من نمى‏آييد مى‏رسد به اينجا هى مرتب حرص گاهى در پول در رياست آن هم رياستها فرق مى‏كند به شما مى‏گفتم كه اين جمله حضرت امام انصافا خيلى جمله بالاى است به ما نصيحت مى‏كردند مى‏گفتند اين دنيا «الدنيا جيفه و طالبها كلاب» اين اقسامى دارد اين الدنيا جيفه خب ائمه طاهرين من جمله اميرالمومنين هم مى‏بيند كه جيفه طالبش كى است سگها و حضرت امام مى‏فرمودند يك دفعه طالب دنياست يعنى همه دنيا را مى‏خواهد بخورد آن وقت به آنها مثال مى‏زد به خورشچف مى‏گفتند اين الدنيا جيفه و طالبها كلاب يك وقت هم سر يك منبر با هم مى‏جنگيم حتى الدنيا جيفه و طالبها كلاب ديگر فرق نمى‏كند اگر راستى دل رفت خورشچف بشود خيلى بهتر است از اين كه سر دو تا مريد با هم جنگ مى‏كنيم نه خيلى بهتر است ديگر آن اقلاً دنيا را مى‏خورد اين مى‏خواهد براى خاطر يك مريد غيبت بكند براى خاطر يك گران فروشى يك غل و غش در معامله براى صد تومان الدنيا جيفه و طالبها كلاب اين كدام بهتر است خوب معلوم است خورشچف بهتر است اگر بنا است هر دو جهنمى بشوند هر دو «الدنيا جيفه و طالبها كلاب» مسلم آن خيلى بيشتر از اين برده در همين اصفهان يك ظالم خيلى بدى بوده خدا لعنتش كند بد چيزى بوده با يكى از علماى بزرگ خيلى سر به سر اين ظالم مى‏گذاشته و تو سرش مى‏زده اين خيلى لج با اين مرد عالم داشته يك وقت تو جلسه به اين مرجع و عالم يك چيزى گفته بود كه آن عالم تصديق كرده گريه كرده گفته ما و اهل علم فرقمان اين است كه ما جوانيمان را به خوشگذرانى‏ها به بى بندوباريها مى‏گذرانيم اما وقتى پير مى‏شويم توبه مى‏كنيم مى‏رويم يك جا مجاور مى‏شويم و بالاخره آخر عمرمان را پيريمان را به رابطه به خدا و اما اهل علم اولش چه فلاكتها، گرسنگى‏ها، نان و پنيرها كه حالا هم نيست حجره‏هاى نمناك كه آن هم حالا نيست با اينها مى‏گذرانند تا پير شويد وقتى پير شديداول رياستتان است اول دلبستگى به دنيا اول اينكه بجنگيد سر مسجد و منبر و نمى‏دانم رياست، طلبگى و مريد او بد غلطى كرده اما على كل حال آن عالم گريه كرده روى اين كه خب بعضى اهل علم اين جور هستند البته كم هستند ولى هستند بعضى از ظالمان اينجورى هستند كم هستند ولى هستند ديگر به نحو قضيه مهمله حرف اين ظالم بدبخت خيلى حرف خوبى است اگر راستى دلبستگى شد ديگر فرقى نمى‏كند اين دلبستگى به كشكول باشد يا به يك تبرزين يا به يك جهان نمى‏دانم تا چه اندازه درست باشد نقل مى‏كنند درباره آن معلم اخلاق مرحوم نراقى يك درويشى آمد آن‏جا و دستگاه مرحوم نراقى را ديد كه يك مرجع بود يك مرجع مهمى هم بود رفت و آمد مردم و نماز و آن دستگاه خانه و اين خيلى تعجب كرد اين چه معلم اخلاقى است كه اينقدر رفت و آمد دارد و اينقدر سرش شلوغ است دو سه روز ماند آن‏جا يك روزى مى‏خواست خداحافظى كند برود مرحوم محقق نراقى گفتند كجا مى‏خواهى بروى گفت مى‏خواهم بروم كربلا گفت من هم با تو مى‏آيم گفت كه با چى چه جورى گفت همينجورى تو پياده مى‏روى و من هم پياده مى‏آيم همينجور با هم قدم زنان مى‏رويم كربلا گفت چند روز طول مى‏كشد تا اينكه من اينجا صبر كنم شما مهيا شويد گفت هيچ همين الان با هم مى‏رويم خوشا به حال آن كسانيكه وقتى مرگ بيايد اينجور باشند يعنى آنكه اين همه پا فشارى رويش است اين است مرگ كه مى‏آيد اينجورى باشد فرمود همين حالا گفت مگر ميشود برويم دنبال هم راه افتادند آمدند چند فرسخى كاشان سر يك چشمه در وقتى كه داشتند ناهار مى‏خوردند اين درويش ناگهان يك اصطرابى برايش پيدا شد رنگش تغيير كرد مرحوم محقق نراقى گفتند چى شده گفت كشكولم را وا گذاشتم گفت خب واگذار مى‏رويم بر مى‏گرديم و كشكولت را بردار كشكول برايت مى‏خرم گفت نه من دلبستگى به آن كشكول دارم هر چه گفت نشد بالاخره برگشتند كشكول را برداشت مرحوم نراقى گفتند كربلاى ما تمام شد ما مى‏خواستيم يك چيز به تو بفهمانيم و آن اينكه بعضى اوقات انسان بت پرست مى‏شود به يك كشكول وقتى دل رفت يك كشكول و يك زن ندارد ديگر وقتى دل رفت يك دنيا و يك انگشتر چه تفاوتى مى‏كند هر دو بت است، بت ديگر كوچك و بزرگ ندارد بعضى بت‏ها تو جيب بوده تو دست بوده بعضى بت‏ها هم تو خانه بوده مى‏رفتند به آن سجده مى‏كردند ديگر تفاوت نمى‏كند اگر آدم مشغول بشود ديگر همين است لذا شيخ بهايى مى‏فرمايند عمر انسان اين مراتب را پيدا مى‏كند مرتبه اول لعب و مرتبه دوم لهو مرتبه سوم زينت است كه جوانى است و مرتبه چهارم مسن است كه تفاخر است مرتبه آخر تكاثر الاموال و اولاد اشتغال دل مشغول به غير خدا و اين هم كه در روايات دارد بعضى مى‏ميرند گلى كه بو مى‏كنند علامه مجلسى (رضوان اللّه‏ تعالى عليه) خيلى رياست داشت خيلى بالا بود شاه وقت به قول حضرت امام دربار او بود كه يك بى خردى گفته بود علامه مجلسى آخوند دربارى بود به گوش حضرت امام (رضوان اللّه‏ تعالى عليه) رسيده بود حضرت امام مى‏فرمودند چه بى خردى، بايد بگويد شاه دربار علامه مجلسى و راستى اينجورى بود درباره علامه مجلسى دستگاه دولت آن همه شاگرد آن همه لجنه‏ها براى بحار براى كتابهاى ديگر خيلى عمر پر بركت است عمرى كه قريب به هفتاد سال ده بيست سالش هم هيچ چهل پنجاه سال اين همه بركت خب اين علامه مجلسى به خواب مرحوم جزائرى آمد گفت كه مردنم اين بود خيلى اشتغال بود اما مردنم هم اين بود كه طبيب آمد طبيب واقعى عزارئيل گل داد به من بو كردم مردم ناگهان ديدم من يك كنارى هستم جنازه من يك كنار است زنها افتادند روى اين جنازه دارند گريه مى‏كنند و من نمى‏فهميدم يعنى چه من كه هستم چرا گريه مى‏كنند صاف و سالم چرا گريه مى‏كنند تا بالاخره رسيديم به آنجا كه بردند من را درون قبر و جواب نكير و منكر بدهم و تمام شد اما بالاخره سفر مشكل است
حالا مرادم اينجاست كه بعضى مردنشان براى اينكه اشتغال نيست اين درخت ريشه ندارد حرص، آمال، آرزو خوب مى‏تواند همين حالا برود عزرائيل مى‏گويد بيا مى‏گويد چشم يك دفعه نه نمى‏تواند بگويد چشم اين سختى جان كندن از اين جا شروع مى‏شود هر چه اين درخت ريشه دارتر سختى جان كندن بيشتر حتى ميرسد به آنجا كه روايت داريم رگها از بدن بيرون بكشيد زنده زنده چقدر درد مى‏آيد چقدر سخت است جان كندن براى بعضى اينجورى است براى بعضى كه حتى پيامبر اكرم فرمودند براى ظالم‏هاى از امت من آنها هم اين است رگها را بيرون كشيدن از بدن گاهى هم نه نه به آن سختى نه به آن آسانى بين بين است هر چه اشتغالش در اين دنيا بيشر جان كندنش بيشتر اما يك چيز ديگر هم هست كه اين خدا نكند براى بعضى باشد استاد بزرگوار ما حضرت امام (رضوان اللّه‏ تعالى عليه) مى‏گفتند كه ما روايت داريم بعضى‏ها نمى‏توانند ايمانشان را ببرند ايشان مى‏گفتند لم كشف و شهودش اين است عزارئيل يا مى‏آيد موكلينى كه از طرف عزرائيل هستند بالاخره ملك مقرب الهى مى‏آيد براى گرفتن جان و اين حاضر نيست بدهد جان را به سختى مى‏گيرد اين با دشمنى ملك مقرب خدا از دنيا مى‏رود خب معلوم است يك كسى با دشمنى عزرائيل با دشمنى ملك مقرب خدا ايشان ديگر با يك ناراحتى خاصى مى‏گفتند (اين را هم بايد توجه كنيد) هر كسى بخواهد بميرد بايد با اذن اميرالمومنين عليه‏السلام باشد هر كسى باشد على را مى‏بيند «يا حار همدان من يموت يرنى من مومن او منافق قبلا» بايد اميرالمومنين اجازه دهد خوب اين كه نمى‏خواهد برود اميرالمومنين اجازه قبض روحش را مى‏دهد با دشمنى اميرالمومنين از دنيا مى‏رود خب نمى‏خواسته برود ديگر به زور بردندش با دشمنى اميرالمومنين از دنيا مى‏رود يك وقت اينجور مى‏شود اين روايتى كه هم نبوى است هم علوى است «انّ اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل فما اتباع الهواى فيصه عن الحق و اما طول العمل فيسنى الاخره» مى‏فرمودندهم پيغمبر اكرم هم اميرالمومنين عليه‏السلام اينكه براى شما از دو چيز خيلى مى‏ترسم اتباع الهوى متابعت از هوا و هوس كردن و طول الامل مشتغل شدن اشتغال به اين دنيا امروز و فردا اينجور مى‏شود اينجور مى‏كنم اينجور خواهم شد و امثال اينها اين آمال و آروزيى كه انصافا پيش كشف و شهوديها مثل كرم ابريشم در تنه خود مى‏تند يعنى مى‏بيند مثل كرم ابريشم در تنه خود مى‏تند آن وقت مى‏فرمودند فاما اتباع الهوى يصد عن الحق ديگر انسان آن كسيكه متابعت از هوى و هوس مى‏كند نمى‏تواند حق بين، حق جو، حق ياب باشد باطل ياب است باطل بين است باطل جو است مى‏خواهد هوى و هوس را سير كند نمى‏خواهد عقل و وجدان اخلاقى و قلب را سير بكند نمى‏خواهد كه عمق جانش را سير بكند مى‏خواهد هوى و هوس را سير بكند ديگر نمى‏تواهد حق ياب باشد حق بين باشد حق جو باشد حق طلب باشد ديگر نمى‏شود. و اما طول الامل فينسى الاخره خب فينسى الاخره الناس ينام فاذا ماتوا انتبهوا اين ماتوا اينجا به معناى فعل ماضى است كه در شُرُف معنا مى‏دهد يعنى دم مرگ وقتى كه دم مرگ مى‏شود ناگهان بيدار مى‏شود خب مى‏بيند اميرالمومنين هست ملك مقرب خدا هست ديگر مى‏بيند آن چيزهايى هم كه در روايات آمده همه چيز مجسم شده اولاد هست، رقبا هستند، اعمال بد هست، اعمال خوب هست خوب لااقل يك قدرى با خدا حرف مى‏زند « رب ارجعونى لعلى اعمل صالحا فيما تركت كلا» (يك قسمت از نوار ضبط نشده است) كه ديگر مقبول نيست بگويم مگر مى‏شود از فعليت به قوه برگردد ديگر نمى‏شود كلا بعد قرآن يك زنگ خطر مى‏زند وقتى از تله بيرون آمد دوباره همان اول است انسان اگر خداى نكرده اشتغال به اين دنيا ملكش باشد تو بن بست‏ها خدا خدا مى‏كند وقتى بن بست تمام شود دوباره همان زهر مارى كه بوده هست «فاذا ركبوا فى فلك دعو اللّه مخلصين له الدين فاذا نجاهم الى البر اذا هم يشركون» اين هم همان است «كلا انها كلمة هو قائلها» اين دمش تو تله گير كرده والا برگرد همين است خب ديگر مأيوس مى‏شود از خدا مى‏رود سر اولاد و عشيره و اموال و چقدر با من هستيد مى‏گويند هيچ به اندازه‏اى كه آبرو مان حفظ شود با تو هستيم برويم دفنت بكنيم مالش هم مى‏گويد هيچ رسيد به وارث تمام شد خذبى يك خذ بى كفن اين كشف و شهودش هم تمام مى‏شود آن وقت كشف و شهود مهم مى‏آيد جلو اميرالمومنين اگر راستى به جايى رسيده بوديد با اميرالمومنين حرف مى‏زند اميرالمومنين تلطف مى‏كند بعضى اوقات چهارده معصوم مى‏آيد چهارده معصوم مى‏گفت قاسم بن علاى همدانى دم مرگ يك يك سلام داد تا رسيد به آقا امام زمان گفت خوابيد و مرد يكى از علماى بزرگ قم كه از آيات بزرگ است هم از نظر علم هم از نظر تقوى به من مى‏گفت كه يك پير مرد بيسوادى اما مريد اميرالمومنين مريد اسلام اين مريد بابام بود يك شب فرستاد دنبال بابام، بابام رفت آنجا گفت من امشب مى‏ميرم چه چيزهاى خوبى پيدا مى‏شود حالا ولو بى‏سواد تو امشب خانه بمان سر جنازه من باش اين بزرگ مرد مى‏گفت كه يك مقدار كه بابام نشست به بابا گفت حالا نمى‏ميرم پاشو برو بخواب وقتى خواستم بميرم صدايت مى‏كنم مى‏گفت كه نزديكهاى نماز شب نماز شبش را خواند مرا بيدار كرد نماز شب خواندم ديگر حالا مهياى مرگ است گفت يك وقت ديدم كه پا شد نشست دو زانو السلام عليك يا رسول اللّه‏ السلام عليك يا اميرالمومنين السلام عليك يا فاطمة الزهرا همين جور يك يك السلام عليك يا حجة اللّه‏ السلام عليك يا بقية اللّه‏ خوابيد مرد لذا يك گل بو كرد مرد چهارده معصوم مى‏آيد مرد چهارده معصوم مى‏برندش يك دفعه خوب اين جور است ديگر اينها كه اشتغال به اين دنيا ندارند آنها كه دل دارند آنها كه صاحب خانه آمد در دلشان است «لا يسعنى ارضى و لا سمائى و لكن يسعنى قلب عبدى المومن» آنها اما آنهايى كه اشكال دارند آنهايى كه دلشان رفته ديگر وقتى از خدا مأيوس شدند از كشف و شهود مال و اولاد و اقربا مأيوس شدند ديگر با اميرالمومنين هم نمى‏توانند حرف بزنند تناسب نيست ديگر قهر ملك مقرب خدا است ديگر آن وقت جان را به شدت مثل رگ‏ها از بدن بيرون آمدن جان اينجور قبض روح مى‏شود و با دشمنى اميرالمومنين عليه‏السلام از دنيا مى‏رود بايدقلب را پاك كرد و الا اگر قلب زنگار داشته باشد خوب معلوم است آيينه زنگار دار صورت را خوب نمى‏بيند يك وقت مى‏رسد به آنجا دم مرگ كشف شهود است صورت اميرالمومنين آن صورت ملك مقرب آن جور كه بايد ببيند نمى‏بيند عوام مردم الان ملك را كه بخواهند تصور كنند چه جور تصور مى‏كنند ملك الموت را يك ديو يك همچين دم مرگ راستى اينجور است ملك الموت را به صورت بد اميرالمومنين عليه‏السلام را به صورت بد با بغض اميرالمومنين عليه‏السلام با اين وضع نكبت بار از دنيا مى‏رود قلو امالكم مشكل هم هست 124 هزار پيامبر آمدند براى همين قلو آمالكم قلو اشتغالكم مشل است اما خوب چاره‏اى هم نيست بايد پيمود اين راه را برسيم به آنجا كه دم مرگ دل ما مشغول به چيزى به كسى نباشد جز خدا. خدايا به حق آن كسانيكه دل دارند مشغول به هيچ چيزى هيچ كسى نيست جز تو آنها كه اغيار را بيرون كردند صاحب خانه در دل هست خدايا به حق آنها قسمت مى‏دهيم دلى، عنايتى، لطفى به همه ما عنايت بفرما.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group